🔥 کمک به رشد روانشناسی 100,000 نفر پارسی زبان. ✅ خدمت رسانی به ۱۱,۰۰۰ هزار نفر بصورت مستقیم. ✔️ و بیش از ۹۰ هزار نفر بصورت نیمه مستقیم در دیگر مجامع تحت حمایت ما.
🌿روان و ذهنت به سبزی بهار و به یک رنگی زمستون و به گرمای تابستون و به آرومی پاییز ♥️
🍀انجمن روانشناسی ایرانا (IPA) ، جاییه که تو باید توش عضو باشی تا حال دلت خوب باشه و رشد کنی.☘
✔️ چه روانشناس هستی و چه غیر روانشناس، اینجا با تیمی متخصص از برترین روانشناسان کشور و دانشمندان علوم انسانی و حتی هنر و فلسفه، کنارتیم تا رشد علمی و تخصصی داشته باشی...🍃
❤️ اگر حال دلت با این کلیپ خوب شد، تو هم مهربون باش و به کسایی که دوستشون داری هدیش بده 🎁
بر اساس این نظریه عشق سه مؤلفه داره : ۱. شیدایی و هوس 🥇 ۲. صمیمیت 🥈 ۳. تعهد 🥉
بر این اساس ۸ نوع رابطه متصور است : ۱. فقدان عشق و عاطفه ۲. دوستی (جاست فرند) ۳. شیفتگی (کراش زدن) ۴. رابطه پوچ (طلاق عاطفی) ۵. عشق رمانتیک ۶. عشق همدلانه ۷. عشق ابلهانه ۸. عشق آرمانی
🧩 آیا می دانید با مراجعه به روانشناس و آزمون عشق اشترنیرگ می توانید نوع عشق خود را شناسایی کنید؟ ♦️ به نظر شما مثلث عشقتان به چه شکل است؟ ♦️ کدام مؤلفه در شما بیشتر و کدام مولفه کمتر است؟
➋ درمرحله بعدی بازسازی تعاملات است که در آن درمانگر به مراجعین کمک میکند تا در مورد ترسها و نگرانیهایی که از رابطه خود دارند صحبت کنند. افراد در این مرحله آموزش میبینند که چطور با یکدیگر صحبت کنند که فاصله عاطفی کمتر شود. در حقیقت یاد میگیرند که در مورد نیازهای خود صحبت کنند و دیگر اعضا نسبت به آن نیازها پذیراتر باشند و با مسئولیت بیشتری واکنش نشان دهند.
❒زوج درمانی هیجان مدار یک نوع درمان کوتاه مدت است که بر احساسات تمرکز دارد و متناسب با نیازهای زوجین انجام میشود. این روش تکنیکهای مختلفی دارد و برای بهبود روابط در نظر گرفته میشود. این رویکرد درمانی سالهای زیادی است که توسط مشاوران انجام میشود و توسط لس گرینبرگ و سو جانسون در سال 1980 ابداع شد. در حالی که این درمان بیشتر برای زوجها انجام میپذیرد، اما خانوادهها نیز میتوانند از آن استفاده کنند. در نهایت این روش به زوجها کمک میکند تا پیوند عاطفی ایمنتری را ایجاد کرده و روابطشان را قویتر کنند.
🔥جنبه تجربی آن بدین گونه است که بر چگونگی تجربه افراد در رابطه تمرکز میکند.
🔥جنبه سیستمی آن نیز روی تاریخچه روابط خانوادگی، الگوهای رابطه و نوع آن تمرکز خواهد کرد. تقریبا هفتاد و پنج درصد زوجهایی که این درمان را دریافت کرده اند، بهبود رابطه را تجربه کرده اند که تا سالهای سال ماندگار خواهد بود.
