View in Telegram
«منطق صوری vs دیالکتیک! کدامیک؟» 🔻بخش دوم و اگر منطق صوری منطق شناخت طبیعت است و کابرد آن علوم ریاضی و تجربی است آنچه کلید ورود به علوم انسانی است منطق دیالکتیکی است. اساسا ذهن انسانی آنجاست که باید بین ایده و ماده و تنش بین این دو وساطت کند و لذا اساسا به زبان عرفای اسلامی خیال یا همان ذهن محل برزخ است، جاییست بین این و آن و نه این است و نه آن. ذهن انسانی به زبان روانکاوی آنجایی به بلوغ خود می‌رسد که بتواند بین تنش پدر و مادر بیرون و درون تعادل ایجاد کند و تناقض سوگ فقدان مادر و تحمل پدر اقتدارگر را رفع کند و عقده ادیپ خود را انحلال بخشد. (این بحث البته مفصل است و من به کرات درباره آن قبلا صحبت کرده‌ام). بنابراین به همان میزان که شناخت طبیعت و اعمال قانون نیازمند منطق صوری است، شناخت ذهن و اراده انسانی و به تبع آن علوم انسانی و جامعه انسانی نیازمند منطق دیالکتیکی است. در موضع الهیات نیز، از آنجا که به رابطه انسان و خدا ناظر است منطق دیالکتیکی قابلیت‌های بیشتری برای تبیین دارد تا منطق صوری. فلسفه ارسطویی مبدع منطق صوری است. فلسفه اسلامی ما ذیل منطق صوری ارسطویی زیست کرده، هژمونی رشته‌های طب و مهندسی نیز ذیل همین منطق رشد کرده‌اند و الهیات ما نیز صوری می‌اندیشد و البته فقه نیز که یک سیستم حقوقی است لاجرم صوری اندیشه می‌کند. این یعنی منطق غالب کلاسیک و مدرن ما زیرمجموعه منطق صوری صورت‌بندی شده است. نتیجتا ما در الهیات، جهان‌بینی که بتواند رابطه پیچیده انسان و خدا را توضیح بدهد و در علوم انسانی، رویکردی که بتواند پیچیدگی‌های ذهن بشری را تبیین کند نداریم و در واقع بهتر است بگویم نمی‌توانیم داشته باشیم! البته تسلط منطق صوری توضیح‌دهنده ساختار سلسله‌مراتبی سیاسی که از گذشته به ارث برده و در دوره مدرن علیرغم یک انقلاب سیاسی دیالکتیکی دوباره در حال بازتولید آن هستیم نیز هست. بنابراین اگر دموکراسی یک پیشفرض عمده قرار است داشته باشد (منطق من اینجا صوری است) آن نیز دیالکتیک است. دو نکته: معمولا وقتی صحبت از دیالکتیک می‌شود، هگل و مارکس به ذهن می‌آیند و از قضا چون اسلام‌گرایانی مثل مصباح و سروش می‌خواستند علیه مارکسیسم بایستند در واقع به اسم دفاع از حکمت از اسلامی مدافعان سرسخت منطق صوری شدند و لذا دیالکتیک نتوانست در سنت عامه ایرانی جا باز کند. این درحالیست که همان‌طور که شریعتی گوشزد می‌کند دیالکتیک ربطی به مارکس و هگل ندارد و از قضا اگر دیالکتیک نتوانست در سنت فلسفی ما برای خود اعتباری دست و پا کند سنت عرفان نظری ما اساسا دیالکتیکی اندیشه می‌کند. بنابراین باید این حساسیت را کنار گذاشت که تا دیالکتیک شنیده می‌شود نام مارکس و هگل به ذهن متبادر شود‌. و این البته یک اشتباه رایج است. از قضا یکی از قابل اتکا‌ترین احادیث شیعی حدیث جنود عقل و جهل است که توضیح می‌دهد که چگونه خداوند هم جهل (شر) و عقل (نیکی) را می‌آفریند به هر دو سپاه و لشکر می‌دهد و چالش و تنش بین این دو را مقدر می‌سازد. و نکته پایانی اینکه دیالکتیک را به جهت تبیینی که از امکان جمع امور متناقض دارد منطق می‌نامیم وگرنه دیالکتیک در مقایسه با منطق صوری یک ضد منطق است. این نکته‌ای بود که مارکس بدان التفات نداشت و تلاش می‌کرد از دیالکتیک یک روش علمی! بسازد و در آخر نیز همین سودای او باعث شکست جهان‌های ماتریال برآمده از مارکس شد.‌ ضد منطق دیالکتیکی، نه آنگونه که مارکس آن را تصور می‌کند، روابط هرمی را به نقد می‌کشد، جهان را در حرکت و در ارتباط مداوم تصور می‌کند، رابطه بین منبع قدرت و ابژه قدرت را دوطرفه و افقی می‌کند، سیستم را کامپلکس و پیچیده تصور می‌کند و بنیادش بر کشف حقیقت از طریق گفتگو است. این بحثی به شدت سخت و طولانی بود ولی تلاش کردم به زبان ساده و بدون تکلف آن را توضیح دهم. برای ایران توسعه می‌خواهید؟ دموکراسی می‌خواهید؟ پیشرفت می‌خواهید؟ جامعه مذهبی می‌خواهید؟ و از همه مهم‌تر آزادی می‌خواهید: دیالکتیک را ترویج کنید. پایان @miladdokhanchi
Telegram Center
Telegram Center
Channel