نشریه دانشجویی «ترنج»

#انقلاب‌های_جهان
Channel
Education
News and Media
Art and Design
Social Networks
PersianIranIran
Logo of the Telegram channel نشریه دانشجویی «ترنج»
@ToranjsutPromote
657
subscribers
425
photos
23
videos
134
links
نشریهٔ «ترنج»، نشریهٔ واحد فرهنگ و هنر انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف 🖥 [email protected] صاحب‌امتیاز: انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف @AnjomanSUT مسئول کانال: ریحانه مرتضوی @reihaneMortazavi
چائشسکویی که تمام جوانی خود را در زندان به یادگیری عقاید کمونیستی پرداخته بود، حال ناتوان از هرگونه تدبیری، برای جلوگیری از آشوب و ناآرامی‌‌ها دست به دامان استبداد شد و پلیس مخفی و نیروهای امنیتی را تقویت کرد. اینگونه کشور رومانی زیر تیغ بی‌رحمانه دیکتاتوری، اسیر سایه وحشت و رعب شد.

اوضاع اقتصادی و معیشتی مردم چنان فاجعه‌بار بود که نان در این کشور جیره‌بندی شد، این در حالی بود که محصولات غذایی به خارج کشور صادر می‌شدند تا رومانی بتواند از پس قسط‌های وام‌های خود بر بیاید. قوانین سفت و سختی درباره مصرف انرژی در رومانی به تصویب رسیده بود؛ اما با این حال باز هم در بعضی مواقع، مردم این کشور قطعی برق را تجربه می‌کردند. تمامی این موارد مزید بر علت شد تا آتش خشم مردم هر دم شعله‌ورتر شود تا جایی که در شهر تیمیشوارا این آتش زیر خاکستر زبانه کشید و پیکر دولت را در خود سوزاند.

اولین اعتراضات مردم در تاریخ ۱۰ دسامبر سال ۱۹۸۹ در حمایت از کشیش مجار تبار رومانی شکل گرفت و با سرعت زیادی صدای معترض مردم تیمیشوارا به تمام کشور سرایت کرد و ناآرامی بر فضای داخلی رومانی حاکم شد. گسترش اعتراضات و همکاری ارتش با مردم سبب شد که انقلابی که در رومانی صورت گرفته بود خیلی زود به سرانجام برسد و در ۲۱ دسامبر همان سال، یعنی ده روز پس شروع انقلاب، در حالی که خیل بزرگی از جمعیت در مرکز شهر بخارست جمع شده بودند، بر علیه دیکتاتوری، چائشسکو و حکومت شعار سر دادند و حکم براندازی حکومت وقت را صادر کردند.

چائشسکو و همسرش در آخرین تلاش‌های خود برای فرار به دست نیروهای ارتش، دستگیر و در دادگاه رومانی محکوم شدند و آخرین نفس‌های خود را در زیر تیرباران گلوله‌های خشم مردم کشیدند و این، پایان ‌کار دیکتاتوری چائشسکو بود.

هر انقلابی فرزندانش را می‌بلعدد، اما انقلاب رومانی آدمخوارتر از هر انقلاب دیگر بود. مردم عادی، پس از فروکش هیجان‌ها و امیدهای هفته آغازین انقلاب، به طرز غیرقابل تحملی به سرخوردگی دچار شده بودند. هیچ چیز مانند انتظارات آنها پیش نمی‌رفت، چائشسکو مرده بود اما ادارات دولتی، نیروهای امنیتی و قوه قضاییه دست نخورده باقی ماندند و همان رویه سابق را در پیش گرفتند. تاثیری که چائشسکو بر روح و روان مردم و نزدیکانش گذاشته بود نیازمند معجزه زمان بود و تنها گذر سال‌ها می‌توانست بهبودبخش اوضاع نابسمان روحی مردم باشد. بعد از انقلاب، رمانی دهه‌ی پر فراز و نشیبی را از سرگذراند، اما اعمال اصلاحات زیرساختی گسترده و برقراری روابط تجاری و اقتصادی قابل توجه با کشورهای مطرح اروپا و جهان، باعث رشد اقتصادی و صنعتی این کشور شد و باری دیگر خورشید امید از پس بام‌های صبر بر آسمان این کشور تابید.

