نشریه دانشجویی «ترنج»

#قلم_ما
Channel
Education
News and Media
Art and Design
Social Networks
PersianIranIran
Logo of the Telegram channel نشریه دانشجویی «ترنج»
@ToranjsutPromote
657
subscribers
425
photos
23
videos
134
links
نشریهٔ «ترنج»، نشریهٔ واحد فرهنگ و هنر انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف 🖥 [email protected] صاحب‌امتیاز: انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف @AnjomanSUT مسئول کانال: ریحانه مرتضوی @reihaneMortazavi
«به بهانه گل یا پوچ»

بر خلاف بسیاری از برنامه های تلویزیونی و اینترنتی مسابقه و سرگرمی ایرانی که از برنامه های سایر کشورها اقتباس شده‌اند، برنامه گل یا پوچ به داوری مهران مدیری از محدود دفعاتی است که تازگی دارد و از برنامه های سایر کشورها اقتباس نشده است
گل یا پوچ یک بازی اصیل ایرانی است و در آن برنامه، به این شیوه بازی میشود که دو گروه سه نفره در مقابل هم قرار میگیرند، در ابتدا برای شروع بازی شخص بزرگترِ بین آن دو گروه، شیر یا خط سکه را حدس می‌زند و بسته به درست یا نادرست بودن حدسش یکی از افرادِ گروه خودش یا گروه حریفش تیله گل را به دست میگیرد و این بار نیز پس از تبادل تیله گل بین دو دست آن فرد، باید یک نفر از تیم مقابل، گل را حدس بزند تا گروه شروع کننده بازی تعیین شود
پس از شروع بازی، اعضای گروه شروع کننده بازی باید تیله گل را بین دستان خود تبادل کنند و اعضای گروه مقابل باید با مشورت یکدیگر و همچنین در صورت صلاحدید با استفاده از حداکثر سه خالی بازی و یک کارت، گل را حدس بزنند، اگر حدسشان درست باشد، تیله گل را به دست می‌آورند و در غیر اینصورت تیله گل در دست همان گروه اول باقی میماند
نحوه امتیازگیری به این صورت است که اگر گروه حدس زننده (گل گیر) با پوچ کردن دستهای گروه مخفی کننده (صاحب گل) گل را بگیرد، امتیازی رد و بدل نمیشود. اگر از همان ابتدا بدون پوچ کردن گل را درست حدس بزند، دو امتیاز میگیرد. اگر هم گل یا پوچ را اشتباه حدس بزند، گروه صاحب گل یک امتیاز میگیرد.
پس از آن، هر گروهی که زودتر به امتیاز هشت (در مراحل حذفی امتیاز ده) برسد، نوبت شاه گل میرسد، در شاه گل، گروه گل گیر با شش خالی بازی و بدون استفاده از کارت و پوچ کردن دستها باید گل را حدس بزند، اگر حدسش نادرست باشد، گروه صاحب گل به امتیاز نهم (در مراحل حذفی امتیاز یازده) می‌رسد و بازی را میبرد و اگر حدسش درست باشد، سه امتیاز از گروه مخفی کننده کم میشود و بازی تا شاه گل دوم ادامه میابد
در شاه گل دوم هم اگر باز هم گروه گل گیر گل را درست حدس بزند، باید در دوئل ها (مانند ضربات پنالتی فوتبال که یک بازیکن مقابل یک بازیکن دیگر از تیم حریف قرار میگیرد) گروه برنده مشخص شود
حال، صحبت این است که اگر از یک بازی اصیل ایرانی (هرچند شاید خودمان هم خیلی آن بازی را انجام ندهیم) و بدون اقتباس از برنامه های سرگرمی سایر کشورها، یک برنامه سرگرمی ساخته شود، بسیار جای تحسین و تقدیر دارد. چرا بر اساس بسیاری از ظرفیتهای کشور خودمان، مثلا هنرها و مهارتهای اقصی نقاط ایران از جمله آشپزی یا صنایع دستی یا بازی های محلی، برنامه های سرگرمی و همراه با چاشنی هیجان و مسابقه ساخته نشود؟ چرا باید دائماً از برنامه های سایر کشورها اقتباس شود؟ البته من در اینجا قصد ندارم برنامه‌های سایر کشورها را زیر سوال ببرم ولی نظر خودتان درباره استفاده از داشته های کشور خودمان چیست؟
اصلا چرا در بسیاری از حوزه های دیگر به همین ترتیب عمل نشود؟به عنوان مثال، در زمینه معماری، میتوان به بافت قدیمی و سنتی بسیاری از شهرهای ایران اشاره کرد از جمله در تهران میتوان به میدان مشق، توپخانه و... رفت و بناهای گوناگونی را دید که با الهام از معماری ایران باستان ساخته شدند که در اینجا میتوان به موزه ایران باستان یا ساختمان وزارت امور خارجه (شهربانی سابق) اشاره کرد. مسئله این جاست که چه اشکالی داشت که شهرسازی تهران (حداقل ساخت بناهای اداری و دولتی) با الهام از شاهکارهای معماری گوناگون ایران (چه معماری ایران باستان چه معماری اسلامی) گسترش می‌یافت؟ مشابه این قضیه درباره خیلی از شهرها مانند اصفهان، شیراز و یزد نیز صادق است یا حتی معماری های اقلیمی گوناگونی را در اقصی نقاط ایران میتوان یافت. چرا از آن معماری ها آنگونه که باید و شاید در شهرسازی استفاده نشد و نمیشود؟ به عنوان مثال ساختمان شهرداری رشت بر اساس معماری اقلیمی شمال کشور ساخته شده است، چرا شهرسازی رشت و بسیاری از شهرهای دیگر (حداقل بناهای اداری و دولتی) با همان الگو گسترش نیافت؟ قطعا اگر از آن معماری ها استفاده میشد، بسیاری از شهرها در ایران از چیزی که اکنون شاهدیم، نمای ظاهری زیباتری داشتند.

