#گفتگو⚡️ هم فلسفه و هم قرآن بر تربیت انسانی که استانداردهای اخلاقی را رعایت کند، معنای زندگی را بفهمد، در امور بنیادین زندگی تأمل کند، با تعقل تصمیمگیری کند، خون همنوع خود را نریزد و به حقوق دیگران تجاوز نکند، تأکید دارند و با هم مشترکند.
◾️گفتگوی ایکنا با
#دکتر_علی_مهجور در ارتباط با قرآن و فلسفه
📍ایکنا ـ
آیا میتوان درباره موضوعی با عنوان «فلسفه در قرآن» صحبت کرد یا صرفا همان موضوع عقل و عقلانیت در قرآن است؟🔸اگر ما باشیم و ظاهر قرآن، در هیچ کجای قرآن کلمهی فلسفه وجود ندارد. از چهارصد سال پیش از میلاد مسیح، فلسفه با آرای سقراط به نحو جدی آغاز شده بود و تا هنگام بعثت یعنی قرن ششم میلادی چیزی حدود هزار سال بوده که فلسفه به عنوان شاخهای جدی در معرفت مطرح بوده است. اما در قرآن این واژه به کار نرفته است. با توجه به این واقعیت، شاید برخی بگویند که قرآن هیچ رابطهای با فلسفه ندارد. اما ما که ظاهرگرا نیستیم، محتوای قرآن همچون ظواهر متن برایمان اهمیت دارد.
🔸در قرآن واژهی دیگری غیر از فلسفه به کار رفته است که در جزیرة العرب و نیز البته در بین عربهای ایرانی مترادف با فلسفه بوده است. این واژه، تباری نسبتاً کهن در زبان اعراب داشته و اگر در زبان یونانی واژه «فلسفه» و در فارسی واژهی «فرزانگی» برای مجموعهای از معرفت به کار میرفته است، مترادف آنها در زبان عربی واژه «حکمت» بوده است.
«حکمت» در قرآن بیستبار به کار رفته است. واژهی «حکمت» چنانکه راغب اصفهانی در کتاب مفردات خود نوشته است به معنای دستیابی به حقیقت از طریق علم و عقل است. بنابراین، حکمت نه خود عقل است و نه خود علم. بلکه محصول به کارگیری علم و عقل است. قرآن هم در بسیاری از مواردی که این واژه را به کار برده است، دقیقاً همین معنا را مراد فرموده. کاربرد این واژه در قرآن کریم معنایی را متبادر به ذهن میکند که بسیار نزدیک به معنای فلسفه در متن آثار افلاطون است. به عنوان مثال در آیه ۲۶۹ سورهی بقره میخوانیم که «يُؤْتِي الْحِکْمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً کَثِيراً وَ مَا يَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبَابِ؛ خداوند حکمت را به هرکس بخواهد میدهد و به هر کس حکمت داده شود، خیر فراوانی به او داده شده است. و جز خردمندان، یادآور نمیگردند.» روشن است که در این آیه اولاً حکمت از سوی خداوند اعطا میشود و ثانیاً قرین «خیر» است. این هر دو ویژگی در آنچه افلاطون به عنوان فلسفه از آن یاد میکند نیز وجود دارد.
🔸علاوه بر اینها، «عقل و عقلانیت» در واقع یکی از ملازمهای روش فلسفی است. همچنانکه «علم» به معنای عام خود که مترادف با هرگونه معرفت است، نیز از ملازمهای روش فلسفی است. در قرآن به این قبیل ملازمهای فلسفه بسیار اشاره شده است. این ملازمها مانند منظومهای از مفاهیم هستند که خواه ناخواه مخاطب قرآن را به سوی فلسفه سوق میدهند. اگر کسی تصمیم بگیرد قرآن را همچون هر کتاب دیگری از ابتدا تا انتها بخواند، در هر چند صفحه یک بار این کتاب او را توصیه به تعقل، تفکر، علم آموزی، اندیشهورزی میکند. چنین کسی خواه ناخواه به سمت و سوی فلسفه سوق پیدا میکند. علاوه بر همه اینها موضوعهای اصلی قرآن نیز با مهمترین موضوعهای فلسفی همپوشانی دارد. خدا، معنویت، انسان، معرفت و اخلاق موضوعهایی هستند که بین قرآن و فلسفه مشترک هستند.
📍ایکنا ـ
با توجه به معانی و تعریفهای مختلفی که برای فلسفه ارائه شده، فلسفه به چه معنایی میتواند نسبت نزدیکی با قرآن داشته باشد؟🔸شما هرکدام از تعریفها را در نظر بگیرید، متوجه میشوید که یا بخشی از توصیهها یا بخشی از توصیفهای قرآن به محتوای تعریف شما از فلسفه نزدیک است. اگر شما فلسفه را به معنای یک کار و نه به معنای محتوا در نظر بگیرید و بگویید فلسفه عنوان فعالیتی است که در آن ما به کار تفکر و تأمل در عالَم و آدم مشغولیم، متوجه میشوید که قرآن هم به همین تفکر و تأمل توصیه میکند. البته قرآن در پی آن است تا شما را از این تفکر به ایمان برساند؛ اما فارغ از هدفی که قرآن تعقیب میکند، خودِ مسیر تفکر و ابزارهای اندیشیدن نیز در قرآن اهمیت دارد.
در آیات متعدد قرآن توصیه به تفکر وجود دارد و انسانها را به کار تدبر در جهان و انسان فرامیخواند. همچنین اگر فلسفه را به معنای تلاش برای کشف حقیقت در نظر بگیرید، باز هم قرآن توصیه میکند تا حقجو باشید و حقیقت را ارج نهید. اساساً معنای کفر بر خلاف آنچه در عرف متدینان مشهور است، به معنای بیدینی نیست، بلکه به این معناست که شما به حق بودن یک باور یا گزاره آگاهی داشته باشید و در عین حال آن را انکار کنید و نپذیرید.../
ادامه مطلب/.@andishedinimoaser