- بخش پایانی

رویا زراعتی

#قلم_ما
#انقلاب‌های_جهان
🆔@ToranjSUT
«از صعود تا نابودی»

هنگامی که ابر سیاه جنگ جهانی دوم بر سرنوشت رومانی سایه‌انداز شد، تاریخ رومانی دستخوش طوفان تغییرات تحمیل‌شده از سوی ابر قدرت‌های جهانی قرار گرفت. از یک‌سو در میان پنجه‌های‌ قدرتمند شوروی وقت و از سوی دیگر تحت فشار چنگال‌های ضعیف‌شده عقاب فدرال آلمان قرار گرفت. در بحبوحه این نابسامانی‌ها، جوانکی روستایی پشت میله‌های زندان رومانی فارغ از هرگونه دغدغه‌ای در حال آموزش و یادگیری عقاید کمونیستی توسط استاد خود، گئورگه گئورگیو دژ، بود.

در اواخر جنگ، گئورگه گئورگیو دژ به همراه آن جوانک از زندان‌های رومانی فرار کردند و با پایان یافتن جنگ و چرخش قدرت به سمت روسیه، احزاب کمونیستی در رومانی با کمک استالین به سکوهای قدرت این کشور صعود کردند و گئورگیو دژ که از پیروان تندروی عقاید کمونیستی بود، صدرنشین قدرت در این کشور شد و با براندازی پارلمان پادشاهی، جمهوری خلق رومانی را بنیانگذاری کرد.

نزدیکی و وفاداری آن جوانک باعث اعتماد بی‌حدوحصر گئورگیو دژ به او شد؛ به طوری که او را به سِمت‌هایی چون مسئول نظارت بر روند ذهن‌شویی کادر ارتش رومانی و وزیر کشاورزی منصوب کرد. این نزدیکی به قدری زیاد شده بود که او در کنار گئورگیو دژ به عنوان یکی از اعضای هیئت رومانی در مراسم درگذشت استالین شرکت کرد.
در نتیجه تمامی این اعتمادها و منسب‌های دولتی، بعد از مرگ گئورگیو دژ به علت سرطان، او یعنی همان نیکولای چائشسکو به راس قدرت رومانی صعود کرد و این آغاز دوره‌ جدیدی برای کشور رومانی بود.

با به قدرت رسیدن چائشسکو، رومانی راه و روش خود را مستقل از شوروی وقت اعلام کرد و گرایشاتی را به فرهنگ غرب نشان داد. به طوری که در مقابل تهاجم اعضای پیمان ورشو به جمهوری چکسلواکی، به طرفداری از چکسلواکی به پا خاست.

اوضاع و امورات کشورداری در سال‌های اولیه حکومت او به خوبی پیش می‌رفت و چائشسکو از محبوبیت و مقبولیت خارجی و داخلی برخوردار بود و به عنوان رهبری مقتدر و قوی از او نام برده می‌شد و این امر باعث غرور و خودبزرگ‌بینی بیش از حد چائشسکو شده بود.
سفر نیکولای چائشسکو به کره‌شمالی و جمهوری خلق چین را شاید بتوان یکی از مهم‌ترین دلایل تغییر رویه در سبک مردم‌داری او دانست؛ نیکولای در ابتدای ورود خود به کره‌شمالی، مجذوب و شیفته پوسته سطحی جامعه دیکتاتوری کیم ‌ایل‌سونگ شد و این آغازی بر نمایش قدرت‌نمایی دیکتاتوری در رومانی بود. بعد از این سفر، نیکولای اصلاحاتی را در قوانین و مقررات کشور ایجاد کرد و نظارت گسترده‌ و متمرکز را بر مقولات فرهنگی، آموزشی و رسانه‌ای آغاز کرد؛ به عبارت دیگر، ملت رومانی همان چیزی را می‌شنیدند، می‌دیدند و می‌خواندند که دولت می‌خواست. اصلاحات جدید در دست اجرا بود و چائشسکو در انتظار پیشرفت‌ها و جهش‌های اقتصادی و فرهنگی به کمین نشسته بود که ناگهان برخلاف انتظارش با فاجعه‌های بزرگ فرهنگی و اقتصادی روبه‌رو شد. اقتصاد رومانی به دلیل وام‌های کلان گرفته شده از کمیسیون بانک‌داری بین‌الملل، کمک‌های مالی به دیگر دولت‌ها برای حفظ محبوبیت خود و پروژه‌های بزرگ ناتمام پالایشگاهی و پتروشیمی به وضعیت فاجعه‌باری دچار شده بود. گرانی غیرمنتظره نفت در این سال‌ها، ضربه آخر را به اقتصاد رومانی وارد کرد و مردم رومانی در گرداب فقر و تنگ‌دستی به دام افتادند.