❒زوج درمانی هیجان مدار مناسب چه زوجهایی است؟وقتی که زوجین نتوانند مشکلات خود را حل کنند، در یک الگوی منفی گرایی گیر خواهند کرد. در یک مشاوره ازدواج به طور صحیح یاد میگیرید که مشکلات خود را سریعتر حل کنید. زوج درمانی هیجان مدار میتواند برای زوجهایی که با ضعف ارتباطات و تعارض دست و پنجه نرم میکنند بسیار مناسب باشد. به طور کلی، زوجهایی که درگیر این مشکلات هستند، بهترین کاندید برای دریافت این نوع زوج درمانی خواهند بود:
⚜افسردگی
⚜اعتیاد
⚜تروما یا PTSD
✍همچنین #EFT یک درمان موثر برای روابط زوجهایی است که تحت تاثیر خیانت یا مسائل دیگر قرار گرفته اند. مشاورین و روانشناسان میتوانند با تکنیکهایی که این نوع زوج درمانی دارد تمامی اختلافات را برطرف کنند.
❒نقش احساسات و هیجانات در زوج درمانی هیجان مدار: زوج درمانی هیجان مدار به طور کلی بر اساس احساسات عمل میکند. یعنی در طی جلسات، مشاور احساسات زوجین را برانگیخته میکند تا به اهداف خود و درمان آنها بپردازد. وجود دلبستگی در رابطه زوجین بسیار مهم است. در حقیقت، زوجینی که به یکدیگر دلبسته هستند، میتوانند روی رابطه خود کار کنند و با حل کردن تعارضات پیوند بین خود را قویتر کنند. از طرفی، داشتن دلبستگی به معنای حضور فیزیکی نیست و یک اصل مهم برای حفظ رابطه و جلوگیری از شکست آن خواهد بود.
❒مراحل زوج درمانی هیجان مدار: مراحل این روش درمانی بستگی به تعداد جلسات آن دارد. هر چقدر تعداد جلسات بیشتر باشد باید مراحل بیشتری را نیز طی کنید. در جلسات ابتدایی، مشاور روی ایجاد همدلی تمرکز میکند و اهداف درمان را بیان خواهد کرد. جلسات زوج درمانی هیجان مدار معمولا هر دو هفته یک بار و مدت نود دقیقه برگزار میشوند. در جلسات بعدی به ارزیابی میزان صمیمیت و عوامل مخرب رابطه اختصاص داده میشود.در نهایت، در جلسات آخر به بررسی هیجانات نهفته در زوجین پرداخته میشود و زوجین احساسات یکدیگر را درک خواهند کرد.
❒هدف زوج درمانی هیجان مدار چیست؟ هدف اصلی این درمان ایجاد وابستگی عاطفی بین زوجین است. بسیاری از زوجین حس میکنند که حس امنیت در آنها از بین رفته است و نمیتوانند به یکدیگر تکیه کنند. یکی از اهداف اصلی زوج درمانی هیجان مدار ایجاد یک پیوند عاطفی قوی بین شما و شریک زندگیتان خواهد بود. وقتی که کنار همسر خود احساس امنیت و راحتی میکنید، او را همواره کنار خود میبینید و میفهمید که به نیازهای شما اهمیت می دهد.
❒مزایای زوج درمانی هیجان مدار چیست؟ با شرکت در زوج درمانی هیجان مدار میتوانید مزایای زیادی به دست آورید که برخی از آنها به شرح زیر هستند:
➊قویتر شدن پیوند زناشویی: زوج درمانی که مبتنی بر احساسات است میتواند با استفاده از دلبستگی بین زوجین رابطه آنها را قویتر کند. همچنین احساس امنیت در رابطه بسیار بالاتر خواهد رفت و زوجین میتوانند از یکدیگر آرامش بیشتری دریافت کنند.
➋عملکرد عاطفی بهتر: زوج درمانی هیجان مدار راهی برای وابستگی سالم بین زوجین فراهم میکنند و به ساماندهی مجدد روابط کمک خواهد کرد.
➌بهبود درک زوجین: این زوج درمانی به افراد کمک میکند تا از نیازهای یکدیگر آگاه شوند و برای درک آنها تلاش کنند. آنها در این روند درمانی میفهمند که به جای پرخاشگری و عصبانیت به یکدیگر گوش دهند و با همدلی مشکلات را حل کنند.
➍کم بودن فاصله ی فکر با عمل:هرچقدر در فردی فاصله ی بین فکر و عمل کمتر باشد عاملتر است.افراد عامل وقتی به خواسته یا نیاز یا محرکی فکر می کنند در اسرع وقت و طبق اولین براورد از میدان ارتباطی ، برای براوردن آن اقدام می کنند.در واقع افراد عامل تصمیم گیرنده های بهتر و سریعتری هستند.
