شهید احمد مَشلَب

#خدایا
Channel
Logo of the Telegram channel شهید احمد مَشلَب
@ahmadMashlab1995Promote
1.31K
subscribers
16.8K
photos
3.23K
videos
942
links
🌐کانال رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 زیر نظر خانواده شهید هم زیبا بۅد😎 هم پولداࢪ💸 نفࢪ7 دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ تمۅم مادیات پشت پازد❌ ۅ فقط بہ یک نفࢪبلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعۅتت کࢪده بمون🙃 ‌ارتباط @mahsa_zm_1995 شـرایط: @AhmADMASHLAB1375 #ڪپے‌بیو🚫
#علے_مرعے دوست #شھیداحمـد:

قضیہ حجاب برایش مسئلہ‌ے مهمے بود و همیشہ نگران بود حرمت حجاب از بین برود و زمانے کہ دخترے را میدید کہ حجاب نداشت یا حجاب آخرالزمان داشت مےگفت:
#خدایا_من_و_او_را_هدایت_کن🌾

#خاطرات✍🏻
#کپے_با_ذکر_صلوات

کـانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱
@AhmadMashlab1995
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#خدایا
اگر از حسین و عباس عزیزتر داری
بگو آنها را شفیع قرار دهیم


کـانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱
@AhmadMashlab1995
خاطرات #شهید_احمد_مشلب🥀
راوے:علی‌مرعی #دوست_شهید🌸🌿

قضیه حجاب برایش مسئله ی مهمی بود و همیشه نگران بود حرمت حجاب از بین برود و زمانی که دختری را می دید که حجاب نداشت یا حجاب آخرالزمان داشت میگفت:
#خدایا_من_و_او_را_هدایت_کن

ماه علقمه
#ملاقات_در_ملکوت
#خاطرات
#شهید_احمد_مشلب
#طرح_گرافیکے
#کپی_فقط_با_ذکر_لینک
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب
📚‍ خاطرات شهید مدافع حرم #شهیداحمدمشلب راوی:برادر شهید #احساس_وظیفه قسمت دوم: #احمد خیلی اجتماعی و خوش برخورد بود.روابط عمومی بالایی داشت و نسبت به جوانان و مجاهدین احساس وظیفه داشت . معمولاََ وقتش پُر بود و کمتر استراحت می کرد.همه ی کسانی که #احمد را می…
📚‍ خاطرات شهید مدافع حرم
#شهیداحمدمشلب
راوی:علی مرعی (دوست شهید)
#اعتقاد_به_حجاب
قسمت اول:
با #احمد در مورد مسائل مختلفی حرف می زدیم ولی #احمد تمرکزش روی جنگ نرم و خطرات آن بر جامعه بود معتقد بود که دشمنان اسلام نمی توانند در جنگ سخت اسلام را شکست دهند و به همین دلیل رو به جنگ وایرانگر نرم آورده اند یکی از بزرگترین حربه ها و ابزارهای دشمن بی حجابی و بی بندباری است و بی اهمیتی به مسئله ی #حجاب در عصر حاضر خیانت به اسلام و خون پاک شهیدان است #احمد به موضوع حجاب اهمیت زیادی می داد و اعتقاد داشت که حجاب مهم تر از خون شهیدان است
قضیه حجاب برایش مسئله ی مهمی بود و همیشه نگران بود حرمت حجاب از بین برود و زمانی که دختری را می دید حجاب نداشت یا حجاب آخر الزمان داشت میگفت:
#خدایا_من_و_او_را_هدایت_کن
ماه علقمه
#ملاقات_در_ملکوت
#خاطرات
#شهید_احمد_مشلب
#نویسنده_مهدی_گودرزی
#عکس_دیده_نشده_از_شهید
#کپی_فقط_با_ذکر_لینک
@AhmadMashlab1995
‍ خاطرات #شهید_احمد_مشلب
در کتاب 📚ملاقات در ملکوت📚
این قسمت:
اعتقاد به حجاب♡
🗣راوی:علی مرعی (دوست شهید)
●●●
با #احمد در مورد مسائل مختلفی حرف می زدیم.ولی #احمد تمرکزش روی جنگ نرم🎧📱💻🖥🌐 و خطرات آن بر جامعه بود.معتقد بود که دشمنان اسلام نمی توانند در جنگ سخت اسلام را شکست دهند و به همین دلیل رو به جنگ وایرانگر نرم آورده اند.یکی از بزرگترین حربه ها و ابزارهای دشمن بی حجابی و بی بندباری است و بی اهمیتی به مسئله ی #حجاب در عصر حاضر خیانت به اسلام و خون پاک شهیدان🌹 است. #احمد به موضوع حجاب اهمیت زیادی می داد و اعتقاد داشت که حجاب مهم تر از خون شهیدان است.
قضیه حجاب برایش مسئله ی مهمی بود و همیشه نگران بود حرمت حجاب از بین برود و زمانی که دختری را می دید حجاب نداشت یا حجاب آخر الزمان داشت میگفت:" #خدایا_من_و_او_را_هدایت_کن"
●●●
#کتاب_ملاقات_درملکوت
#خاطرات_شهیدBMWسواراحمدمشلب
#اعتقاد_به_حجاب
#زمینه_سازان_ظهور
#کپی_باذکرمنبع_حلال_است

