علوم انسانی و تقوای ارجاع
اگر کسی از من بپرسد از سنت دانشگاهی علوم انسانی چه چیز یاد گرفتی؟ میگویم مستند سخنگفتن، میگویم انتحالنکردن، میگویم خود را صاحب حرف جا نزدن، میگویم تقوای ارجاع، میگویم پرهیزگاریِ نقلقول، میگویم تقریر درست و بیطرف، میگویم دوری از شتابزدگی در بیان ایدهٔ نو، میگویم پختن حرف در کورهٔ حرفهای بدیل و تراشکاریِ آرای رقیب. مهمتر از همهٔ اینها، همان حرف اول: مستند سخنگفتن و فراموشنکردن ارجاع.
شلختگی ِگفتار و بیتقوایی نوشتار این است که ما از آرای دیگران آشی بپزیم و هیچجاییش هم نگوییم که آدرس خرید اقلام این آش از کجا بوده. بعدش هم خودمان را صدر تا ذیل آن آش بنماییم. این قضیه وقتی جدی میشود که موضوع سخن ایدهٔ جدیدی در جامعهٔ میزبان باشد. خاصه اگر اصل سخن به نحوی در نسبت با آن جامعه جنجالی باشد؛ آنوقت دهانها همه وا میماند، سوت و کف یا گوجه و لنگهکفش حوالهٔ گوینده و نویسنده میشود، غافل از اینکه جنابشان سارق علم است و کاسب فکر.
اهمیت ارجاعدادن و پرهیزگاریِ نقلقول تا آنجاست که به نظر من اصلیترین عیار کار علمی و دانشمندبودن طرف است. چرا؟ چون اولاً کسی که خود اهل کار علمی باشد و در سنت دانشجویی عرق ریخته باشد، اهمیت زحمت علمی را میداند و شرم میکند که بدون استناد سخن بگوید. فراتر از آن، به قیمت هیاهو و تحسین مخاطبان هم، خود را صاحب فکر جا نمیزند.
در ثانی، اگر کسی اهل ارجاع باشد، خودبخود از بازار مکارهٔ نام و نان، به گوشهٔ کتابخانه و اتاق کار میخزد. چون وقتی کسی ایدهای را با شناسنامه و ارجاع معرفی میکند، هرچقدر جنجالی و عالی و ساختارشکن و چشمخیرهکن، دیگران میتوانند به منبع اصلی رجوع کنند و ببینند حرف آنقدرها هم پُخی نبوده و حرفهای علیه آن فکر هم کم نیست؛ اینجاست که باد آن سخن میخوابد. این در جامعهٔ ما و در قبال علوم انسانی بسیار مصداق دارد. احتیاط میکنم و نام نمیبرم. ولی چون ما با تأخر علمی و فرهنگی و ترجمه طرفیم، از بازار آهنگری و تراشکاریِ ایدهها هم دیرتر مطلع میشویم و حرفهای مترجمان و سخنرانان ناقل، گاهی خیلی به نظرمان پیشرو میآید؛ در حالی که گاهی ته صف آن حوزه و موضوع هم نیست.
نیز در این باره:
تربیت علمیِ دانشگاهیعلوم انسانی و تشنگی تببین بهترعلوم انسانی و شجاعت مشاهدهعلوم انسانی و شالودهشکنی از قصهٔ اسرائیلعلوم انسانی و نجات مفاهیم
#یادداشت
@Hamesh1