➎درس گرفتن از شکستها و داشتن تحمل ابهام:در افراد عامل تحمل ابهام قوی تر است و با اینکه اراده ی قوی دارند ولی این توانمندی را هم دارند که به خاطر رسیدن به اهداف بالاتر از هدفهای تکانشی و لحظه ای خود بگذرند و حتی شکستها را مقدمه ی پیروزی های بیشتر می دانند.
➏هدف گذاری و داشتن چشم انداز آینده :افراد عامل با برنامه تر هستند، هر روزشان برنامه دارد و نه تنها از صبح تا شب و هر لحظه برای خودشان برنامه ریزی دارند بلکه اگر از آنها از اهداف زندگی و درازمدتشان هم بپرسید باز هم می دانند که در چند سال آینده می خواهند چکار کنند. آنها خیالبافهای هپروتی نیستند و برنامه هایشان با توجه به توانمندیهای واقعیشان طراحی می شود و فاصله ی بین خود واقعی و ایده آل در آنها کم است.
➐داشتن زبان عامل :افراد عامل هنگام حرف زدن از کلمات و جملات عامل استفاده می کنند . مثلا جمله ی « من می توانم » طوری در آنها نهادینه شده که حتی در شدیدترین بن بستها هم اعتقاد دارند یک روزنه ی گشایش باز خواهد شد.
«عاملیت یعنی داشتن احساس کنترل و تسلط و عاملیتِ خود یعنی داشتن احساس تسلط بر خودمان»یکی از اهداف اصلی درمان EFT رساندن مراجع به عاملیت است که در کنار دو هدف مالکیت و یکپارچگی باعث کامل شدن درمان می شود.
❒بطور کلی افراد عامل بااراده تر هستند و احساس توانمندی و عزت نفس و خودکارآمدی بیشتری دارند.همچنین در افراد عامل باورهای « من می توانم » بسیار قویتر از افراد غیر عامل است.در زمان تجربه ی تروماها و ناملایمات زندگی افراد عامل کمتر آسیب می بینند و زودتر با تروما کنار آمده و احساس عاملیت خود را ترمیم می کنند.
❒عاملیت خود هم یک سازه ی اپی ژنتیک است .یعنی درست است ژنها و ارث بر میزان بااراده بودن ما تاثیر دارند ولی سبک تربیتی والدین باعث می شود که بذر اراده ای که در ما وجود داشته شکوفا شود یا هدر برود.
❒عوامل موثر بر عاملیت خود و اراده عبارتند از :
➊عاملیت بدنی :افراد عامل بدنهای چابک و فرزتری دارند و حتی سرعت واکنش بدنی آنها بیشتر است.همچنین این افراد تصوری که از توانمندی بدنی در خودشان دارند بیشتر است مثلا اگر از آنها بپرسید :« در خودت می بینی که از فردا روزی ۴ کیلومتر پیاده روی کنی ؟ یا در خودت می بینی همین الان پنجاه تا دراز و نشست بروی ؟ یا در خودت می بینی که همین الان بلند شوی و بیست دقیقه برقصی ؟ یا در خودت می بینی که همین الان بلندشوی و خانه را جارو برقی بکشی ؟»جوابشان مثبت است و در عمل هم به شما ثابت می کنند که می توانند.
