ترنم بارانم "اشعار بردیا محمدی"

#یا_زهرا
Channel
Logo of the Telegram channel ترنم بارانم "اشعار بردیا محمدی"
@bardiamohamadi70Promote
2.05K
subscribers
36
photos
35
videos
21
links
یا لطیف مضمون نگاه تو مرا شاعر کرد .... پل ارتباطی👇 @taranombaranam1
یا لطیف

شاخه‌‌ی طبع خزان‌دیده‌ی من بار نداشت
چشم آلوده ی من فرصت دیدار نداشت

رو به مهتاب نشد روزنه ای باز کنم
قفسِ ظلمت من رخنه ی دیوار نداشت

چَنگ انداخته ام دامنِ تنهایی را
منِ بی‌کَس‌شده از بس که کس و کار نداشت

آه ! آدینه ی بی تو شده آئینه ی دِق
کاشکی جمعه تواناییِ تکرار نداشت

در بساطم چه کنم کهنه‌کلافی هم نیست...
یوسف گمشده‌ام گرمیِ بازار نداشت

آبروریزیِ من شُهره‌ی آفاق شده
مثل من هیچکسی وضعِ اسفبار نداشت

از سَرِ بی خِرَدی قلب تو را می شکنم
وَرنه این عاشقِ بی فکر که آزار نداشت

گریه کردم که مگر بار مرا هم بخری...
دلم  _این ظرف ترک‌خورده_  خریدار نداشت!

امـــر کن! یک نفری پای غمت می میرم
تا نگویند که فرمانده ی من یار نداشت

مثل سیّد حسنت ، گَرم بغل کن من را...
یا کریمی که عروجش غمِ آوار نداشت

لحظه‌ی آخرم ای کاش کنارم باشی...
چه کند گر که مریض تو پرستار نداشت

شیوه‌ی مَرگ مرا شاهِ نجف می داند
سَر تمّار به جز نخل علی ، دار نداشت

این دلِ دربه‌درم تنگِ حسین است فقط
کربلا رفتن من این‌ همه اصرار نداشت!

جان آن مادرِ افتاده دمِ در ، برگرد
آنکه با قامت خم طاقت پیکار نداشت
▪️
شیشهٔ عُمر علی با لگدی سخت شکست
لااقل کاش درِ سوخته ، مسمار نداشت

#امام_زمان
#سید_مقاومت
#یا_زهرا

@bardiamohamadi70
یا لطیف

کلبه ی عاطفه ها داشت مصفا می شد
همه‌ی ارض و سما داشت مُهیا می شد

حضرتِ خاکیِ محرابِ عباداتِ سحر
راهیِ ساحل آرامش دریا می شد

تا کمی تربت اعلای نجف بردارد
پر جبریل به زیرِ قدمش وا می شد

چشم "خورشید" به رخساره ی "مهتاب" افتاد
کهکشان بُهت زده غرق‌ تماشا می شد

گذرِ نور اگر آینه کاری شده بود
نیمه‌شب "کوچه ی پیوند" چه زیبا می شد

و خدا زیر لب آهسته به خود می گوید:
چه کسی غیر علی همدم زهرا می شد؟!