پوریا فرجاد
#قلم_ما


🆔 @ToranjSUT
تو ای یاری که دل از ما بریدی
تو ای آنکه تر چشمم ندیدی

تو ای زیباترین زیبای هستی
تو ای شعر خوش هنگام مستی

ندارم باده ای جز‌ جام لعلت
ندارم قاتلی جز کام مستت

ندارم در بدن قلبی و سال‌هاست
که هر جا می‌روی، قلب من آنجاست

✍🏻آرمین
#قلم_ما

🆔@ToranjSUT
ما حتما باید دردِ فراق و دوری از یار و از دست دادن‌ها را کشیده باشیم که لذت وصال و رسیدن به یک عشق واقعی را که به‌طور معمول حق طبیعی‌مان است درک کنیم. ما باید کنار خیابان منتظر اتوبوس و تاکسی سگ‌لرزه زده باشیم تا نعمت داشتن یک پراید دمِ قسطی ۲۵۰ میلیونی که اونم با شانس و اقبال و بعد از سال‌ها و ماه‌ها انتظار سوارش شدیم و تا استارت نزده متوجه شده‌ایم درهایش قفل نمی‌شوند را با تمام وجودمان درک کنیم. ما باید هرسال خانه به دوشی کشیده باشیم و یک عمر یک نفر به‌عنوان صاحب‌خانه هر نوع تحقیری را برما روا داشته باشد تا بفهمیم صاحب یک خانه‌ حتی یک آپارتمان ۴۰ متری نمدار و نمور ۳۰ سال ساخت در جنوبی‌ترین نقطه شهر شدن چه نعمت بزرگی است. ما باید بی‌پولی کشیده باشیم و هر بار از جلوی ویترین مغازه‌ها با حسرت گذشته باشیم و همیشه دل‌نگران آخر ماه و کم‌آوردن‌ها بوده باشیم تا وقتی حساب بانکی‌مان نه رقمی شد آنهم به ریال قند توی دلمان آب شود. ما باید با دفتر کهنه و لباس نخ‌نما شده‌ی پارسال نوروز را جشن گرفته باشیم تا قدر جشن‌های پر و پیمان و زندگی‌های لاکچری امروز را متوجه باشیم. اصلا نمی‌فهمم چرا ما آدم معمولی‌ها باید آنقدر خوار و سرخورده می‌شدیم تا از زندگی درس می‌گرفتیم. و چرا فقط ما باید از زندگی درس می‌گرفتیم؟! خانم مسنی که کمرش تا نیمه خم شده به زور خودش را از میان جمعیت به وسط می‌کشاند و گواهی می‌دهد در دوره‌ی شاه به دلیل بی‌حجابی هلش داده‌اند و شانه‌اش شکسته است. می‌گوید: آزادی برای حیوانات است. حیوانات ‌که هر جا دلشان بخواهد می‌روند و هرچه دلشان بخواهد می‌خورند و با هر که دلشان بخواهد می‌خوابند. می‌‌گوید و لب به دندان می‌گزد. برای آدم‌هایی که فقط تماشایش می‌کنند. متکلم وحده است و نمی‌دانم چقدر تنها است که فقط دوست دارد صحبت کند وسط آنهمه شلوغی و اصلا متوجه نیست ‌که حرف‌هایش یک پر کاه می‌ارزد یا نه؟! و اصلا برایش مهم نیست که بعد از پیاده شدن عده‌ای پشت سرش می‌گویند بیچاره مشاعرش را از دست داده. من یاد خانمی می‌افتم که در نمایشگاه کتاب ایستاده بود تا در ایستگاه فکر، فکر کردن را آموزش دهد و سوال اصلی‌اش این بود که ارتباط ثروت و بی‌حجابی چیست؟ می‌گفت: قبول داری بالاشهری‌ها بی‌حجاب‌ترند؟ چون پولدار هستند. و می‌گفت همه جای دنیا قانون حجاب هست. و می‌گفت: آمار تجاوز و تعرض در آمریکا فلان و بهمان است. و قصد داشت با نمونه آوردن از زن بقال محل و مرد قصاب سر کوچه‌شان به من بفهماند مردان چه موجودات هول و متجاوزی هستند و وقتی با ذهن پرسشگر و قانع‌نشوی من مواجه شد گفت: پس تو می‌گویی این دخترا با این ناف‌ها و نیم‌تنه‌ها بیان تو خیابون. پس تکلیف مردها و خانواده‌هایی که فرو پاشیده می‌شوند چیست؟ و ناف زنان را عامل فروپاشی خانواده می‌دانست. من از جلوی فلافلی شلوغی که در جنوبی‌ترین نقطه شهر است رد می‌شوم. دو پیرمرد اداره‌اش می‌کنند. مردها بعد از ورودم به دنبال خالی کردن میز می‌گردند. من تنها مشتری زن هستم. اصرار و تلاش و تکاپویشان برای مهیا کردن فضا هم شادم می‌کند و هم غمگین. شادم چون مردهای کف خیابان انسان‌هایی شریف‌اند که از صبح تا بوق سگ به دنبال کار و رزق و روزی عرق می‌ریزند تا آخر شب شرمنده زن و بچه‌شان نشوند. غمگینم ‌که در این دنیا چرا هنوز ما با زدن برچسب زن و مرد آنقدر همه چیز را غیرعادی و نابرابر می‌کنیم. ترجیح می‌دهم در فضای باز بنشینم. روی میزی که پایه‌هایش جعبه‌های نوشابه زمزم است.

✍🏼دکتر زهرا طاهری

#قلم_ما
🆔@ToranjSUT
«نمایشگاه کتاب»

نمایشگاه کتاب ۱۴۰۳ بار دیگر مثل سال‌های دیگر با همه بدی‌ها و خوبی‌هایش به پایان رسید. نمایشگاه کتاب یکی از بزرگ‌ترین رویدادهای فرهنگی ایرانه که هر ساله توی اردیبهشت‌ماه برگزار میشه. در سال ۱۴۰۳ هم نمایشگاه کتاب به صورت حضوری و مجازی از تاریخ ۱۹ تا ۲۹ اردیبهشت در مصلی امام خمینی برگزار شد. امسال دلم می‌خواست قفل رو بشکونم و برعکس هر سال، امسال دوبار به جای یکبار برم نمایشگاه کتاب که خب میانترم‌ها نذاشتن!

توی این جستاری که پیش روتونه یکمی در مورد حال و هوای نمایشگاه امسال قراره بخونین:
پارسال به علت مسائلی که پیش اومده بود، خیلی از نشرها نمایشگاه رو تحریم کردن؛ که خب این روند برای تقریبا نصف این نشرها امسال هم ادامه داشت. مثلا نشرهایی مثل ماهی و نیلوفر و نی امسال هم توی نمایشگاه حضور نداشتن که خب باعث تاسف و ناراحتی بود و خیلی جای خالی‌شون حس می‌شد. اما خب میشه گفت تقریبا تمام نشرهای به نسبت معروف توی بخش مجازی نمایشگاه حضور داشتن.

فضای نمایشگاه خصوصا داخل شبستان مقداری متشنج بود، مردم چند ساعتی برای مسائل فرهنگی دور هم جمع شده بود. اما خب مثل هرجای دیگه که حضورشون حس میشه، سرتاسر نمایشگاه تقریبا سر هر راهرو، عزیزانی امر به معروف انجام می‌دادن. حتی مثل پارسال سراسر شبستان پر شده بود از تابلوهایی که پر بود از سوالات چالشی و بحث برانگیز؛ به شخصه چندین جا می‌دیدم که مردم رو دعوت می‌کردن به همکاری و عموما با بی‌اعتنایی از کنارشون رد می‌شدن یا خیلی جاها بحث‌ها به دعوا و مرافعه کشیده می‌شد.