❒نمونه عاملیت های بدنی :
✧انجام دادن حرکاتی با بدنتان که بقیه نمی توانند انجام دهند یا تصور اینکه چه کارهای خارق العاده ای با بدنتان می توانید انجام دهید . ✧میزان قدرت بدنی و استقامت بدن ✧چابکی و تیز و بز بودن بدن ✧پرش ✧انواع رقص ✧سرعت بدن ✧انعطاف بدن و از جاهای تنگ و باریک رد شدن ✧پریدن از ارتفاع یا پرش طول ✧داشتن کنترل بر اسفنگترهای بدن مثل نگهداری ادرار یا مدفوع یا تنفس ✧تکان دادن بعضی از اعضای بدن مثل گوشها ، ابروها ، فک و توانایی انقباض و انبساط ارادی کلیه ی عضلات بدن ✧انجام حرکات تعادلی خاص با بدن مثل ژیمناستها یا رقصنده های روی یخ ✧انجام حرکات هارمونیک و سینکرونیک با پارتنر همخوان مثل هماهنگی در رقصهای دونفره و حرکات آکروباتیک
➋باهوش بودن:تحقیقات نشان داده است افراد باهوش بصورت معناداری عاملتر از افراد با ، هوش متوسط یا پایین هستند.البته وقتی از علوم انسانی صحبت می کنیم همیشه استثنا وجود دارد و ممکن است افراد باهوشی پیدا کنیم که عاملیت و اراده خیلی ضعیفی داشته باشند.اما بصورت میانگین افراد باهوش عاملتر هستند. در واقع این تحقیقات شعر معروف فردوسی را تایید می کند که حدود هفتصد سال پیش گفته است :« توانا بود هرکه دانا بود » و جمله معرف انگلیسی که می گوید «information is power » یا «اطلاعات قدرت است ».
➌ایمن بودن سبک دلبستگی:افراد دلبسته ی ایمن عاملتر هستند. هرچقدر فردی ابژه های ایمن تری در زندگی داشته باشد احتمال عاملیت او بیشتر است.تحقیقات دانشمندان دلبستگی نشان داده که وقتی کسی در زندگی احساس پشت و پناه داشتن ،حمایت عاطفی بی قید و شرط داشتن ، گرفتن عشق اصیل و بی چشمداشت از دیگران مهم زندگی ، دوست داشته شدن به خاطر چیزی که هست و قبول داشته شدن بخاطر چیزی که هست ، داشته باشد ، نه تنها اصل حالش خوب است بلکه عاملیت و توانمندی و احساس اینکه هرکاری در زندگی شدنی است ،در او تقویت می شود.
➊عاملیت بدنی (تولد تا ۶ماهگی): نوزاد می فهمد که با بدنش می تواند روی وسایل تاثیر بگذارد مثلا می فهمد که اگر به توپ دست بزند توپ به حرکت در می آید یا اعضای بدنش را لمس می کند یا با هل دادن، بدنش را حرکت می دهد.در واقع نوزاد در این مرحله به این می رسد که حرکات بدنش روی محیط تاثیر می گذارد.
➋عاملیت اجتماعی(۳تا۹ماهگی): نوزاد می فهمد که حرکات و حالتهای چهره و صداهای او در دیگران پاسخ هارمونیک تولید می کند .مثلا لبخند اجتماعی مادر را پاسخ می دهد.
➌عاملیت هدفمندی(۹تا۲۴ماهگی): در این مرحله فقط معنای کاری را درک می کند که با خودش انجام داده ایم و نمی تواند نیت عمل را از خود عمل جدا کند.هنوز هر عملی نیتی پشتش را دارد نمی فهمد در واقع مثل کسی که همدردی می تواند بکند ولی همدلی نمی تواند بکند اگر چیزی را خودش تجربه کرده باشد معنا و هدفش را می فهمد .مثلا وقتی دارد شکلات می خورد یک بچه دیگر هم روبرویش نشسته و به او می گوییم :« به نی نی هم بده ، ببین نی نی هم شکلات دوست داره ، باشه ، آفرین»یا به عروسکش غذا می دهد چون تجربه داشته که به خودش غذا داده ایم یا سر عروسکش را می شويد.
➍عاملیت نیتمندی(۲تا۳سالگی): می فهمد که پشت هر کاری نیتی نهفته است ( نظریه ی ذهن ) . مثلا اگر مامان به سمت آشپزخانه برود حدس می زند ممکن است مامان سراغ یخچال برود یا گاز یا ...؟؟همچنین در این مرحله نوزاد می تواند اعمال و نیتها را بهم مرتبط کند و بین آنها در ابتدا رابطه خطی و بعد علیت حلقوی برقرار کند.مثلا در مرحله ۳ کودک نمی تواند ارتباط بین اعمال و نیات را برقرار کند ، اگر جغجغه را جلوی چشم نوزاد بگیرید و بعد آن را قایم کنید و بگویید جغجغه نیست و گم شد ، در مرحله ۳ نوزاد شما را متهم نمی کند که « این تو بودی که جغجغه رو قایم کردی » در واقع وقتی افعال مجهول بکار می برید، در این مرحله نوزاد بدنبال فاعل آن فعل نمی گردد و اصطلاحا زود باور می کند که جغجغه خودش گم شد .اما در مرحله چهار کودک شما را مقصر می داند و می فهمد که این شما هستید که جغجغه را قایم کرده اید و حتی ممکن است با شما بد برخورد کند و یا با شما قهر کند.
