شهید احمد مَشلَب

#چه
Channel
Logo of the Telegram channel شهید احمد مَشلَب
@ahmadMashlab1995Promote
1.31K
subscribers
16.8K
photos
3.23K
videos
942
links
🌐کانال رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 زیر نظر خانواده شهید هم زیبا بۅد😎 هم پولداࢪ💸 نفࢪ7 دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ تمۅم مادیات پشت پازد❌ ۅ فقط بہ یک نفࢪبلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعۅتت کࢪده بمون🙃 ‌ارتباط @mahsa_zm_1995 شـرایط: @AhmADMASHLAB1375 #ڪپے‌بیو🚫
شهید احمد مَشلَب
#همه_چادری_ها_فرشته_نیستند #قسمت_دوم ... . روزها می گذرد ، دنبال کننده ها بیشتر می شوند ، پسند و کامنت ها رو به افزایش می روند ، راستی یک آقا پسری در کامنت نوشته بود : چقدر زیبا بانو🌹 ! (زیبایی را کجا دیدی شما؟!) او هم گفت : ممنون از لطفتان ! عجب ! ( به نظر…
#همه_چادری_ها_فرشته_نیستند
#قسمت_سوم

می خواهم داستان را بسیار خلاصه کنم و دیگر بیش از این ریز نشوم مثلا نگویم که لاک دستت دیگر #چه_ربطی به حجاب دارد؟!

حالا که پست ها بیشتر شدند، و سبک نوشتاری هم از چادرم فاتح نفس، رسید به #مذهبی_ها (چادری ها) عاشق ترند! (که ما هم قبول داریم، چون عاشقانه هایشان نه علنی است و #نه_دل_کسی_را_می_لرزاند! آخر چند روز پیش یک رفیق متاهلی گفت، #دچار_قیاس شده ام! گفتم چرا؟ گفت: عکس هایشان را در فضای مجازی قرار می دهند و من هم هِی، قیاس و قیاس!( #تبریک میگم بهتون مبلغ چادر!) )

دیگر چهره اش از بند تاری ها و پیکسل و برگ و گل و دست(می دانید که نشان دادن چهره #فرایند خودش را دارد!کم کم به نشان دادن رخ می رسد ابتدا #واقعا_نمی_تواند !) و... در آمده، او یک مذهبی لاکچری شده، ایول!

کامنت هایش را هم بسته که دیگر آنقدر مذمت نشود البته خدا لعنت کند اینستا را که نمی گذارد دایرکت را هم ببندد آخر این مذهبی های #خشک_مغز، آنجا هم او را رها نمی کنند! هِی خواهرم #چادر_ارثیه_مادرم_زهراس را برایش می فرستند.
اینها دیگر چه می گویند بابا! أه با کیا شدیم مذهبی!
(بابا جان ، اینها چه می دانند تو در راهِ تبلیغ! چادر چه مشقت هایی کشیده ای ! با خون دل آن همه دنبال کننده همراهت شده اند و با کلی فکر آن همه چشم را به خود #خیره کرده ای !نمی دانند..!)
.
خلاصه اینکه ، می آید و نام صفحه اش را تغییر می دهد ، این را در استوری می گوید که دیگران هم بدانند ، نام خودش هست!
و برای اینکه از نیش و کنایه ی جماعت مذهبی هم خلاص شود ، در بیو می نویسد :
#من_مذهبی_نیستم ! من را قضاوت نکنید !
( ای بابا نشستیم این همه نوشتیم ، تهش طرف مذهبی هم نبود ،البته بوده و هست اما عادی سازی برخی از موارد او را بدین جا کشانده)
و عکس های بدون چادرش را پست می کند...
و من مصیبت دیده شدن را آنجا درک کردم !
.
#بعد_نوشت :
این روایت ، ماجرای #یک_نفر_نیست! بلکه هر گوشه اش مربوط به چندین و چند نفر است ...
نمیدانم شمایی که این متن را می خوانید کجای این قضیه هستید ، اما بدانید، #شیطان_فضای_مجازی ، خیلی قوی تر از شیطان فضای واقعی است ، در #مجازناآباد چشم ها مستقیم در چشم هایت گره نمی خورد ، اما دل ها هزار راه می روند ، هم اویی که تو را تعریف و تمجید می کند ، در خیابان به او نسبت ”خفه شو” یا ”برو گمشو” می دهید ، اما در مجاز تشکر هم می کنید از نظر لطفشان !
می دانم که نیت هایتان واقعا گاه خیر هست #اما ، نیت به اصطلاح خیرتان پدرِ دلِ جوان مردم را در آورده !( دلم برای آن جوان مجردی می سوزد که توقعات زندگی اش با دیدنِ عکس های شما تغییر پیدا کرده یا همان دخترک مجردِ در خانه که شاید به اندازه شما زیبا نباشد اماتحت تاثیر ذائقه هایی که شما تغییر دادید قرار گرفته !)
.
#بعد_نوشت ۲
اگر از متن ناراحت شدید، خیلی هم خوب که ناراحت شدید ، اتفاقا #به_خودتان_بگیرید!
کسی آمد پیام داد که ”خدا هدایتشان کنه !”
می روم صفحه ش را می بینم ، می بینم که او هم اینگونه هست ، خب خانم ، منظور شما هم هستید! فقط بقیه مشکل دارند؟ یا خودتان را همچنان با نیت خیر می پندارید؟!( به خدا اگر عکس ندارید برای پست ، خب #پست_نگذارید ، چه لازم که یک نیم رخ از خودتان بگذارید و دعا برای امام زمان هم بکنید ؟!)
.
#دلیل
-این ها را نوشتم تا آن کسی که تازه می خواهد وارد بحث تبلیغ حجاب! شود ، بداند که #مسیرش_به_کجا ختم خواهد شد ، حتی اگر اولش بگوید :
من مراقب هستم !( نه ، #نمی_توانید مراقب باشید ، دست خودتان نیست ، این لایک و کامنت و تعاریف بد نفس آدم را غلغلک می دهد)