از این بخش‌اش بگذریم، فضا برای علاقه‌مندان کتاب و مطالعه، به شدت گرم و دوست‌داشتنی بود. کلی بلاگر و خبرنگار حوزه کتاب رو دنبال کردم تو روزهای نمایشگاه و خیلی‌ها رو از نزدیک هم دیدم. یه کار جالبی که خیلی از نشرها انجام می‌دادن برای جذب مخاطب، دعوت از نویسنده/مترجمین کتاب‌های نشر هست. برای مثال نشر چشمه مثل هر سال، تقریبا هر روز چند چهره از مترجمین و نویسنده‌هاش رو آورده بود، که از جمله این افراد میشه به استاد عزیزمون عادل فردوسی‌پور و سروش صحت اشاره کرد.

به عنوان کسی که کتابخونه و سال‌هاست انتشارات و کتاب‌های تازه چاپ رو دنبال می‌کنه میتونم بهتون بگم بازار امسال به نسبت داغ داغ بود. به شخصه کلی کتاب خوب توی لیست خریدم داشتم و تقریبا ۸۰٪ شون هم گرفتم اما خب بودجه تا یه جایی کفاف میده!

حالا که بحث از هزینه‌ها شد باید بگم کتاب خریدن و کتابخون بودن توی این عصر کار سختیه؛ نه صرفا چون ممکنه کتاب خوب پیدا نکنی، نه کتاب خوب مثل فیلم خوبه، همیشه پیداش می‌کنی. بلکه مسئله اصلی هندل کردن هزینه‌ها توی خرید کتابه. نمایشگاه به رسم هر سال بین ۱۰ تا ۲۰ درصد تخفیف داشت که درصدش به ناشر برمیگرده. ولی خب شخصا یه جاهایی چونه زدم و چون فهمیدن بسیار پیگیرشون هستم، بیشتر تخفیف دادن!
اما در کل باید به مردم و نسل جوون و دانشجوها حق داد اگر کم سمت کتاب برن، به هرحال با وضع اقتصادی نه چندان جالب و افزایش روز افزون قیمت همه اقلام خصوصا کتاب، هماهنگی دخل و خرم سخت میشه و نهایتا آخر ماه پولی برای خرج کتاب کردن نمی‌مونه.

نکته امسال افزایش مبلغ بن‌های دانشجویی و هیئت امنایی بود که برای دانشجوها به هفتصد هزار تومان رسیده بود. اما خب این هم فقط برای بخش مجازی نمایشگاه بود. عملا سخت می‌شد کار، باید میدونستی دقیقا چه کتابی میخوای تا بتونی آنلاین سفارشش بدی. خوبی نمایشگاه اینه که میری و با یه بسط عظیم و گسترده‌ای از انواع کتاب رو به رو میشی و خیلی حق انتخاب داری. آدم‌هایی هستن که راهنماییت کنن، کتاب رو لمس می‌کنی و به نظر من از همه مهم‌تر، اینکه با گروه دوستات میری و یه روز خوش می‌گذرونی. که خب محیط اینطوری ایجاب می‌کنه.

به هرحال همونطور که گفتم، با همه خوبی‌ها و بدی‌هاش، نمایشگاه امسال هم تموم شد و همزمان باهاش حسرت یک ساله من تا شروع نمایشگاه ۱۴۰۴!

صبا کاووسی

#بهانه
#قلم_ما
🆔@ToranjSUT
«روز جهانی کارگر: یادبود تلاش و دستاورد»

اول ماه می، روز جهانی کارگر، روزی است که به تلاش و دستاوردهای طبقه کارگر در سراسر جهان تقدیم می‌شود. این روز یادآور مبارزات تاریخی کارگران برای بهبود شرایط کار، حقوق عادلانه و منزلت اجتماعی است.

در سال ۱۸۸۶، در پی اعتراضات گسترده کارگران در شیکاگو برای کاهش ساعات کار به هشت ساعت در روز، درگیری خشونت‌آمیزی بین معترضان و پلیس رخ داد. این رویداد که به کشتار میدان هی‌مارکت معروف شد، نقطه عطفی در تاریخ جنبش کارگری بود و منجر به برقراری روز جهانی کارگر در سال ۱۸۹۹ شد.

از آن زمان، روز جهانی کارگر به تریبونی برای کارگران در سراسر جهان تبدیل شده است تا خواسته‌ها و مطالبات خود را اعلام کنند و اتحاد و همبستگی خود را به نمایش بگذارند. این روز همچنین فرصتی برای تقدیر از سهم کارگران در ساخت جوامع و اقتصادهای قوی است.

متأسفانه وضعیت کارگرها در بسیاری از نقاط دنیا مناسب نیست. به عنوان مثال، در کشور ما، بسیاری از کارفرماها به ویژه در حاشیه شهرها حقوق قانونی کارگرها (بیمه، حداقل دستمزد، ساعت کاری، تجهیزات ایمنی و ...) را رعایت نمی‌کنند. همچنین، دستمزد مصوب شورای عالی کار در چند سال اخیر کمتر از نرخ تورم بوده و قدرت خرید کارگرها کاهش یافته است.

روز جهانی کارگر، یادآور این نکته است که کارگران ستون فقرات هر جامعه‌ای هستند. با تلاش و تعهد آنهاست که جهان به مکانی بهتر تبدیل می‌شود.

علی رحیمی

#بهانه
#قلم_ما
🆔@ToranjSUT
روز جهانی مشاوره و روانشناسی هر ساله در نهم اردیبهشت مصادف با ۲۸ آوریل در سراسر جهان گرامی داشته می‌شود.

در ایران، این روز از سال ۱۳۹۵ توسط سازمان نظام روانشناسی و مشاوره به رسمیت شناخته شده و هرساله برنامه‌هایی در این روز برگزار می‌شود.

هدف از نامگذاری این روز، قدردانی از زحمات روانشناسان و مشاوران و همچنین افزایش آگاهی جامعه نسبت به اهمیت سلامت روان است.

دانشمندان علم روانشناسی داده‌های بالینی و آزمایشگاهی مختلف را به دقت بررسی می‌کنند، الگوها را استخراج می‌کنند و فرضیه‌های مختلف را ارزیابی می‌کنند تا بتوانند رفتار پیچیده مغز انسان را بهتر درک کنند. این دانشمندان با تلاش‌های خود، گام‌های بلندی در درک سلامت روان، پیشرفت در روش‌های آموزش، بهبود روابط انسانی، افزایش بهره‌وری شغلی و تحقق عدالت کیفری برداشته و دستاوردهای ارزشمندی را به ارمغان آورده‌اند.

