اشعار فرهاد شریفی

Channel
Logo of the Telegram channel اشعار فرهاد شریفی
@farhad_sharifi_officialPromote
296
subscribers
درود به عاشقانه‌های من خوش آمدید. از همراهی شما عزیزان سپاس‌گزارم. ارتباط با بنده فقط از طریق آی‌دی زیر: @farhadsharifiofficial
Forwarded from انجمن ادبی چامک (Narges)
انجمن‌های ادبی ترنم و عارف با همکاری اداره کل فرهنگ و ارشاد استان قزوین برگزار می‌کنند:

آیین رونمایی از کتاب‌های شعر
#مادر_باران اثر #شیما_باقری_تاجانی
و
#آه_ری‌را اثر #فرهاد_شریفی

زمان: دوشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۰
از ساعت ۴ تا ۶ عصر

مکان: قزوین، میدان میرعماد (درب کوشک) مجتمع فرهنگی هنری ارشاد، سالن مولانا
@aarrf
Forwarded from Deleted Account
شک دارم از آه دل من در امان باشی💔

اثری از : #فرهاد_شریفی 🖊
اجرای آنلاین : #حلما_مقدم 🎙

@farhad_sharifi_official
@galleryebooseaftab
Forwarded from فرهاد شریفی
بعد از تو دیگر خانه‌ام غمخانه خواهد شد
کار من و دل بعد از این خصمانه خواهد شد

من می‌روم اما خودت یک روز خواهی دید
عشقی که نافرجام شد افسانه خواهد شد

در پیله‌ی تنهایی‌ام با درد می‌مانم
این کِرم روزی عاقبت پروانه خواهد شد

شک دارم از آه دل من در امان باشی
از سیل اشکم خانه‌ات ویرانه خواهد شد

او جای من را در دلت هرگز نمی‌گیرد
هرچند قلبم با دلت بیگانه خواهد شد

او مستحق سنگ و چوب مردم شهر است
یک روز او هم مثل من دیوانه خواهد شد

#فرهاد_شریفی
@farhad_sharifi_official

دوشنبه بیست و دوم اردی‌بهشت۱۳۹۹
ساعت ۲۰:۳۰
Behzad Farahani.Hegh Hegh
@Radio_Arameeshتلگرام
امشب هوای گریه دارم، شانه‌ام باش
آغوش ِگرم ِهق‌هق ِمردانه‌ام باش

اشک فراقت می‌چکد از دیده نَم‌نَم
چون شمع ِگریانم، بیا پروانه‌ام باش

در سوز و سرمای زمستان ِجدایی
در این هوای بی‌کسی همخانه‌ام باش

آواره‌ی کوی تو گشتم نازنینم
در اوج ِاین آوارگی کاشانه‌ام باش

مستم کن از جام شراب چشم‌هایت
امشب شراب و ساقی و پیمانه‌ام باش

بی تو برایم زندگی بیش از قفس نیست
کنج ِقفس، سودای آب و دانه‌ام باش

یک عمر مجنون و پریشان ِتو بودم
لیلی ِمن، امشب کمی دیوانه‌ام باش

سخت است بر زانوی غم اشکی بریزی
امشب هوای گریه دارم، شانه‌ام باش...

شاعر:
#فرهاد_شریفی
@farhad_sharifi_official
دکلمه:
#استاد_بهزاد_فراهانی
گوینده و مجری پرتوان و دوست داشتنی صدا و سیما

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

می‌روم سمت غزل، کار بهم می‌ریزد
حال و روز من و اشعار بهم می‌ریزد

می‌نویسم "تو" ولی باز قلم می‌گیرم
کاغذ و جوهر خودکار بهم می‌ریزد

هر چه از سردی این فاصله‌ها می‌گویم
مطلع و قافیه هر بار بهم می‌ریزد

هر کجا از تو بگویند تنم می‌لرزد
فکر و هوشم همه انگار بهم می‌ریزد

تو همان خواب پریشان و قشنگی که شبم
با حضور تو به ناچار بهم می‌ریزد

کودک از جنبش گهواره‌ی خود آرام است
ولی از لرزش دیوار بهم می‌ریزد

حال من مثل شب زلزله‌ی کرمانشاه
زیر انبوهی از آوار بهم می‌ریزد...

