کارگاه دیالکتیک

#جنبش_دادخواهی
Channel
Education
Blogs
Psychology
Politics
Persian
Logo of the Telegram channel کارگاه دیالکتیک
@kdialecticPromote
1.2K
subscribers
516
photos
98
videos
574
links
در این کانال عمدتا مطالب انتشار یافته در تارنمای «کارگاه دیالکتیک» باز نشر می شود. درباره ی ما: https://kaargaah.net/?page_id=2 نشانی تماس کارگاه: [email protected] ارتباط با ادمین: @Nimmous
https://tinyurl.com/42z7vdba

مرگ‌‌بنیادیِ جمهوری اسلامی و جدال بین پیوستگی و گسست

امین حصوری
(بخشی از متن در دست انتشار)

کارگاه دیالکتیک | ۱۴ تیر ۱۴۰۳

شری که نظام جمهوری اسلامی می‌کوشد نرمالیزه کند، مرگ‌بنیادیِ این رژیم است که از ماهیت آن به‌سان «رژیم کشتار» و «ماشین مرگ‌» برمی‌آید. در حالی که مفهوم نخست ناظر بر قتل دولتی و هدفمند مخالفان، معترضان و دگراندیشان است؛ دومی ناظر بر آن دسته از کارکردهای ساختاری و معمول دولت است که به مرگ‌های اجتناب‌پذیر شهروندان (ازجمله مرگ‌های تدریجی) منجر می‌شوند. خاطرنشان می‌کنم که این دو خصلت در ساحت واقعیْ درهم‌تنیده‌اند، چرا که هر دو از ماهیت مرگ‌بنیاد و مرگ‌آورِ جمهوری اسلامی برمی‌آیند و هر دو بخشی از کارکردهای بنیادین این نظام هستند (به‌واقع، مفهوم «رژیم کشتار» خود ذیل مفهوم «ماشین مرگ» می‌گنجد). پیوند درون‌ماندگار این نظام با مرگ صرفا بدین معنا نیست که حاکمان سیاسی برای جان و زندگی انسان‌ها (شهروندان صوری) هیچ ارزش و حرمتی قایل نیستند، بلکه بیش از آن معطوف به این معناست که حیات و بازتولید این رژیم بر کشتار و مرگ‌گستری استوار (بوده) است. این پدیده البته گرایشی متاخر نیست و ریشه‌های تاریخی ژرفی دارد. جمهوری اسلامی استقرار بنیان‌های شیعی خود را بر ستایش مرگ و تقدیس شهادت بنا گذاشت و گسترش داد؛ انتخابی که به‌ویژه با برجسته‌سازیِ دولتیِ عزاداری محرم و مناسک مشابه به‌سان مهم‌ترین نماد شیعه‌گری مفصل‌بندی شده بود. نقطه‌ی اوج تقدیس ایدئولوژیک مرگ در موسم «نعمتِ» جنگ با عراق نمایان شد؛ جایی که حاکمان وقت در لوای تقدیس شهادت، انبوه نوجوانان کم‌سال را به روی مین‌ها و مقابل گلوله‌ها می‌فرستادند ...
تقدیس مرگ در عین حال، با ارزش‌زُدایی از زندگی و تحقیر زندگی و ضدیت با نمادهای سرزندگی (مثل شادی، موسیقی، رقص و تنانگی) همراه است و این به‌نوبه‌ی خود عادی‌نماییِ مرگ را تسهیل می‌کند. تقدیس دولتی مرگ، همچنین با حق انحصاری دولت بر توزیع مرگ همراه است. جایگاه ویژه‌ی اعدام در مشی حکمرانی جمهوری اسلامی و نمایش عمومی آن، بخشا معطوف به تثبیت این حق انحصاری و عادی‌نماییِ آن است. جان کلام آنکه مرگ‌آوری، نمایش مرگ و تهدید مرگ همواره بخشی جدایی‌ناپذیر از شیوه‌ی حکمرانی جمهوری اسلامی بوده‌اند. ولی در اینجا با پارادوکسی روبرو می‌شویم: از یک‌سو، مرگ‌آوری به‌سان بنیان حکمرانی در تضاد با میل اگزیستانسیال مردم به زیستن (زندگی) قرار دارد؛ کما اینکه منشاء بسیاری از مقاومت‌های فردی و اجتماعی هم وجود همین‌ تضاد بنیادی بوده است. از سوی دیگر، کارکرد انقیادآورِ مرگ‌آوری (درجهت اغراض دولت) نیز درست به‌دلیل تهدیدی‌ست که متوجه حیات افراد می‌کند. پس پرسش این است که نظامی که بر پایه‌ی ضدیت با زندگی و تهدید دایمی مرگ بنا شده، چگونه قادر است از شکنندگی بگریزد و تداوم خود را تضمین کند.