علی رحیمی

#بهانه
#قلم_ما
🆔@ToranjSUT
چائشسکویی که تمام جوانی خود را در زندان به یادگیری عقاید کمونیستی پرداخته بود، حال ناتوان از هرگونه تدبیری، برای جلوگیری از آشوب و ناآرامی‌‌ها دست به دامان استبداد شد و پلیس مخفی و نیروهای امنیتی را تقویت کرد. اینگونه کشور رومانی زیر تیغ بی‌رحمانه دیکتاتوری، اسیر سایه وحشت و رعب شد.

اوضاع اقتصادی و معیشتی مردم چنان فاجعه‌بار بود که نان در این کشور جیره‌بندی شد، این در حالی بود که محصولات غذایی به خارج کشور صادر می‌شدند تا رومانی بتواند از پس قسط‌های وام‌های خود بر بیاید. قوانین سفت و سختی درباره مصرف انرژی در رومانی به تصویب رسیده بود؛ اما با این حال باز هم در بعضی مواقع، مردم این کشور قطعی برق را تجربه می‌کردند. تمامی این موارد مزید بر علت شد تا آتش خشم مردم هر دم شعله‌ورتر شود تا جایی که در شهر تیمیشوارا این آتش زیر خاکستر زبانه کشید و پیکر دولت را در خود سوزاند.

اولین اعتراضات مردم در تاریخ ۱۰ دسامبر سال ۱۹۸۹ در حمایت از کشیش مجار تبار رومانی شکل گرفت و با سرعت زیادی صدای معترض مردم تیمیشوارا به تمام کشور سرایت کرد و ناآرامی بر فضای داخلی رومانی حاکم شد. گسترش اعتراضات و همکاری ارتش با مردم سبب شد که انقلابی که در رومانی صورت گرفته بود خیلی زود به سرانجام برسد و در ۲۱ دسامبر همان سال، یعنی ده روز پس شروع انقلاب، در حالی که خیل بزرگی از جمعیت در مرکز شهر بخارست جمع شده بودند، بر علیه دیکتاتوری، چائشسکو و حکومت شعار سر دادند و حکم براندازی حکومت وقت را صادر کردند.

چائشسکو و همسرش در آخرین تلاش‌های خود برای فرار به دست نیروهای ارتش، دستگیر و در دادگاه رومانی محکوم شدند و آخرین نفس‌های خود را در زیر تیرباران گلوله‌های خشم مردم کشیدند و این، پایان ‌کار دیکتاتوری چائشسکو بود.

هر انقلابی فرزندانش را می‌بلعدد، اما انقلاب رومانی آدمخوارتر از هر انقلاب دیگر بود. مردم عادی، پس از فروکش هیجان‌ها و امیدهای هفته آغازین انقلاب، به طرز غیرقابل تحملی به سرخوردگی دچار شده بودند. هیچ چیز مانند انتظارات آنها پیش نمی‌رفت، چائشسکو مرده بود اما ادارات دولتی، نیروهای امنیتی و قوه قضاییه دست نخورده باقی ماندند و همان رویه سابق را در پیش گرفتند. تاثیری که چائشسکو بر روح و روان مردم و نزدیکانش گذاشته بود نیازمند معجزه زمان بود و تنها گذر سال‌ها می‌توانست بهبودبخش اوضاع نابسمان روحی مردم باشد. بعد از انقلاب، رمانی دهه‌ی پر فراز و نشیبی را از سرگذراند، اما اعمال اصلاحات زیرساختی گسترده و برقراری روابط تجاری و اقتصادی قابل توجه با کشورهای مطرح اروپا و جهان، باعث رشد اقتصادی و صنعتی این کشور شد و باری دیگر خورشید امید از پس بام‌های صبر بر آسمان این کشور تابید.

- بخش پایانی

رویا زراعتی

#قلم_ما
#انقلاب‌های_جهان
🆔@ToranjSUT
«سیزده‌به‌در»

سیزده‌به‌در (۱۳ فروردین‌ماه) یکی از مناسبت‌های رایج ایرانیان است اما درباره تاریخچه آن روایت‌های گوناگونی وجود دارد.
مطابق یکی از باورها، ۱۲ روزِ نخستِ فروردین نشانه دوازده ماه سال است و مردم در روز سیزدهم، دوره نوروز را پایان داده و با تجدید دیدار با طبیعت، سال جدید را آغاز می‌کنند. در روایتی دیگر که ریشه افسانه‌ای و اساطیری دارد، مردم دوران باستان باور داشتند که جهان مادی ۱۲ هزار سال خواهد بود و با ورود به هزاره سیزدهم، دنیای مادی از بین رفته و روح انسان به جایگاه والایی می‌رسد.

از سنت‌های متداول در سیزده‌به‌در، سبزه گره زدن است که ریشه آن به باورهای اساطیری باز می‌گردد.
در هزاره سوم که تقابل خیر و شر نامیده می‌شود، اهورامزدا دست به آفرینش مادی زده و در کنار آسمان، زمین، آب، گیاه و حیوان، کیومرث -نخستین انسان- را از گِل پدیدار می‌کند. در این هزاره که تقابل خیر و شر نامیده می‌شود، افزون‌بر اهورامزدا که تجلّی تمام نیکی و خیر مطلق است، اهریمن قرار دارد که ارباب تمام بدی و شرارت است. همه دیوان به سرکردگی اهریمن در تلاش اند تا در زندگی مخلوق اهورامزدا خلل ایجاد کنند و از همین‌رو، به آنان هجوم می‌برند. در پی آن ابتدا حیوان (گاو) که آسیب‌پذیرتر بود، می‌میرد و پس از چند روز کیومرث به همین سرنوشت دچار می‌شود. به هنگام مرگ انسان، تخمه‌اش در زهدان مادر زمین افتاد که پس از گذشت چهل سال از نطفه‌اش، گیاهی که دوشاخه آن یکی به‌‌صورت مرد و دیگری زن سخت درهم‌پیچیده بودند، رویید و به این شکل نخستین زوج انسان را به وجود آورد که ایشان -مشی و مشیانه- پدر و مادر انسان شدند.
روییدن گیاهی با دوشاخه مرد و زن سخت درهم‌پیچیده، نمایانگر پیوند انسان با گیاه و مرد با زن است که امروزه مردم ایران با گره زدن سبزه در روز سیزده‌به‌در، به بازشدن بخت جوانان امید می‌ورزند.

سرانجام آن چیز که عیان است، مردم در این روز به دامن طبیعت رفته و با تجدید دیدار با طبیعت، در کنار یکدیگر اوقات خوشی را سپری می‌کنند.

