فریاد میزنم...
بیگدار به آب میزنم،
فریاد میزنم،
آب حجم گلوی مرا پُر میکند ولی خفه نمیشوم اما میمیرم تا بلکه آرام بگیرم (زنده باد مُردهشور)
حرف هایم در دهانم خیس میخورند ولی جوانه نمیزنند پس لاجرم فریاد میزنم مثلِ نقاشی که وقتی به موهای تو میرسد فریاد میزند، فریاد میزنم.
فعلهای ناقصِ در انتهای حرفهای بر زبان نیامدهام همه ماضیِ بعیداند و من بعید میدانم که کسی آنها را بشنود...
فریاد میزنم از دست و روانِ کسی که هر روز به من خیانت میکند ولی هنوز دوستم دارد و من هم(...)دوستش دارم...
میتوانید کسی که به شما خیانت میکند را دوست داشته باشید؟!
مثل من که هر روز گناه میکنم دوستش دارم(او).
پَر باز میکنم برای زمانی که هزاران بار میمیرم و باز خیانت میکنم باز به دنیا برمیگردم.
من پر از تشویشم و تو فقط پوزخند میزنی...
خندهات کشنده است
آرامستانِ روی لبهایت درد دارد
زیباییات شبنمی بر روی پُرزهای کفنی است که تازه از غسالخانه بیرون آمده است ولی هیچ وقت خشک نمیشود
زیبا به زیبایی پیچیدهی تار و پودِ کفن بغلم کن، سر و ته کفن را هم مثل شکلات ببند تا سردم نشود،
من دیگر ف ر ی ا د (ن) م ی ز ن م
#مثلا_مهدی.
پ.ن: تصویر مربوط است به اجرای خشم و هیاهو به کارگردانی مهرداد رایانی مخصوص، بهمن ۱۳۹۶
متن هم برای همون موقعهاست.
@mahdi_rezaei315