➎عاملیت بازنمایی(۳تا۴سالگی): در این مرحله کودک بازیهای با قاعده انجام می دهد مثلا عروسک بازی می کند و به عروسکها نقش می دهد ، در بازی او ، مامان غذا می پزد ، بابا سرکار می رود و مامان بچه ی کوچولو را می خواباند.در این مرحله نوزاد می تواند در ذهنش ارتباط بعضی وقایع را پیدا کرده و آنها را بهم ربط دهد مثلا اگر به او بگویید « عروسکت خیلی کار کرده و خسته شده و باید بره بخوابه ، یا بگویید ببین شب شده و هوا تاریک شده پس نی نی ( عروسکت) باید بخوابه ، باشه ؟»در این مرحله کودک با جملات شما قانع شده و قبول می کند عروسکس باید بخوابد.
❒نکته قابل توجه این است که شکست در هر کدام از مراحل رشد عاملیت خود ، یک وقفه ی رشدی محسوب شده و باعث اختلال در حوزه های خاصی از عملکرد بدنی- عاطفی- شناختی در آینده خواهد شد.مثلا تحقیقات نشان داده که شخصیتهای مرزی تقریبا در اکثر مراحل رشد عاملیت خود در نوزادی مشکل داشته اند ، آنها نقص عاملیت بدنی ، هیجانی ، نیت خوانی و بخصوص در قسمت خاطرات خودزندگینامه ای خیلی مشکل دارند و انگار بخشی از هویت آنها گم شده و مبهم است.با رشد روند درمان این مراجعان بخشهای مبهم خاطرات خود را یادآوری و پردازش مجدد می کنند.
✔️ باور عقلانی : اگر من درگیر کارهای چالش برانگیز و نیازمند همت و تلاش شوم ، در دراز مدت احساس خوشبختی بیشتری خواهم داشت
❒آلبرت الیس، این باورهای غیر عقلانی را در چهار مقوله کلی طبقهبندی کرده است. به اعتقاد او چهار مقوله باور ناسالم، هسته مرکزی تمام مشکلات روانشناختی هر فرد را تشکیل میدهند:
❒ در حالتی که فرد تابع افکار و عقاید عقلانی و منطقی باشد، به عواقب و نتایج منطقی دست خواهد یافت و شخصیت سالمی خواهد داشت اما در حالتی که فرد تحت تأثیر و دستخوش افکار و عقاید غیر منطقی قرار می گیرد، با عواقب و نتایج غیر منطقی و غیر عقلانی مواجه خواهد شد. در این حالت، فردی است مضطرب و ناراحت که شخصیت نا سالمی دارد .
❒افراد از نظر گرایش فطری به سمت عقلانی بودن تفاوت دارند.آنها از نظر گرایش به آشفتگی عقلانی نیز متفاوت هستند. جوامع و خانواده ها نیز از لحاظ گرایش به تفکر روشن یا نادرست تفاوت دارند، هر چند که متأسفانه اغلب جوامع فرزندان خود را طوری رشد می دهند که گرایش های نیرومند آنها به آشفته کردن خودشان با عقاید غیرعقلانی را تشدید می کنند.. اما حتی بهترین میراث ها و بهترین جامع پذیری هم نمی توانند آسیب پذیری ما را نسبت به خودشکن بودن برطرف کنند.به عبارتی دیگر هر انسانی با افکار واندیشه خود ، به زندگی خود جهت می دهد
❒بین ما کسی خدا نیست، به رغم تمایلات کمال گرایانه و بزرگ منشانه برای خدا بودن، همه ما در هر زمانی گرفتار مسامحه و پشت گوش انداختن می شویم، بارها بجای اینکه از نو فکر کنیم، مرتکب همان اشتباهات می شویم، بجای عمل مسئولانه به تفکرآرزومندانه می پردازیم، بجای اینکه احتمالات را در نظر بگیریم متعصب و ناشکیبا می شویم، به جای اینکه منطقی و تجربی نگر باشیم به خرافات و فلسفه ماوراءطبیعه اتکا می کنیم، و به جای لذت جویی مسئولانه و بلندمدت در لذت جویی کوتاه مدت، زیاده روی می کنیم. تنها تفاوت بین کسانی که برچسب بیمار روانی به آنها زده می شود و آنهایی که بهنجار به حساب می آیند، فراوانی و شدتی است که خود را با اتکا برتفکر غیرعقلانی ناراحت می کنند.