امیرحسین دباغی

#بهانه
#قلم_ما
🆔@ToranjSUT
«روز جهانی تئاتر»

موسسه جهانی تئاتر در سال ۱۹۴۸ از سوی یونسكو تاسیس شد. این موسسه در سال ۱۹۶۲ روز ۲۷ مارس (۸ فروردین) را به عنوان روز جهانی تئاتر انتخاب کرد و هر سال پیامی به این مناسبت منتشر می‌کند. پیام امسال را یون فوسه، نمایشنامه‌نویس نروژی و برنده نوبل ادبیات در ۲۰۲۳، نوشته است.
ترجمه این پیام به فارسی را می‌توانید در این لینک مطالعه کنید.

علی رحیمی

#بهانه
#قلم_ما
🆔@ToranjSUT
در سال ۲۰۱۰، با ابتکار نمایندگی ایران در سازمان ملل و با همراهی جمهوری آذربایجان، افغانستان، تاجیکستان، ترکیه، ترکمنستان، قزاقستان، قرقیزستان، مقدونیه، هند و آلبانی قطعنامه «نوروز» در مجمع عمومی سازمان ملل متحد ارائه شد، به تصویب رسید و در تقویم جهان جای گرفت.

در متن تصویب شده آمده‌است که این جشن سابقه بیش از ۳۰۰۰ ساله دارد و امروزه بیش از ۳۰۰ میلیون نفر در خاورمیانه، آسیای میانه، قفقاز، بالکان، حوزه دریای سیاه و مناطق دیگر آغاز فصل بهار را با این سنت باستانی که تأکیدی است بر زندگی در هماهنگی و تعادل با طبیعت، جشن می‌گیرند.

همچنین نوروز در همان سال از سوی سازمان علمی، فرهنگی و آموزشی ملل متحد «یونسکو» به عنوان میراث جهانی ثبت شد.

به همه دوستداران نوروز در چهارگوشه دنیا شادباش می‌گوییم و برای آن‌ها آرزو می‌کنیم که قلب‌هایشان همچون شکوفه‌های بهاری شکوفا شود و شور و نشاط این عید باستانی، زندگی‌شان را سرشار از عشق، سلامتی و شادکامی کند.

علی رحیمی

#بهانه
#قلم_ما
🆔@ToranjSUT
«۲۹ اسفند، روز ملی شدن صنعت نفت ایران»

یادداشت "نفت‌، بلای آسمانی یا سرمایه ملی ایران" را می‌توانید در این لینک مطالعه کنید.

#بهانه
#قلم_ما
🆔@ToranjSUT
۲۵ اسفند، روز گرامیداشت پروین اعتصامی، بانوی ماندگار شعر فارسی است.
به همین مناسبت شعر زیبای او به نام «اشک یتیم» از کتاب فارسی پنجم دبستان در دهه ۶۰ در ادامه تقدیم می‌شود.
متأسفانه به دلایل معلوم (!) این شعر از کتاب فارسی حذف شد.
همچنین خلاصه‌ای از زندگینامه پروین در لینک زیر قرار داده شده است.
تلگراف

علی رحیمی

#قلم_ما
🆔@ToranjSUT
«روز جهانی زن»

امروز، ۸ مارس، روز جهانی زن در تقویم سازمان ملل متحد است. این روز فرصتی برای گرامیداشت دستاوردهای زنان در طول تاریخ و تجلیل از نقش حیاتی آن‌ها در ساختن دنیایی بهتر است. زنان در طول تاریخ با چالش‌های بسیاری روبرو بوده‌اند، اما با تلاش و پشتکار خود، در عرصه‌های مختلف علمی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی به پیشرفت‌های چشمگیری دست یافته‌اند.

روز جهانی زن، روز به رسمیت شناختن این تلاش‌ها و دستاوردها، و همچنین فرصتی برای تأکید بر ضرورت ادامه مبارزه برای برابری جنسیتی و حقوق زنان در تمام زمینه‌های زندگی است. هنوز راه زیادی برای رسیدن به برابری جنسیتی در پیش داریم. در بسیاری از نقاط جهان، زنان با تبعیض، خشونت و نابرابری روبرو هستند. روز جهانی زن، فرصتی برای همبستگی و تعهد به ادامه مبارزه برای دنیایی آزاد، منصفانه و عادلانه است، دنیایی که در آن زنان و مردان از فرصت‌های برابر برای رشد و پیشرفت برخوردار باشند.

در این روز، به تمام زنان جهان، به ویژه زنان سرزمین‌مان، تبریک می‌گوییم و برای آن‌ها آرزوی سلامتی، شادکامی و موفقیت داریم.

علی رحیمی

#بهانه
#قلم_ما
🆔@ToranjSUT
«پینوشه، ظهور و سقوط یک دیکتاتور»

در جنوب غربی قاره آمریکای جنوبی سرزمینی وجود دارد که به صورت نواری باریک چون ماری رام در کنار اقیانوسی آرام قرار دارد. بیش از ۲۰۰ سال است که آن را شیلی نام نهاده اند. در شمال با پرو و بولیوی، در شرق و جنوب نیز با آرژانتین هم‌جوار است. در حالی که ساحلی به درازنای ۶۴۰۰ کیلومتر در مجاورت اقیانوس آرام دارد.

قرن‌ها است که این پهنه طویل محل سکنای قبایل سرخ‌پوست است. شیلی نیز مانند بسیاری از دیگر ملل قاره آمریکا در قرن ۱۵ و ۱۶ میلادی قدمگاه دریاسالاران اسپانیایی شد. دیگو د آلماگرو نخستین فاتح این سرزمین بود. طی نبردهای متمادی استعمارگران، بومیان منطقه تضعیف شدند و بیماری‌هایی که کاشفان با خود به ارمغان آورند، جمعیت بسیاری از محلیان را به کام مرگ کشاند.
شیلی مقصد مهاجرت مردمی اسپانیایی و ایتالیایی تبار شد. اسپانیا به عنوان یکی از قدرتمندترین امپراتوری‌های جهان سیادت فرهنگی سیاسی و نظامی خود بر آمریکای جنوبی را تا اوایل قرن ۱۹ حفظ کرد، اما عاقبت تهاجم ناپلئون بناپارت به این کشور در سال ۱۸۱۰ باعث تزلزل جایگاه امپراتوری در مستعمرات خود شد. شیلی نیز از این حال مستثنا نبود، مردم شیلی که ایده‌های انقلاب فرانسه را در سر می‌پروراندند، خواستار خودمختاری و جدایی از حکومت مرکزی شدند. شیلی به رهبری فرناندو اوهیگنس در سال ۱۸۲۰ توانست استقلال خود را بدست آورد. تا اوایل قرن بیستم قانون اساسی، مجلس و دموکراسی توانسته بود جایگاه خود را در شیلی تثبیت کند. آرتورو الساندری در ۱۹۲۰ برای ریاست جمهوری منتخب شد، و با اصلاحات گسترده‌ای که بوجود آورد، اعتراض اقشار محافظه‌کار را به صدا در آورد. در نهایت نیز ارتش کودتا کرد، با فرماندهی ژنرال کارلوس ایبانز دل کامپو به صورت غیر رسمی‌ کشور را تا ۱۹۳۲ اداره می‌شد. اما با کمال تعجب وی از قدرت کناره گیری می کند و باعث می‌شود آرتورو الساندری اصلاح‌گر دوباره به حکومت برسد.

