در خواب خیابان

#روزنامه
Channel
Books
Art and Design
Persian
Logo of the Telegram channel در خواب خیابان
@akabr_mirjafariPromote
261
subscribers
33
photos
10
videos
114
links
نوشته‌های سید اکبر میرجعفری
هی زهر هلاهل بخوری بشر!

چه شد كه آدمي باور كرد اشرف مخلوقات است؟ چه كسي گفته است كه آدميزاد بهترين حيوان دنياست؟ باشد؛ قبول؛ باري‌تعالي بنی‌آدم را تكريم كرده است و اين پيام را به پيامبرش سپرده كه براي ما مثلا آدميان بياورد. خب ما كه از رابطهٔ حيوانات ديگر با خدا خبر نداريم. از كجا معلوم خداوند عين همين پيام را به فيل‌ها نداده باشد؟ به اكيدنه‌ها، كانگورها و خرخاكي‌ها نداده باشد؟ خدا به كوآلاها هم – براي اينكه دلشان به زندگي خوش باشد- گفته است: «شما بهترین مخلوقات من هستيد. هيچ كس مثل شما قدر خواب را نمي‌داند»؛ نگفته است؟ شما ثابت كنيد نگفته است. از كجا معلوم سرگين‌غلتان‌ها وقتي مي‌خواهند به يكديگر فحش بدهند، به طرف حسابشان نمي‌گويند: «هي! آدميزاد»!
اصلا چون ما باورمان شده كه اشرف مخلوقاتيم، به خودمان اجازه داديم كه از حيوانات ديگر استفاده و سوء استفاده كنيم. گوشت يكي را بخوريم؛ پوست يكي را بكنيم؛ يكي را سوار شويم؛ يكي را همدم خود بكنيم و يكي را محافظ خودمان. اما كاش سوء استفاده‌هاي آدمي از حيوانات تمامي داشت. روغن كبد نهنگ، جنين گوسفند، پوست برهٔ يك روزه، روغن كلهٔ مورچه، فلان عضو كفتار، استخوان كعب شتر، رودهٔ خوک، زهر مار، پشكل ماچه الاغ، پوست تمساح، دم روباه، تخم لاك‌پشت، ترشي سوسك و هزار و يك چيز ديگر كه به عقل جن هم نمي‌رسد، از مواردي است كه زندگي بشر امروز و ديروز را مي‌‌سازد.

گفتم جن؛ بشر به جن هم رحم نمي‌كند؛ دستش برسد؛ آن را بردهٔ خود مي‌كند. اگر شير و پلنگ و گرگ، گوشت چند نوع حيوان برايشان مطبوع است، ما عضوي از حيوانات نيست، كه جزو سبد غذاييمان نبوده باشد. تصورش را بكنيد: آدمي تخم اردكي را كه درآستانهٔ جوجه شدن است، آب‌پز مي‌كند و مي‌خورد! ماهي زنده را در ماهيتابه مي‌اندازد؛ طوري گوشت تنش را سرخ مي‌كند كه تا آخرين لحظه زنده بماند؛ بعد آن را مي‌خورد. بازوي اختاپوسِ زنده را قطع مي‌كند و مي‌خورد! اگر اختاپوس را بكشد، گوشت بازويش بيات مي‌شود! (هي زهر هلاهل بخوري بشر!) نمي‌دانم چطور به ذهن بشر رسيد كه مغز ميمون فلان خاصيت را دارد؟ باز هم گلي به جمال اديان ابراهيمي كه خوردن بعضي چيزها را براي پيروانشان حرام كرده‌اند، واقعا دم دينداران گرم كه اگر گوشت حيواني را مي‌خوردند؛ آن را زجر كش نمي‌كنند.

