زندگی به سبک شهدا

#هفت
Channel
Logo of the Telegram channel زندگی به سبک شهدا
@Shohada72_313Promote
643
subscribers
32.4K
photos
32.4K
videos
2.4K
links
کانال زندگی به سبک شهدا آیدی کانال: @shohada72_313 ارتباط بامدیرکانال: @Ahmadgholamii ادمین تبادلات: @faramarzaghaei کانال مادرسروش: http://sapp.ir/shohada72_313 کانال مادر ایتا: eitaa.com/shohada72_313
📸 #یک_عکس_یک_خاطره❤️

💠 #فراخوان_عملیات_فتح_فاو #هفت_تپه دانشگاه ۸ سال جنگ
سلام و درود خداوند بر رزمندگان دوران دفاع مقدس در هفت تپه که گنبد و گلدسته ای نداشت ولی چادرهایش با پرچم یاحسین فرماندهی از آن توست منقش شده بود رزمندگان روزهای جنگ نماز جماعت و زیارت عاشورا داشتند و کنار چادر ها قبر هایی کنده بودند در خلوت مشغول نماز شب میشدند.هفت تپه در دوران هشت سال جنگ دو بار بمباران هوایی شد و 37 شهید داد.در عملیات عاشورایی فاو فراخوان کاروان های راهیان رزمندگان داده شد و در هفت تپه 23 هزار نیرو جمع شد.

💎پ.ن:این عکس یادگاری مربوط به قبل از شروع عملیات فاو در کنار #سردار مرتضی قربانی در مسند فرماندهی لشکر وسردار نوریان ستاد لشکر و بنده عمرانی رزمنده
لشکر_۲۵_کربلا

🔺برگرفته از صفحه اینستاگرام #سردار_عمرانی

آرشیوسنگرشهدا

#نمازاول_وقت
#دفاع_مقدس

@shohada72_313
زندگی به سبک شهدا
"رمان 📚 #از_روزی_که_رفتی🍃🍃 #قسمت3⃣5⃣ #صدرا: من #گفتم...! #رها خیلی وقته اینجاست. شیدا: #منظورمون #اون دختره نیست...! #آیه: منو #رها_جان_همکاریم؛ از اوایل #دانشگاه بود که #همکلاس شدیم. #تو_کلینیک_صدر_هم، #دکترامون رو توی یک #روز ارائه دادیم؛ البته…
"رمان 📚

#از_روزی_که_رفتی🍃🍃

#قسمت45⃣

#تحویل_سال_نزدیک_بود.


#آیه سفرهی #هفت_سینش را روی #قبر ِ #همسرش در #بهشت_معصومه چیده بود،


#حاج_علی سر #مزار رفته بود، #فخرالسادات روی #قبر_همسرش سفره #چیده بود؛

#چقدر تلخ است این #روز که #غم در دل #بیداد_میکند...!


#سال که #تحویل شد، #جمعیت زیادی خود را به #مزار_شهدا رساندند #فاتحه میخواندند و #تسلیت میگفتند.


" #معامله ات با #خدا چگونه بود که دو سر #سود بود..؟

چگونه #معامله کردی که بزرگ این #قبیله ی هزار #رنگ شدی...؟


چه چیزی را #وجه_المعامله کردی که همه به #دیدارت میآیند....؟ #تنها کسی که #باخت من بودم... من تو را #باختم... من همه ی #دنیایم_را_باختم...!"


#ِدلش_درد_میکرد
#ساعات زیادی در #سرما روی #خاک‌ بود...!
روی #زمین نشسته بود...!

#دستی روی #شکمش کشید و #کمرش را #صاف کرد.


#فخرالسادات_کنارش_ایستاد:

_با تو #خوشبخت بود... خیلی #سال بود که #دوستت داشت؛ شاید از همون #موقعی که پا توی اون #کوچه گذاشتی، همه ش دل دل میکرد که کی #بزرگ میشی، همه ش دل میزد که نکنه از #دستت_بده؛


بااینکه #سالها بچه دار نشدید و اونم #عاشق بچه ها بود اما تو براش #عزیزتر بودی؛ خدا هم #معجزه کرد برای #عشقتون، مواظب #معجزه_ی_عشقت_باش...!


