ادامهٔ «یادداشت اهمیت افکار عمومی در شاهنامه»
در اینجا کاووس، سیاوش، افراسیاب و پیران را از حیث برانگیختنِ افکار عمومی یا توجه و واهمهٔ مشترکشان نسبتبه جهتگیری افکار عمومی بنگریم:
یک، کاووس:
کاووس بنابه گفتههای سوداوه و با نادیدهگرفتنِ همهٔ شواهد و قرائن، آزمونِ گذر از آتش را که قاضیان پیشنهاد کرده بودند، میپذیرد؛ درحالیکه حقیقت را میداند، فقط نمیخواهد آن را بپذیرد یا میکوشد پذیرفتنِ حقیقت را به تعویق بیندازد، چون نمیتواند با خیانت همسر دلبندش روبهرو شود و از او دست بکشد. کاووس باکی ندارد با خود را بهندانستنزدن پسرش را به محاکمهٔ آتش بسپارد و با خطر مرگ روبهرو کند. دادگاه برای دستیابی به حقیقتِ واقعهْ رای به برگزاری محکمهٔ آتش داده است، ولی داوری افکار عمومی در دادگاه وجدان مردم، که مبتنی بر خرد جمعی و شواهد شهودی است، در تقابل با تصمیم کاووس و رای دادگاه، اینگونه وصف میشود:
جهانی نهاده به کاووس چشم
زبان پر ز دشنام و دل پر ز خشم
(داستان سیاوش، دفتر ششم، ص۱۳۹)
دو، سیاوش:
سیاوش وقتی بر سرِ دوراهی میان فرمانبرداری از دستور پدر، بهمثابه مأمورِ معذور، و به کشتندادنِ گروگانها، یا نافرمانی از پدر و بریدن از تاجوتخت و وطن مانده و درماندهاست، چنین میاندیشد:
... اگرشان فرستم به نزدیک شاه
نه پرسد نه اندیشد از کارشان
همانگه کند زنده بر دارشان
به نزدیک یزدان چه پوزش برم
بدآمد ز کار پدر بر سرم
ورایدونک جنگ آورم بیگناه
چنین خیره با شاه توران سپاه
جهاندار نپسندد این بد ز من
گشایند بر من زبان انجمن (همان، ۲۷۰)
آنجا که سیاوش نمی خواهد از پیمان خود با افراسیاب برگردد:
پراگنده شد در جهان این سخن
که با شاه ایران فگندیم بن
زبان برگشایند هرکس به بد
به هرجای بر من چنانچون سزد
به کین بازگشتن بریدن ز دین
کشیدن سر از آسمان و زمین
چنین کی پسندد ز من کردگار؟
کجا بر دهد گردش روزگار؟
(همان، ص۲۷۸)
سه: افراسیاب
افراسیاب که متقاعد شده سیاوش را در توران نگه دارد، در نامهای به او میگوید:
چو از کشورم بگذری در جهان
نکوهش کنندم کهان و مهان (همان، ص ۳۱۰)
نیز وقتی گرسیوزْ افراسیاب را به ضرورتِ کشتنِ سیاوش متقاعد کرده است، افراسیاب از بازدارندگیِ افکار عمومی میگوید:
گر ایدونک من بد سگالم بدوی
ز گیتی برآید یکی گفتوگوی...
زبان برگشایند بر من مهان
درفشی شوم در میان جهان
نباشد پسند جهانآفرین
نه نیز از بزرگان روی زمین (همان، ص ۵۰۶)
و بعدتر وقتی کیخسرو، پسر خردسال سیاوش، که هرگز پدرش را ندیده، به کاخ افراسیاب پا میگذارد، شاهد تقابل افکار عمومی با افراسیاب و همدردی و همراهی با کیخسرو هستیم:
بیامد به درگاه افراسیاب
جهانی برو دیده کرده پر آب (همان، ص ۶۴۹)
چهار: پیران
پیران وقتی می خواهد افراسیاب را متقاعد کند که سیاوش را در توران نگه دارند:
ترا سرزنش باشد از مهتران
سر او همان از تو گردد گران (همان، ص ۳۹۱)
وقتی دژخیمان به دستور افراسیاب فریگیس را برای اعدام میبرند، پیران با گفتن عبارتی که عنوان این یادداشت از آن مأخوذ است، او را از انجام این کار هولناک بازمیدارد:
به فرزند با کودکی در نهان
درفشی مکن خویشتن در جهان
(به فرزندت خودت که کودکی در شکم دارد رحم کن و خود را در جهان رسوا و به بدی انگشتنما مکن)
که تا زندهای بر تو نفرین بود
پس از زندگی دوزخ آیین بود (همان، ص۶۲۲)
https://t.center/daftarebastan