بشر بی‌شعور مرغابي بدبخت را بيمارش مي‌كند تا كبدش چرب شود، چون كبد چرب اين حيوان خوشمزه‌تر و گران‌تر است! هي كارد بخورد توي آن كبدت آدم!
گمان نكنيد اين‌ها را نوشتم كه از حقوق حيوانات دفاع كنم و بگويم بنده آزارم به هيچ حيواني نرسيده است. اصلا كدام انسان را مي‌شناسيد كه زندگي‌اش وابسته به حيوانات نباشد. چه كسي را مي شناسيد كه آزارش به مورچه هم نمي‌رسد. دم آنها كه گوشت نمي‌خوردند، گرم. اما بنده اگر در هفته سه وعده غذاي گوشتي نخورم، بايد براي هميشه از خدمتتان مرخص شوم. اگر تخم مرغ نبود، زندگي دانشجويي و كارگري و طلبگي اساسا مختل مي‌شد. آرزوي قلبي بنده اين است كه به حيوانات كمترين آسيب را برسانم. براي همين نه پرنده را در قفس مي‌پسندم و نه گربه و سگ را در آپارتمان. اكر افرادي از سگ بيگاري مي‌كشند كه مراقب گوسفندان باشد، دست كم به اين حيوان اجازه مي‌دهند كه با رضايت خود ازدواج كند. اما خيلي‌ها گربه و سگ را عقيم مي‌كنند كه همدم آپارتماني آنها باشد. واقعا به چه حقي لذت توليد مثل را از حيوان زبان بسته مي گيريد؟ چوپان محترم! گمان مي‌كني اگر دم و گوش سگ گله‌ات را ببُري، به او خدمت كرده‌اي؟ يعني شعور تو از خدا كه نعوذبالله نه، از طبيعت بيشتر است؟
بله! تصور اينكه آدمي براي حيوانات حقوقي معادل حقوق خودش قائل شود، تقريبا محال است. استفاده از حيوانات جزئي از زندگي بشر شده است. اميدوارم روزي برسد كه اين سوء استفاده به حداقل برسد و ما به عنوان نوع بشر بتوانيم در حضور حيوانات سرمان را بالا بگيريم.

#سيد_اكبر_ميرجعفري
#روزنامه_اعتماد


https://t.center/akabr_mirjafari
چقدر دروغ برای حقيقت؟!


(این یادداشت را حدود شش سال پیش نوشتم و در روزنامهٔ همشهری چاپ شد. راستی همشهری روزگاری به‌حقیقت #روزنامه بود.)



به استناد نامه‌ای جعلی مدعی مي شويم: «چارلي چاپلين طرفدار حجاب اسلامی بوده است»!
انيشتين را شيعه می‌كنيم و از مكاتبات نداشته‌اش با مرجع بزرگ شيعيان داستان و فيلم می‌سازيم.
از قول تولستوی می‌نويسيم: «يكی از دلايل طلاق در غرب، بی‌حجابی زنان اروپايی است».
تاريخ فتح و از داست دادن اندلس را به هم می‌ريزيم كه بگوييم: «غربی‌ها مسلمانان را با شراب و زنان زيبای بدكاره فريب دادند و آنها را گرفتار كردند؛ بعد هم از غفلت مسلمانان سوء استفاده كردند و اندلس عزيز را از دست مسلمانان گرفتند». در اين فقره حتي مخاطب را فريب مي دهيم كه در زمان هاي قديم هم كشورهای غربی مثل حالا دچار فحشا بوده‌اند و لذا حجاب اسلامی خوب است
وقتی از برتراند راسل جملاتي در بزرگداشت عفاف و حجاب نقل می‌شود، می‌خواهم آب شوم بر گستره افق! آن‌جا كه دريا به آخر می‌رسد و آسمان آغاز می‌شود.
نشانه‌هاي شق‌القمر پيامبر اسلام را بعد از هزار و چارصد سال‌ فضانوردان امروزي روی كرهٔ ماه می‌ينند!
بعيد نيست فردا از قول استيون هاوكينگ بخوانيم: «وقتي سجده مي كنيم، انرژی ذرات كيهاني به مغز ما راه مي يابد»! بعد هم مثل حكما سری تكان دهيم و بگوييم: عجب خدای حكيم و دانايی داريم كه نمازِ سجده‌دار را بر ما واجب كرده است!
براي اين‌که بگوييم، در هر زمان و در هر مكان، كار كار انگليسي هاست؛ «مستر همفر» می‌سازيم؛ برايش خاطرات می‌نويسيم و كتابش را در تيراژ ميليوني به فروش مي رسانيم! ( گمان‌ نمي‌کنم هيچ سفرنامه‌ای در تاريخ ايران به‌قدر خاطرات مستفر همفر خواننده داشته باشد!)
از ميان تمام عكس‌های پروين اعتصامی‌ فقط يكي را نشر می‌دهيم كه روسری بر سر دارد. اما به همين هم اكتفا نمی‌كنيم. روزبه روز روسری پروين را جلوتر می‌‌كشيم؛ به طوری كه در عكس های فعلي چهرهٔ پروين شبيه خواهران زينب در دههٔ شصت است!
به اين فهرست ده‌ها مورد ديگر را نيز می‌توان اضافه كرد. به راستی چرا گمان می‌كنيم، «حقيقت» برای ماندن، نيازمند دروغ‌ها و قصه‌پردازی‌های ماست؟
اگر قرار بود پيامبران هم برای اثبات حقانيتشان به قصه‌های دروغ متوسل شوند كه اکنون هزاران قصهٔ ديني داشتيم و مجبور نبوديم خودمان برای بچه‌هايمان قصهٔ شب بنويسيم!