#حاج_خانم دور شد. #حاج_علی به سمت #آیه می‌آمد، #گفته بود که بعد از #تحویل_سال می‌آید و #آمده بود.


#حاج_علی نشست که #فاتحه بخواند که #گوشی آیه #زنگ خورد؛ #رها بود:
_سلام، #عیدت_مبارک...!

آیه: سلام، #عید تو هم #مبارک، کجایی..؟
#ِسرخاکِ #سینا،

رها: اومدیم سرخاک #پدرش و #پدرم...!
آیه: #مهدی_کجاست...؟

رها: آوردمش سر #خاک_باباش، باید #باباش رو #بشناسه دیگه...


#آیه: کار #خوبی کردین، #سلام منو به همه برسون و #عید رو به همه #تبریک
بگو.


#تلفن را قطع کرد و برگشت. #مردی کنار
#پدرش نشسته بود و #دستش را #روی_قبر گذاشته و #فاتحه میخواند..


#قیافه_اش آشنا نبود. نزدیک که رفت...

#حاج_علی گفت:
_آقا #ارمیا هستن.


"ارمیا..؟ #ارمیا چه #کسی بود..؟
چیزی در #خاطرش او را به شب #برفی کشاند.

نکند همان #مرد است..!
چرا #انقدرعوض شده است..؟


این #ته_ریش چه بود...؟"
صورت #سه_تیغ شده اش مقابل #چشمانش ظاهر شد و به #سرعت_محو شد.


" #اصلا به من چه که او #چگونه بود و #چگونه هست...؟ #سرت به کار #خودت باشد..!"
#سلام کرد و به #انتظار_پدر ایستاد.


ارمیا که #فاتحه خواند رو به #حاج_علی کرد:
_حاجی #باهاتون حرف دارم..!


#حاج_علی سری تکان داد که #آیه گفت:
_بابا من میرم #امامزاده...!



ارمیا: اگه میشه #شما هم بمونید...!


#حاج_علی_تایید_کرد_و_آیه_نشست...



🌷نویسنده: #سنیه_منصوری

#ادامه_دارد...

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
🌴💐🍀🌺🍀💐🌴

#کرامات_حضرت_مهدی_عج

#اباصالح_بيا
#درمانده_ام_من

#علّامه_مجلسي مي‌فرمايد :
مرد شريف و #صالحي را مي‌شناسم به نام #اميراسحاق_استرآبادي .
او #چهل بار با پاي #پياده به #حج مشرّف شده است و در ميان مردم مشهور است كه طي‌الارض دارد .
او يك سال به #اصفهان آمد ، من حضوراً با او #ملاقات كردم تا حقيقت موضوع را از او جويا شوم .
او گفت : يك سال با #كارواني به طرف #مكه به راه افتادم .
حدود #هفت يا نُه منزل بيشتر به #مكه نمانده بود كه براي انجام كاري تعلّل كرده ، از #قافله عقب افتادم .
وقتي به خود آمدم ، ديدم #كاروان حركت كرده و هيچ اثري از آن ديده نمي‌شد .
راه را گم كردم ، حيران و سرگردان وامانده بودم .
از طرفي #تشنگي آن چنان بر من غالب شد كه از زندگي نا اميد شده و آماده‌ي #مرگ بودم .
ناگهان به ياد #منجي بشريّت #امام_زمان_عج افتادم و فرياد زدم : #يااباصالح !
#يااباصالح !
راه را به من نشان بده ! خدا تو را #رحمت كند !
در همين حال ، از دور #شبحي به نظرم رسيد ، به او خيره شدم و با كمال ناباوري ديدم كه آن مسير #طولاني را در يك چشم به هم زدن و در كنارم ايستاد .
#جواني بود #گندم_گون و زيبا با لباسي پاكيزه كه به نظر مي‌آمد از #اشراف باشد . بر #شتري سوار بود و مَشك #آبي با خود داشت .
#سلام كردم . او نيز #پاسخ مرا به نيكي ادا نمود .
#فرمود : تشنه‌اي؟
گفتم: آري ، اگر امكان دارد كمي آب از آن مَشك مرحمت بفرماييد !
او مَشك آب را به من داد و من آب نوشيدم .
آنگاه فرمود :
مي‌خواهي به #قافله برسي؟
گفتم : آري .
او نيز مرا بر ترك #شتر خويش سوار نمود و به طرف #مكه به راه افتاد .
من عادت داشتم كه هر روز دعاي « حرز يماني » را قرائت كنم .
مشغول قرائت #دعا شدم .
در حين #دعا گاهي به طرف من برمي‌گشت و مي‌فرمود : اين طور بخوان
#چيزي نگذشت كه به من فرمود : اين‌جا را مي‌شناسي؟
#نگاه كردم، ديدم در حومه‌ي شهر #مكه هستم .
گفتم : آري مي‌شناسم .
#فرمود : پس پياده شو !
من پياده شدم، برگشتم او را ببينم ، ناگاه از #نظرم ناپديد شد .
متوجّه شدم كه او #قائم_آل‌_محمد است .
از گذشته‌ي خود #پشيمان شدم و از اين كه او را #نشناختم و از او جدا شده بودم، بسيار #متأسف و ناراحت بودم.
پس از هفت روز #كاروان ما به #مكه رسيد ، وقتي مرا #ديدند ، تعجّب نمودند ، زيرا يقين كرده بودند كه من جان #سالم به در نخواهم برد .
به همين خاطر بين #مردم مشهور شد كه من #طيّ‌الارض دارم .