زیر آن چادر خود فاطمه تا می خندید
یل خیبر شکن آنقَدر دلش وا می شد

رمز سرزندگی ام یا "علی" و یا "زهراست"
وسط این دودمه نبض من احیا می شد

در حقیقت سند عقدِ "علی" و "زهرا"
سندِ نوکری ماست..، که امضا می شد

#ازدواج_حضرت_علی‌_ع_و_حضرت_زهرا_س
#یا_علی
#یا_زهرا

@bardiamohamadi70
یا لطیف

زهرا اگر نبود ، جهان جنبشی نداشت
خورشید در مدار فلک چرخشی نداشت

پروردگار تحت حدیثی بیان نمود:
خِلقَت بدون فاطمه پیدایشی نداشت

رو شد دلیل آن همه چلّه نشینی اش
جز فاطمه،رسول خدا،خواهشی نداشت

حتّی نبی که اُسوه ی صبر است،وقت ضعف
جز در کنار فاطمه آرامشی نداشت

چادر نماز حضرت زهرا اگر نبود
آئینه ی جمال خدا پوششی نداشت

زهرا عفیفه‌ایست که با پای پُر وَرَم
یک لحظه در قنوت خودش لغزشی نداشت

معیار بندگی خداوند،"فاطمه" است
پروردگار بهتر از او خط‌کِشی نداشت

شُکر خدا که فاطمه در حشر حاضر است
ورنه بشر بهانه ی بخشایشی نداشت

چشم امید طفل ، همیشه به مادر است
شیعه بدون فاطمه آمُرزشی نداشت


شُکر خدا که اُم‌ِّابیهاست مادرم
شُکر خدا که حضرت زهراست مادرم


هفت آسمان به وقت افاضات دینی اش
اقرار کرده اند به بالا نشینی اش

آنقَدر محو ذات خدا در نماز بود
افلاک غبطه خورده به خلوت‌گزینی اش

شاگرد ابتدایی زهراست ، جبرئیل!
از فاطمه است منصب روح الامینی اش

بنیان خانه داری او،ساده زیستی ست
جانم فدای چند ظروف گِلینی اش

یا لَلعَجَب ز بندگی آن چنانی اش
یا لَلعَجَب ز زندگی این چنینی اش

روز ازل به فاطمه دل بست مرتضی
تا آخرش رسید به حورِ زمینی اش

پیراهن عروسی او دستِ سائلی...
ما را اسیر کرده همین ذرّه‌بینی اش

دامان او "حسین" و "حسن" پرورش دهد
حق افتخار کرده به مردآفرینی اش


ما سائلان کوی حسین و حسن شدیم
دُردی کشِ سبوی حسین و حسن شدیم


زهراست راه حل معمای مرتضی
شرط صعود تا به بلندای مرتضی

از دستپُخت فاطمه پای تنورهاست
نانی که می خورند گداهای مرتضی

او بازتاب جلوه ی رَبّانی علی است
آئینه ای برای تماشای مرتضی

شیرین ترین بهانه ی دیروز مرتضی
لیلاترین بهانه ی فردای مرتضی

یا "مرتضی" است ذکر سحر های "فاطمه"
یا "فاطمه" است ذکر سحرهای "مرتضی"


ذات "علی" و "فاطمه" ذات الهی است
بی حُبِّ این دو،عاشقی عین تباهی است


جبریل می شویم اگر بال و پر دهند
ما را از آسمان مدینه گذر دهند

از مثل من تمامی این کوچه پُر شود
روزی اگر برای گدایی خبر دهند

بِالقُوّه قنبریم که بِالْفِعل می شویم
قدری به ما از آب و غذایش اگر دهند

ما خاک کوی فاطمه را ول نمی کنیم
حتّی اگر به قاعده ی عرش ، زر دهند

حوّا و آدم اند،..نه..،زهرا و حیدراند
آن زوج را که کُنیه ی مادر_پدر دهند

سردردِ طفل،بانی الطاف مادر است
ای کاش هر دقیقه به ما دردسر دهند

خیلی برای عمر کمش گریه می کنیم...
تا خون به جای اشک به چشمان تر دهند

او بار شیشه داشت که "دیوار" دیده بود
امّا نشد که این خبرش را به "در" دهند


بال فرشته سوخت ز هُرم صدای او
از ناله ی غریبی وا مُحسنای او

#یا_زهرا
#ولادت

@bardiamohamadi70
یا لطیف

سوارِ عُمر به همراه کاروانی رفت
که رفته،رفته تنم رو به ناتوانی رفت

چِقَدر زود به دیدارم آمده ست اَجَل
تمام فرصت دنیا چه ناگهانی رفت

چه سالها که به دنبال معصیت طی شد
بِجُنب ای دل آلوده ام! جوانی رفت

گناه؛ برگ و بر شاخه ی مرا انداخت
بهار حاصل عمرم چنین خزانی رفت

به زرق و برق ظواهر چه ساده دلبستم
ببخش..،مشتری ات سمت هر دکانی رفت

هنوز ذوق مناجات صبحگاه منی
دلم برای تو با هر دم اذانی رفت

کدام بادیه را خیمه گاه خود کردی
پرم که خسته شد از بس پیِ نشانی رفت

هزار مرتبه کج رفتم و تو بخشیدی
هزار مرتبه حیثیَّتم عیانی رفت

فقط بیا وُ بغل کن مرا ؛ همین کافی ست
چه خواهد آنکه در آغوش یارِ جانی رفت!

همیشه از کرم ات ظرف خالی ام پُر شد
کجا گدای تو دنبال لقمه نانی رفت؟

خُمار باده‌ی عشقم دوای من نجف است
خوش آنکه در پی مِی های آنچنانی رفت

به روی سینه ی ما حک شده ست: مالِ علی
نمی شود که جز اینجا به آستانی رفت

تو را به اشک علی بعد فاطمه ، برگرد!
به آن رشیده ی حیدر که قدکمانی..،رفت
▪️
کنار علقمه تیرِ سه شعبه شد مسمار
به جنگِ چشمِ علمدارِ قهرمانی رفت

پس از شکستن عبّاس ، خیمه غارت شد
میان اهلِ حرم مستِ بددهانی رفت...

سید محمد بهشتی
بردیا محمدی

#امام_زمان
#یا_زهرا
#یا_عباس

@bardiamohamadi70
یا لطیف

محضر نور است هرجا دیده ی تر حاضر است
گریه؛ خورشیدی است که از شب فراتر..،حاضر است

اشکِ ما مهریه‌ی زهراست..،مهر مادری‌ست
ظرفِ چشم ما کنار حوض کوثر حاضر است

وقتِ عرضِ دستبوسی اش،مدینه دیده بود
زودتر از دیگران،شخص پیمبر حاضر است

فاطمه یعنی همان آئینه‌‌ی پروردگار
فاطمه یعنی خدایت در برابر حاضر است

لیلة القدر است..،قدرش قابل توصیف نیست
گرچه از آغاز خلقت فیض منبر حاضر است

ساختار پنج تن را حولِ زهرا ساختند
فاطمه در قلب آن مانند محور حاضر است

در کلاس فاطمه اعجاز را باید شناخت
فضّه در تائید آن با کوهی از زر حاضر است

وقتِ سختی فاطمه پشت مرا خالی نکرد
وقت حلِّ مشکلِ فرزند ، مادر حاضر است

حاجتم را تا که گفتم ، زود زهرا رفع کرد
طفل تا لب تر کند ، نانِ معطر حاضر است

هم طراز شأنِ اقیانوس جز دریا نبود...
در کنارِ نام زهرا نامِ حیدر حاضر است

زیرِ چتر چادرش معراج را حس می کنیم
رُشد خواهی کرد هرجایی که بستر حاضر است

فاطمه تقدیر من را نذر عطشانش نوشت
از طفولیّت برایم نقشِ نوکر حاضر است

گُم نخواهد کرد ما را بین آن هُولُ وَلا
بانوی قامت‌خمی که صبحِ محشر حاضر است

شال حیدر وا شد امّا دست زهرا وا نشد
فاطمه پای علی تا روز آخر حاضر است
▪️
تیزی مسمار کافی بود مادر جان دهد...
آه! پهلویش برای ضربه‌ی در حاضر است؟!