- بخش ابتدایی

رویا زراعتی

#انقلاب‌های_جهان
🆔@ToranjSUT
در دوره بعدی ریاست جمهوری به علت ناکامی اقتصادی و تورم بالای بوجود آمده تحت سیاست‌های سوسیالیستی، احزاب محافظه‌کار به رهبری خورخه الساندری فرزند رییس جمهور اسبق دولت را بدست گرفتند. اما با ظهور فیدل کاسترو انقلاب کوبا فضای جهانی به سمت چپ متمایل شد، الساندری نیز به اجبار ائتلافی را با احزاب سوسیالیست تشکیل داد. این موضوع خود میزان اوج نفوذ عقاید چپ‌گرا را در میان مردم شیلی نشان می‌دهد که همین موضوع باعث ابراز نگرانی ایالات متحده شده بود.

با جانشینی و رأی اکثریت مردم، ادوارد فری مونتالوا اصلاحات اقتصادی فراوانی را به‌همراه آورد. وی با افزایش حقوق مالی و اجتماعی مردم و پروژه‌های بزرگ عمرانی پیشرفت‌هایی را بدست آورد، اما هزینه‌های دولت به جایی رسیده بود که نیمی از سرمایه ناخالص ملی صرف مسایل‌ داخلی و برنامه‌های عمومی می‌شد. طرح‌های بلند پروازانه مونتالوا اعتراض هر دو طیف راست و چپ را به صدا در آورد، راست‌ها از افراطی بودن برنامه‌ها شکایت داشتند و چپ ها از ناکارآمدی اصلاحات.

آسمان شیلی روزهای آفتابی و گرمی را سپری می‌کرد. احزاب در تب و تاب برنامه‌های خود بودند و جامعه نیز در این رقابت سالم حق انتخاب بین گزینه‌های متعددی برای تعیین آینده خود و کشورش را داشت. دموکراسی با هر کم و کاستی مداوم در حال تغییر، پوست‌اندازی و نوآوری بود. خورشید هیچ‌گاه چنان دل‌فریب و زیبا نگشته بود، اما امان از آن غروب وهم‌انگیز توفانی، شب همچون بختکی شوم بر سراسر شیلی سایه رعب و وحشت خود را پراکنده ساخت و از آن غروب سرخ دل‌انگیز چیزی جز رود‌های سرخ خون باقی نماند. آسمان سیاه و تار شد و ستارگان یک به یک محو و ماه غرق در دریای ظلم و جور.

-بخش پایانی

شایان مرادی

#انقلاب‌های_جهان
🆔@ToranjSUT
در طی این سال‌ها گروه‌های چپ‌گرا، کمونیست و سوسیالیست نفوذ زیادی در میان مردم، هیئت دولت و سیاست پیدا کرده بودند، تا جایی که در سه انتخابات پیاپی از ۱۹۳۲ تا ۱۹۵۲ کرسی ریاست جمهوری را از آن خود کردند، که با نفوذ بیشتر دولت در اقتصاد همراه بود‌.

شیلی در دو جنگ جهانی نه تنها صدمه‌ای ندید، بلکه به علت دوری از میدان جنگ با اتکا به صادرات خود رشد اقتصادی چشمگیری را نیز تجربه کرد. با قدرت یافتن اتحاد جماهیر شوروی بعد از جنگ، ایالات متحده که آمریکای جنوبی را حیاط خلوت خود می‌دید، تمام توان خود را به‌کار برد تا مانع از قدرت‌یابی دولت‌های چپ و کمونیست در این منطقه شود.