شاعر:
#فرهاد_شریفی
@farhad_sharifi_official
دکلمه:
#مهدی_سمساری
سرپرست گویندگان:
#مهدی_سمساری
مشاور ادبی:
#جعفر_باقریان
ضبط:
#آسا_استودیو
Audio
‍ به غم‌انگیز‌ترین لحظه‌ی پاییز قسم
که نشد با غم عشقت به توافق برسم

دل یک شهر به چشمان قشنگ تو خوش است
من در این شهر درندشت چه بی یار و کسم

جرم من عشق تو و حکم دل تو ابد است
همه‌ی عمر اسیر دل تنگ قفسم

این قفس کاش دوتا پنجره‌ی آبی داشت
تا لب پنجره از بغض نگیرد نفسم

آه از لحظه‌ی دلگیر غروب و غم تو
کاش باران بزند بر من و احوال گَسَم

غم و دلتنگی و پاییز و خیابان و غروب
من برای غم ویرانی یک شهر بَسَم

در شب قحطی چشمان تو مهتاب ندید
که به چشم تو حریصم، پر شور و هوسم

"به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد"
به غم‌انگیزترین لحظه‌ی پاییز قسم...

شاعر:
#فرهاد_شریفی
@farhad_sharifi_official

گویندگان:
#مهدی_سمساری
#شیوا_جهانتابی
Forwarded from Voicegram
جمعه‌ها شور غزل در دل من می‌جوشد
نیستی... باز غزل رخت عزا می‌پوشد

باز در غیبت دستان پر از معجزه‌ات
یک نفر قهوهء تلخ قجری می‌نوشد

چه امیدی به شب وصل تو دارد دل من!
جمعه تا جمعه چنین در طلبت می‌کوشد

چشمهء اشکم از این فاصله دیگر خشکید
تا کجا دوری تو چشم مرا می‌دوشد؟

جمعه شد... باز غزل از قلمم ریخت، ولی
نیستی... باز غزل رخت عزا می‌پوشد..

#فرهاد_شریفی
باید نمای منظره‌ام را عوض کنم
یا پرده‌های پنجره‌ام را عوض کنم

وقتی که هیچ رهگذری رد نمی‌شود
طرز نگاه مسخره‌ام را عوض کنم

جز آه و ناله هیچ صدایی نمی‌دهد
شاید سه‌تار حنجره‌ام را عوض کنم!

از عشق، غیر درد به ذهنم نمی‌رسد
وقتش رسیده خاطره‌ام را عوض کنم

کابوس‌های هر شبم از روی خودخوری ست!
من بهتر است شبچره‌ام را عوض کنم!

بیرون از این اتاق خبرهای تازه نیست
باید مسیر پنجره‌ام را عوض کنم...

#فرهاد_شریفی
@farhad_sharifi_official
این روزها مدام سرم درد می‌کند
طوری که چشم‌های ترم درد می‌کند

تنها سرم که نیست، دلم، سینه‌ام، لبم
انگار نصف بیشترم درد می‌کند!

دارم به زیر بار غمت خُرد می‌شوم
هم دست و پا و هم کمرم درد می‌کند!

زخمی که دست‌های تو زد کارساز بود
جایش هنوز بر جگرم درد می‌کند

فریادهای خسته به جایی نمی‌رسند
فریادهای بی‌اثرم درد می‌کند

یادت پر است بر در و دیوار خانه‌ام
امشب چقدر دور و برم درد می‌کند!

از بس که من به ریشه‌ی خود تیشه می‌زنم
بیچاره تیغه‌ی تبرم درد می‌کند!

بالم شکسته است، شکسته تر از دلم
حالم بد است، بال و پرم درد می‌کند

سردردهای مزمن من دردسر شدند
این روزها عجیب سرم درد می‌کند...

#فرهاد_شریفی
@farhad_sharifi_official
من بی تو دیگر آدم سابق نمی‌شوم
صد سال هم که بگذرد عاشق نمی‌شوم

سوگند خورده‌ام که بمانم به پای تو
هرچند که به عشق تو لایق نمی‌شوم

سخت است انتظار ولی قول می‌دهم
دلواپس گذشت دقایق نمی‌شوم

شب‌گریه‌های من نفسم را بریده‌اند
تنها حریف این همه هق‌هق نمی‌شوم

گیسو بلند! دختر خورشید! بی تو من
کم‌سوترین ستاره‌ی مشرق نمی‌شوم

من را ببخش؛ داغ فراوان کشیده‌ام
حتّی برای دشت شقایق نمی‌شوم

من تخته‌پاره‌ام که اسیر تلاطمم
زحمت نکش! برای تو قایق نمی‌شوم

حالا برو، به دست خدا می‌سپارمت
دیگر برات آینه‌ی دق نمی‌شوم!