#یا_زهرا

@bardiamohamadi70
یا لطیف

زبون‌ساده
زبان‌حال‌حضرت‌زهرا‌سلام‌الله‌علیها

این روزا توو خونه زحمت می کشی
سخته این همه مصیبت می کشی
لااقل پیشَمی سربه‌زیر نباش
نکنه ازم خجالت می کشی

اشکای چشم حسن فدا سرت
زخم رو گونه ی من فدا سرت
حاضرم پای تو جونمم بدم
حالا یه سیلی زدن..،فدا سرت

شهرمون مثل غروبه..،دلگیره
دل تو به داغ غربت اسیره
تا میبیننت راهو کج می کنن
الهی فاطمه واست بمیره

مگه میشه غصه ی تو رو نخورد
مگه میشه پای گریه هات نمرد
تو همین که حس نکردی..،بَسَّمه
چه فشاری در به دنده هام آوُرد

نفس آدم تووی دود میبُره
ریه ام از دوده ی هیزما پُره
من همون فاطمه ام..،پیر نشدم
صورتی که می سوزه چین میخوره

گره خورده سرنوشتمون به غم
عُمر باهم بودنِ ما شده کم
لحظه‌ای که میخ به پهلوهام گرفت
داد زدم فضّه کجاااایی؟ محسِنم...

دشمنت توو کوچه ها چه ها می کرد
روی چادرم برو بیا می کرد
قنفذ لعنتی تا کم میاورد
جاشو با مغیره جابجا می کرد

طاقت یه ذره گرما ندارم
دوس دارم که راه برم..،پا ندارم
موی زینبت پریشونه هنوز
برا شونه کردنش نا ندارم

گریه هام گریه ی پیوسته شدن
راه آه و ناله هام بسته شدن
دعا کن همین روزا..، زود بمیرم
در و همسایه دیگه خسته شدن

ای عزیزدلم ، ای همه کَسَم!
دم آخری بُریده نفسم
هوای حسینمونو داشته باش...
برا خشکیِ لبش دلواپسم

یه روزی میرسه تشنه میموونه
بدنِ بی رمقش ناتوونه
اِنقَدَر با نیزه ها میزننش
روی پاش میخواد پا شه..،نمیتونه

مُشتی بی حیا ولش نمی کنن
پیرا با عصا ولش نمی کنن
بدنش با خاک یکی میشه..،علی!
نعل مرکبا ولش نمی کنن

#یا_زهرا
#یا_حسین

@bardiamohamadi70
یا لطیف

در دل اهلِ قلم انگیزه ی تقریر نیست
قصّه ی تنهایی ما قابل تحریر نیست

داغ دوری یا غم کوری..،چه فرقی می کند؟!
در دلِ قُرصِ زلیخا ترسی از تقدیر نیست

در مسیر عاشقی طعنه شنیدن..،لازم است
راه وصل دوست غیر از جاده ی تحقیر نیست

آینه در آینه ، آدینه ها طی می شوند
عکسی از صبح ظهور تو در این تکثیر نیست

آه ؛ یعنی سخت دلتنگم برای دیدنت...
ناله ی عُشّاق را بهتر از این تفسیر نیست

از دل این گریه‌کردن ها ، تقرب می رسد
خونِ‌دل خوردن به قَصدِ قُرب ، بی تاثیر نیست

بی نیازی در حقیقت چاره ی بیچارگی‌ست
هر کسی با فقر خود خو کرده ، بی تدبیر نیست

قهرِ تو تنها برای کُشتن ما کافی است
ذبح ما را احتیاجی به دمِ شمشیر نیست

با همین قدِّ خمم ، بار غمت را می کشم
تا ببینی نوکر آواره‌ی تو ، پیر نیست

تا خودت پاکم نکردی ، خواهشاً خاکم نکن
گرچه این آلوده‌دامن لایقِ تطهیر نیست

زود میمیرم اگر بین نجف دفنم کنند
مُردنی اینگونه هرگز دَر خورِ تأخیر نیست

صحنِ حیدر صحنه‌ی دیدار ما با خالق است
بی جهت روی لب زوّار او تکبیر نیست

مادرت بار سفر بسته..،بگو کِی میرسی؟!
مادرت بار سفر بسته..،نگو که دیر نیست!
▪️
▪️
کاش می گفتند زهرا راحت از در دور شد...
کاش می گفتند با مسمارِ آن درگیر نیست

#امام_زمان
#یا_زهرا

@bardiamohamadi70
یا لطیف

وا اُمّاه

سوختن را بِعِینه معنا کرد
آنچه با یاس ، هُرمِ گرما کرد

گُل در آتش اگر که جمع شود
دیگر آن را نمی توان وا کرد

رُک بگوئیم..،مادرِ ما سوخت
شعله با صورتش چه بد تا کرد!