-بخش ابتدایی

شایان مرادی

#قلم_ما
#انقلاب‌های_جهان
🆔@ToranjSUT
حیات هنر و نمایش ایرانی به اندک افرادی گره خورده‌است. افرادی که با وجود تمام سختی‌ها و انتقادات، در مسیر خود ثابت‌قدم بودند و به هنر ایرانی جانی تازه بخشیدند. از مهم‌ترین و نام‌آشنا ترین‌شان، بهرام بیضایی است. نویسندگی، شاعری، کارگردانی، استادی و نمایشنامه نویسی تنها بخشی از فعالیت‌های او بوده است.

او در 5 دی 1317 در خانواده‌ای اهل فرهنگ و ادب در تهران چشم به جهان گشود. بارها از مدرسه می‌گریخت و در سینه کلوب فیلم تماشا می‌کرد. در دوران نوجوانی با صادق هدایت آشنا شد و از او تاثیر گرفت. از دانشجوییِ ادبیات فارسیِ دانشگاه تهران کناره گرفت ولی پژوهش‌هایش را رها نکرد تا سابقه استادیِ دانشگاه‌های تهران و استنفورد آمریکا را در کارنامه‌اش بگنجاند. حاصل پژوهش‌هایش را به صورت کتاب نمایش در ایران منتشر کرد، تا یگانه تاریخنامه مهم نمایش ایرانی شود.

سال ۱۳۴۱ به بعد، بخش عمده کارنامه هنری بیضایی را تشکیل می‌دهد. او در اوایل دهه ۱۳۴۰ عضو گروه طرفه و از بنیان‌گذاران کانون نویسندگان ایران بود.

بیضایی با نویسندگانی، چون اکبر رادی، فیلم‌سازانی چون ناصر تقوایی در دگرگونی نمایش و سینما در ایران نقش مهمّی داشته‌است. او بار‌ها در رأی‌گیری از منتقّدان سینمایی ایرانی، برترین کارگردان تاریخ سینمای ایران شناخته شده‌است. "باشو، غریبه‌ی کوچک"، که برترین فیلم تاریخ سینمای ایران شناخته شده، و "سگ‌کشی"، که پرفروش‌ترین فیلم سال ۱۳۸۰ ایران شد، دو نمونه از برجسته‌ترین فیلم‌های بیضایی است. بعضی از مورّخان سینما سرآغاز فیلم‌سازیِ فیلم‌سازانی از نسل بیضایی، تقوایی و کیمیایی را سرآغاز فصل جدید سینمای ایران دانسته‌اند که آن‌را «موج نو» نامیده‌اند؛ و فیلم‌های دهه ۱۳۵۰ بیضایی مانند "غریبه و مه" و "کلاغ" را در این جریان سینمایی گنجانیده‌اند. در تئاتر نیز اغلب او را مهم‌ترین نمایشنامه‌نویس تاریخ ادبیات فارسی گفته‌اند که با نمایشنامه‌هایی، چون "هشتمین سفر سندباد" و "ندبه" و نمایش‌هایی، چون "مرگ یزدگرد" و "افرا" و همراه نمایشنامه‌نویسان دیگری، چون ساتم الغ‌زاده، علی نصیریان، غلامحسین ساعدی و اکبر رادی، گونه نمایشنامه را در زبان فارسی استوار کرده و نمایش را به پایه‌ای جدّی‌تر رسانید و سبب شد تا روزگار زرّینِ دهه ۱۳۴۰ در نمایش ایران به حصول پیوندد.

آثار دوران هنری‌اش بارها به طرق گوناگونی مورد مقاومت حکومت‌ها قرار گرفت. گاه نمایشی از صحنه پایین کشیده شد، فیلمی دچار سانسور شد یا کتابی در محاق توقیف ماند. بگونه‌ای که پس از نمایش "مرگ یزدگرد" تا هجده سال امکان کار تئاتری نیافت، هرچند با پیگیری فراوان توانست چند فیلم بسازد.

امید است تا همواره سایه شخصیت‌های برجسته‌ای همچون بهرام بیضایی بر سر هنر و نمایش ایرانی باشد.

امیرحسین دباغی

#قلم_ما
#بهانه
🆔@ToranjSUT
اوه ناخدا!

«انجمن شاعران مرده» به‌دنبال احیای روی زنده‌ی زنده‌مانی‌ست. آن رویی که نادیده گرفته شده و یا در منزلش در حال گذراندن حصر ابدمدت است. این انجمن چیزی را جلوی چشم ما درخشان می‌کند که شاید هرروز آن را ببینیم و ساده از آن را رد شویم.
شاید «لحظه را دریاب» کلیشه‌ای‌ترین جمله‌ی پرتکراری باشد که همواره به گوش ما می‌خورد. تشویق مداوم به زیستن در حالت خوش و استفاده از زمان اندک پسندیده است؛ اما از ما ناصحان از حال نصیحت‌پذیران چه می‌دانیم؟ انسان‌ها چه‌قدر می‌توانند از بندهای خودساخته و دیگران‌ساخته‌ی زندگی‌شان در یک آن فاصله بگیرند و بدون عواقب به آن بازگردند؟ روراست بگویم: نمی‌دانیم و درک نمی‌کنیم. حتی متوجه نیستیم گاهی امکان زیست در لحظه و رهایی را از دیگران -که می‌توانند عزیزان ما نیز باشند- سلب می‌کنیم. با هر آن که آن‌ها را از بِه‌زیستن بازمی‌داریم، بر دشت رویاهاشان یک ستون چوبی می‌کاریم و با آنِ بعدی، ستون بعدی را در زمین فرومی‌بریم. آن‌قدر می‌کاریم که حصار درو می‌کنیم.
انسان در دریای بزرگ زندگی که از هر جهت جغرافیایی به ساحل جایی ندارد، ناخدای کشتی خود است. تعیین مسیر در این دریا معنا ندارد. ما کیستیم که برای کشتی‌ها مسیر تعیین کنیم؟ آن شناورانْ کاپیتان‌های خود را دارند. پس OH CAPTAIN, MY CAPTAIN!