#بعد_نوشت ۳
بعضی ها هم آدم های خوبی هستند، خیلی بهتر از ما، اما دچار شده اند، اما بنشینند و فکر کنند، که واقعا #چه_نیازی_هست، به انتشار این عکس ها؟!
( چند سال پیش در #فیس_بوک دختر خانمی، همین عمل را شروع کرد، آن موقع از این خبرها نبود، حالا بعد چند سال، خودش نیست اما عکس هایش دست به دست می شوند، حتی اگر بگویید: #کپی_عکس_ها_حرام_است، واقعا توقع دارید بعد از انتشار، کسی کپی نکند؟ خب اگر نمی خواهید، چرا پست می کنید؟ اینهم یک گل به خودی حساب می شود)

#اعتراف_نوشت ۲
یک اعتراف دیگر هم در انتها بکنم، شاید فکر کنید این هم یک خشک مقدس دیگر که با همه مشکل دارد! نه! بنده نیستم خیلی هم غرق هستم ، غرق در معایب مختلف...
اما گفتم که نگویید گفتن یا که نگویند، نگفتی!

#مراقب_خودتان_باشید
#پایان
#پسر_جبهه
کـانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱
@AhmadMashlab1995
Forwarded from عکس نگار
#خاطرات_شهدا

◾️هر سال محرم که می‌شد، با بچه‌های محل تکیه‌ای برپا می‌کردیم، تو پارکینگ خونه #شهید_ولایتی.

◾️یک سال به خاطر یه سری از مشکلات نمی‌خواستیم تکیه رو برپا کنیم. تو جمع رفقا، حسین می‌گفت هر طور شده باید این سیاهی‌ها نصب بشه، باید این روضه‌ها برقرار باشه.

◾️حسینی که از جون و دل مایه می‌گذاشت در خونه ارباب و نمی‌خواست هیچ جوره کم بزاره، وقتی دید کسی همراهیش نمی‌کنه اومد در خونه ما؛ گفت من دلم نمیاد که امسال تکیه نباشه، سیاهی‌ها و پرچم رو ازم گرفت و رفت..

◾️اون شب خودش تکیه رو برپا کرده بود؛ تنهای تنها. از قرار معلوم شب رو هم تو تکیه خوابیده بود. صبح روز بعد سراسیمه و البته با خوشحالی زنگ خونمون رو زد.
بهش گفتم چی شده حسین جان!؟

◾️گفت: دیشب که پرچم ها و سیاهی‌ها رو نصب کردم تو همون تکیه خوابم برد. تو خواب دیدم امام حسین(ع) اومده تو پارکینگ خونمون و به من گفت احسنت! چه تکیه قشنگی زدی و دستی به سیاهی‌ها کشید و بهم خسته نباشید گفت.

