و همين است ديگر
و ديگر همين است
زندگی.
و چه بي رحمانه است که همين است.
معماي سر بسته ي سه راهه ي سلفچگان
و کلمه ي عجيب و غريب "مورچه خورت"
وحشت مي کند کودک احساس بر اين همه نمي دانم ها!
و راچ و ريچ کفش چرمي معلم رياضيات
که مساحت و محيط همه چيز را از بر است.
و تاپ تاپ دل!
من هميشه ترسيده ام
و انسان هميشه ترسيده است،
و سه چهارم روح زمين را ترس تشکيل ميدهد!
دوباره مي پرسم:
به راستي دليل اين همه ترس هاي بي دليل
چه مي تواند باشد؟
دليل اين همه شک و اضطراب ؟
ديگر فرصتي براي از دست دادن نيست
ما با سي سال به جنگ ابديت مي رويم
و اعتقاد به تناسخ وهمي تازه مي آفريند.
زيرا
بابونه ها قادر به تکلم نيستند
و سنگها از نعمت گريستن محرومند!
سمورها از حل معماي،توتون و دود
سرسام مي گيرند.
و بگذريم...
که فرصتي براي از دست دادن نيست
در مسائلي که مخاطبش،
شاگرد ايده آل فلسفه است.
اين فصل را با ترکيدن دل به پايان مي برم
با حسادت و جسارت برهنگي شقايق
در تير رس اين همه چشم هاي پاک و نيمه پاک.
*حسين پناهي*
#نامه هايي به آنا(٢)#
تهران / سعادت آباد
@anapanapub