منبع :
كتاب داستان‌هايي از امام زمان (ع)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یازدهم اسفند ۱۳۶۵ گردان محمدباقر از #هفت_تپه به سمت #شلمچه حرکت کرد...
خیلی از بچه ها تو همون هفت تپه غسل شهادت کرده بودند...
عملیات کربلای پنج بود...
علیرضا بلباسی فرمانده بود...
باران گلوله تو شب دوازدهم اسفند رو سرشون بارید...
همه‌شون اون‌شب جا موندن و تیر خلاص خوردن و پیکرشون سالها بعد برگشت....
دوازده اسفند ۶۵ خیلی ها تو شلمچه پرکشیدند...
این کلیپ به نیابت از همه ی شهدای دوازده اسفند ۶۵ تقدیم نگاه پر مهر شما...

📌تمامی مردان حاضر در این کلیپ در تاریخ ۱۲ اسفند ۶۵ در شلمچه به شهادت رسیدند...

@shohada72_313
🔴🔴آخرین روز قبل از واقعه ...

اسرار ناگفته از آخرین روز زندگی سپهبد سلیمانی

پنج‌شنبه(98/10/12)
ساعت 7 صبح
#دمشق
با خودرویی که دنبالم آمده عازم جلسه می‌شوم،
هوا ابری است و نسیم سردی می‌وزد.
.
ساعت 7:45 صبح
به مکان جلسه رسیدم.
مثل همه جلسات تمامی مسئولین گروه‌های مقاومت در #سوریه حاضرند.
.
ساعت 8 صبح
همه با هم صحبت می‌کنند... درب باز می‌شود و فرمانده بزرگ جبهه مقاومت وارد می‌شود.
با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوالپرسی می‌کند
دقایقی به گفتگوی خودمانی سپری می‌شود تا اینکه حاج‌قاسم جلسه را رسما آغاز می‌کند...
هنوز در مقدمات بحث است که می‌گوید؛
همه بنویسن، هرچی می‌گم رو بنویسین!
همیشه نکات را می‌نوشتیم ولی اینبار حاجی تاکید بر نوشتن کل مطالب داشت.
.
گفت و گفت... از منشور پنج‌سال آینده... از برنامه تک‌تک گروه‌های مقاومت در پنج‌سال بعد... از شیوه تعامل با یکدیگر... از...
کاغذها پر می‌شد و کاغذ بعدی...
سابقه نداشت این حجم مطالب برای یک‌جلسه
.
آنهایی که با حاجی کار کردند می‌دانند که در وقت کار و جلسات بسیار جدی است و اجازه قطع‌کردن صحبت‌هایش را نمی‌دهد، اما #پنج_شنبه اینگونه نبود... بارها صحبتش قطع شد ولی با آرامش گفت؛ عجله نکنید، بگذارید حرف من تموم بشه...
.
ساعت 11:40 ظهر
زمان اذان ظهر رسید
با دستور حاجی نماز و ناهار سریع انجام شد و دوباره جلسه ادامه پیدا کرد!
.
ساعت 3 عصر
حدود #هفت_ساعت! حاجی هرآنچه در دل داشت را گفت و نوشتیم.
پایان جلسه...
مثل همه جلسات دورش را گرفتیم و صحبت‌کنان تا درب خروج همراهیش کردیم.
خوردویی بیرون منتظر حاجی بود
حاج‌قاسم عازم #بیروت شد تا سیدحسن‌نصرالله را ببیند...
.
ساعت حدود 9 شب
حاجی از #بیروت به دمشق برگشته
شخص همراه‌ش می‌گفت که حاجی فقط ساعتی با سیدحسن دیدار کرد و #خداحافظی کردند.
حاجی اعلام کرد امشب عازم #عراق است و هماهنگی کنند
سکوت شد...
یکی گفت؛
حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نرین!
حاج‌قاسم با لبخند گفت؛
می‌ترسین #شهید بشم!
باب صحبت باز شد و هرکسی حرفی زد
_ #شهادت که افتخاره، رفتن شما برای ما فاجعه‌ست!
_ حاجی هنوز با شما خیلی کار داریم