کارلوس ایبانز دل کامپو، ژنرال بازنشسته که بیست سال قبل از سرپرستی دولت کودتایی دست کشیده بود، با حمایت احزاب چپ به پیروزی قاطعی در انتخابات ۱۹۵۲ دست یافت. این موضوع از نکات بسیار جالب در تاریخ سیاسی شیلی است، زیرا ژنرالی که با حمایت محافظه‌کاران کودتا کرده و بعدها استعفا داده بود با استفاده از ساز و کار نظام دموکراتیک و جلب حمایت گروه‌های آزادی‌خواه و چپ توانست بیست سال بعد دوباره بر اریکه قدرت تکیه بزند.

شایان مرادی

#انقلاب‌های_جهان
🆔@ToranjSUT
«پینوشه، ظهور و سقوط یک دیکتاتور»

در جنوب غربی قاره آمریکای جنوبی سرزمینی وجود دارد که به صورت نواری باریک چون ماری رام در کنار اقیانوسی آرام قرار دارد. بیش از ۲۰۰ سال است که آن را شیلی نام نهاده اند. در شمال با پرو و بولیوی، در شرق و جنوب نیز با آرژانتین هم‌جوار است. در حالی که ساحلی به درازنای ۶۴۰۰ کیلومتر در مجاورت اقیانوس آرام دارد.

قرن‌ها است که این پهنه طویل محل سکنای قبایل سرخ‌پوست است. شیلی نیز مانند بسیاری از دیگر ملل قاره آمریکا در قرن ۱۵ و ۱۶ میلادی قدمگاه دریاسالاران اسپانیایی شد. دیگو د آلماگرو نخستین فاتح این سرزمین بود. طی نبردهای متمادی استعمارگران، بومیان منطقه تضعیف شدند و بیماری‌هایی که کاشفان با خود به ارمغان آورند، جمعیت بسیاری از محلیان را به کام مرگ کشاند.
شیلی مقصد مهاجرت مردمی اسپانیایی و ایتالیایی تبار شد. اسپانیا به عنوان یکی از قدرتمندترین امپراتوری‌های جهان سیادت فرهنگی سیاسی و نظامی خود بر آمریکای جنوبی را تا اوایل قرن ۱۹ حفظ کرد، اما عاقبت تهاجم ناپلئون بناپارت به این کشور در سال ۱۸۱۰ باعث تزلزل جایگاه امپراتوری در مستعمرات خود شد. شیلی نیز از این حال مستثنا نبود، مردم شیلی که ایده‌های انقلاب فرانسه را در سر می‌پروراندند، خواستار خودمختاری و جدایی از حکومت مرکزی شدند. شیلی به رهبری فرناندو اوهیگنس در سال ۱۸۲۰ توانست استقلال خود را بدست آورد. تا اوایل قرن بیستم قانون اساسی، مجلس و دموکراسی توانسته بود جایگاه خود را در شیلی تثبیت کند. آرتورو الساندری در ۱۹۲۰ برای ریاست جمهوری منتخب شد، و با اصلاحات گسترده‌ای که بوجود آورد، اعتراض اقشار محافظه‌کار را به صدا در آورد. در نهایت نیز ارتش کودتا کرد، با فرماندهی ژنرال کارلوس ایبانز دل کامپو به صورت غیر رسمی‌ کشور را تا ۱۹۳۲ اداره می‌شد. اما با کمال تعجب وی از قدرت کناره گیری می کند و باعث می‌شود آرتورو الساندری اصلاح‌گر دوباره به حکومت برسد.