بانویی بی‌پناه و چل نامَرد...
قتلگاهی شلوغ برپا کرد

" دُوُّمی داد زد سر زهرا..."*
یک نفر هم نگفت: بی‌جا کرد!

نَفَسش رفت..،تا لگد کوبید
فضّه او را دوباره احیا کرد

صدف افتاد..،گوهرش افتاد
نسلِ سادات لطمه پیدا کرد

کاش می شد دروغ روضه نوشت:
چکمه با چادرش مُدارا کرد

تازیانه دخیلِ بالَش شد
مرگِ خود را از او تقاضا کرد

قنفذِ رذل پشت هم می زد...
حیدر این صحنه را تماشا کرد

فاطمه دست از علی نکشید
نقش خود را چه خوب ایفا کرد

آه! مانندِ یک شَبَح‌شُدَنَش
وضعِ این جسم را معما کرد

فاطمه سِرِّ خَلقِ عالم بود...
راز را میخِ داغ افشا کرد
▪️
تا ابد هیچکس نمی فهمد
آنچه مسمار با دل ما کرد

#یا_زهرا

*یک نفر داد زد سر زهرا...

علی جان ذوالقدر

@bardiamohamadi70
یا لطیف

تصویر هجرِ دلدار ، از چشم تر نرفته
در ساغرِ دلم جز ، خون‌ِ جگر نرفته

یوسف رسید و یعقوب ، هر روز گریه می کرد
داغ پسر هنوز از ، ذهنِ پدر نرفته

درکِ حضورت ای نور ، در ترکِ خوابِ صبح است
پس باخت داده هر کس ، سویِ سحر نرفته

اشکِ دم سحرگاه ، از واجباتِ وصل است
هرگز کسی به معراج ، بی بال و پر نرفته

مال مرا بگیرید ، حال مرا نگیرید
آن دل که با تو خوش بود ، دنبال زر نرفته

پیری به پای معشوق ، تضمین هر جوانی‌ست
عاشق شکسته امّا ، عمرش هدر نرفته

بختی سیاه دارم ، کوهی گناه دارم
از دست من چگونه ، صبر تو سر نرفته؟!

ترک ثواب کردم ، خیلی خراب کردم
دریاب این گدا را ، تا سمت شر نرفته

بیچاره ی غمت را ، چاره به جز نجف نیست
بیچاره تر کسی که ، رفت و دگر نرفته

اطراف صحن حیدر ، دنبالِ استخوانم
کلب سرای بابا ، جز این گذر نرفته*

ما بی تو نا نداریم ، برگرد..،جانِ زهرا
این خستگی کماکان ، از تن به در نرفته
▪️
▪️
حسی عجیب دارد ، دفنی غریب دارد
زهرا بدون حیدر ، هرگز سفر نرفته

هنگام غسل،شب شد ، حیدر که جان به لب شد...
این زخم‌ها که تازه است ، حتّی اثر نرفته

دادِ علی بلند است ، بغضش به آه بند است(١)
چون فکر کرد با خود ، میخ این‌قَدَر نرفته!(٢)

*كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصِيد

#امام_زمان
#یا_زهرا

@bardiamohamadi70
یا لطیف

ما عهدتک تشتغلین بعملَین مِن اَعمال‌الدنیا
فی یوم الواحد،و اِنّی لااظنه الا عن سبب؟!...

اگرچه شمع وجود تو گرم سوختن است
بخند..،خنده ی تو التیام دردِ من است

منم، عمیق‌ترین زخمِ پایدار ؛ علی
منم، غریب‌ترین مردِ روزگار ؛ علی

پُر است غربت من از همین تَجَلّی ها
چِقَدر بی‌مَحَلی دیدم از مَحَلّی ها

به رغمِ بی رَمَقی ، عزمِ همکلامی کن
تو لااقل به منِ مرتضی سلامی کن

دلیل شادی من! همنشین غم شده ای
شبیه پیرزنِ سالخورده خم شده ای

مرا به ماتم دستاس‌ها دچار نکن
خودم برای تو نان می پَزَم..،تو کار نکن

تنورِ گرم ، برای پرت خطر دارد
برای سوخته هر شعله ای ضرر دارد

شکوه کاخ امیدش خراب شد حیدر
تو آب رفته ای..،از شرم آب شد حیدر

غروب آمد و خورشیدوار دور شدی
رشیده بودی و یک دفعه جمع و جور شدی

بیا به خواهش من گوش کن..،بلند نشو
به التماس حسن گوش کن..،بلند نشو

هنوز چشم حسن مثل ابر می بارد
هنوز تکّه ی آن گوشواره را دارد

میان کوچه..،همین اوج ماجرایش بود:
تمام صورت تو نصفِ دست‌هایش بود

چه ضربه ای به تو زد آن حرام‌زاده‌ی پست
سه ماه رد شده امّا هنوز رَدَّش هست

سه ماه می شود این صحن ، بی رواق شده
سه ماه می شود این خانه ، بی چـراغ شده

ببخش فاطمه جان..،پشت در تک افتادی
تمام هستی خود را برای من دادی

یکی نگفت به دیوار..،بی‌پناهی تو
یکی نگفت به مسمار..،پابه‌ماهی تو

شکست آینه ات..،سنگ شد مصمم تر
اشاره کرد به قنفذ..،مغیره! محکم تر

حریمِ سبز تو را باغ یاس خواهم کرد
برای ماندن تو التماس خواهم کرد

قسم به خشکی هر لحظه ی زبانِ حسین
نمی شود که بمانی..،تو را به جان حسین!