استمرار جمهوری اسلامی در قامت یک نظام سیاسیْ متکی بر بازنماییِ مستمر نوعی پیوستگی تاریخی بوده است که بیش از همه در ساحت ایدئولوژیک بازسازی و بازتولید می‌شود. انواع پروپاگاندای ایدئولوژیک در فضاهای آموزشی و رسانه‌ای؛ تکرار منظم مناسک دولتیِ معطوف به آیین‌ها و مناسبت‌های مذهبی؛ برگزاری منظم و مصرانه‌ی مناسک سیاسیِ سالانه (مثل دهه‌ی فجر و ۱۳ آبان، ۱۵ خرداد، سالگرد رویدادهای جنگ، سالگردهای «شهادتِ» این و آن، و موارد مشابه)؛ در کنار سایر نمادپردازی‌های ایدئولوژیک دولتی (و بعضا برساخت‌های نوظهور)، حربه‌هایی برای القای این پیوستگی بوده‌اند. در این معنا، رژیم تداوم خود را در تکرار مناسکی می‌جوید که نفس برگزاری آنها می‌تواند قدرت رژیم برای حفظ روال عادیِ حکمرانی‌اش (به‌رغم هر چالش و تلاطم سیاسی) را به شهروندان (ازجمله به همراهان رژیم) القاء کند.

حفظ و بازنمایی این پیوستگی نه‌فقط ثبات و قدرت نظام را به محکومان (شهروندان) القاء می‌کند، بلکه تصویری ابدی از وضعیت عادیِ امور عرضه می‌کند. بدین‌طریق، کشتارها و مرگ‌های دولتی و به‌طور کلی مرگ‌بنیادیِ جمهوری اسلامی در سایه‌ی تداوم خدشه‌ناپذیرِ فعلیتِ هستیِ آن به حاشیه می‌روند. کشتارها و مرگ‌ها(ی اجتناب‌پذیر) در کنار سایر ستم‌ها و فجایعی که مرگ تدریجی (یا حیات ذلت‌بار در مرزهای نیستی) را بر فرودستان تحمیل می‌کنند، طبعا شکاف‌ها و گسست‌هایی واقعی در پیوستار فرضیِ هستیِ جمهوری اسلامی هستند. اما توان نفی‌آمیز و دگرگون‌ساز آنها به‌سان نقاط گسستگیْ منوط به برجسته‌شدنِ آنها در گفتار عمومی و پراتیک جمعی‌ست.

افزون بر این، حاکمان با بهره‌گیری از مناسک سیاسیِ موسمی مثل انتخابات و غیره می‌کوشند برای ترمیم شکنندگی ساختاریِ پیوستار نظامْ دقایق بازسازی فراهم کنند.
---