-بخش ابتدایی

شایان مرادی

#قلم_ما
#انقلاب‌های_جهان
🆔@ToranjSUT
در این قسمت، در ادامه انقلابهای جهان به بررسی انقلاب شیلی خواهیم پرداخت.
#انقلاب‌های_جهان
🆔@ToranjSUT
در اواخر سال ۱۹۵۵، فیدل به همراه هشتاد و پنج مبارز با قایقی تفریحی رهسپار کوبا شدند.
در حالی که هیچ کدام‌شان اطلاعی از کشتیرانی نداشتند.
به محض رسیدن، استقبال گرمی توسط ارتش از مهمانان به عمل آمد و آنها بالاجبار آذوقه و تدارکات خود را رها کرده و پا به فرار به سوی جنگل ها گذاشتند.
بعد از چند روز، دوستان قدیمی در کوه های سیرا مائسترا یکدیگر را ملاقات کردند؛ در حالی که جای ۶۹ هم‌سنگر خالی بود.
ارتش به محل اختفاء آنها شبیخون زد و حقیقتاً، آتش انقلاب را روشن کرد. انقلابیون از این حمله جان سالم به در بردند و گروهی چریکی ایجاد کردند که مبدل به خطری روز افزون برای باتیستا شد.
آنها با ایجاد بیمارستان، مدرسه، امکانات رفاهی و سازمانی چریکی نظر مساعد افراد محلی را جذب نمودند و با تأسیس رادیو آزادی و پاتک های بی‌امان و دائم خود به پادگان های حکومتی حمایت افکار عمومی و احزاب مخالف باتیستا را جلب کردند.

چریک ها در طی سه سال جنگ‌های نامنظم، ارتش را از هر گونه فعالیت ساقط کردند.
جنبش به دو گروه شهری و روستایی تقسیم شد؛ شهرنشینان دست به تهاجمی به کاخ ریاست جمهوری زدند اما شکست خوردند، سپس راه مبارزه مدنی را پیش گرفتند و اعلام اعتصاب عمومی در هاوانا کردند؛ اما باتیستا تمام اعتراضات را در نطفه خفه کرد و بسیاری از فعالین را اعدام نمود.

مبارزین کوهستان نیز سعی داشتند تا با استفاده از موقعیت استراتژیک جنگل های سیرا مائسترا که در میانه جزیره کوبا قرار داشت، شکافی بین شرق و غرب کشور ایجاد کنند و شهرها و جاده های ترانزیتی را در قیومیت خویش درآورند.
این اتفاق با فرماندهی چگورا در ۱۹۵۹ رقم خورد و ضربه ای عمیق بر پیکره بی‌جان استبداد وارد کرد. آخرین تلاش کشتی ارتش به‌گل‌نشسته باتیستا محاصره‌ همه جانبه مبارزین بود؛ ولی تنها ثمره آن نابودی اندک قوای نظامی باقی مانده بود.
باتیستا که عرصه را تنگ و بحرانی و هوا را تیره و تار یافت، به آشیان آغازین خود بازگشت. با فرار ژنرال بزرگ به ایالات متحده، ارتش روحیه خود را از دست داد و تسلیم شد.

قدم های استوار، اراده های راسخ و افکار منسجم چیز هایی بود که هاوانا تا ۱ ژوئیه ۱۹۵۹ به خود ندیده بود. پیراهن‌های سبز زیتونی سراسر خیابان ها را مفروش کرده بود.
بعد از ۵ سال تلاش بی‌امان و ستودنی انقلابیون، کشور به دست صاحبان اصلی آن بازگشت. فیدل و یارانش که همراهی تمام ستم‌دیدگان و کشاورزان و کارگران کوبا را به همراه داشتند، دست به تشکیل دولتی ائتلافی با دیگر احزاب زدند.

تضادهای دیالکتیک دولت موقت با دوست و یار قدیمی به زودی سر باز کرد. شرکت های بین المللی آمریکایی کنترل بخش بزرگی از اقتصاد کشور را به‌ دست داشتند.
شرکت نفت کوبا آمریکا با اعلام عدم ادامه فعالیت به دلیل مشکلات مالی باعث شد تا کاسترو (که به نخست وزیری رسیده بود)؛ این شرکت را ملی اعلام کرده و اراضی متعلق به آن را بین مردم تقسیم کند.

کاسترو در سفر خود به ایالات متحده، نتوانست نظر مساعد رئیس جمهور آیزنهاور را جلب کند.
حال این نهال سرخ، که تیزی تیغ صیاد را بر تنه باریک خود احساس می‌کرد، دست یاری به سوی جنگلبان روس دراز کرد.
خرس شوروی بلافاصله با امضای قراردادهای مختلف اقتصادی با انقلابیون، تحریم های آمریکا را در هم‌ شکست.
گرمای خز روسی به دولت کاسترو چنان جرئتی داد که تمامی متعلقات ایالات متحده در کوبا را ملی اعلام کرده و مصادره نمود. سازمان اطلاعات سیا در پی تدبیراتی بود تا این غده سرطانی را که در گلوی خود رشد کرده بود، ریشه کن سازد.
دولت جدید کِنِدی با حمایت از مخالفین کاسترو آنها را ترغیب به حمله به کوبا کرد. این کار نتیجه ای جز استحکام بیشتر انقلابیون و درهم‌شکسته شدن اعتبار جهانی آمریکا نداشت.