◾️وقتی حسین این جملات رو می‌گفت، اشک تو چشمای قشنگش حلقه زده بود، می‌دیدم که چقدر خوشحاله از اینکه کارش مورد قبول ارباب واقع شده بود.

🔻عکس مربوط به عزاداری عاشورای سال ۹۷ دو روز قبل از شهادت...

#شهید_حسین_ولایتی‌فر
#چه_زیبا_ارباب_تو_را_خرید

@AHMADMASHLAB1995
#بازگوئید

شما را #چه گذشت
که چنین رهرو و سالک شده‌اید..
یا
چه #کردید
که در دشت خطر
یار و هم‌بال #ملائک شده‌اید...

#شهید_احمد_مشلب
@AHMADMASHLAB1995
#سوختن_.....

#بچہ_بسیجۍ_در_آتشــــــــــــ..

اواسط اردیبهشت ماه 61،

مرحله ی دوم ـــــــ......
#عملیات الی بیت المقدس»، #حسین خرازی»، نشست ترک موتورم و گفت: «بریم یک سر #یه خط بزنیم».
بین راه، به یک نفربر PM برخوردیم که در
#آتش می سوختــــــــــــــ.. و چند نفر ــــــــــ.....

#بسیجی هم، عرق ریزان و #مضطرب، سعۍ می کردند با خاک و آبــــــــــــ....،
#شعله ها را مهر کنند.
#حسین آقا گفت:« اینا دارن چی کار می کنن؟ وایسا بریم ببینیمــــــــــــــ...
#چه_خبـــــــــره.....

هرم #آتش نمی گذاشت کسی بیشتر از دو- سه متر به نفربر نزدیک شود.
از داخل شعله ها،
#سر و صدایی می آمد.
فهمیدیم یکـــــــــــــــ

#بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد
#زنده زنده می سوزد.
من و حسین آقا هم برای #نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم.
#گونی سنگرها را برمی داشتیم و از همان دو – سه متری، می پاشیدیم روی آتش. جالب این بود که آن عزیزِ #گرفتار شده، با این که داشت می سوخت،
#اصلا ضجه و ناله نمی زد و همین پدرِ همه ی ما را درآورده بود.
#بلند بلند فریاد می زد: #خدایا ! الان پاهام داره می سوزه، می خوام اون ور
#ثابت قدمم کنی.
خدایا! الان #سینه ام داره می سوزه، این سوزش به سوزش #سینه ی حضرت زهرا نمی رسه. .
خدایا! الان #دستهام سوخت، می خوام تو اون دنیا دست هام رو طرف تو #دراز کنم،
نمی خوام دست هام
#گناه کار باشه.
خدایا! #صورتم داره می سوزه، این سوزش #برای امام زمانه،
#برای ولایته، اولین بار حضرت زهرا این طوری برای #ولایت سوخت.»

اگر به #چشمان خودم ندیده بودم، امکان نداشت باور کنم کسی بتواند با چنین وضعی، #چنین حرف هایی بزند.
انگار خواب می دیدم اما آن #بسیجی که هیچ وقت نفهمیدم چه کسی بود، همان طور که #ذره ذره کباب می شد،این جمله ها را خیلیـــــــــ... #مرتب و سلیس فریاد می زد.

#آتش که به سرش رسید، گفت: #خدایا! دیگه طاقت ندارم، دیگه نمی تونم، دارم تموم می کنم.
#لااله الا الله، لا اله الا الله.
خدایا! خودت #شاهد باش. خودت شهادت بده آخ نگفتم»
به این جا که رسید، سرش با #صدای تقی ترکید و
#تمامـــــــــــــــ......

آن لحظه که ...

#جمجمه اش ترکید، منــــــــ.. دوست داشتم خاک گونۍ ها را روی #سرم بریزمـــــــ. بقیه هم #اوضاعشان به هم ریختــــــــــــ...
یکی با کف دست به
#پیشانۍ اش مے زد، یکۍ #زانو زده و توۍ سرش مے زد،
#یکی با صداۍ بلند
#گریه مے کرد.ـــــــــــ
سوختن آن بسیجۍـــــــــ، همه ما را
#سوزاند.
حالِ حسین آقا از همه #بدتر بود.
#دو زانویش را بغل کرده بود و های هاۍ
#گریه می کرد و می گفتــــــــــ:
#خدایا! ما
#جواب اینا را چه جورۍ بدیمــــــــــــ...؟

#اینا کجااااا؟

#ما کجااااا!!