🌐کانال رسمی شهید احمد مَشلَب 🌐
🌸 @AhmadMashlab1995🌸
‍ خاطرات #شهیدBMWسوار
#احمدمشلب
در کتاب 📚ملاقات در ملکوت📚
این قسمت:
اعتقاد به حجاب♡
🗣راوی:علی مرعی (دوست شهید)
●●●
با #احمد در مورد مسائل مختلفی حرف می زدیم.ولی #احمد تمرکزش روی جنگ نرم🎧📱💻🖥🌐 و خطرات آن بر جامعه بود.معتقد بود که دشمنان اسلام نمی توانند در جنگ سخت اسلام را شکست دهند و به همین دلیل رو به جنگ وایرانگر نرم آورده اند.یکی از بزرگترین حربه ها و ابزارهای دشمن بی حجابی و بی بندباری است و بی اهمیتی به مسئله ی #حجاب در عصر حاضر خیانت به اسلام و خون پاک شهیدان🌹 است. #احمد به موضوع حجاب اهمیت زیادی می داد و اعتقاد داشت که حجاب مهم تر از خون شهیدان است.
قضیه حجاب برایش مسئله ی مهمی بود و همیشه نگران بود حرمت حجاب از بین برود و زمانی که دختری را می دید حجاب نداشت یا حجاب آخر الزمان داشت میگفت:" #خدایا_من_و_او_را_هدایت_کن"
●●●
#کتاب_ملاقات_درملکوت
#خاطرات_شهیدBMWسواراحمدمشلب
#اعتقاد_به_حجاب
#زمینه_سازان_ظهور
#کپی_باذکرمنبع_حلال_است
🌐کانال رسمی شهید احمد مَشلَب🌐
🌸 @AhmadMashlab1995🌸
🦋🌿🌸🌿🦋🌸🌿🦋🌿🌸

🌹حضرت محمد(صل اللہ علیہ وآلہ) :

من براے رحمٺ #مبعوث شده ام
و دعایم این است ڪہ #خدایا امتم را #هدایت فرما.

📕 «الاحتجاج علے اهل اللجاج، ج۱ ص۲۱٢»

🎊 #عید_سعید_مبعث_آغاز_راه
#رستگارےو_طلوع_تابنده_مهر
#هدایٺ_و_عدالٺ_برتمامے
#مسلمين_جهان_مبارڪ_باد 🎊

🦋🌿🌸🌿🦋🌸🌿🦋🌿🌸
یه بنده خدایی میگفت وقتی قنوت میگیرم میگم:
خدایا...!
این کف دست، اگر مو داره بِکَّن...
ما از عمل هیچ چیز نداریم که برات بیاریم جزتذلل و خواری و اظهار حقارت به درگاهت!
خودت کاسه مونو پر کن.

#خدا_جونم 💟
#خدایا_کمکم_کن🌟

@AHMADMASHLAB1995
پرسید:
بندگے یعنے‌چه؟!
گفتم↓
یعنے همه‌جا #خدایا‌ چشم..