#مقاومت_زندگی_است
#زن_زندگی_آزادی #ژن_ژیان_ئازادی
#جنبش_دادخواهی #همبستگی_ستمدیدگان
#رژیم_کشتار #ماشین_مرگ
#ابتذال_شر #نرمالیزه_کردن_شر
--
@kdialectic
کارگاه دیالکتیک
https://tinyurl.com/yufawey6 مبارزه‌ای که سر ایستادن ندارد: درباره‌ی قدرت جنبش دادخواهی - و شکنندگی‌اش بخش دوم در همبستگی با نهمین گردهمایی سراسری درباره‌ی کشتار زندانیان سیاسی در ایران امین حصوری ۸ مهر ۱۴۰۲ نسخه‌ی ورد (بخش دوم) نسخه‌ی کامل مقاله…
https://tinyurl.com/bd38umd

آنگاه که «عدو شود سبب خیر»

در حاشیه‌ی «آزادسازیِ» دولتیِ حمید نوری



کارگاه دیالکتیک | ۲۷ خرداد ۱۴۰۳


بسیاری از زندانیان سیاسیِ سابق یا جان‌به‌دربُردگان کشتار ۶۷ که در دادگاه حمید نوری به‌عنوان شاهد شرکت کردند، به تنگنای این موقعیت متناقض واقف بودند: ارجاع به نهادهای بورژواییِ یک دولت برای طرح شکایت حقوقی از جنایات حاکمان یک دستگاه بورژوایی دیگر. آنها به‌خوبی واقف بودند که کارکرد این دادگاه نهایتا می‌تواند کمک به بازشناسیِ قضایی آن جنایت‌های هولناک باشد، نه تضمینی حقوقی برای مسئولیت‌پذیر کردن حاکمان ایران در قبال آن‌ کشتار دولتی، یا مجازات آمران و عاملانش؛ درنتیجه، رویکردی تاکتیکی به این دادگاه داشتند، نه استراتژیک. حتی اگر رای دادگاه خلاف آن چیزی می‌بود که شد، باز هم استفاده از یک تریبون رسمی (و بین‌المللی) برای روایت آن کشتار سیستماتیک، می‌توانست کمکی باشد به بازشناسی عمومی‌تر آن. 

چنین درکی از دادخواهی بر آن وجهی از عدالت تاکید دارد که پیش از هر چیز، مبتنی بر جستجو و آشکارسازی حقیقت است. این درک مغایرتی با ضرورت مجازات آمران و عاملان جنایت (بنا بر اصل مسئولیت شخصی افراد) ندارد. اما در تعریف خود از عدالت، به مولفه‌ی حقیقت اولویت می‌دهد، نه به مولفه‌ی مجازات. 

 از این منظر، دادگاه حمید نوری نه صرفا دادگاهی برای حمید نوری، بلکه محکمه‌ای بود برای آشکارسازی ماهیت نظام جمهوری اسلامی و حاکمانش (گیریم با افق و ابعادی محدود). پس، خواه فرآیند چندین ماهه‌ی این دادگاه و خواه رای نهایی آن، موفقیتی مرحله‌ای بود برای دادخواهان و‌ جنبش دادخواهی

همین زاویه‌ی دید را اگر پی بگیریم درخواهیم یافت که معامله‌ی اخیر دولت سوئد با حاکمان جمهوری اسلامی نیز به نوبه‌ی خود اتفاق خجسته‌ای بود که با عیان‌کردن عیار دموکراسی و عدالتِ بورژوایی، ناخواسته به مسیر آینده‌ی جنبش دادخواهی خدمت کرده است (به‌سیاقِ: «عدو شود سبب خیر»). چون در فاز کنونی، یکی از شکاف‌های درونیِ مهم در جنبشِ ناهمگون دادخواهی، نسبت آن با مراجع حقوقیِ بین‌المللی و دولت‌های به‌اصطلاح «دموکراتیک» است. اکنون به‌لطف تازه‌ترین معامله‌ی دولت‌ها، علی‌الاصول امکان عبور از این شکاف به‌نفع دادخواهی رهایی‌بخش مهیاتر شده است. چون دادخواهیِ رهایی‌بخش* نه‌فقط دولت‌ها را فاقد عزم جدی و ظرفیت مادی برای پی‌جویی و اجرای عدالت می‌داند، بلکه آنها را حافظان نظمی می‌داند که جنایت‌های مستمر پیامد آن، مستلزم دادخواهی و محرک جنبش‌های دادخواهی‌ست. پس، این رویداد به‌سهم خود این حقیقتِ عمدتا مغفول (یا انکار شده) را آشکار کرده است که دولت‌ها به‌رغم تنش‌ها و اصطکاک‌های مشهود، در نهایت وابسته به یکدیگر و لذا پشتیبان یکدیگرند. و این بخش مهمی از حقیقتِ مناسبات سلطه و ستم (و جنایت) در نظم جهانیِ مستقر است. اگر بنا باشد جنبش دادخواهی به جنبشی عمومی برای تدارک تغییر رهایی‌بخش بدل شود، باور وسیع به این حقیقت (ازجمله در گستره‌ی ناهمگون دادخواهان) لازمه‌ی اتخاذ استراتژی صحیح درجهت مادیت‌یابی پتانسیل‌های رهایی‌بخشِ جنبش دادخواهی‌ست.