به قول یکی از مأموران سیا، "کاسترو و پیروانش کمونیست نبودند؛ بلکه این آمریکا بود که آنها را به دامان کومنیست کشاند."
گورباچوف، رهبر شوروی با استقرار موشک های بالستیک خود در ۱۰۰ کیلومتری مرز آمریکا، شعله های جنگی اتمی را فروزان کرد.
در طول یک هفته، چنان منازعات بالا گرفت که تنها یک لمس کلیدی جهان را به کام نابودی می‌برد.
اما دو ابر قدرت تصمیم بر کاهش و موازنه اتمی گرفتند. بعد ها از این دوران به عنوان بحران موشکی کوبا یاد شد. دیگر جهان هیچ‌گاه تا آن اندازه به نزاعی اتمی نزدیک نشد.

انقلاب کوبا تأثیری شگرف و بنیادین در تاریخ قرن بیستم ایفا کرد. فیدل کاسترو و ارنستو چگوارا مبدل به نمادی از مبارزه با ظلم، ستم، امپریالیسم و مروجان پیامبرگونه کمونیسم در سطح جهان شدند. شیوه جنگ های چریکی و پارتیزانی که در پیش گرفتند تا سال های سال الگوی مبارزاتی بسیاری از جوانان ملل بود.

✍🏻شایان مرادی
ویراستار: آوا حافظی

#قلم_ما
#انقلاب‌های_جهان
🆔 @ToranjSUT
در این قسمت به بررسی بخش پایانی انقلاب کوبا می‌پردازیم.
#انقلاب‌های_جهان
🆔 @ToranjSUT
ورود سرمایه‌های آمریکا، رشد اقتصادی فراوانی برای کوبا به همراه داشت، اما مأخذ این درآمد کارتل‌های مافیایی و شرکت‌های هرمی بود که باعث شد کوبا به جزیره‌‌ی درخشان پول‌شویی تبدیل شود.

بعد از جنگ جهانی دوم، نجواهای کارگری و نغمه‌های مارکسیستی با صدایی هرچه رساتر شنیده می‌شد. جامعه‌ی کوبا نیز از این حال مستثنی نبود؛ جنبش‌ها و احزاب کمونیستی در حال شکل‌گیری و جان‌گرفتن بود. بسیاری از این فعالیت‌ها توسط قشر روشن‌فکر و دانشجو هدایت می‌شد.

تا کودتای ژنرال باتیستا، فضای سیاسی نسبتاً دموکراتیک و آشفته‌ای وجود داشت، دولت‌های مختلفی تشکیل می‌شد و سقوط می‌کرد. ژنرال باتیستا از نفوذ ویژه‌ای در امور سیاسی و نظامی برخوردار بود و بیشتر کابینه‌ها با موافقت او تشکیل می‌شد. در ۱۹۵۲، ژنرال مه باشنده فلوریدا آمریکا گشته بود، بعد از چند سال دوری از امور سیاسی، برای انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۵۲ کاندید شد، اما رأی لازمه را اخذ نکرد. با پرواز عقاب آمریکایی، ابری سیاه از سرکوب، خشونت و بیدادگری بر این جزیره‌ی درخشان سایه افکند.

در این میان، ستاره‌ای سرخ بر شب تار کوبا ظهور کرد و چنان فروزان شد که گویی خورشید و ماه نیز در مقابلش سر تعظیم فرود آورده‌اند. فیدل آلخاندرو کاسترو فرزند فردی متمول و ملاک بود. وی در دهه‌ی ۴۰ میلادی وارد دانشگاه شد و از همان ابتدا به عضویت احزاب سیاسی چپ‌گرا درآمد و تبدیل به فردی سرآمد در میان مخالفین شد. وی سعی داشت تا با تمامی احزاب چپ و آزادی‌خواه در آمریکای لاتین ارتباط بگیرد. اولین فعالیت جدی وی تلاش برای کمک به انقلابیون گواتمالا بود که با ممانعت ارتش کوبا و آمریکا همراه شد.