#بندگے‌کنیم :)🦋


@AhmadMashlab1995
#خاطرات_شهید_احمد_مشلب
این قسمت:
اعتقاد به حجاب♡
🗣راوی:علی مرعی (دوست شهید)
●●●
با #احمد در مورد مسائل مختلفی حرف می زدیم.ولی #احمد تمرکزش روی جنگ نرم🎧📱💻🖥🌐 و خطرات آن بر جامعه بود.معتقد بود که دشمنان اسلام نمی توانند در جنگ سخت اسلام را شکست دهند و به همین دلیل رو به جنگ وایرانگر نرم آورده اند.یکی از بزرگترین حربه ها و ابزارهای دشمن بی حجابی و بی بندباری است و بی اهمیتی به مسئله ی #حجاب در عصر حاضر خیانت به اسلام و خون پاک شهیدان🌹 است. #احمد به موضوع حجاب اهمیت زیادی می داد و اعتقاد داشت که حجاب مهم تر از خون شهیدان است.
قضیه حجاب برایش مسئله ی مهمی بود و همیشه نگران بود حرمت حجاب از بین برود و زمانی که دختری را می دید حجاب نداشت یا حجاب آخر الزمان داشت میگفت:" #خدایا_من_و_او_را_هدایت_کن"
●●●
#کتاب_ملاقات_درملکوت
#خاطرات_شهید_احمد_مشلب
#کپی_باذکرمنبع_حلال_است
🌸 @AhmadMashlab1995🌸
شهید احمد مَشلَب
#داستانک ◀️ چاره گر باش ▶️ در یک مزرعه تعدادی از حیوانات به همراه صاحب مزرعه زندگی میکردند. یک روز، خر توی چاه افتاد. حیوانات جمع شدند و شروع کردند به سر و صدا کردن، تا صاحب مزرعه فکری برای نجات خر بیچاره بکند. بعد از کمی فکر کردن، چیزی به ذهن مزرعه دار…
#داستانک

◀️رنج یا موهبت..!؟ ▶️

آهنگری با وجود رنجهای متعدد و بیماری اش عمیقا به خدا عشق می ورزید. روزی یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت، از او پرسید: تو چگونه می توانی خدایی را که رنج و بیماری نصیبت می کند، را دوست داشته باشی؟
آهنگر سر به زیر اورد و گفت وقتی که میخواهم وسیله آهنی بسازم، یک تکه آهن را در کوره قرار می دهم. سپس آنرا روی سندان می گذارم و می کوبم تا به شکل دلخواه درآید. اگر به صورت دلخواهم درآمد، می دانم که وسیله مفیدی خواهد بود، اگر نه آنرا کنار میگذارم.
همین موضوع باعث شده است که همیشه به درگاه خدا دعا کنم که خدایا ، مرا در کوره های رنج قرار ده، اما کنار نگذار!🌷🌸


#خدایا_دستمان_را_رها_نکن
@AHMADMASHLAB1995
Forwarded from عکس نگار
‍ خاطرات #شهیدBMWسوار
#احمدمشلب
در کتاب 📚ملاقات در ملکوت📚
این قسمت:
اعتقاد به حجاب♡
🗣راوی:علی مرعی (دوست شهید)
●●●
با #احمد در مورد مسائل مختلفی حرف می زدیم.ولی #احمد تمرکزش روی جنگ نرم🎧📱💻🖥🌐 و خطرات آن بر جامعه بود.معتقد بود که دشمنان اسلام نمی توانند در جنگ سخت اسلام را شکست دهند و به همین دلیل رو به جنگ وایرانگر نرم آورده اند.یکی از بزرگترین حربه ها و ابزارهای دشمن بی حجابی و بی بندباری است و بی اهمیتی به مسئله ی #حجاب در عصر حاضر خیانت به اسلام و خون پاک شهیدان🌹 است. #احمد به موضوع حجاب اهمیت زیادی می داد و اعتقاد داشت که حجاب مهم تر از خون شهیدان است.
قضیه حجاب برایش مسئله ی مهمی بود و همیشه نگران بود حرمت حجاب از بین برود و زمانی که دختری را می دید حجاب نداشت یا حجاب آخر الزمان داشت میگفت:" #خدایا_من_و_او_را_هدایت_کن"
●●●
#کتاب_ملاقات_درملکوت
#خاطرات_شهیدBMWسواراحمدمشلب
#اعتقاد_به_حجاب
#زمینه_سازان_ظهور
#کپی_باذکرمنبع_حلال_است
🌐کانال رسمی شهید احمد مَشلَب 🌐
🌸 @AhmadMashlab1995🌸
#سوختن_.....