آزادی یک جنایتکارِ دیگر (حمید نوری) در اثر تبانی دولت‌ها همچنین می‌تواند برای مخالفانِ غرب‌پناهِ جمهوری اسلامی (طبعا آنهایی که هنوز از فرط مخالفتی یک‌سویه، در الگوهای بنیادی جمهوری اسلامی حل نشده‌اند) حامل این پیام باشد که مراجع قدرتی که اینان چشم امید به آنها بسته‌اند، خود بخشی از معضل‌اند، نه‌ بخشی از راهکار. مرثیه‌سراییِ دولت‌ها و دولتیان در مرگ ابراهیم رئیسی (مامور مافوقِ حمید نوری در کشتار ۶۷ و از ماموران ارشد کشتارهای دولتی طی خیزش‌های مردمیِ پسا ۹۸) هم نمونه‌ی متاخر دیگری بود با همین پیام**، که اینک با عملیات دولتیِ «نجاتِ» جنایتکاران در شکل دیگری تکرار شده است.

هر راهکاری به‌سمت رهایی را باید در همبستگی مبارزاتی ستمدیدگان جستجو کرد؛ چه در جغرافیای ایران، چه در گستره‌ی خاورمیانه و چه در مقیاس جهانی‌. گرایش روزافزون به راست افراطی و عروج انگاره‌ها و جریانات نوفاشیستی در ایران و جهان هشداری‌ست حاکی از اینکه فرصت‌ برای اقدامی بدیل، ابدی نیست.

-------------------------------------

پی‌نوشت: مطالب مرتبط در کانال تلگرامی کارگاه دیالکتیک:

* درباره‌ی دادخواهی رهایی‌بخش:

مبارزه‌ای که سر ایستادن ندارد:
درباره‌ی قدرت جنبش دادخواهی - و شکنندگی‌اش

** درباره‌ی وابستگی و خویشاوندی دولت‌ها:
دولت‌ها مخاطبان و خویشاوندان یکدیگرند


--------------------------------------------
#جنبش_دادخواهی
#دادخواهی_رهایی‌بخش
#وابستگی_دولت‌ها
#حمید_نوری
#حقیقت_پایه‌ی_عدالت
#همبستگی_ستمدیدگان
--------------------------------------------
@kdialectic
https://tinyurl.com/5y5u4kxz

مبارزه‌ای که سر ایستادن ندارد:

درباره‌ی قدرت
جنبش دادخواهی - و شکنندگی‌اش
بخش اول

امین حصوری

۲۳ خرداد ۱۴۰۲

نسخه‌ی ورد

نسخه‌ی پی‌دی‌اف

مقدمه: مقصود این نوشتار برجسته‌کردن جایگاه و اهمیت تاریخی جنبش دادخواهی‌ و نیز آسیب‌ها و خطراتی‌ست که در مقطع کنونی آن را تهدید می‌کنند. ایستادگی/پیکار دلاورانه‌ی مادران و خانواده‌های دادخواه از دیرباز یکی از حماسی‌ترین نمودهای مبارزات ستمدیدگان در سپهر سیاسی ایران را رقم زده‌ است. طی قیام ژینا - بنا به‌ مجموع شرایط انضمامی - پیکار حول دادخواهیْ با انکشاف چشم‌گیر پتانسیل‌های تاریخی‌اش مقارن بوده است. به‌همین دلیل، از سرآغاز افول اعتراضات خیابانی تاکنون مادران و خانواده‌های دادخواه به‌طور فزآینده‌ای آماج شدیدترین سرکوب‌های حاکمیت بوده‌اند، که مصداقِ عینیِ «سرکوب‌ گزینشیِ حداکثری» است. اگرچه اَشکال و نمودهای قساوت‌بار این سرکوب‌های مستمر چنان عیان‌اند که کمتر کسی از آن‌ها بی‌خبر مانده، ولی شرایطی که این سرکوب‌ها را تسهیل کرده‌اند نیازمند نقادی‌ست. بر این اساس، این نوشتار ضمن تلاش برای برجسته‌سازی پتانسیل‌ رهایی‌بخش این پیکارها، می‌کوشد شرایط تسهیل‌گر سرکوب‌ آنها و نیز زمینه‌ها و سازوکارهای معطوف به تضعیف و دگردیسی جنبش دادخواهی را مورد واکاوی انتقادی قرار دهد. در همین راستا، متن حاضر (بخش نخست) را با بررسی انتقادی برخی شرایطی که مبارزان بالقوه را از فضای عمومیِ مبارزه بیگانه می‌کنند آغاز می‌کنیم؛ سپس، با مروری بر ستم‌ها و رنج‌های تحمیل‌شده بر مادران و خانواده‌های دادخواه، به چرایی و اهمیت سیاسی مبارزات بی‌وقفه و الهام‌بخش آنان می‌پردازیم، که همزمان توضیحی‌ست بر دلایل سرکوب‌ دولتیِ وحشیانه‌ی آنان. بخش بعدی این نوشتار با مرور خوانش‌ها و رویکردهای متعارض به (جنبش) دادخواهی، بر دشواری‌ها و شکنندگی‌های پیکارهای دادخواهی و مولفه‌های دادخواهی بدیل یا رهایی‌بخش تمرکز خواهد داشت. / ۲۳ خرداد ۱۴۰۲

https://tinyurl.com/5y5u4kxz

#جنبش_دادخواهی
#مادران_دادخواه
#مادران_خاوران
#دادخواهی_رهایی‌بخش
کارگاه دیالکتیک
Video
تراژدی حامد اسماعیلیون

این اظهار نظر شازده پهلوی دلالت‌های بسیاری دارد و‌ حتی می‌تواند برای کسانی که تاکنون با «نیتی خوب» و عملگرایانه، به رویکرد وحدت («همه با هم») دعوت می‌کردند، مسایل زیادی را روشن‌ سازد. چون اظهارات شازده دیگر جایی برای رویه‌ی «انشالله گربه است» باقی نمی‌گذارد. [همه‌چیز در شتابی گریزناپذیر به‌سمت شفافیت پیش می‌رود؛ دست‌کم تفاوت‌ راه‌ها و چشم‌اندازها هرچه‌بیشتر عیان می‌شود.]