✍🏻ارسلان احمدی

#قلم_ما
#فیلم_و_سریال
🆔 @ToranjSUT
در سرزمینی مملو از خشم و آکنده از هوایِ خصاصت، همان جهانی که غضب، به شکل موجودی بدطینت و زشت در می‌آمد تا ذاتِ پاکِ عشق اهورایی را ببلعد و مرکب سیاهِ کینه را بر دلِ عاشق بپاشد.
همان جهانی که غم و اندوه سایه بر دامان شادی انداخته بودند و مروارید اشک را به یغما می‌بردند.
همان جهانی که طنابِ زمختِ آزادی را بر گردن شجاعت افکندند و او را به جرم بی‌گناهی اعدامش کردند.

در روزگارانی مخوف و هولناک، دخترکی از نوادگانِ پاییز بزرگ، بذر سبز امید را در کوهستانِ هژبر در سینه خاک قرار داد و زمین آن را با افشره‌ی خون کسانی که در گرو آزادی کشته شده بودند پرورش داد؛
آنگاه، نهال کوچکِ زندگی سر از خاک بیرون آورد.

آن روز برای نفرت و خشم تهدیدی بزرگ بود.
زمان آن فرا‌رسیده که سایه رشک و خشم از میانِ این دنیای سفید برداشته شود.
زمان آن رسیده بود که قلبِ الهه‌ عشق از چنگالِ سیاهی نجات یابد.
زمانِ آغازِ دوباره‌ی آزادی فرارسیده بود.

در آن شب بلند، سیاهی آسمان درخشندگی ماه را در میان انبوه ابر‌هایِ سردِ ترس پنهان کرد؛ تا توطئه‌ای برای نابودی نهاندانه زندگی باشد.
در آن شب بلند، دخترکی از برای غمِ مرگ شجاعت، از برای زنجیر اسارت آزادی و از برای لبخندِ زیبای آفتاب به پا خاست و به جنگِ نابرابر تاریکی رفت.

افسوس! دخترک شجاع بود اما توان مقابله با آن‌همه جفا را نداشت.
او شجاع بود اما روح پاک‌ش تاب این ناعادلانه‌ها را نیاورد و او به عنوان آخرین بازمانده‌ی پاییزِ رنگین کشته شد و با مرگش جهانِ داغدار در یخبندانِ غم مرگ او فرو رفت.
اما گوهر خون او را بر نام آن شب شوم نهادند و آن شب را یلدا نامیدند؛ شبی به بلندای ظلم سیاهی!

از آن پس مردمان همان جهان،
آن شب را تا زمانی که سیاهی شب وداع گوید و پرتو‌های درخشنده‌ی آفتاب بر سینه آسمان بوسه زنند؛
تمام شب را٫
پلک به پلک‌ش را،
غزل شادی می خواندند و یاد دخترک را زنده نگه‌می‌داشتند تا لرزه به جان سیاهی شب بیندازند!

✍🏻رویا زراعتی
ویراستار: آوا حافظی
#بهانه
#قلم_ما
🆔 @ToranjSUT
«مردگان نمی‌دانند که مرده‌اند؛ مرگ مسئله‌ای برای زندگان است.»

این فیلم‌ داستان پدر و‌ دختری است که هردو مادرشان را در کودکی از دست داده‌اند و اکنون مملو از پوچی به‌جای‌مانده از فقدان مادرشان هستند. مادرانی که نفس آن‌ها و تمام خواسته‌هایشان را پژواک می‌کردند.
کاتارینا تهی شده از شکست مادرش در برابر سرطان و آخرین وصیت پدربزرگش پیش از مرگ، یعنی سوزاندن نامه‌های رد و بدل‌ شده میان او و مادربزرگ کاتارینا، به این فکر فرو می‌رود که از این پس چه خواهد شد؟ عاقبت ما چیست؟ آیا ما واقعاً ناپدید می‌شویم؟

«مردگان نمی‌دانند که مرده‌اند.» تنها زندگان می‌دانند.
او در آنچه از نگاه دیگران نامه‌هایی قدیمی تلقی می‌شد، ویرانی «بئاتریس»، مادربزرگش، را می‌دید که هیچ‌گاه ملاقاتش نکرده بود و این‌گونه ساخت فیلمی دربارۀ او به هدفی مهم برای کاتارینا تبدیل شد.

کاتارینا واسکونسلوس در نخستین تجربۀ کارگردانی خود در این مستند می‌کوشد به‌نحوی نامه‌های سوزانده‌ شده را دوباره زنده کند، تا حفره‌های میان خاطرات را با فانتزی و داستان پر کند و در نهایت با تصاویر زیبای دوربین شانزده میلی‌متری‌اش و تلفیق آن‌ها با استعاره حتی برای لحظه‌ای زندگی‌های از دست رفته را بازگرداند.

✍🏻شایان بقایی‌نژاد
ویراستار: کیان حسن‌زاده
#معرفی_فیلم
#قلم_ما
🆔 @ToranjSUT
واژۀ جزیرة‌العرب به جغرافیای ویژه‌ای اشاره دارد. جغرافیایی که افزون بر دیگر چیزها با فرهنگ مشترک مردمانش شناخته می‌شود؛ اما همیشه اوضاع از این قرار نبوده‌است. قرن‌ها قبل زندگی ساکنان این منطقه در قبایل و طایفه‌هایی معنا می‌گرفت که جز جنگ و ستیز و یا کاروان‌های تجاری کمتر چیزی آن‌ها را به هم مرتبط می‌ساخت. در این میان یک عامل مشترک دیگر هم وجود داشت. شعر عربی حلقۀ وصلی بود که تمام قبیله‌های آن ناحیه را به هم می‌رساند. این شعر به صورت زبانی نمود می‌یافت که همگان بخشی از هویت خود را در آن می‌یافتند و برایش جایگاه مهمی قائل بودند.

شعر شگفت‌انگیز عربی در طی سال‌ها تحولات بزرگی پیدا کرده‌است؛ هر چند «نمی‌دانیم و به احتمال زیاد هیچ‌گاه هم نخواهیم دانست که شعر کهن عربی چگونه به اینجا رسیده‌است.» ولی می‌توان اطمینان داشت که آنچه امروز زبان عربی نام دارد وامدار و مدیون این هنر موزون است. همین امر سبب شده‌است که تا همین امروز زبان عربی با پیکره‌ای غنی از ادبیات گره خورده‌باشد. خواندن ادبیات معاصر عرب به ما این اجازه را می‌دهد تا پابه‌پای نجیب محفوظ در خیابان‌های قاهره قدم بزنیم یا کنار محمود درویش بنشینیم و به درد دل جنوب گوش دهیم.

از این‌ها گذشته، زبان عربی همواره ابزار مهمی برای جنبش‌های مردمی بوده‌است. تکیه‌های استوار گفتاری این زبان و آوای محکم آن این امکان را فراهم کرده‌است تا بستری برای صدای دادخواهی و تظلم ستم‌دیدگان باشد.