حاجی رو به ما کرد و دوباره سکوت شد، خیلی آرام و شمرده‌شمرده گفت:
میوه وقتی می‌رسه باغبان باید بچیندش، #میوه_رسیده اگر روی درخت بمونه پوسیده می‌شه و خودش میفته!
بعد نگاهش رو بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضی‌ها اشاره کرد؛ اینم رسیده‌ست، اینم رسیده‌ست...

ساعت 12 شب
هواپیما پرواز کرد

ساعت 2 صبح جمعه
خبر شهادت حاجی رسید
به اتاق استراحتش در دمشق رفتیم
کاغذی نوشته بود و جلوی آینه گذاشته بود.

(راوی؛ ستاد لشکر فاطمیون)

@shohada72_313
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور ...

کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور....
.
پ ن : همدان_ محوطه سپاه ناحیه
تابستان ۱۳۶۹_عکاس حمیدرضا لطفیان
قهرمان آزاده در آغوش مادر

#آزادگان
#هفت_تپه_گمنام

@shohada72_313
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور ...

کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور....
.
پ ن : همدان_ محوطه سپاه ناحیه
تابستان ۱۳۶۹_عکاس حمیدرضا لطفیان
قهرمان آزاده در آغوش مادر

#آزادگان
#هفت_تپه_گمنام

@shohada72_313
پسرها که رفتند
مادرها عجیب تنها شدند ....


پ ن : اهواز_بهشت آباد سال ۱۳۶۰
عکاس: جاوید الاثر کاظم اخوان_
مادری بر سر مزار عزیزترینش
عزاداری می کند!


#هفت_تپه_گمنام
#سلامتی_امام_زمان_صلوات
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید

@shohada72_313
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نماهنگ جدید سایت رهبرانقلاب از #هفت پاسخ قاطع آیت‌الله خامنه‌ای به نخست‌وزیر ژاپن



@shohada72_313
رمز نو شدن را باید دانست...وگرنه نو شدن یک فصل تکراریست!!!!

هفت سین شهدایی هفت تپه
#هفت_تپه
@shohada72_313
روضه خوانی و نجوای حاج اصغرصادق نژاد رزمنده دفاع مقدس و مدافع حرم در یادمان هفت تپه

#امروز
#هفت_تپه


@shohada72_313
عشق به شهدا
نه سن و سال میشناسد
نه زن و مرد
ن سالم و جانباز
فقط و فقط عشق است و بس

#هفت_تپه
@shohada72_313
جلسه هماهنگی و سازماندهی #خادمین شهدای جدید یادمان هفت تپه
#هفت_تپه
#هم_اکنون

@shohada72_313