خالیام چون باغ بودا، خالی از نیلوفرانش
خالیام چون آسمانِ شبزده بی اخترانش
خلق، بی جان، شهر گورستان و ما در غار پنهان
یأس و تنهایی و من، مانند لوط و دخترانش
پاره پاره مغربام، با من نه خورشیدی، نه صبحی
نیمی از آفاقم اما، نیمهی بی خاورانش
سرزمین مرگم اینک، برکههایش دیدهگانم
وین دل توفانیام ، دریای خون ِ بی کرانش
پیش چشمم شهر را بر سر سیه چادر کشیده
روسریهای عزا از داغ دیده مادرانش
عیب از آنان نیست من دل مردهام کز هیچ سویی
در نمیگیرد مرا، افسون شهر و دلبرانش
جنگجویی خستهام، بعد از نبردی نابرابر
پیش رویش پُشتهای از کُشتهی همسنگرانش
دعویام عشق است و مُعجز شعر و پاسخ طعن و تهمت
راست چون پیغمبری رو در رویِ ناباورانش...!
#حسین_منزوی
#غزل
@mahdi_rezaei315