شعر ، ادبیات و زندگی

#سحر
Channel
Art and Design
Books
Music
Humor and Entertainment
Persian
Logo of the Telegram channel شعر ، ادبیات و زندگی
@alahiaryparviz38Promote
267
subscribers
7.65K
photos
4.62K
videos
17.2K
links
کانال شعر ، ادبیات و زندگی
💥💥💥
دو شعر از #سحر_اسدی

۱
دروازه های تنت
پناه گاهِ اسب هاست
با شیهه های پراکنده

در فصلِ ملایمِ دشت هات
مانند گیاهی وحشی
غریب مانده ام
مصیبتِ معصومت را بغل کن

این خونِ خو گرفته به خُنیات
تمکین نمی کند
در تن
با یک لالاییِ بی پایان
ذائقه ی شب هام را عوض کن
و نامم را مانند آهی بلند
در شریعتِ شُش هات بگنجان

که
حروفِ نامت
مدفنِ اشک هاست.

۲)

مانندِ یک گناه به تو آویختم
تا گلوگاهِ بی کلام
با تبرّکِ نامِ تو تاب بیاورد

اگرچه حافظه در رنج وُ
تن، در منگیِ روزمره گی
و روح در کارزارِ چشم تو تحلیل می رود
مرگی اگر برسد،
از شانه هات تماشایی ست
که خونِ حوصله در آوندهات سر نمی رود
ای خونِ من با خرامِ تو سر به سر

تا یک تنه
جمعیت جهان را بپریشانی بلند پیشانی
من به شانه ی دیوانه ی تو دخیل بسته ام
تا زخم های دریده
شعر شوند وُ
داد از گریه بگیرند.

#سحر_اسدی
#چرو

https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥

#آنیشا_اسدالهی فعال سیاسی:
گزارشی از وضعیت زندان بزرگ تهران (فشافویه) و وضعیت اسفبار زندانیان این زندان

« دیروز به همراه خانواده برای ملاقات علی به زندان فشافویه رفتیم.
از مسیر طولانی شهرستان آمدن و این خانه و آن خانه ماندن تا رسیدن به زندان.
در دل سرما و صف‌ طولانی خانواده‌ها پشت در ورودی تا کندن زمین جلوی در ورودی و گل و خیسی کف زمین و راه افتادن وسط سنگلاخ..
همگی رد خستگی را به عینه بر تن هر خانواده از جمله ما می‌گذاشت. تازه تا اینجای کار هنوز ملاقاتی انجام نشده.

وارد سالن می‌شویم. فضای نگهبانان به مراتب از اوین کمتر امنیتی به نظر می‌رسد. خانواده‌ها منتظرند تا در چند سری عزیزانشان را ببینند.
ملاقات‌ها منحصرا کابینی است؛ آن هم یک هفته در میان!
زمانی طولانی انتظار خیلی‌ها را کلافه می‌کند.
با هر سری آمدن زندان‌ها سوت و کف و تشویق‌ها شروع می‌شود.
همگی شروع به تشویق و دست تکان دادن با زندانی‌ها می‌کنند.
مادری فریاد می‌زند: «تولد فرزندمه»
دیگران پاسخ می‌دهند: «فرزندان وطن، افتخار ملتن»
همه سعی می‌کنیم خوشحال باشیم و به زندانیان روحیه بدیم.
در پایان ملاقات از یکی از سالن‌ها صدای «#زن_زندگی_آزادی» می آید.
انتهای سالن چشم هایمان به پیرمردی ۷۰ ساله با شنوایی ضعیف می‌افتد.
پیرزنی به همان سن روبرویش نشسته، لبخند سرش نمی‌شود، گریه می‌کند که وثیقه را قبول نمی‌کنند.
باورم نمی‌شود دوباره نگاه می‌کنم خیلی پیر است.
گوش‌هایش ضعیف است و به همسرش گفته اگر مدتی است که به او زنگی نمی‌زند به این خاطر است که در شلوغی زندان نمی‌تواند درست بشنود.
از همسرش می‌پرسم مسئله مربوط به قیام اخیر است می‌گوید:« بله!»
یک ماه است پیرمرد را نگه داشته‌اند..
سالن در بهت فرو می‌رود همگی می‌آیند از دور پیرمرد را ببینند.

۲. نوبت به سری ما می‌رسد. دوباره سوت و کف و دست زدن جمعی همه‌مان را مشعوف کرده.

علی را از دور با کلاهی می‌بینم، مسخره بازی در می‌آورد.

دست زدن‌ها تمامی ندارد تا زندانیان پشت کابین مستقر شوند.