#شہداااا_شرمنده_ایمـــــــــــ...
@AhmadMashlab1995
‍ ‍ #سلام_بر_خدیجه_مادر_مومنان


پیش از #بعثت در میان جاهلان عرب نمایش درایت و دور اندیشی بود. در زمانی که بی عفتی افتخار مردمان بود جز در پاکی قدم برنداشت تا آنجا که او را #طاهره نامیدند. چنین بود که خدا او را به #همسرۍ برترین #خلق خدا برگزید.ــــــــــــــــــــــــ
با درایتش #محمد امین را براۍ تجارت برگزید، با سلیقه آسمانۍ اش به او پیشنهاد ازدواج داد و با ایمان راسخ تمام داریی اش را برای
#اوج گرفتن اسلام در طبق اخلاص گذاشت. در روزهای آغازین دعوت که آزار مشرکان قلب مهربان محمد(ص) را آزرده می ساخت #خدیجه پناهگاه تنهایی محمد(ص) بود.....

#در فضیلتش نوشته اند:ــــــــــــــ
که خداوند و جبرائیل به او #سلام دادند
و نوشته اند که #بهشت مشتاق اوست
و نوشته اند که در بهشت #همنشین آسیه و مریم و فاطمه(س) است
و نوشته اند....

#اما فضایل بلندی که دست تاریخ از آن کوتاه ماند را می توان در اشکهای پیامبر خدا(ص) تا سالها بعد از وفات او عیان دید.#چه فضیلتی بالاتر از اینکه قلب پیامبر مهربانی ها از محبت او لبریز بود؟
محمد(ص) #عاشقانه خدیجه را دوست می داشت و همواره از خدیجه به نیکی یاد می کرد و #می فرمود: "خداوند بهتر از او را به من نداده است و هر زمان یادی از خدیجه به میان می آمد چشمانش به یاد او بارانی می شد.

#سلام بر تو ای مادر مؤمنان، سلام بر تو ای همسر سرور فرستادگان، سلام بر تو ای #مادر فاطمه زهرا سرور بانوان دو جهان، سلام بر تو #ای نخست بانوی مؤمن(بخشی از زیارت #حضرت خدیجه(س))

التماســــــــ دعااااا
#وفات_حضرت_خدیجه_س_تسلیت_باد
#مادره_مومنانـــــــ
#اولین_بانوی_مسلمانان


@AhmadMashlab1995
🍃🌷🍃

#دلنوشته_های_ادمین

مےگویند: "منتظران مهدی به هوش باشید!!! که حســـــین ع را منتظرانش کشتند".

اما نگفتند:
آنها منتظر نبودند!!! آنها عده ای #چشم_به_راھ بودند که برق سکه های ابن زیاد #چشمانشان را خیره کرد و
دیگر #نورامام خود را از پس زرق و برق دنیا ندیدند...

نگفتند:
حبیب هم از #منتظران حسین ع ، بود که خود را به آب و آتش زد تا به مولایش برسد و #جانش را فداے او کند...


هنوز هم دو دسته ایم:
دسته ای فقط #چشم_براھ مهدےزهرا هستند...
آنهایی که جمعه ها یادشان مےآید که #امامے هم در راھ است... ولی #نشسته اند به انتظار ظهور...

دسته دیگــــــر، #منتظران مهدی عج هستند که ننشسته اند و اکنون نیز در حال #قیامند


و مگر نه اینکه نباید منتظر مهدی بنشیند و باید #ایستاد...


#منتظرواقعی مهدی امت #چشم دوخته است به دهان نائبش ببیند حالا باید #چه_کند؟؟؟!!!!


گاه #تفنگ در دست با تکفیری در عراق و سوریه مےجنگد
و گاه با #قلمش خط مےکشد روی نقشه هاے صهیونیسم...
گاه با مهر مادرانه اش سرباز #تربیت مےکند برای موعود
و گاه با #حجابش، نقش بر آب مےکند نقشه های دشمن را...