ازجمله‌ی این موارد، رویکرد صریح شازده برای تدارک چتر حفاظت برای سرکوب‌گران و جنایتکاران جمهوری اسلامی در تحولات سیاسی آتی‌ست که نشان می‌دهد تاکیدات مکرر پیشین وی مبنی بر اینکه «نیروهای سپاه و بسیج هم فرزندان ایران هستند»، صرفا از جنس تعارفات سیاسی بی‌پشتوانه نبوده است. بلکه به تلافی حمایت‌های آشکار و پنهان جمهوری اسلامی از فرآیند عروج سیاسی سلطنت‌خواهی (در برابر بخش‌های مترقی اپوزیسیون*)، شازده‌ هم وظایفی برعهده دارد که همانا مشارکت فعال در تضمین جایگاه ویژه‌ و‌ مرجح حاکمان و جنایتکاران کنونی در نظام سیاسی آتی‌ست. بی‌گمان، گام نخست برای تدارک و تضمین چنین‌ جایگاهی، مصون‌سازی حاکمان/قاتلان در برابر جنبش عدالت و دادخواهی‌ست؛ همانند تجربیات مشابهی که در بسیاری از گذارهای سیاسی صوری از نظام‌های دیکتاتوری رخ داد (از اسپانیا، شیلی تا آرژانتین، آفریقای جنوبی و غیره).

اما پرسش مهمی که در اینجا پیش می‌آید ناظر بر موضع سیاسی حامد اسماعیلیون است. چون به‌اعتبار کارنامه‌ی سیاسی و گفته‌های خود اسماعیلیون، تمام پروژه‌ی سیاسی او مرهون و معطوف به وفاداری به جنبش دادخواهی‌ست. پس، اکنون اسماعیلیون قاعدتا باید در برابر این دو راهی قرار گرفته باشد که تا کجا حاضر است جاده‌صاف‌کن و سوخت‌رسان ماشین ارتجاعی‌ای باشد که ضدیت بنیادی‌اش با اصلی‌ترین دغدغه‌ی اسماعیلیون (دادخواهی) اینک بیش از همیشه آشکار شده است. [اینک حتی سکوت او نیز انتخاب یکی از این دو راه است]. اسماعیلیون علی‌الاصول قادر نخواهد بود به همراهی با این مسیر منحط ادامه دهد، مگر اینکه هرچه‌بیشتر بنیان هویت سیاسی و‌ سرمایه‌ی اجتماعی خود را تخریب کند (ازجمله اینکه تعاریف خویش از جنبش دادخواهی را تا حد نیازهای مرتجعان فروبکاهد).
اسماعیلیون پس از چرخش سیاسی به‌سمت ائتلاف با جبهه‌ی راست ناسیونالیست و سلطنت‌طلب، وارد پروسه‌ای شده است که خواه‌ناخواه از زندگی خودش داستانی «ماندگار» خلق خواهد کرد: او شخص اول داستانی‌ست که تاریخ از چندی پیش در کار نوشتن آن است. به‌نظر می‌رسد که به‌زودی در کتاب‌های تاریخ از «تراژدی اسماعیلیون» به‌سان تالی تراژدی رابرت اوپنهایمر یاد خواهد شد. پرسش این است که آیا او فاعلیت‌ انسانی‌اش را باز پس خواهد گرفت؟

* پی‌نوشت:
شیوه‌ی عروج سیاسی سازمان حماس از دل مبارزات خلق فلسطین نمونه‌ی تاریخی مهمی‌ست که نشان می‌دهد چگونه یک دولت سرکوبگر می‌کوشد - با کمک سایر قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای - زمینه‌ی عروج نوع اپوزیسیون مورد علاقه‌ی خود را فراهم سازد. در این مورد مشخص، دولت اسرائیل با کمک سایر قدرت‌‌های امپریالستی و قدرت‌های ارتجاعی منطقه‌ قادر شد بنیادگرایی اسلامی حماس را در برابر نیروهای سکولار چپ یا متمایل به چپ به قدرت برساند، تا پتانسیل‌های رهایی‌بخش مقاومت فلسطین و حمایت‌های بین‌المللی از آن را مهار کند.