از دور #امیرحسین_بریمانی را می‌بینیم دنبال خانواده‌اش میچرخد، از این سمت کابین می‌روم دنبالش..

به شیشه میزنم تا متوجه شود برایش بوسه و دست می‌فرستیم..

خنده‌اش می‌گیرد و پاسخ می‌دهد، نمی‌داند حتی چه کسی هستیم اما به رسم آنجا همه یک خانواده هستیم .

#پویا_مظلومی با علی وارد می‌شود، می‌آید سمتمان و دستش را میگذارد روی شیشه کابین. من هم همینکار را میکنم، لحظه‌ای قلبم پاره ‌میشود..
میشود..پویا مظلومی 

این‌ها نمی‌گذارند حتی دست هامان بهم برسد.

علی گوشی را برمی‌دارد با مونا شروع می‌کند حرف زدن، کلی انرژی دارد و با هیجان چیزهایی می‌گوید.

مادرم می‌گوید :«گوشی را به من ندید، می‌خواهم فقط نگاهش کنم» 

مونا و علی با هم با ایما و اشاره حرف می‌زنند و می‌خندند

باورمان نمی‌شود مگر چند کلمه و چند جمله با چشم‌ها جا به جا می‌شود؟

کل مدت ملاقات بیست دقیقه است، نوبت من می‌شود.

دو دقیقه را هم نباید از دست بدهم.

علی از فضای اتاقش می‌گوید، از آقای #مصطفی_نیلی و #سهیل_عربی و بقیه هم بندی‌ها. خوشحال است فضای اتاق سر و سامانی گرفته و دلشان بهم گرم است.

خبر ندارد روز آخر است که آن ها را می‌بیند

و قرار است سهیل عربی ناگهانی با دستبند و پابند به زور منتقل شود و به آقای نیلی، این وکیل شریف حتی فرصت ندهند وسایلش را درست جمع کند و برود به کجا؟ کسی نمی‌داند

یکی می‌گوید اوین آن یکی شنیده رجایی شهر..

۳. ملاقات تمام شده، کره‌کره‌ها پایین می‌آید. 

همگی تا میلی‌متر آخر پایین آمدن پرده به دست زدن و تشویق ادامه ‌می‌دهند.

خنده‌ها کمی کمرنگ‌تر شده. خانواده‌ها با هم خداحافظی می‌کنند
پرده ها کامل پایین آمده
نمایش به پایان میرسد
تنها یک چیز بر قلب هایمان حک شده است " مقاومت زندگیست"»

#ایستاده_ایم_تا_پایان
#زن_زندگی_آزادی
#سحر_نزدیکست

https://t.center/alahiaryparviz38
#وریا_غفوری، فوتبالیست ملی پوش در صفحه شخصی خود در اینستاگرام نسبت به ممانعت از ورود زنان به استادیوم در جریان بازی تیم ملی ایران و لبنان واکنش نشان داد.

وی نوشته است: «اتفاقی که برای بانوان هوادار تیم ملی در مشهد رخ داد شرم آورد بود. بعنوان یک فوتبالیست واقعا شرمنده می‌شوم که در دورانی بازی میکنم که مادران و خواهران حق ورود به ورزشگاه را ندارد.»

#سحر_خدایاری_قربانی_زن_ستیزی
#تحریم_ورزشگاه_مردانه

https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥

وقتی که پیر شوم، چشمانم کم سو
استخوان‌هایم مثل احساسم ترد
و شکننده
و گام‌هایم مثل مِه سرگردان
و عشق شکنجه‌گر
فرسنگ‌ها دور از من!

باد در اتاق با من می‌رقصد و
خواب‌ و‌ خیال بی‌ وقفه
قلبم را آزار می‌دهد
و بوی شیرین چمن
از معبد به سویم می‌آید
و راه شیری
چقدر آرام به نظر می‌ رسد

وقتی پیر شوم و چشمانم کم‌ سو
با کتابی از "هِسه" در یک دست
و ذره‌بینی در دست دیگر
سعی می‌ کنم
گذشته‌ام را ورق بزنم

خودکارم را در سیاهی فرو می‌ برم
با قلبی شکسته در دنیا رها شده‌ام
سرم را زیر پتو می‌ برم
هرگز کسی
برای باز کردن در نخواهد آمد

سراینده:
#هدا_سندو
برگردان:
#سحر_توکلی
از کتاب #بوی_شیرین_چمن #مغولستان

https://t.center/alahiaryparviz38
‍ ‍ 🚩پرچم هشت مارس امسال خونین است!