مهم اینست که #منتظرواقعی، #وظیفه اش را خوب مےشناسد
ماه علقمــ🌙ــه

#امامے_در_راه_است_که_فرزند_حسین_است
#منتظرش_باشیم_باشدکه_لایق #یارےاش_شویم


پ.ن
این دلنوشته ، محرّم سال گذشته در کانال شهیداحمدمشلب منتشر شد
کپی بدون ذکر منبع اشکال شرعی دارد
🍂🍁قرارگاه فرهنگی مجازی شهید احمد مشلب🍁🍂
@AhmadMashlab1995
Forwarded from شهید احمد مَشلَب (ماه علقمـ🌙ـه)
🏴🏴🏴🏴🏴

#ایستگاھ_تامل

مےگویند: "منتظران مهدی به هوش باشید!!! که حســـــین ع را منتظرانش کشتند".

اما نگفتند: آنها منتظر نبودند!!! آنها عده ای #چشم_به_راھ بودند که برق سکه های ابن زیاد #چشمانشان را خیره کرد و

دیگر #نورامام خود را از پس زرق و برق دنیا ندیدند...

نگفتند: حبیب هم از #منتظران حسین ع ، بود که خود را به آب و آتش زد تا به مولایش برسد و #جانش را فداے او کند...


هنوز هم دو دسته ایم:
دسته ای فقط #چشم_براھ مهدےزهرا هستند...
آنهایی که جمعه ها یادشان مےآید که #امامے هم در راھ است... ولی #نشسته اند به انتظار ظهور...

دسته دیگــــــر، #منتظران مهدی عج هستند که ننشسته اند و اکنون نیز در حال #قیامند

و مگر نه اینکه نباید منتظر مهدی بنشیند و باید #ایستاد...

#منتظرواقعی مهدی امت #چشم دوخته است به دهان نائبش ببیند حالا باید #چه_کند؟؟؟!!!!

گاه #تفنگ در دست با تکفیری در عراق و سوریه مےجنگد و گاه با #قلمش خط مےکشد روی نقشه هاے صهیونیسم...

گاه با مهر مادرانه اش سرباز #تربیت مےکند برای موعود و گاه با #حجابش، نقش بر آب مےکند نقشه های دشمن را...

مهم اینست که #منتظرواقعی، #وظیفه اش را خوب مےشناسد


#امامے_در_راه_است_که_فرزند_حسین_است
#منتظرش_باشیم_باشدکه_لایق #یارےاش_شویم


👈🌷اختصاصےکانال شهیداحمدمشلب🌷👉
╭─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─╮
@AhmadMashlab1995
╰─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─╯
🏴🏴🏴🏴🏴

#ایستگاھ_تامل

مےگویند: "منتظران مهدی به هوش باشید!!! که حســـــین ع را منتظرانش کشتند".

اما نگفتند: آنها منتظر نبودند!!! آنها عده ای #چشم_به_راھ بودند که برق سکه های ابن زیاد #چشمانشان را خیره کرد و

دیگر #نورامام خود را از پس زرق و برق دنیا ندیدند...

نگفتند: حبیب هم از #منتظران حسین ع ، بود که خود را به آب و آتش زد تا به مولایش برسد و #جانش را فداے او کند...


هنوز هم دو دسته ایم:
دسته ای فقط #چشم_براھ مهدےزهرا هستند...
آنهایی که جمعه ها یادشان مےآید که #امامے هم در راھ است... ولی #نشسته اند به انتظار ظهور...

دسته دیگــــــر، #منتظران مهدی عج هستند که ننشسته اند و اکنون نیز در حال #قیامند

و مگر نه اینکه نباید منتظر مهدی بنشیند و باید #ایستاد...

#منتظرواقعی مهدی امت #چشم دوخته است به دهان نائبش ببیند حالا باید #چه_کند؟؟؟!!!!

گاه #تفنگ در دست با تکفیری در عراق و سوریه مےجنگد و گاه با #قلمش خط مےکشد روی نقشه هاے صهیونیسم...

گاه با مهر مادرانه اش سرباز #تربیت مےکند برای موعود و گاه با #حجابش، نقش بر آب مےکند نقشه های دشمن را...

مهم اینست که #منتظرواقعی، #وظیفه اش را خوب مےشناسد


#امامے_در_راه_است_که_فرزند_حسین_است
#منتظرش_باشیم .... باشد که لایق #یارےاش شویم


#اختصاصےکانال_شهیداحمدمشلب

کانال شهــــ🌹ـــید احمد مشلب
👇👇👇
@AHMADMASHLAB1995