با کودتای باتیستا تمامی فعالیت‌ها ممنوع شده و بسیاری از مخالفان دستگیر شدند. کاسترو و یارانش که خود را از کسب قدرت به سبک دموکراتیک عاجز دیدند، عزم را بر انقلابی مسلحانه جزم نمودند و در ۲۶ ژوئیه ۱۹۵۳ به پادگانی نظامی یورش بردند، اما موفق نشدند. تمامی‌شان دستگیر و ۱۰۰ نفر به اعدام محکوم شدند.

فیدل با سخنرانی پرشور خود در دادگاه و جمله‌ی ماندگار «تاریخ مرا تبرئه خواهد کرد»، توانست توجه مردم و عفو ملوکانه‌ی باتیستا را کسب کند. ژنرال باتیستا با بی‌خطرشمردن فیدلْ موجی پرخروش را رها کرد که با بازگشتی مهیب، سونامی‌ای شد بر دریای ظلم و جورش.

با حضور فیدل در مکزیک و کمک های مالی مخالفان، پایگاه‌های نظامی زیادی را در مکزیک تأسیس شد که به آموزش جنگ‌های چریکی می‌پرداختند. در این میان، دکتری جوان اهل آرژانتین که عقاید مارکسیستی داشت به هم‌رزم و رفیق (Che) فیدل تبدیل شد، فیدل و چه گوارا، این دو یار، گردبادی به‌پا کردند که تمامی جوامع را زیر و زبر کرد و با حرارت بی‌مثالش ستم‌دیدگان نیز به دادخواهی از بیدادگران به پا خواستند.

پایان جرعه‌ی سوم

✍🏻شایان مرادی

#قلم_ما
#تاریخ
#انقلاب‌های_جهان

🆔 @ToranjSUT
در این قسمت به ادامه بررسی انقلاب کوبا می‌پردازیم

#تاریخ
#انقلاب‌های_جهان

🆔 @ToranjSUT
در این قسمت به بررسی بخش ابتدایی انقلاب کوبا می‌پردازیم.

حال باید سری به مروارید دریای کارائیب بزنیم. قرن ۱۵ میلادی بود که چکمه‌های سیاه اسپانیایی پا به جزیره‌ی کوبا گذاشتند. از اولین روزهای ورودِ استعمارگران اروپایی به قاره هند نو(آمریکا) رقابتی سخت میان آنها در گرفت. اسپانیا سیطره‌ی کامل فرهنگی-سیاسی خود را در کوبا تثبیت کرده‌ بود، اما شیرینی شکر کوبایی، مهم ترین صادرات کوبا، چنان دیوانه‌کننده بود که آنجا را به منطقه‌ای پر مناقشه تبدیل کرده بود.

ایالات متحده سیاستی را در تعاملات خارجی در پیش گرفت که به پاس رئیس جمهور وقت دکترین مونرو نامیده شد. بر این اساس، تمامی ملت‌های استقلال‌یافته‌ی قاره‌ی آمریکا تحت حمایت ایالات متحده بودند و دخالت در امور آن‌ها با پاسخی قاطع همراه می‌شد.

در کوبا از ۱۸۶۸ جنگ‌های بی‌شماری بر علیه استعمار اسپانیا شکل گرفته بود. نهایتاً، در سال ۱۸۹۵ شماری از معترضان به رهبری خوزه مارتی سر به شورش برداشتند. در گرماگرم این نزاع، جنگی بین اسپانیا و ایالات متحده آغاز شد که با شکست کامل امپراتوری رو به زوال اسپانیا همراه شد. متعاقباً، در معاهده‌ای چند کشور، من‌جمله کوبا، از یوق چند قرن اسارت بیگانگان رها شدند.

تئودور روزولت در ۱۹۰۲ جمهوری کوبا را به رسمیت شناخت، اما با دو تبصره: تمامی امور داخلی و روابط خارجی باید تحت نظارت و موافقت ایالات متحده باشد. در طی ۳۰ سال آینده تحت حاکمیت رهبرانی فاسد و سرسپرده، این جزیره تبدیل به نگین کارائیب شد. آمریکایی ها کوبا را بدل به حیاط‌خلوت خود کرده و جاذبه‌های گردشگری زیادی را به وجود آورده بودند.