امسال هشت مارس روز جهانی زن در حالی فرا میرسد که جامعه ایران فصل تازه ای از مبارزات چهل ساله خود را با مناسبات حاکم رقم میزند.
مناسباتی که بعد از چهل سال ظلم و تبعیض و سرکوب و کشتار در برابر مطالبات شفاف جنبش زنان و دیگر جنبشهای مبارزاتی قرار میگیرد و به سرکوب گسترده ی فعالین در تمام عرصه ها و همچنین مقابله همه جانبه با فعالین زنان پرداخته و با احکام زندان تلاش میکند هر صدای حق خواهی را خاموش کند.

کم نبودند زنانی که تنها به جرم خواست زیست برابر ، زندگیشان به تباهی کشیده شد. زنانی که می خواهند انسان شمرده شوند و از مناسبات ضد زن حاکم که حتی در زندان به شکنجه های جنسیتی مبادرت میکند ، به فغان آمده اند.

دختر جوانی که تنها جرمش تلاش برای راه یافتن به استادیوم ورزشی است و با احکام ظالمانه زندان مواجه میشود و با سپردن جانش به دست شعله های آتش #سحر را فریاد میزند و #دختر_آبی میشود.
شعله هایی که شراره های آن در #آبان زبانه میکشد و اینبار آتش را به جان حاکمانی می اندازد که با تکیه بر نابودی زندگی مردم ، ثروت های نجومی اندوخته و قدرتهای مافیایی ساخته اند.
رویارویی مردم ایران در جنگی نابرابر با دستهایی پر از فریاد در برابر بیرحمانی که گلوله را نثار زندگی کردند و چشمهای پرفروغ#نیکتا_اسفندانی دختر چهارده ساله را به نگاه #ندا_آقا_سلطان و #ریحانه_جباری و هزاران زنی که در این سالیان به دست جور حاکم کشته شدند، پیوند زدند. و پویا ها ، آمنه ها ، محسن ها و ...
نیزار ماهشهر و خیابانهای قلعه حسن خان تا شهریار و شیراز ..... را جاودانه ساختند.

اینبار زنانی از جنس فریاد قد برافراشتند و دستهای #ناهید_شیر_بیشه و مادر #کتابدار ، در دست مادرانی از چهار دهه خون خواهی نهاده شد.
از #مادران_خاوران تا مادر#سعید_زینالی و #شهناز_اکملی تا مادر #پویا_بختیاری
فریاد زدند نه میبخشیم و نه فراموش میکنیم.

درحالی هشت مارس خونین امسال را سپری می کنیم که کشتار بیرحمانه کودکان و زنان و مردان بیگناه در #سقوط_هواپیما ، توسط موشک های حاکمان که زندگی ۱۷۶# نفر را در آسمان به آتش کشیدند و جامعه بشری را در شوک هولناکی قرار داده است.
همچنین در سایه بی مسئولیتی حاکمان و بی ارزش شمردن جان انسانها در حال حاضر شاهد رواج گسترده بیماری خطرناک #کرونا در جامعه ایران هستیم و میرود تا به فاجعه انسانی دیگری بدل شود و در برابر چشمهایمان شاهد جان باختن عزیزانمان باشیم و هیچ کس پاسخگوی وضعیت موجود نمی باشد در حالیکه سیاستهای حاکم باعث کشته شدن انسانهایی میشود که حق سلامت و رفاه داشته و به دلیل نبود شرایط استاندارد و نبود امکانات بهداشتی رایگان جانشان را از دست می دهند‌. و برای جلوگیری از گسترش عواقب مرگبار بیماری #کرونا خواهان تعطیلی تمامی مراکز تجمع و گشوده شدن درب زندانها و آزادی و مرخصی #زندانیان تا بعد از شرایط بحرانی هستیم.
از همین رو "ندای زنان ایران" که هر ساله مبادرت به برگزاری مراسم های باشکوه به مناسبت هشت مارس روز جهانی زن مینمود و همواره با ابتکارات متنوع تلاش کرده این روز را به عنوان سنت اعتراضی جنبش زنان در سطح اجتماع بزرگ بدارد بنا به شرایط اضطراری موجود و ضرورت تعطیلی همه مراکز تجمع به منظور جلوگیری از رواج بیماری ، از برگزاری تجمعات به مناسبت هشت مارس خودداری کرده و اعلام میدارد :
جنبش زنان در کنار تظلم خواهی از چهل و یک سال آپارتاید جنسیتی که زندگی میلیونها انسان را به نابودی کشانده است در هشت مارس امسال در کنار همه خانواده هایی که خون عزیزانشان بیرحمانه ریخته شد و یا عزیزانشان را به دلیل سیاستهای حاکمان از دست داده اند ، می ایستد و خواهان معرفی و محاکمه و مجازات تمام آمرین و عاملین کشتار بیرحمانه و جان باختن فرزندان این سرزمین است و همراه همه مردم ایران فریاد میزند:
چرا کشتید؟
ندای زنان ایران
اسفند ۱۳۹۸
@nedaeziran
https://t.center/alahiaryparviz38
یادت زنده وجاوید سحر خدایاری،
دیوار فاصله ها فرو ریخت اگر چه در درون ورزشگاه با میله های آهنین بی اعتمادی ، کماکان تبعیض جنسیتی را حفظ کرده اند اما چون روز روشن است که این هم شکسته خواهد شد .
امروز پنجشنبه ١٨ مهر ماه، نامت و یادت در ورزشگاه آزادی فریاد می شود .