#بچہ_بسیجۍ_در_آتشــــــــــــ..

اواسط اردیبهشت ماه 61،

مرحله ی دوم ـــــــ......
#عملیات الی بیت المقدس»، #حسین خرازی»، نشست ترک موتورم و گفت: «بریم یک سر #یه خط بزنیم».
بین راه، به یک نفربر PM برخوردیم که در
#آتش می سوختــــــــــــــ.. و چند نفر ــــــــــ.....

#بسیجی هم، عرق ریزان و #مضطرب، سعۍ می کردند با خاک و آبــــــــــــ....،
#شعله ها را مهر کنند.
#حسین آقا گفت:« اینا دارن چی کار می کنن؟ وایسا بریم ببینیمــــــــــــــ...
#چه_خبـــــــــره.....

هرم #آتش نمی گذاشت کسی بیشتر از دو- سه متر به نفربر نزدیک شود.
از داخل شعله ها،
#سر و صدایی می آمد.
فهمیدیم یکـــــــــــــــ

#بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد
#زنده زنده می سوزد.
من و حسین آقا هم برای #نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم.
#گونی سنگرها را برمی داشتیم و از همان دو – سه متری، می پاشیدیم روی آتش. جالب این بود که آن عزیزِ #گرفتار شده، با این که داشت می سوخت،
#اصلا ضجه و ناله نمی زد و همین پدرِ همه ی ما را درآورده بود.
#بلند بلند فریاد می زد: #خدایا ! الان پاهام داره می سوزه، می خوام اون ور
#ثابت قدمم کنی.
خدایا! الان #سینه ام داره می سوزه، این سوزش به سوزش #سینه ی حضرت زهرا نمی رسه. .
خدایا! الان #دستهام سوخت، می خوام تو اون دنیا دست هام رو طرف تو #دراز کنم،
نمی خوام دست هام
#گناه کار باشه.
خدایا! #صورتم داره می سوزه، این سوزش #برای امام زمانه،
#برای ولایته، اولین بار حضرت زهرا این طوری برای #ولایت سوخت.»

اگر به #چشمان خودم ندیده بودم، امکان نداشت باور کنم کسی بتواند با چنین وضعی، #چنین حرف هایی بزند.
انگار خواب می دیدم اما آن #بسیجی که هیچ وقت نفهمیدم چه کسی بود، همان طور که #ذره ذره کباب می شد،این جمله ها را خیلیـــــــــ... #مرتب و سلیس فریاد می زد.

#آتش که به سرش رسید، گفت: #خدایا! دیگه طاقت ندارم، دیگه نمی تونم، دارم تموم می کنم.
#لااله الا الله، لا اله الا الله.
خدایا! خودت #شاهد باش. خودت شهادت بده آخ نگفتم»
به این جا که رسید، سرش با #صدای تقی ترکید و
#تمامـــــــــــــــ......

آن لحظه که ...

#جمجمه اش ترکید، منــــــــ.. دوست داشتم خاک گونۍ ها را روی #سرم بریزمـــــــ. بقیه هم #اوضاعشان به هم ریختــــــــــــ...
یکی با کف دست به
#پیشانۍ اش مے زد، یکۍ #زانو زده و توۍ سرش مے زد،
#یکی با صداۍ بلند
#گریه مے کرد.ـــــــــــ
سوختن آن بسیجۍـــــــــ، همه ما را
#سوزاند.
حالِ حسین آقا از همه #بدتر بود.
#دو زانویش را بغل کرده بود و های هاۍ
#گریه می کرد و می گفتــــــــــ:
#خدایا! ما
#جواب اینا را چه جورۍ بدیمــــــــــــ...؟

#اینا کجااااا؟

#ما کجااااا!!