تو را به جان حسینی که بعد چندین‌ سال
کشان،کشان بدنش می رسد تهِ گودال

زمان غارت او ، احترام می میرد
یکی لباس تنش را به زور می گیرد

خدا کند که نبینی سنان چه خواهد کرد
غروب روز دهم..،ساربان چه خواهد کرد

#یا_زهرا

@bardiamohamadi70
یا لطیف

السلامُ علیکِ یا سیّدة الجلیلة الجمیله س

روحِ جاریِ رودها ! زهرا
بانیِ خنده‌ی خدا ! زهرا
آینه دار هَل اَتیٰ! زهرا
نقطه ی عَطف ماجرا! زهرا

قصّه‌ی عشق را مقدمه ای
علت خلقتی تو؛ فاطمه‌ ای!

ابر از جلوه ی قمر به تو گفت
راز شب را دمِ سحر به تو گفت
هر که رنجید، زودتر به تو گفت
ضَعف خود را فقط پدر به تو گفت*

حس آرامشِ تو مطلوب است
حالِ بابا کنار تو خوب است

اُف به بالی که جلد بام تو نیست
تشنه ای که فقیر جام تو نیست
وای از آن دل که وقف نام تو نیست
احدی در حدِ مقام تو نیست

در خورِ والیِ خدا..،ولی است
لایق فاطمه فقط علی است

قبل از آنکه سر و صدا برسد
از سر کوچه ها گدا برسد
می نشینیم تا غذا برسد
نانِ گرمَت مگر به ما برسد

دور هُرم تنورِ تو جمعیم
همه پروانه های این شمعیم

نورِ لبخندهات جای خودش...
اثرِ پندهات جای خودش...
حُبِّ دلبند‌هات جای خودش...
تو وُ فرزندهات جای خودش...

هر کنیز تو باب حاجات است
فضّه ات صاحب کرامات است

تو کجایی و ما کجا هستیم
دردمندیم..،بی دوا هستیم
از خواصیم..،با شما هستیم
ما گدایانِ مجتبی هستیم

سرور نوکران تو حسن است
پسر ارشد تو عشق من است

خادم کوی تو برادر ماست
نوکری کردنِ تو باور ماست
دامن تو دخیل آخر ماست
چادرت سرپناه کشور ماست

تو خودت سایه ی سر مایی
به اَبَالفَضل مادر مایی!

فرصت نَقلِ اصلِ مطلب شد
وقت خون‌گریه‌ی مُرَکَّب شد
گُذر از جمعیت لبالب شد
ناگهان بین کوچه ها شب شد

شیشه با ضربِ سنگِ خاره شکست
آنچنان زد که گوشواره شکست

دست با صورت تو بد تا کرد
خون به قلب تمام دنیا کرد
این زمین خوردنت چه با ما کرد
حسن از بخت بد تماشا کرد...

آینه روی خاک‌ها افتاد
چادرت زیر دست و پا افتاد

*اِنّی اَجِدُ فی بَدَنی ضُعْفا

حدیث کسا

#یا_زهرا

@bardiamohamadi70
یا لطیف

مانند ابری که نمِ باران ندارد
مَن ؛ خشکسالیِ دلم پایان ندارد

دیروز خیلی گریه‌کردن را بلد بود
چشمم توانِ قبل را الآن ندارد

من با فراقَت دائماً سرگرم هستم
این بی‌نوا کاری به این و آن ندارد

دست از سر من برنمی دارد غمِ تو
داغت رهایَم می کند؟!..، امکان ندارد!

بیماری عُشّاق ، زخمی لاعلاج است
دردی که هرگز نسخه‌ی درمان ندارد

عُمر زلیخا پای یوسف رفت بر باد
عاشق‌شدن جز باختن تاوان ندارد

راهِ وصالِ یار دشوار است قطعاً
این مقصد اصلاً جاده ای آسان ندارد

من مطمئن هستم که نان شُبهه خورده
هرکس به برگشتِ تو اطمینان ندارد

هر بار بد کردیم..،تو گردن گرفتی
اما به لطف تو کسی اذعان ندارد

باید برای این همه اندوهِ تو مُرد
باید برایت مُرد..،دور از جان ندارد!

بی مصرفم..،امّا فقط بگذار باشم
ظرفِ شکسته ، جا در این دُکّان ندارد؟!

دارد اَجَل سر می رسد..،پس کِی میایی!
چشم‌انتظارت فرصتی چندان ندارد

محتاج آغوش تواَم..،من را بغل کن
فرزند ، بی بابا سر و سامان ندارد

جانِ همان‌ پهلو‌شکسته..،زود برگرد
جانِ گلی که روح در گلدان ندارد
▪️
▪️
طوری لگد زد..،میخ در پهلو فرو رفت...
نامردِ بی غیرت مگر وجدان ندارد!