این روزگار می‌گذرد بی تو هم، ولی
من هیچ‌وقت آدم سابق نمی‌شوم!

#فرهاد_شریفی
@farhad_sharifi_official
در دلم ولوله افتاده، پر از جنجالم
حرف‌ها دارم و از بخت سیاهم لالم

حرف‌ها دارم و افسوس، نباید بزنم
مردم شهر! ببینید چه بداقبالم

کوه هم پاسخ فریاد مرا هیچ نداد
هر چه فریاد زدم خوب نشد احوالم

گله‌ای نیست اگر بی‌کس و تنها ماندم
به درک! سایه نمی‌آید اگر دنبالم!!

هله یاران! که من از شهر شماها رفتم
شاد باشید که از شادی‌تان خوشحالم!

روسفیدم بکنید این دم آخر، هرچند
روسیاه است شب از تیرگی اعمالم

وقت رفتن شده، ای اهل زمین خوش باشید
اهل دوزخ! بشتابید به استقبالم!

#فرهاد_شریفی
@farhad_sharifi_official
دارم به کارهای خدا فکر می‌کنم
به غم جدا، به درد جدا فکر می‌کنم
‌‌
آخر درون تلویزیون غرق می‌شوم
اینطور که به "راز بقا" فکر می‌کنم!
‌‌
حالا که عشق روی زمین منقضی شده ست
هم به بقا و هم به فنا فکر می‌کنم

به اعتدال مبهم جغرافی جهان
هر شب به وضع آب و هوا فکر می‌کنم

به قرمزی ِماهی ِدلتنگ توی تُنگ
به تیرگی، به نور و صدا فکر می‌کنم

به بخت تیره‌ای که برایم رقم زده ست
به سرنوشت و حکم قضا فکر می‌کنم

هر جاده‌ای که سمت تو می‌رفت بسته بود
به امتداد فاصله‌ها فکر می‌کنم

هر کار می‌کنم ته ِافکار من تویی
تنها تو را، دوباره تو را فکر می‌کنم

چشمم به انتهای افق خیره مانده است
دارم به چشم‌های شما فکر می‌کنم

این دردهای کهنه مرا ول نمی‌کنند
وقتی به کارهای خدا فکر می‌کنم...
‌‌
#فرهاد_شریفی
@farhad_sharifi_official
پاییز رسیده ست و هوا تیره و تار است
امشب دل دیوانه چه بی‌تاب و قرار است!

پاییز رسیده ست و خوشی بیشتر از این؟
باران و غروب و غم و درد تو قطار است!

ای بغض فروخورده! کمی دست نگه دار
مهلت بده وقتی نه به بار و نه به دار است!

ابری شدم امشب که تو را سیر ببارم
ابری وسط سینه‌ی من دست بکار است

خون در دل ما کردی و جای گله ای نیست
پاییز، تَرَک خورده‌ترین فصل انار است!

چشمان تو خود عامل بیماری عشق است
بیچاره طبیبی که به درد تو دچار است!

"پاییز بهاری ست که عاشق شده" امّا
پاییز غم‌انگیز ترین شکل بهار است!

#فرهاد_شریفی
@farhad_sharifi_official
عطر تنت تا هست، عطر یاس یعنی چه؟
با گونه‌های قرمزت، گیلاس یعنی چه؟

آن شب که خندیدی عزیزم خوب فهمیدم
مفهوم عشق و معنی احساس یعنی چه

چشمان تو حق مرا خوردند، یک دفعه-
از خود نپرسیدی که حق‌النّاس یعنی چه؟!

من می‌شناسم؛ جنس لب‌هایت نمک دارد
اصلن تو می‌دانی نمک‌نشناس یعنی چه؟

وقتی درو می‌کرد ابرویت دل من را
حس کرد گندم‌زار قلبم، داس یعنی چه!

دارم خودم را می‌کشم کم‌کم، تو هم حتمن-
فهمیده‌ای بیماری وسواس یعنی چه!