❒الیس در کارگاه های خود مانند جلسات درمان خویش،درمانگری رهنمودی است و برای اینکه کسی را ناراحت یا مضطرب نکند، بدون اینکه پیچ و خمی به جملات خود بدهد، مستقیما به اصل موضوع می پردازد.مشکل الیس این است که افراد را متقاعد سازد تا از فرایندهای شناختی خود برای آفریدن نوعی زندگی استفاده کنند که لذت را به حداکثر و عذاب وجود را به حداقل برساند. الیس دوست دارد بگوید: «هدف از زندگی،داشتن لحظه های خوب است»اما او لذت گرای بلند مدت است نه لذت گرای غیرمنطقی کوتاه مدت که به قیمت عذاب بلندمدت، غرق در امیال زودگذر می شود.
❒رفتاردرمانی عقلانی- هیجانی یا درمان منطقی- عاطفی الیس به عنوان یک نظریه شناختی، به فرایندهای درون فرد(ارگانیزم) به عنوان عوامل تعیین کننده مهم عملکرد شخصیت اشاره می کند.این رویدادهای برانگیزاننده A نیستند که اهمیت دارند بلکه برداشت ها و تعبیرهایی که فرد از این رویدادها می کند، مهم هستند.یعنی B مستقیماً به C می انجامد. بنابراین کسی که طرد یا شکست را از طریق عقیده عقلانی پردازش می کند ممکن است پیامدهای مناسب تاسف، پشیمانی، دلخوری، ناخشنودی را احساس کند و تصمیم بگیرد آنچه را تغییر دهد تا از وقوع دوباره رویدادهایی که مایه تاسف هستند جلوگیری کند.
❒اگر افراد زندگی خود را بر گرایش های ذاتی منطقی و تجربی بودن بنا نهند، می توانند از اشفتگی های هیجانی اجتناب کنند.به عنوان انسانهای عقلانی(منطقی) می دانیم که دنیا همیشه عادلانه نیست،رویدادهای ناگوار در زندگی هر کسی اتفاق می افتند. بنابراین گاهی دستخوش هیجان های بجایی مانند تاسف،پشیمانی،ناخشنودی و دلخوری می شویم. در واقع، می دانیم که کامل نیستیم و همیشه شکست هایی داریم و اشتباهاتی می کنیم، اما اگر کسی صرفا به این دلیل که کامل نیستیم، به صئرت موجودی بی ارزش با ما برخورد کند، ناراحت خواهیم شد. با اینکه قبول داریم منافع شخصی خود را در درجه اول اهمیت قرار می دهیم، تصمیم می گیریم شرایط اجتماعی ناخوشایند را در جهت منطقی تری تغییر دهیم ، زیرا می دانیم در بلندمدت، به نفع ماست که در دنیای عاقلانه تری زندگی کنیم.
❒دردنیای عاقلانه تر، گرایش های فطری خود را به صیانت نفس و لذت آفرینی می پذیریم. در این صورت کمتر به فعالیت های خودشکنی مانند لذت جویی کوتاه مدت سیگار کشیدن یا پرخوری می پردازیم که خشنودی فوری تامین می کنند ولی به قیمت کاهش سرزندگی و شادابی تمام می شوند. ما تمایلات خود را به خلاق بودن،استفاده کردن موثرتر از زبان،شهوانی و جنسی بودن،دوست داشتن و دوست داشتنی بودن، تحقق می بخشیم(الیس، 1973) اما به این دام غیرمنطقی نمی افتیم که فکر کنیم این تمایلات طبیعی، ضروریات مبرم هستند. برای مثال اگر دیگران به ما احترام بگذارند و برای ما ارزش قائل باشند، زندگی شادتر می شود، اما نتیجه نمی گیریم که باید حتما توسط دیگران تایید شویم. آدمی که از نظر هیجانی سالم است می تواند تا اندازه ای برای دیگران اهمیت قایل شود که رابطه مناسبی با انها داشته باشد اما آنقدر به دیگران اهمیت نمی دهد که اسیر تایید آنها شود.