#شہداااا_شرمنده_ایمـــــــــــ...
@AhmadMashlab1995
🌷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌷
قسمت #هفتاد_و_هشتم
الفاتحه

برق از سر جمع پرید ...
کجا هست؟ ...
یه جای بکر ...
- تو از کجا بلدی؟ ...
خندید ...
من یه زمانی همه اینجاها رو مثل کف دستم می شناختم... یه نقشه الکی می دادن دست مون ... برو و برگرد ... حالا هستید یا نه؟ ...
هر کی یه چیزی می گفت ... دل توی دلم نبود نتیجه چی میشه ... همون طوری ایستاده بودم اونجا و خدا خدا می کردم ...

خدایا ... یعنی میشه؟ ... #خدایا_پارتی_من_میشی؟ ...

بساط غذا که جمع شد ... دو گروه شدیم ... صاحب خونه آقا مهدی رفت توی یکی دیگه از ماشین ها ... اون دو تا ماشین برگشتن ... و ما زدیم به دل جاده ... از شادی توی پوست خودم جا نمی شدم ...
تا چشم کار می کرد بیابان بود ... جاده آسفالت هم تموم شد و رفتیم توی خاکی ... حدود ظهر بود ... رسیدیم سر دو راهی ... پیچید سمت چپ...
- باید مستقیم می رفتی ...
برای اینکه بریم محل شهادت پدربزرگ مهران ... باید از منطقه * بریم ... اونجا رو چند بار شیمیایی زدن ... یکی دو باری هم بین ما و عراق ... دست به دست شد ... ممکنه دوبله آلوده باشه ...
آقا رسول ... نگاه خاصی بهش کرد ...
مهدی گم نشیم؟ ... خیلی ساله از جنگ می گذره ... بارون زمین رو شسته ... باد، خاک رو جا به جا کرده ... این خاک و زمین هزار بار جا به جا شده ... نبری مون مستقیم اون دنیا ...
آقا مهدی خندید ...
- مسافرین محترم ... نیازی به بستن کمربندهای ایمنی نمی باشد ... لطفا پس از قرائت شهادتین ... جهت شادی روح خودتان و سایر خدمه پرواز ... الفاتحه مع الصلوات ...

👈پ.ن: در بخش هایی که راوی، اسم مکان یا اسم خاصی را فراموش کرده؛ از علامت * استفاده شده است.

ادامه دارد...

🌸نويسنده:سيدطاها ايمانی🌸

🍃🌸
@Ahmadmashlab1995
#خدایا!
این روزها از #شهدا زیاد حرف می زنم ولی کمتر #شهدایی زندگی می کنم

خدا کند #شرمندۀ مادران چشم به راه نشوم

@AhmadMashlab1995
Forwarded from عکس نگار
#صحبت_های_سیده_سلام_بدرالدین
#دربارهء_مجروح_شهید_اسیر_شهادت

🌸بسم اللّه الرحمن الرحیم🌸
🌾بر اساس اراده ی خداوند متعال اگر قرار باشد فردی شهـــ❤️ــــید شود آن فرد شهـــ❤️ـــید خواهد شد🌾
🍁و اگر قرار باشد مجــ💔ــروح باشد آن فرد مجــ💔ــروح خواهد شد🍁
🍃🍂و اگر قرار باشد فردی اســ🌹ــیر شود آن فرد اســ🌹ــیر خواهد شد🍃🍂
خواست و اراده ی ما هم به اراده و خواست خداوند وابسته است
🌷شهیــد قربانی راه خداوند است...🌷
🌼شهادت برای رضایت خداوند است🌼
خدایا آیا راضی شدی؟✮
#صحبتهای_سیده_سلام
#مادر_شهید_احمد_مشلب
#خدایا_راضی_شدی_؟
#دربارهء_شهید_مجروح_اسیر
#مجروح_همانند_زهرا_شد
#یک_سال_قبل_از_شهادت
#از_ناحیه_دست_مجروح_شد
#قطع_انگشت_کوچک_دست_راست
کانال رسمی شهید احمد مشلب
👇👇👇
https://telegram.me/AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب
▫️▪️▫️▪️▫️ #اربابم.حسین_جان بارها #توبه شکستَم تو ولی بخشیدی کِی شَوَد حُر شَوَم و توبه ی مردانه کنم؟ #بیام_حرمت_قول_مےدم_آدم_بشم😔 #زیارت_نصیبمون 🆔 @AhmadMashlab1995
🍃🌷🍃


#دلنوشته_های_ادمین


امشب شب حـُر است
شب رسول ترک ها
شب قاسم جیگرکی و ...

