بعد حالا چی؟ تعداد پایین قبول میکرد من هم گفتم اوه چه خوب، تعداد پایین خوبه همون. ولی توی همون تعداد پایین به اذن الهی چنل طفل معصوم من نامرئی شده دیگه خلاصه.
میخوام با فولدرهایی که شرکت میکنم تولید محتوا کنم براتون بچهها. اون ضربالمثله چیه؟ از یه چیز بد یه فرصت خوبی میسازی، از همونا. یه هشتگ هم میذارم براش #فولدر
به نظرم یه نشونه خیلی بزرگی که تو رو مطمئن میکنه آدمی بهت اعتماد داره، براش قابل اتکا هستی، به حریم پنهان دلش راه پیدا کردی و دوستت داره اینه که ازتون کمک بخواد، بخواد براش کاری انجام بدید نه لزوما کارهای سخت و هربار که شما کمکش رو جواب مثبت نمیدید، توجه نمیکنید، پشت گوش میندازید اون ازتون دور میشه، امیدش رو ازتون برمیداره، براش دیگه مثل قبل قابل اتکا نیستید، خودش همه کارها رو انجام میده، بیشتر یه خودش متکی میشه و یه روزی شما با نگرانی ازش خواهید پرسید «چرا دیگه ازم چیزی نمیخوای؟ چرا باهام حرف نمیزنی؟ چرا خیلی وقته خسته و آسیبپذیر نمیای که بغلت کنم، حامیت باشم و ازت مراقبت کنم؟ چرا؟»
یکی از مهارتهایی که در طول زندگی باید بهش توجه داشته باشید و همیشه یادتون باشه و مدام تمرینش کنید اینه که یاد بگیرید روابطتتون رو تا چه حد نگه دارید و کی و کجا به چه سمتی پیش ببرید، باید بدونید یه سری اعمال و کارها در روابطتتون اضافی و کاذبه و هر کاری و هر حرفی که در لحظه دلتون خواست بگید و انجام بدید الزامی ندارن. همیشه باید تکلیفتون رو توی ارتباطاتتون با آدمها بدونید و خارج از اون عملی ازتون سر نزنه. اینطوری میشه امیدوار بود با آدمها روابط شاد داریم نه برمبنای لذت و هیجانات لحظهای که تهش از چشم میوفتن و شما به فکر تموم کردن و خط زدن اون آدم و رابطهاتون میوفتید.
شما هم وقتی بچه بودید کارتون دیدنی باید پاهاتون رو میبردید بالا میذاشتین روی میز تلویزیون تا بفهمید قضیه کارتون چیه؟ پاهاتون پایین بودنی گیرایی نداشتید، نه؟