در اوج تنهایی ، صدف از دُر جدا شد
مادر به غیر از فِضّه پشتیبان ندارد

#امام_زمان
#یا_زهرا

@bardiamohamadi70
یا لطیف

صلّ الله علیک یا مولاتی یا فاطمه س

آفتاب جلوه ات از کهکشان‌ها هم سر است
وسعت تابندگیِ تو تعجب‌آور است

طبقِ نَصِّ : ما عَرَفنا قَدرَکِ...،اثبات شد:
درک شأنَت از شعورِ هر بشر بالاتر است

شرطِ ختم‌المُرسلینی ، دست‌بوسیِ تو بود
قدردانی از تو تنها کار یک پیغمبر است

کِسوَتِ اُمِّ اَبیهایی فقط مخصوص توست
کیست مانند تو که هم مادر و هم دختر است

حول دستاس تو می چرخد زمین و آسمان
گردش ایّامِ ما بر پایه ی این محور است

روح اَسما را تنور خانه ی تو شکل داد
نانِ گرمِ سفره ی سبزِ تو خادم‌پرور است

مات و مبهوت وقار فاطمی ات مریم است
هاج و واج اقتدار هاشمی‌ات هاجر است

کمترین لطف تو بیش از ظرفیت‌های گداست
بخششِ حدِّ‌اَقلیِّ تو حدِّ‌اکثر است

بی‌نیازی از فدک‌های زمینی،فاطمه!
در خورِ مهریه‌ی تو چشمه،چشمه کوثر است

تک‌سواریِ تو در صبح قیامت دیدنی‌ست...
بهترین تصویر در قاب عظیم محشر است

سایه‌‌ی روی سرِ ما چادر خاکی توست
میتوان پس گفت : ایران، زیر چتر مادر است!

مادر هر کس که بابایش علی باشد..،تویی
بچّه‌شیعه نسل پشت نسل بر این باور است

عالمی پابند تو بود و تو پابندِ علی
کُلِّ فکر و ذکر تو در هر زمانی، حیدر است

این شبِ جمعه مرا با خود ببر پیشِ حسین
کربلایِ شاه رفتن ، آرزوی نوکر است

یک دقیقه گریه کردن بر مصیبت‌های تو
فیض آن بالاتر از صدها هزاران منبر است
▪️
ای که روی صورتت گلبرگ هم رد می گذاشت
زیر پلکت جای ضربِ سیلی آن کافر است

تیزیِ مسمارِ کج‌رفتار با پهلو چه کرد؟!...
قاتل هر ساله ی ما روضه ی میخ در است

#یا_زهرا

@bardiamohamadi70
یا لطیف

الْمَكْسُورَةِ ضِلْعُهَا

با لخته‌خون چسبیده مُشتی پَر به مسمار
یعنی کبوتر خورده پشت در به مسمار

آیات قرآن چِکّه می کرد از لبِ در
قطره به قطره ریخت از کوثر به مسمار

بو بُرد که پُشتِ دری..،محکم لگد زد
با پا تو را کوبید آن کافر به مسمار

این میخ با جسم نحیفِ تو چه‌ها کرد
افتاده کار بانویی لاغر به مسمار!

یک ضربه خوردی..،هر دو پهلویت کبود است!
اینور به آتش خورده ای آنوَر به مسمار

تو بین شعله گیر کردی..،مرتضی سوخت
تو رو به حیدر زُل زدی ، حیدر به مسمار

تو شیشه‌ی‌ عُمر علی بودی..،شکستی
برخورد کرد آئینه سرتاسر به مسمار

خیلی تقلّا کردی امّا ول‌کُنَت نیست...
زورت نچربیده است آخر سَر به مسمار

تو زیرِ در بودی که دشمن رد شد از آن
بی اعتنایی کرد یک لشکر به مسمار

یک‌_سوم سادات را از دست دادیم
لعن تمام شیعه تا محشر به مسمار

در کربلا تیرِ سه‌شعبه شد همین میخ...
شد دوخته نایِ علی‌اصغر به مسمار

#یا_زهرا

@bardiamohamadi70
یا لطیف

السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ الْمَكْسُورَةِ ضِلْعُهَا

راز آئینه رو برملا نکن
خودتو این همه جابجا نکن
الهی درد و بلات به جون من...
در خونه رو تو دیگه وا نکن

یعنی میشه دوباره صدام کنی
از دل این همه غم رهام کنی
این‌قَدَر به دنده‌هات فشار نیار...
نفست در نمیاد سلام کنی

زندگیمون داره زیر و رو میشه
بودنت داره یه آرزو میشه
زینبت رو تا میرم آروم کنم...
گریه‌ی حسین تو شُرو میشه

گرد غم نشسته روی دامنت
چه بساطی شده جارو کردنت
دیگه جون مرتضی زمین نخور
بخدا داره میبینه حسنت

بغض چشمای ترت کشته منو
زخمای بال و پرت کشته منو
اشکِ بندِ رختِ خونه دراومد
شُستشوی بسترت کشته منو

داغ حیدرِ تو غربتش شده
همه جا نَقلِ مصیبتش شده
دلِ رفتنِ به مسجد ندارم...
قاتلت امام‌جماعتش شده

زخم بازوت دلمو تکون میده
عطر پیرهنِ تو بوی خون میده
منو هرجا میبینه قنفذِ پست
غلاف شمشیرشو نشون میده