امشب شب پشیمونهاست...

خدایا!
پشیمونم!
خدایا!
عذرخواهم....

خدایا ! تو رو به ارباب قسم آدممون کن...

خدایا
تو رو به ارباب امشب پاڪِمون کن
یه کاری کن ارباب بخردمون...


رفقا!
ناامید نشیناااا...

حـر، دل عمه جانمان زینب س رو لرزوند اما #ادب کرد و عاقبت بخیر شد...


رفقا!
منو شما که دل زینب رو نلرزوندیم
در خونه اهلبیت ، ادب رو رعایت کنیم
ان شالله عاقبت بخیر میشیم...


گفتند
شهید حکیم رفت سر قبر حـر و گفت:
"من به ۳دلیل از تو بالاترم:
از سادات هستم ولی تو سید نبودی؛
من مرجعیت مسلمونها را دارم ولی تو این مقام رو نداشتی
مقام علمی من خیلی بالاتر از تو بوده...
اما بگو چی شد که مولا امام حسین ع تو رو خرید و مهر شهادت زد پای نامه ات؟؟
حر! یه کاری کن ارباب منو هم بخره...."

و شاید همین توسل ، و همین واسطه کردن جناب حـر، عاقبت شهید حکیم را اینچنین رقم زد...


#نسئل_الله_منازل_الشهداء
#خدایا_بحق_توبه_کننده_کربلا_اسم_ما_را_جزء_توبه_کنندگان_قرار_بده
#شهادت_روزےمون
#شبتون_پر_از_یاد_شهدا
#خادم_الشهدا


کپی بدون ذکر منبع اشکال شرعی دارد
🆔 @AhmadMashlab1995
🦋🌿🌸🌿🦋🌸🌿🦋🌿🌸

🌹حضرت محمد(صل اللہ علیہ وآلہ) :

من براے رحمٺ #مبعوث شده ام
و دعایم این است ڪہ #خدایا امتم را #هدایت فرما.

📕 «الاحتجاج علے اهل اللجاج، ج۱ ص۲۱٢»

🎊 #عید_سعید_مبعث_آغاز_راه
#رستگارےو_طلوع_تابنده_مهر
#هدایٺ_و_عدالٺ_برتمامے
#مسلمين_جهان_مبارڪ_باد 🎊

🦋🌿🌸🌿🦋🌸🌿🦋🌿🌸
Forwarded from عکس نگار
‍ ‍ 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#دوستی_با_شهدا

🌷🍃گام به گام عملی و مستند دوستی و انس با روح یک شهید

#شما + دوست شهید شما + خدا

#گام اول :  انتخاب فقط یک شهید

#خیلی مهمه فقط یک شهید انتخاب کنید . نگید من یه گردان شهید میزنم بلکه یکیشون جوابمو بده ! شهدا در آخرالزمان اینقدر غریب و مظلومند که منتظر یه نیت پاک و باصفا هستن تا خودشون نشون بدن . آلبوم شهدا رو باز کنید . اولین ملاک انتخاب شهید قیافه و صورت شهیده ، ببینید با لبخند کدوم شهید ته دلتون خالی میشه .آفرین درسته این همون دوست شماست ....

#گام دوم : عهد بستن با شهید

یه جا که جلو چشمتون باشه بنویسید و امضاء کنید : با دوست شهیدم عهد می بندم پای رفاقت او تا لحظه شهادت خودم ، خواهم موند و از تذکرات دوستانه او به هیچ وجه رو بر نمی گردونم .
 