#نه_به_تبعیض
#سحر_دختر_آبی

https://t.center/alahiaryparviz38
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔶شعار داماشی ها برای #سحر_خدایاری

تموم عالم بدونن/
هممون عینه هم هستیم/
مرد و زن فرقی نداره/
عاشق های فوتبال هستیم/
#دختر_آبی ایران/
شده اسم تو جاویدان/
خالیه سکوی فوتبال/
از زنای پاک ایران/

https://t.center/alahiaryparviz38
@alahiaryparviz38
سوسن (سحر) رشیدی
متولد 1371 / کرمانشاه

قهرمان کیک‌بوکسینگ

حدود ده سال است که هر روز ساعت شش صبح، سحر از سیاه‌چادر عشایری که با خانواده‌اش در آن زندگی می‌کند بیرون می‌آید، آتش درست می‌کند و نان می‌پزد. داخل سیاه‌چادر را جارو می‌زند و گاهی همراه برادرانش گوسفندان را به چرا می‌برد. کارهای خانه که تمام شد، سوار مینی‌بوس می‌شود و 35 کیلومتر دورتر از سیاه‌چادرشان در شهر کرمانشاه به باشگاه ورزشی می‌رود.

سحر وقتی کوچک بود، چندبار از تلویزیون مسابقات ورزش‌های رزمی را دیده بود و آن‌قدر خوشش آمده بود که با همان لباس محلیِ تنش سعی کرده بود حرکاتی که دیده را تمرین کند. یک روز وقتی 12 سالش بود و برای امتحانات آخر سال برای مدتی به خانه‌ی خاله‌اش در شهر رفته بود فهمید که دخترخاله‌اش ورزش می‌کند. سحر هم که عاشق ورزش کردن بود چندبار با او به باشگاه رفت. مربی باشگاه آن‌قدر از علاقه و پشتکار سحر خوشش آمد که وقتی فهمید او مشکل مالی دارد، بدون گرفتن شهریه به آموزش دادن او ادامه داد. سحر در مدت یک ماه به سطحی رسید که توانست در مسابقات استانی شرکت کند و در کمال ناباوری در آن مسابقات اول شد.

وقتی مردم ایل فهمیدند که او ورزش می‌کند، بسیار عصبانی شدند و از پدرش خواستند که جلوی او را بگیرد. آن‌ها می‌گفتند صورت خوشی ندارد که یک دخترِ عشایر مانتو و شلوار بپوشد و برای باشگاه رفتن به شهر برود. اما سحر حاضر نبود تسلیم شود. حتی خانواده‌اش یک هفته او را در خانه حبس کردند، ولی سحر آن‌قدر از خواسته‌اش مطمئن بود که بالاخره توانست آنها را راضی کند.

سحر تا به امروز یازده دوره در مسابقات کشوری کیک‌بوکسینگ (ورزشی شبیه به مشت‌زنی و کاراته) شرکت کرده و در همه‌ی مسابقات جزء 3 نفر اول بوده است. او آرزو دارد قهرمان جهان بشود. سحر می‌گوید با این که دخترهای عشایر قدرت بدنی بالایی دارند، به خاطر شرایطشان سراغ ورزش نمی‌رفتند، اما حالا خیلی از دخترهای عشایر می‌خواهند مثل من بشوند.

نویسنده: #سحر_سلیمانی_متین
ویراستار: #الهام_نظری

داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمی‌شوند» بخوانید.
@alahiaryparviz38
▪️ حقه‌های #تفاوت_گذار #نظام_کاپیتالیستی و ارتباط آن‌ها با #خود:

نویسنده: #سحر_آریا

"رنگ مویی طبیعی را انتخاب کرده‌ام و بیش از هر وقت دیگر به «خودم» احساس نزدیکی می‌کنم."