-----------------------------------

#دادخواهی_رهایی‌بخش
#نه‌_می‌بخشیم_نه_فراموش_می‌کنیم
#ژن_ژیان_ئازادی
#انقلاب_ادامه_دارد
#جنبش_دادخواهی
#تراژدی_حامد_اسماعیلیون

--------------------------
@kdialectic
هر پیکاری علیه بنیان‌های ستم، توامان پیکاری بر سر حقیقت است. چون حقیقت فی‌نفسه انقلابی‌ست. ببینید چگونه جوانه‌زدن نهال حقیقت در مسیر پرسنگلاخ جنبش دادخواهی، خشم مزدوران ارتجاع را برانگیخته است. آنها راهی جز پافشاری بر انکار و تحریف حقیقت ندارند، چون در سمت ارتجاعی تاریخ ایستاده‌اند که فی‌نفسه دشمن حقیقت است. اما در تمامی این سال‌های تاریک، خون ارغوان‌ها بی‌وقفه شعله در چمن زده است.

«هرچه تبر زدی مرا، زخم نشد، جوانه زد.»

---------------------------------

#جنبش_دادخواهی
#قیام_ژینا
#مهسا_امینی
#اعتراضات_سراسری
#محور_مقاومت

---------------------------------

درس‌های کانادایی از مناسبات جهانی سلطه:

http://pdf.kaargaah.net/151_Global_Power_Relations_Example_of_Canada_and_Justice-Movement_NimaS.pdf

---------------------------------

کانال تلگرامی کارگاه دیالکتیک:
@kdialectic
متن دریافتی:

درس‌های کانادایی از مناسبات جهانی سلطه:
سرفصل دل‌دادگی به دولت ایران




نویسنده: نیما صبوری


دریافت نسخه‌ی ورد


-------------------------------

ما فقط جنازه خاک می‌کنیم؛

جنازه‌ی نور … جنازه‌ی خورشید … جنازه‌ی صلح و آبادانی،

جنازه‌ی زندگی را خاک می‌کنیم.

ما که قاتلین را خوب می‌شناسیم،

و راه مبارزه با آن‌ها را در «یادآوری» می‌دانیم.

راه مبارزه با ستمگر،

در خشم ما

و در «به‌خاطرسپردن» است.

خوزستان را فراموش نکنیم؛

قربانیان این سالیان سیاه را فراموش نکنیم؛

در روزهایی که دیگر از عزا گذشته است؛

و وقت عزا نیست،

که هنگامه‌ی خشم است.

ما نه فراموش می‌کنیم، و نه می‌بخشیم.


از سخنرانی حامد اسماعیلیون*

(یادمان جان‌باختگان سرنگونی هواپیمای پرواز ۷۵۲)

* ویدئوی قرائت شعر: 
«آن هواپیما بارها سقوط کرده در خانه‌های ما».


* * *

برشی از جمع‌بندی متن: 👇🏾

برای ارزیابی جایگاه دولت‌ها و نوع روابط آنان در متن مناسبات جهانی سلطه، به‌جای تکیه بر نیت‌مندی‌های بیان‌شده‌ یا داعیه‌های رتوریک‌ در فضای سیال ستیزهای دیپلماتیک، می‌باید نقش و عملکرد دولت‌ها در بازتولید این مناسبات را مورد بررسی قرار داد. ... در رابطه با «مساله‌ی ایران»، دیدیم که به‌رغم داعیه‌های مخالف‌خوان دولت کانادا علیه نقض حقوق‌بشر و فعالیت‌های تروریستی توسط دولت ایران در عرصه‌ی دیپلماتیک، و سابقه‌ي دراز تنش‌های سیاسی دوجانبه، این دولت همواره از وجود و دوام بحران‌های درونی در ایران سود برده است. و درعین حال، با کمک به تحکیم نظام سیاسی خودکامه‌ی ایران، به بازتولید و استمرار این بحران‌ها کمک کرده است: خواه به‌طور ساختاری و غیرمستقیم، با مشارکت در تحریم‌های اقتصادی علیه مردم ایران و نظایر آن؛ و خواه به‌طور مستقیم، با اعطای «خانه‌ی دوم» به نخبگان دولتی ایران و وابستگان‌شان در خاک خود. در همین راستا، دیدیم که مسیر مناسبات دولت کانادا با حاکمان ایران، به‌میانجی تقدم ملزومات سرمایه، روند ناگزیر نزدیکی و هم‌سازی هرچه بیشتر را طی کرده است. بر همین اساس، نشان دادیم که چرا دولت کانادا نه‌تنها قادر/مایل نیست پرونده‌ی سرنگونی هواپیمای پرواز ۷۵۲ را به‌طور جدی پیگیری نماید، بلکه بنا به محاسبات منطق «سود و زیان»، خواهان بازگشت به وضعیت عادی امور است، و لذا خود مانعی در برابر هدف اصلی دادخواهی، یعنی جستجوی حقیقت است.

