اشعار حاج محمود ژوليده

#روضه_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
Channel
Logo of the Telegram channel اشعار حاج محمود ژوليده
@hajmahmoodzholidehPromote
1.1K
subscribers
2
photos
3
links
#روضه_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام

اگرچه مهبطِ وحیِ ملائک هست درگاهم
تمام عمرِ خود، زندانیِ دژخیمِ گمراهم

اقامتگاهِ من، تبعیدگاه و قتلگاهم شد
نمی‌داند کسی از ظلم‌های خصمِ بدخواهم

ز سختی‌های گوناگون، مصیبت‌های روزافزون
نمانده هیچ در تاریخ، غیر از عمرِ کوتاهم

مرا این عمر کوته، یادگار مادرم زهراست
هماره بود داغِ حضرتِ مظلومه همراهم

شبیهِ مجتبی تنهائی‌ام شد، دردِ بی‌درمان
که بود از کودکی، دردِ غریبی دردِِ جانکاهم

جوازِ گفتگو با شیعیان، هرگز نمی‌دادند
مگر یک گفتگویی بود، تنها در گذرگاهم

چو می‌بردند روز و شب مرا دژخیم، تحت الحفظ
اگر می‌شد، کسی را گاه می‌دیدم سرِ راهم

معارف را چنان، رمز و رموزی خاص می‌گفتم
پیامی می‌رساندم شیعه را، در هر بِزنگاهم

سکوتِ محض حاکم بود، در بینِ محبانم
نبود از شیعیانم، هیچ فریادی هواخواهم

نه مهدی پیشِ رویم بود، نَه فردی ز اصحابم
مرا پیوسته مونس بود، چشمِ مانده بر راهم

مرا کشتند اَعدا در جوانی، جرمِ من این بود
که من فرزندِ زهرایم، اَمینِ دینِ اَلّاهم

برای قتلِ فرزندم، مرا هم زهر نوشاندند
بیاید روزِ دلبندم، همانکه هست خونخواهم

چو آید، انتقامِ سیزده معصوم می‌گیرد
بزودی می‌کند خود، از ظهورِ خویش آگاهم

دهد تکیه به کعبه، تا بخوانَد اهلِ عالم را
شبانگاهی که باشد صبحِ آن، زیبا سحرگاهم

بگیرد انتقامِ ضربتِ شمشیر و سیلی را
دهد پاسخ به هر اشکم به هر سوزم به هر آهم

تنِ صد چاکِ جدّم، بی کفن، بی پیرهن مانده
بخونِ سرخِ او، تابَد شبی آن جلوه‌ی ماهم

قسم بر آن سری که روی نیزه بود، قرآن خوان
صدای مهدیِ من، می‌رسد بر گوش ناگاهم

اَنابنُ المصطفای او به گوش خلق می‌آید
که من در انتظارِ آن قرارِ سبز، هرگاهم

بزودی بشنوی بانگِ لِثارات الحسینش را
به او لبیک میگوئید، از هر راه و بیراهم

دعا هر لحظه بر آن یاورِ مستضعفان باید
که آید با دعای منتظرها، يوسف از چاهم

#روضه_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام


@hajmahmoodzholideh
#روضه_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام

گناهت چه بود ای عزیز پیمبر
که از کودکی بود جایت به تبعید
به همراهِ بابا، غریبانه تنها
به یک پادگان شد سَرایت به تبعید

پس از هادیِ دین، چه بد با تو کردند
به حصری که دور از وطن بودی آقا
به تهمت دلت را شکستند صد بار
ز غربت شبیهِ حسن بودی آقا

توجه به شَانِ شریفت نکردند
ترا بارها خواست دشمن شبانه
اهانت، پس از آنکه شد روز مرّه
گرفتند جان و دلت را نشانه

در اوج غریبی به صد بغض و کینه
گهی شعله بر عصمتت می کشیدند
ز بد سیرتی کار را از جسارت
به فحاشیِ عترتت می کشیدند

دلت را چو قرآن به آتش کشیدند
که گفتند بد ناسزا مادرت را
همه عمر با شک و تردید و نِخوَت
چو تیری شدند آن دل مضطرت را

ز نَمّامیِ مشرکانِ زمانه
چو خانه بدوشانِ آواره بودی
نه تحتِ نظر، بلکه تحتِ شکنجه
دمادم ز غم، در پیِ چاره بودی

در آن برکه ی شیرهای درنده
ترا خواست دشمن خفیت نماید
به تفتیشِ بیتت، عدو خواست هردم
اِهانت به شَانِ شریفت نماید

تو اما بیادِ خیامِ حسینی...
از این هجمه ها بارها گریه کردی
بیادِ شبی که حرم گشته غارت
از این غصه‌ها بارها گریه کردی

تنت ای عزیز دلِ آلِ زهرا
نشد طعمه ی شیرهای درنده
سرت، حنجرت، دست و پایت، گلویت
نشد طعمه ی تیغ های برنده

سرت از قفا کِی جدا از تنت شد
تنت گیر نعلِ ستوران نیفتاد
خدا را همینقدر شکر ای امامم
که پیراهنَت دستِ گرگان نیفتاد

نشد اهلبیتت اسیرِ خوارج
که با قصدِ قربت زنَد تازیانه
نه زندان، نه ویران، نه بزمِ شرابی
شده قسمتِ دختری نازدانه

کجا تهمتی از کنیزی شنیدند
به مهمانیِ شامیان دخترانت
کجا خیزران خورده روی لب تو
خدا رحم کرده به لعلِ لبانت

#روضه_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام

@hajmahmoodzholideh