... هر وقت به سالی که در «آبرزگه»* درس میخواندی، فکر میکنم، چیزی دلم را میفشارد
سال اول مدرسه را پشت هزار کوه، در غربت بزرگی که برای دل تو، بیرحمانه بزرگ بودهاند، گذراندی
و حالا
به وضوح تو را میبینم که در گوشهای از آبرزگه نشستهای و به تهران فکر میکنی
و خیالات قبل از خوابت
و اشکهای مخفیانه
و ...
میدانم سختترین سال عمرت بود
ولی روزی اعتراف خواهی کرد که مهمترین سالهای عمرت نیز بوده است
و حالا
به یکباره
همهی تو در من طلوع کرده است
و به سرعت
لحظاتم به اشغال محبتهای تو در میآید...
*نام روستایی در شهرستان کهگیلویه
#حسین_پناهی #نامههایی_به_آنا۲ #نشرآناپنا @anapanapub