با این اوصاف، به‌نظر می‌رسد چشم‌انداز تاریکی برای تغییر وضعیت ستم‌بار مردم ایران وجود دارد. چون تا جایی که به سرکوب فاعلیت سیاسی ستمدیدگان و مسدودسازی چشم‌انداز رهایی‌بخش مربوط می‌شود، دشمنان مردم ستمدیده به‌رغم همه‌ی اختلافات و منازعات‌شان، در «اتحادی مقدس» به‌سر می‌برند. و به‌راستی هم، چشم‌انداز کنونیْ امیدبخش نیست. اما به‌یاد بیاوریم که اگر در خیزش ستمدیدگان توان دگرگون‌سازی نهفته نبود، چه نیازی بود به بسط مستمر سازوکارهای سرکوب و هم‌دستی مقدس همه‌ی محورهای ارتجاع. و به‌یاد بیاوریم که حامد اسماعیلیون و سایر دادخواهان پرونده‌ی سرنگونی هواپیمای پرواز ۷۵۲ با ایستادگی بر خواست بنیادین دادخواهیْ قادر شدند هم تناقضات دولت کانادا را برملا سازند، و هم مانعی در برابر سازوکارهای پرقدرت دفن حقیقت ایجاد کنند. اینجاست که پتانسیل یکتای جنبش دادخواهی برای فهم انتقادی نظم سیاسی حاکم بر جهان و رویارویی با آن آشکار می‌شود. درواقع، این ماهیت انقلابی حقیقت است که به روند جمعیِ جستجوی حقیقتْ قابلیتی انقلابی می‌بخشد. درست به‌همین دلیل است که بعد از گذشت ۳۴ سال از کشتار ۶۷ و مرگ شماری از مادران دادخواه، دولت ایران هنوز از امکانات دادخواهی آن فاجعه می‌هراسد، و سراسیمه به دور گورستان خاوران دیوار بتنی می‌کشد و دوربین‌های کنترلی نصب می‌کند. تجربیات جنبش‌های دادخواهی، خواه در اشکال شکننده‌ی آن در حوزه‌ی ایران و خواه در سایر کشورهای جهان، نشان می‌دهند که مردم جویای حقیقت می‌توانند قدرتی شکوفنده از پایین را سامان بدهند. وانگهی، اگر شالوده‌‌های نظام سیاسی ایران بر کشتار و سرکوب عریان مخالفان و معترضان، و بر کشتار تدریجی فرودستان ازطریق «ناممکن‌کردن زندگی» استوار است، جنبش دادخواهی کارآترین سلاح برای خلق فرآیند مقاومت و مبارزه‌ی جمعی درجهت تخریب این شالوده‌هاست.

-------------------------------------------

لینک دسترسی به متن (وبسایت):

https://kaargaah.net/?p=1261

دریافت متن در فرمت پی.دی.اف.👇🏾

http://pdf.kaargaah.net/151_Global_Power_Relations_Example_of_Canada_and_Justice-Movement_NimaS.pdf

-------------------------------------------
#جنبش_دادخواهی
#سرنگونی_هواپیمای_پرواز_۷۵۲
#حامد_اسماعیلیون
#مناسبات_جهانی_سلطه
-------------------------------------------

کانال تلگرام کارگاه دیالکتیک:
@kdialectic