#گام سوم : شناخت شهید

تا میتونید از دوست شهیدتون اطلاعات جمع آوری کنید .( عکس ، کلیپ ، دست نوشته ، خاطرات همرزمان ، خاطرات همسر شهید ، پوستر و ....) بصورت خرید از فروشگاه  یا دانلود از اینترنت

 
#گام چهارم : هدیه ثواب اعمال خود به شهید

از همین الان هر کار خیر و ثوابی انجام میدید مثل نماز واجب و مستحبی ، ادعیه ، زیارات ، صدقه ، حتی درس خوندن برای رضایت خدا سریع تو ابتدا یا انتها ی آن بگید :

#خدایا اطاعت من اگر چه اندک است ولی یه نسخه از ثوابشو هدیه میکنم به رو ح دوست شهیدم ( طبق روایات  نه تنها ثواب اعمالتون کم نمیشه بلکه با برکتر هم خواهد شد )
 

#گام پنجم : درگیر کردن خود با شهید

سریعا همین الان عکس #صفحه گوشیتون رو عوض کنید و عکس دوست شهیدتون رو بذارید .فکر کنید که از امروز همه پیامکا و تماسهاتون توسط دوست شهید شما بررسی میشه .همین کارو برای دسکتاب  کامپیوتر هم انجام بدید ، محل کارتون ، کیف جیبی ، داشبورد ماشین ، هرجا میتونید یه عکس یا نشونه از شهید تون بزارید . در طول روز تا میتونید با دوست شهیدتون حرف بزنید ، مدام به او فکرکنید صبح اولین نفر به او سلام کنید و آخر شب هم شب خیر 

#گام ششم : عدم گناه در حضور رفیق

آیا در حضور دوستی معنوی و روحانی  به این با صفایی میتوان گناه گرد ؟ نگاهامون ، رابطه هامون با همکلاسی های نامحرم ، چت با نامحرم ، غیبت ، دروغ ، کاهل نمازی ، کم فروشی ، کم کاری در شغل ، بد اخلاقی در منزل ، فیلم و کلیپ نامناسب در موبایل ، .... جواب این سوالا با خود شماست ....
 

#گام هفتم : اولین پاسخ شهید

#گام هشتم : حفظ و تقویت رابطه تا شهادت

مطمئنا با شیرینی  ای که چشیده اید از این مسیر خارج نخواهید شد .... ان شاء الله

#شهید_احمد_محمد_مشلب
#لقب_جهادی_غریب_طوس
#B_M_W_نبطیه_لبنان
#دوستی_با_شهدا
#گامهای_دوستی
🌷کانال رسمی شهیداحمدمشلب🌷
👇👇👇
https://telegram.me/AHMADMASHLAB1995
#داستان_آشنایی_من_با_شهید_مشلب
من خیلی وقته دنبال دوست شهید بودم ولی پیدا نمیکردم و بلد نبودم چون بار گناهم زیاد بود و هست, یروز تو یگروه ختم بودم که مدیر گروه عکسای شهید مشلب رو پروفایلشون بود من که نمیدونستم ایشون کین فک میکردم عکسای خود مدیر گروه هستش چون گروه مختلط بود, گفتم وااااااییییی خدایا چقد مدیر پولداره چه ماشینی داره خوشبحالش کاش میشد باهاش حرف بزنم وووو خلاصه از گروهشون لفت دادم تاامروز که همش میگفتم خدایا چیکار کنم خستم از همه حتی خودم بعد چند شب وارد کانال شهدا شدم و به ادمین پیام دادم من تنهام عصبیم یه دوست شهید میخوام وووو ایشون چنتا عکس فرستادن از شهدا باورم نمیشد بازم عکس شهید مشلب, 😳😳😳😳 جا خوردم گفتم ایشون چقد اشناست کی هستش برام زندگینامش رو فرستاد و امروز تو روز سالگرد شهادتش فهمیدم ایشون شهید مدافع حرم هستش نه مدیر گروه ختم😐😐😐😐 وقتی بعکسش نگاه کردم و سلام کردم چشام پر اشک شد. دوسدارم همچنان باهاش حرف بزنم داداش شهیدم کمکم کن سالگرد شهادت مبارک😔
#ارسالی_کاربران
#خدایا_به_امید_تو
✿کانال شهید احمدمشلب✿
👇👇👇
@AHMADMASHLAB1995
More