مگه حرمتت حریم حج نبود؟!
کاشکی دشمن تو اهل لج نبود
لااقل گیر نمی کردی پشت در...
کاشکی میخِ گُر گرفته،کج نبود

لب من باید خدا خدا بگه
دردِ دل‌هاشو توو ربّنا بگه
حسرتش علی رو داره میکُشه
محسنم نشد یه بار بابا بگه

دلمو عذابِ بی اموون نده
به من اسباب‌بازیشو نشوون نده
لالایی خوندنتو عرش‌و سوزوند...
این‌قَدَر گهواره‌اشو تکوون نده

#یا_زهرا

@bardiamohamadi70
یا لطیف

فصفقتُ صفقةً على خَدّيها

چه روضه ایست که هرکس روایتش می کرد
بنای گریه به وضع مصیبتش می کرد

چه می شد از دل آن کوچه برنمی گشتند
قضا به لطف قَدَر خرق عادتش می کرد

برای جمله ی کوتاه هم مجال نداد
وگرنه فاطمه او را نصیحتش می کرد

"زکیّه" هیچ زمان حرف تُند نشنیده
و کاش راهزن این را رعایتش می کرد

حرام لقمه به مادر دو دست سیلی زد...
گلی که لمسِ نسیمی اذیتش می کرد

آهای گریه‌کنان! فاطمه زمین افتاد
هجوم چکمه‌ جسارت به ساحتش می کرد

یکی ز تکّه‌ی آن گوشواره‌ها گم شد
حسن وگرنه همان شب مرمتش می کرد

عذاب روحی فرزند،داغ ناموس است
مغیره هم چه جفایی به غیرتش می کرد
▪️
▪️
دعای مادرم این روزها فقط مرگ است
اجل ز طعنه ی همسایه راحتش می کرد

#یا_زهرا

@bardiamohamadi70
یا لطیف

السّلام علیکِ یا اُمُّ الذبیح بِالقَفا س

صدای آمدنت بهترین ترانه ی من
فدای در زدنت ای وقار خانه ی من

شکسته‌بالِ تو پرواز می کند..،امروز
خودش برای تو در باز می کند امروز

غریب کوچه ی کینه..،سلام حیدر من
به جای اهل مدینه..،سلام حیدر من

کدام شانه کشیده است بارِ درد مرا
کسی علیک نگفته سلامِ مردِ مرا

به رغم این همه اندوه ناشمرده‌؛علی
خلاصه غم نخوری..،فاطمه نمرده؛علی

نگو که حال و هوای دلت بهاری نیست
ببین که بسترم امروز لاله‌کاری نیست

رسیده سُرخی گل روی شاخه ی زردم
ببین به خاطر تو پیرهن عوض کردم

تَرَک..،تَرَک..،همگی را شِمُرده ام حیدر
شبیه آینه ی سنگ خورده ام حیدر

من و شکستگی دنده ها و گریه و آه
ببین..،برای تو نان پخته ایم..،بسم‌الله!

بیا وُ فکر نکن بر غلافِ آن شمشیر...
تو را به بازوی آسیب‌دیده..،لقمه بگیر

اگرچه آه گلو را به گریه بخشیدم
اگرچه این دم آخر..،نشسته خوابیدم

اگر لگد به پرم ضربه زد..،فدای پرت
اگر دری به سرم ضربه زد..،فدای سرت

عقاب لانه ی من..،بال و پر به قربانت
هزار محسن من..،پشت در..،به قربانت

عبور سینه‌ی خود را مسیرِ آه نکن
بیا به چوبه‌ی گهواره اش نگاه نکن

نسیم جاروی خود را به فرش خانه زدم
خودم به موی سر زینب تو شانه زدم

به پای هر نخ آن صبح و شام سوخته ام
برای تشنه‌لب تو،لباس دوخته ام

غروب عصر دهم..،قتلگاه..،آه حسین
میان آن همه سرنیزه..،بی پناه..،حسین

نوای العطش او به گوش می آید
صدای بدهنی چکمه‌پوش می آید

#یا_زهرا
#یا_حسین

@bardiamohamadi70
یا لطیف

وا اُمّاه

هر نفس شعله ای از سوختنت می آید
آه چون آتش سرخ از دهنت می آید

وای اگر زخمِ زبان‌بسته دهن باز کند
بوی خون است که از پیرهنت می آید

این صدا خش خشِ یک آینه‌ی خُرد شده است
زینبت گفته صدا از بدنت می آید

حرف همسایه دروغ است..،نه..،لاغر نشدی
این لباسی که خریدم به تنت می آید

گوشواری که گرفتیم بیانداز به گوش
دارد از کوچه ی خلوت..،حسنَت می آید

دُوُّمی خواسته از من..،به عیادت برسد
پاشو کدبانویِ من، راهزنت می آید

دست من بسته که شد بین شلوغی..،قُنفذ
طعنه زد: فاطمه ، خیبرشکنت می آید

با من از میخ کج و محسن شش ماهه نگو
فضه اینجاست..،بگو، هم‌سخنت می آید

شب شد و تشنه‌لبت خیره به در..،داد کشید...
ناله ی کُشته ی دور از وطنت می آید
▪️
▪️
وقت غسل تو علی دست ز دنیایش شُست...
این چه خونی است که روی کفنت می آید