۲۷ آذرماه روز جهانی زبان عربی است. این روز مصادف با سالگرد اعلام عربی به‌عنوان یکی از شش زبان رسمی سازمان ملل و گرامیداشت گنجینه‌ای از شعر و ادب و هنر است که در چهارچوب این زبان به جهانیان عرضه شده‌است.

✍🏻کیان حسن‌زاده
#قلم_ما
#بهانه
🆔 @ToranjSUT
در اواخر سال ۱۹۵۵، فیدل به همراه هشتاد و پنج مبارز با قایقی تفریحی رهسپار کوبا شدند.
در حالی که هیچ کدام‌شان اطلاعی از کشتیرانی نداشتند.
به محض رسیدن، استقبال گرمی توسط ارتش از مهمانان به عمل آمد و آنها بالاجبار آذوقه و تدارکات خود را رها کرده و پا به فرار به سوی جنگل ها گذاشتند.
بعد از چند روز، دوستان قدیمی در کوه های سیرا مائسترا یکدیگر را ملاقات کردند؛ در حالی که جای ۶۹ هم‌سنگر خالی بود.
ارتش به محل اختفاء آنها شبیخون زد و حقیقتاً، آتش انقلاب را روشن کرد. انقلابیون از این حمله جان سالم به در بردند و گروهی چریکی ایجاد کردند که مبدل به خطری روز افزون برای باتیستا شد.
آنها با ایجاد بیمارستان، مدرسه، امکانات رفاهی و سازمانی چریکی نظر مساعد افراد محلی را جذب نمودند و با تأسیس رادیو آزادی و پاتک های بی‌امان و دائم خود به پادگان های حکومتی حمایت افکار عمومی و احزاب مخالف باتیستا را جلب کردند.

چریک ها در طی سه سال جنگ‌های نامنظم، ارتش را از هر گونه فعالیت ساقط کردند.
جنبش به دو گروه شهری و روستایی تقسیم شد؛ شهرنشینان دست به تهاجمی به کاخ ریاست جمهوری زدند اما شکست خوردند، سپس راه مبارزه مدنی را پیش گرفتند و اعلام اعتصاب عمومی در هاوانا کردند؛ اما باتیستا تمام اعتراضات را در نطفه خفه کرد و بسیاری از فعالین را اعدام نمود.

مبارزین کوهستان نیز سعی داشتند تا با استفاده از موقعیت استراتژیک جنگل های سیرا مائسترا که در میانه جزیره کوبا قرار داشت، شکافی بین شرق و غرب کشور ایجاد کنند و شهرها و جاده های ترانزیتی را در قیومیت خویش درآورند.
این اتفاق با فرماندهی چگورا در ۱۹۵۹ رقم خورد و ضربه ای عمیق بر پیکره بی‌جان استبداد وارد کرد. آخرین تلاش کشتی ارتش به‌گل‌نشسته باتیستا محاصره‌ همه جانبه مبارزین بود؛ ولی تنها ثمره آن نابودی اندک قوای نظامی باقی مانده بود.
باتیستا که عرصه را تنگ و بحرانی و هوا را تیره و تار یافت، به آشیان آغازین خود بازگشت. با فرار ژنرال بزرگ به ایالات متحده، ارتش روحیه خود را از دست داد و تسلیم شد.

قدم های استوار، اراده های راسخ و افکار منسجم چیز هایی بود که هاوانا تا ۱ ژوئیه ۱۹۵۹ به خود ندیده بود. پیراهن‌های سبز زیتونی سراسر خیابان ها را مفروش کرده بود.
بعد از ۵ سال تلاش بی‌امان و ستودنی انقلابیون، کشور به دست صاحبان اصلی آن بازگشت. فیدل و یارانش که همراهی تمام ستم‌دیدگان و کشاورزان و کارگران کوبا را به همراه داشتند، دست به تشکیل دولتی ائتلافی با دیگر احزاب زدند.

تضادهای دیالکتیک دولت موقت با دوست و یار قدیمی به زودی سر باز کرد. شرکت های بین المللی آمریکایی کنترل بخش بزرگی از اقتصاد کشور را به‌ دست داشتند.
شرکت نفت کوبا آمریکا با اعلام عدم ادامه فعالیت به دلیل مشکلات مالی باعث شد تا کاسترو (که به نخست وزیری رسیده بود)؛ این شرکت را ملی اعلام کرده و اراضی متعلق به آن را بین مردم تقسیم کند.

کاسترو در سفر خود به ایالات متحده، نتوانست نظر مساعد رئیس جمهور آیزنهاور را جلب کند.
حال این نهال سرخ، که تیزی تیغ صیاد را بر تنه باریک خود احساس می‌کرد، دست یاری به سوی جنگلبان روس دراز کرد.
خرس شوروی بلافاصله با امضای قراردادهای مختلف اقتصادی با انقلابیون، تحریم های آمریکا را در هم‌ شکست.
گرمای خز روسی به دولت کاسترو چنان جرئتی داد که تمامی متعلقات ایالات متحده در کوبا را ملی اعلام کرده و مصادره نمود. سازمان اطلاعات سیا در پی تدبیراتی بود تا این غده سرطانی را که در گلوی خود رشد کرده بود، ریشه کن سازد.
دولت جدید کِنِدی با حمایت از مخالفین کاسترو آنها را ترغیب به حمله به کوبا کرد. این کار نتیجه ای جز استحکام بیشتر انقلابیون و درهم‌شکسته شدن اعتبار جهانی آمریکا نداشت.

به قول یکی از مأموران سیا، "کاسترو و پیروانش کمونیست نبودند؛ بلکه این آمریکا بود که آنها را به دامان کومنیست کشاند."
گورباچوف، رهبر شوروی با استقرار موشک های بالستیک خود در ۱۰۰ کیلومتری مرز آمریکا، شعله های جنگی اتمی را فروزان کرد.
در طول یک هفته، چنان منازعات بالا گرفت که تنها یک لمس کلیدی جهان را به کام نابودی می‌برد.
اما دو ابر قدرت تصمیم بر کاهش و موازنه اتمی گرفتند. بعد ها از این دوران به عنوان بحران موشکی کوبا یاد شد. دیگر جهان هیچ‌گاه تا آن اندازه به نزاعی اتمی نزدیک نشد.

انقلاب کوبا تأثیری شگرف و بنیادین در تاریخ قرن بیستم ایفا کرد. فیدل کاسترو و ارنستو چگوارا مبدل به نمادی از مبارزه با ظلم، ستم، امپریالیسم و مروجان پیامبرگونه کمونیسم در سطح جهان شدند. شیوه جنگ های چریکی و پارتیزانی که در پیش گرفتند تا سال های سال الگوی مبارزاتی بسیاری از جوانان ملل بود.

✍🏻شایان مرادی
ویراستار: آوا حافظی

#قلم_ما
#انقلاب‌های_جهان
🆔 @ToranjSUT
More