❒«آلبرت الیس» از سال 1957 که برای اولین بار نظام ابداعی خود را به اجلاس سالیانه انجمن روان شناسی آمریکا معرفی کرد، همواره با علاقه از رویکرد عقلانی خود «درمان عقلانی وعاطفی»دفاع کرده است.نظریه الیس، براساس رویکردی تعاملیاست و در نظریه شخصیت و درمان، تعامل بین شناختِ رفتار و هیجان را در نظر میگیرد.براساس نظریه الیس ، رویدادهای زندگی، پیرامون افراد رخ میدهند وافراد براساس این رویدادها، نوعی باور و عقیده، نسبت به رویداد برانگیزاننده در خود، پردازش میکنند.
❒آلبرت الیس از اواخر دهه 1940 تا اوایل دهه 1950 بطور فزاینده ای از اثربخشی و کارایی روانکاوی کلاسیک و روان درمانی تحلیل گرا ناخشنود بود. الیس مخالف نظریه فروید مبنی براینکه ریشه روان رنجوری افراد مربوط به دوران کودکی است. این تعارض های ناهوشیار ناشی از دوران کودکی نیست بلکه ناشی از ان تفکری است که مدام به خودشان القا میکنند زندگی دارای فلسفه غیر منطقی هست.
❒الیس دریافت که تداعی آزاد آنقدر منفعل است که به گذشته گرایش داشته باشد و عقاید فعلی بیماران را در مورد خودشان و دنیا به طور جدی به چالش بکشد. او حمله مستقیم به نظام عقیدتی درمانجویان را آغاز کرد و آنها را وادار ساخت تا به طور فعال علیه فرض های غیرمنطقی خود تلاش کنند. الیس دریافت که با این رویکرد عقلانی، به درمان تناسب کامل دارد.
❒الیس با برخورداری از تیزهوشی،بیان واضح و عینی افکار، عشق به مباحثه خردمندانه، اعتقاد راسخ به قدرت گفتگو منطقی و حس شوخ طبعی برای برطرف کردن خشم یا اضطراب غیرمنطقی، توانست با رویکرد جدید خود بیشتر از رویکردهای روان کاوی قدیمی موثر واقع شود.
❒الیس در تبیین منطقی شخصیت، معتقد است یک ABC ساده رخ میدهد.او معتقد بود که باورهای فرد، ممکن است منطقی باشد یا غیر منطقی. با توجه به این باور منطقی یا غیر منطقی، افراد پیامدهای عاطفی و رفتاری را تجربه میکنند. به اشتباه، افراد و درمانگران تصور میکنند که پیامدهایی که تجربه میکنند، ناشی از رویدادی است که رخ داده است.
❒اغلب افراد و بسیاری از درمانگران تصور می کنند که پیامدهای هیجانی مهم رشد شخصیت، نتیجه مستقیم رویدادهای برانگیزاننده ای هستند که افراد در معرض آنها قرار داشته اند. یعنی A مستقیما به C منجر می شود. به این صورت که هرچه عوامل و فعالیت ها در اوایل زندگی دلپذیرتر بوده باشند، شخصیت سالمتر خواهد بود؛ هرچه رویدادهای برانگیزاننده ناخوشایندتر بوده باشند، انسان از لحاظ هیجانی آشفته تر خواهد بود.
❒ اما این افراد و درمانگران طبق رفتاردرمانی عقلانی-هیجانی کاملا در اشتباه هستند.به عبارت دیگر، رفتارگرایان سنتی این عقیده را دارند که محرک یا رویداد برانگیزاننده منجر به پاسخ در ارگانیسم میشود و هیچ میانجی بین محرک و پاسخ در نظر نمیگیرند. اما، باور و افکار پیرامون آن رویداد است که منجر به پیامدهای تجربه شده می شود.