#یا_زهرا

@bardiamohamadi70
یا لطیف

وا اُمّاه

رنگ دیوار،رنگ خاکستر
رنگ پرهای بال پروانه است
"در" لباس سیاه تن کرده
خانه این روزها عزاخانه است

اهل این شهر مردم آزارند
دین ندارند،نامسلمانند
حاکمان حرام لقمه‌ی شان
زن زدن را حلال می دانند

حرمتم را ندیده می گیرند...
چقَدَر احترامشان کردم
به علی هیچکس علیک نگفت
بخدا من سلامشان کردم

آتش افتاده بین سینه ی من
گُر گرفته است حیدر از تب تو
نیمی از صورتت دُرُست شده
رنگ چادرسیاه زینب تو

آه ای یاکریم لانه ی من
زخم بال و پرت مرا کُشته است
آه ای یاس پر پر حیدر
لاله ی بسترت مرا کشته است

کاش یک بار هم ببینم شب
لحظه ای خواب رفته ای زهرا
چِقَدَر جسم تو نحیف شده
چِقَدَر آب رفته ای زهرا

راه رفتن برای تو سخت است
بِنِشین خواهشاً،زمین نخوری
خانمم لااقل مراقب باش
باز پیش حسن زمین نخوری

سر و پهلو و گونه و بازو...
با جراحاتِ سخت درگیری
بشکند دست قنفذ نامرد
بی تعادل قنوت می گیری

آسمان کبود خانه ی من
ماهتاب و ستاره ات چه شده
بعد کوچه ندیده ام آن را
راستی گوشواره ات چه شده!؟

آه!با آه خویش حیدر را
زنده زنده نکن کفن بس کن
آنقَدَر زُل نزن به گهواره
محسنم را صدا نزن بس کن

کاش می مُردم و نمی دیدم
تن بی جان تو کفن شده است
چوب گهواره ای که ساخته ام
خرج تابوت ساختن شده است

#یا_زهرا

@bardiamohamadi70
یا لطیف

ما زالَتْ بَعْدَ اَبيها ص مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ ناحِلَةَ الْجِسْمِ مُنْهَدَّةَ الرُّكْنِ باكِيَةَ الْعَيْنِ مُحْتَرَقَهَ الْقَلْبِ يُغْشى عَلَيْها ساعَةً بَعْدَ ساعَةٍ....

در بین بستری و مداوا نمی شوی
بانوی آسمانی من! پا نمی شوی!؟

برخیز ای شکوفه ی باغ بهاری ام
برخیز ای توسلِ شب‌زنده‌داری ام

برخیز و حال و روز مرا روبه راه کُن
با چشم کَم سوی‌ات به علی هم نگاه کُن

زهرِ بدونِ یارشدن را چشیده ام
من کم محلی از همه ی شهر دیده‌ام

تنها تو اعتنا به کلامم کُنی بس است
جای تمام شهر سلامم کُنی بس است

برخاستی و شد پُر خون جای پیکرت
آلاله کاشتی وسط باغ بسترت

خونابه را به ورطه ی سیلاب می کِشی
این رختخواب را چِقَدَر آب می کِشی!

مَرهَم به پیش زخم تنت سد نمی شود
ردِّ غلافِ بازوی تو رد نمی شود

دردت به جانِ من..،تو قنوتِ دُعا نگیر
با دستِ بی تعادل خود رَبَّنا نگیر

حجم غم تو در دل من بی حساب شد
آن بانویِ رشیده‌ی من آبِ آب شد

ثانیه های رفتن تو تند می شود
دارد نفس نفس زدنت کُند می شود

با سنگ،شیشه ی دل من را محک زدند
آئینه ی مرا وسط کوچه چک زدند

در کوچه..،خاک بوی لباس تو را گرفت
آن تکّه‌گوشوارِ تو را مجتبی گرفت

لطفاً بیا بمان و نرو یارِ غارِ من
زهرا!نمی شود نَروی از کنارِ من!؟

مهتابِ من سری به دلِ شب نمی زنی!؟
شانه به زلف درهم زینب نمی زنی!؟

گیسوی پُر گره شده را غرق بوس کن
زهرا بمان و زینبمان را عروس کن

خانُم!دعای رفتَنَت از خانه زود بود
خانُم!سه ماه آخرِ عمرت کبود بود

آه اِی کتاب عشق که بندت گسسته شد
آه ای کبوتری که پر تو شکسته شد

لطفاً بمان و ترک نکن اهل لانه را
بگذار روبه راه کنم وضع خانه را

من آن دری که بر سر تو خورد..،می کَنم
آن میخ کج که بر پر تو خورد..،می کَنم

ای خانه دارِ عرش! سرت درد می کند
جارو نزن‌..،تمام پرت درد می کند

این آسیا ست گریه نموده به حال تو
دستاسِ خانه سُرخ شد از شرمِ بال تو

من دست هم به لقمه یِ امشب نمی زنم
نانی که پخته‌ای بخدا لب نمی زنم

دست از کفن بشوی و علی را کفن نکن
این قدر خون به قلبِ حسین و حسن نکن

بی تو حسین چشم به خوابی نمی بَرَد
این تشنه! لب به کاسه ی آبی نمی برد

باشد..،برو..،محل نده زهرا به اشک و آه
باشد..،قرار و وعده ی ما بین قتلگاه

#یا_زهرا

@bardiamohamadi70
More