شخصیتی که فرد بالا به آن احساس نزدیکی می‌کند، کجاست؟ چگونه محقق می‌شود؟ تا پیش از این تغییرات کجا بوده است؟ آیا واقعیتِ این سوژه‌ها خیلی پیش‌تر توسط جهان کاپیتالیستی ما از بین نرفته‌اند؟ این هویت‌های توهمی که به شخص خورانده می‌شوند، جز آن‌که تنها رجعتی‌‌اند به یک مدل انتزاعی یا ترکیبیِ از پیش تعیین شده، چه هستند؟ تلاش نومیدانه‌ی ما برای برجسته‌سازی تفاوت‌ها (در این مثال ساده تفاوت‌های چهره‌ای که باعث تشخص یافتن خود و درنتیجه متمایز شدن خود از دیگری می‌شود.) زمانی‌که ما زیر بمباران اشیا و نشانه‌هاییم، تنها کارکرد و نقش لجستیکی ما را یادآور می‌شود. سرمایه‌داری به خوبی آن روی سکه را می‌بیند و می‌تواند به واسطه‌ی وعده‌‌ی پرطمطراق «تفاوت» به شکل‌های مختلفی انواع وجوه زیستی ما را تحت سلطه قرار دهد.

خواست محافظه‌کارانه‌ی اشیای کم‌تر تجملی و کم‌تر پر زرق و برق تنها فیگوری‌ست برای تمایزگذاری بین خود و دیگری. بنابراین تظاهر به سادگی و طبیعی‌نمایی نیز یکی دیگر از استراتژ‌ی‌های طبقاتی جدید برای تشدید میل به فردگرایی و ترغیب به تفاوت‌گذاری است. البته هرگز تفاوت‌های اساسی و واقعی برای نظام محلی از اعراب ندارند؛ بلکه آنچه مهم به نظر می‌رسد، از ریخت انداختن این تفاوت‌های واقعی به کمک جانشین کردن معیارهای تولیدی‌اش با آن‌هاست.

این الگوهای تفاوت‌گذار صوری، توخالی و پوشالی‌اند ‌و درواقع شبکه‌ی پیچیده‌ی قدرت مدام همان ساختار صلب و دوقطبی زنانه/مردانه را بازتولید می‌کند؛ هرچند که هرچه می‌گذرد، الگوهای زنانه در ابعاد کلان فراگیرتر می‌شوند؛ به طوری‌که ماهیت رفتارهایی که از افراد، فارغ از جنس آن‌ها در چنین نظامی انتظار می‌رود، چندان باهم فرقی نمی‌کنند.

تا زمانی‌ که مدام بر اساس پیش‌قراردادها فکر می‌کنیم؛ آن‌ها را صحه‌گذاری و تثبیت می‌کنیم و با مکانیسم‌های اخلاقی و دلالتی سر جنگ نداریم، هرگز نمی‌توانیم به دگردیسی و بازاندیشی در "خود" نزدیک شویم؛ همچنین هرگز موفق به مهیاسازی بستری تازه برای تولید فرم‌های متکثر و ایجاد فرصت‌ها و ظرفیت‌های به معنی واقعی متفاوت نمی‌شویم و درنتیجه این نظم‌ تقابلی و دوتایی بهم زده نمی‌شود.

خود را تنها می‌توان از طریق رهاسازی‌اش از آپاراتوس‌های سیاسی و اجتماعی ‌بازیابی کرد؛ به زعم میشل فوکو باید مدام پرسید: «ما چگونه خودمان را از طریق تکنیک‌‌های اخلاقی خود برمی‌سازیم؟» چگونه می‌توان از شر عقلانیت مطمئنی که در تمامی نهادها و ایده‌ها ریشه دوانده‌است، خلاص شد؟ چگونه ‌می‌توان تکنیک‌های فردیت‌ساز قدرت را خنثی کرد؟

با مفهوم‌‌سازی مسائل باید ردپای قدرت ریزومی را از خلال استراتژی‌های به کارگرفته شده‌ی آن در روابط و رویارویی‌هایش دنبال کرد و اشکال تازه‌ی اعتراض را که از دل سیاست تمامیت‌بخش قدرت بیرون می‌زنند، دریافت. آن‌ها تنها آن‌ها می‌توانند نویدبخش انفصال از پایگان‌های هرمی و طبقه‌ای باشند.