#سید_اکبر_میرجعفری
#حجاب
#دروغ
#جعل
#حقیقت
#روزنامه_همشهری

#سید_اکبر_میرجعفری
همراهي
داشتم مي‌گفتم: «آخه فرق مي‌كنه، كجا و كي دعوت حسين به گوشِت رسيده باشه...» كه دلم لرزيد. انگار مي‌خواستم تقديرم را رقم بزنم. گويي مي‌خواستم کیفیت تولدم را خودم انتخاب كنم. استادم زيركانه از من پرسيده بود: «فكر مي‌كني اگه كربلا بودي، توي لشكر حسين بودي يا...؟»
سؤال تكراري بود اما استاد آن را درست سر بزنگاه پيش رويم گذاشته بود. بارها از كنار اين پرسش مهيب گذشته‌ام اما اين بار ادامه دادم:
«اگر ساكن كوفهٔ عبيدالله بودم، نه جرئت همراهي مسلم رو داشتم و نه دل فرار از كوفه رو. تاب بي‌رحمي دارالاماره رو هم ندارم . وحشت وجودم رو مي‌‌گيره وقتي فكر مي‌كنم گرفتار سربازای حصين‌بن‌نمير شده‌ام و اونها دارن من رو كشوشون توي بيابوناي اطراف كوفه با خودشون مي‌برن....»
سعي كردم صدايم نلرزد. سعي كردم با اعتماد نفس بگويم:
«اما اگه از مدينه يا مكه همراه حسين(ع) شده بودم، اون‌وقت جدا شدن از كاروان او به اين سادگي‌ها نبود. نه نمي‌تونستم از كاروانش جدا بشم. اصلا فرض كنيد من با موقعيت فعلي‌ام با كاروان حسين(ع) همراهم و رسيده‌ايم به كربلا. خب من چه موقعيتي دارم، چه دلبستگي‌‌اي دارم كه بخوام بابتش از همراهي حسين(ع) باز بمونم؟ مي‌دونم جنم جنگ ندارم اما به مرگ كه مي‌تونم تن بدم».
اين حرف‌ها مرا به حالي برد كه ديگر برايم مهم نبود واكنش استادم به پاسخ من چه خواهد بود. فقط از آن روز به بعد به اين فكر مي‌كنم: «من و شما كجا با كاروان حسين(ع) همراه شده‌ايم؟» وقتي‌ در مدينه چشم‌هاي وقيح مروان خيره در نگاه حسين مي‌شد، من و تو كجا بوده‌ايم؟ بي شك آنقدر شقي نبوده‌ايم كه در كنار مروان بايسيتم. خيال كن حسين براي من و تو پيغام مي‌فرستد كه « فردا صبح من و همراهانم جلوي دروازهٔ مدينه‌ايم، مي‌خواهيم به سمت مكه حركت كنيم.» چقدر بايد بي‌معرفت باشيم كه با او همراه نشويم.
حسين حج را ناتمام گذاشته و راهي كوفه شده است؛ آن‌وقت من در طواف باشم؟ مگر طواف ما به امر او نيست؟ تصور نمي‌كنم اين مايه بي ادبي را در خويش. گاهي گمان مي‌كنم، در چنين حالي به پسرم، به همسرم نيز مي‌گفتم: «مي‌خواهم با حسين به سمت كوفه بروم، اگر دوست داري تو هم بيا. حسين هم خانواده‌اش را با خود مي‌آورد...»
به اطراف خود نگاه مي‌كنم و مي‌بينم: ما ساكن كوفه نيستيم كه براي همراهي نكردن حسين بهانه داشته باشيم. سال‌هاست با كاروان او همراهيم. ما در محضر حسين نفس كشيده‌ايم؛ راه رفته‌ايم؛ حرف زده‌ايم و قد كشيده‌ايم .
ما خواسته و ناخواسته با حسين(ع) همراه شده‌ايم. با خلق و خوي او، با منش او انس گرفته‌ايم. بي‌كرانگي او ما را با خود مي‌برد. جدا شدن از كاروان او برايمان سخت است.
#سید_اکبر_میرجعفری
#روزنامه_جام_جم
#روزنامه_جام‌جم
#عاشورا


https://t.center/akabr_mirjafari