سنگین برو، سنگین بیا، قدری رعایت کن
من عاشقم، باغیرت و حسّاس!... یعنی چه؟!

#فرهاد_شریفی
@farhad_sharifi_official

دعوتید به یک لقمه شعر👇
@farhad_sharifi_officiall
مرا به سبزترین فصل باغ دعوت کن
به شعر تازه‌دم و چای داغ دعوت کن

من از بهشت تو تنها دوسیب می‌خواهم!!
مرا به خلسه‌ی قلیان چاق دعوت کن

چقدر با تو هوای غزلقدم خوب است!
غزل، هر آنچه که داری سراغ، دعوت کن

پرنده‌ها همه این روزها خبرچین‌اند
تو را به جان کبوتر، کلاغ دعوت کن

من از تبار شبم، هم قبیله‌ با دردم
برای لمس تنم چلچراغ دعوت کن

قسم به لحظه‌ی باران که عشق در راه است
مرا به دیدن این اتّفاق دعوت کن...

#فرهاد_شریفی
@farhad_sharifi_official

دعوتید به یک لقمه شعر👇
@farhad_sharifi_officiall
نیمه شب است، بی تو دلم در مضیقه است
شهر از نگاه پنجره‌ها بی‌سلیقه است!

نیمه شب است، باز دلم شور می‌زند
حس می‌کنم که گردن من زیر تیغه است

مثل خوره به جان من افتاده فکر تو
این هرزه سال‌هاست به -زن‌-جیر صیغه است!

من متّهم به عشقم و در دادگاه عشق
بیچاره مجرمی که بدون وثیقه است!

دارد تو را مدام به یادم می‌آورد
این ساعتی که داخل جیب جلیقه است

بعد از تو تا همیشه زمان ایستاده است
ساعت هنوز روی دو و سی دقیقه است

بیش از دو ساعت است سرم درد می‌کند
لوله دو ساعت است که روی شقیقه است

انگشت روی ماشه و تق... تق...خدای من!
این هفت‌تیر کهنه و اوراق عتیقه است!

یادت دوباره روی دلم تیر می‌کشد
نیمه شب است، بی تو دلم در مضیقه است...

#فرهاد_شریفی
@farhad_sharifi_official
تنها به این دلیل که با تو معاصرند
آنها که دیده‌اند تو را جمله شاعرند!

از آن شبی که پای تو وا شد به کوچه‌ها
شبگردهای بی‌سروپا باباطاهرند!

بانو! اگر تمام جهان شاعری کنند
در وصف یک هزارم چشم‌ تو قاصرند!

یک شهر، مست، پشت سرت راه می‌رود
دیوانه‌های پشت سرت حیّ و حاضرند!

دیگر به ورد و جمبل و جادو نیاز نیست
لب‌های سرخ‌رنگ تو از بس که ساحرند!

از بیت بعد قافیه‌‌ها فرق می‌کنند
این شعرها بدون تو آشفته خاطرند!

من را به خلسه می‌برد آهنگ خنده‌هات
این خنده‌ها برای من عین مخدّرند!

این مرد اگر نشسته به دامان اعتیاد
تریاک چشم‌های تو بی‌شک مقصّرند!

در اینکه من نمی‌روم و دل نمی‌کَنم
طرز نگاه‌های تو خیلی مؤثّرند!

خورشید من! بتاب که تابی نمانده است
ها کن که دست‌های من ِیخ‌زده سِرَند

#فرهاد_شریفی
@farhad_sharifi_official

بگو برای دلم حال خوب بگذارند
برای پنجره‌ها چارچوب بگذارند

مترسکی که چهل سال منتظر بوده ست
به سمت جاده بگو میخکوب بگذارند

برای هضم غمت راضی‌ام که بعد از این
به جای باقی عمرم غروب بگذارند

درانتظار تو آنقدر می‌نشینم که...
که اسم کوچک من را ایوب بگذارند

اگر بناست نیابم تو را که لازم نیست
برای نقشه شمال و جنوب بگذارند!

بهای عشق تو دیوانگی اگر باشد
خوش است روی من از این عیوب بگذارند

و راز خلقت سبز درخت‌ها این بود
که لای چرخ من خسته چوب بگذارند

#فرهاد_شریفی
@farhad_sharifi_official
Telegram Center
Telegram Center
Channel