ژنرال فولخنسیو باتیستا در ۱۹۳۳ از پی کودتایی به قدرت رسید. او قانون اساسی نوینی را به اجرا گذاشت که بسیار مترقی بود و از حقوق کارگران حمایت می‌کرد. در ۱۹۴۴، دوران ریاست جمهوری‌اش به پایان رسید. او بار دیگر برای انتخابات ۱۹۵۲ کاندید شد، ولی نتوانست میزان رأی لازمه را کسب کند. به همین علت، به کودتایی دست زد که شروعی بود بر پایان خودکامگی‌اش.

پایان جرعه‌ی دوم.

#قلم_ما
#تاریخ
#انقلاب‌های_جهان

✍️شایان مرادی
🆔 @ToranjSUT
ویرانی و تباهی، آتش و خاکستر، از مدیترانه تا دریای چین، از زمین سپید سیبری تا صحرا بزرگ آفریقا و از ناکازاکی تا برلین. چیزی جز نابودی و تلی از کشتگان دیده نمی‌شد.
تمامی جهان را سکوتی پرمعنی فراگرفته بود. در این میان، تنها خرس و عقاب بودند که بر این ویرانه ها حکومت می‌کردند؛ اما به زودی سکوت در هم می‌شکند و دو رقیب پنجه در پنجه هم می‌اندازند. عقاب به آزادی و سبک‌بالی خود می‌نازد و خرس به قدرت زور و بازو.
جنگ جهانی دوم به پایان رسیده بود و تمامی قدرت‌های کلاسیک جهان به خوابی مرگ‌آسا فرورفته بودند. زمان، زمان ظهور دنیایی جدید بود. خرس روسی و عقاب آمریکایی هرکدام خود را مدافع آرمان‌هایی معرفی می‌کردند. گویی تقابل بین فقیر و غنی که سال‌های سال بود جریان داشت، به شکلی نوین بروز کرده بود.
در یک طرف، آزادی فدای برابری می‌شد و در طرفی، بالعکس. هرکدام از این دو، خود را فاتح برلین می‌دانست و تنها اندکی بعد از اتمام جنگ، عقده‌ها سر باز کرد. دوباره بوی جنگ می‌آمد، اما با رایحه تند اتمی.
پرده‌ای آهنین بر سراسر پهنای زمین انداخته شده بود که بلوک داس و چکش را از حامیان سرمایه‌داری جدا می‌کرد. به دنبال اختلافاتی که نتیجه‌ی بارز رویارویی دو تفکر بود، هر دو جناح در هر گوشه دنیا قشری را به‌ یاری گرفتند. شوروی از تمامی انقلاب‌ها و حکومت‌های چپ و سوسیالیستی حمایت می‌کرد و آمریکا از دولت‌های راست چه بسا خودکامه.
جنگ دو قدرت را به علت عدم مواجهه رو در رو سرد نامیدند. رقبا در زمینه‌های بسیاری چون فضایی، رسانه‌ای، جنگ نیابتی و غیره همدیگر را به چالش کشیدند. این چهار دهه آتش سرد و شعله‌های جان‌سوزش تأثیر به‌سزایی در تاریخ آینده جهان گذاشته و خواهد گذاشت.

پایان جرعه‌ی اول.

✍️شایان مرادی و محمدحسین فرجام

#قلم_ما
#تاریخ
#انقلاب‌های_جهان

🆔@ToranjSUT
«انقلاب های جهان»

قصد داریم تا به بررسی سه سلسله سری از خیزش‌های نام‌دار در تاریخ ملل بپردازیم، که شامل انقلاب های کوبا، چین و کودتای شیلی می‌شود. به همین سبب متنی مقدماتی را در نظر گرفته‌ایم تا با معرفی فضا و گفتمان سیاسی-فرهنگی جاری در آن دوران، مخاطبین را به درکی عمیق‌تر از این رویدادها برسانیم.

#قلم_ما
#تاریخ
#انقلاب‌های_جهان
🆔@ToranjSUT