#اعجوبه_ای به نام
#مهرداد_ششم #پونت از نسل
#داریوش_بزرگ ...کسی که روزگار
#رومیان را تیره و تار کرد.....
#مهرداد_ششم #پادشاه_پونت در کنار
#دریای_سیاه بود. وی خود را از نسل
#داریوش_بزرگ #هخامنشی می دانست. او در سن ۱۱ سالگی و در سال ۱۲۱ ق.م به تخت سلطنت نشست.
از همان ابتدای سلطنت احوالی بسیار سخت و جگرخراش داشت. نه فقط نزدیکان و گارد او می خواستند وی را از تخت دور کنند... بلکه مادرش هم از دشمنان او بود.
سرانجام در میان این همه دشمن و مشکلات... مهرداد مجبور به فرار گردید و آواره و سرگردان از جایی به جای دیگر می رفت. ۷ سال تمام به همین وضع گذرانید. اما در این مدت چیزهای زیادی آموخت:
در
#اسب_سواری و
#تیر_اندازی سرآمد دوستان خود گردید و در فن
#شکار کسی حریف او نمی شد. از نظر هیکل و زورمندی مانند نداشت چنانکه یک نفر رومی نمی توانست سلاح او را بر تن کند. مهرداد می توانست روزانه تا ۲۶ فرسنگ راه برود و گردونه ای را که به ۱۶ اسب قوی می بستند به خوبی اداره کند. تمامی
#زبان_های_رایج را که بالغ بر ۲۲ زبان و لهجه بود آموخت.
سرانجام بعد از ۷ سال دربدری به کشور خود بازگشت و بر
#تخت نشست.
#سپاهی بسیار کار آزموده و منظم و تاکتیک پذیر راه انداخت و توانست در نخستین نبرد با لشکر ۱۰۰۰۰ نفری خود سپاه ۸۰۰۰۰ نفری
#سکا_ها را شکست دهد. وی در سالهای حکومت خود در چندین نبرد سرنوشت ساز
#رومیان جهانگیر را که در اوج قدرت و شوکت بودند شکست داد.
مهرداد بلایی آسمانی بود که بر
رومیان فاتح و مغرور نازل شده بود و آرامش و خواب راحت را از آنها سلب کرده بود. سرانجام در آخرین نبردی که با
رومیان داشت... مهرداد ۶۹ ساله باز هم لحظه ای از پا ننشست و کوتاه نیامد. انگار که نه انگار او اکنون دوران پیری را می گذراند. در جلو همه شمشیر می زد و زوبین می انداخت.
رومیان به عادت همیشگی شان سرانجام راه مکر و حیله را برگزیدند و با پسر مهرداد وارد مذاکره شدند. مهرداد محاصره شد و تمامی راههای او را بستند اما او خود را به قلب سپاه زد و توانست از محاصره نجات یابد. او به
#ارمنستان رفت اما
رومیان راه را باز بر او بستند. مهرداد راهی
#قلمرو_حکومتی_پسرش گردید ولی
رومیان این پسر ناخلف را فریفته بودند. پسر مهرداد او را فریفت و از پدر خواست تا تسلیم او گردد و وی را به
رومیان بدهد.
مهرداد
#زهری را از قبل آماده کرده بود و آن را در کاسه ریخت و می خواست بنوشد .دو
#دخترش نزد او آمدند و از وی خواستند تا زهر را به آنها نیز بدهد تا تسلیم برادر خیانتکار نگردند. دختران زهر را سر کشیدند و هر دو دارفانی را وداع گفتند. اما مهرداد از مدتها قبل هر روز با خوراکش زهر می خورد تا اگر کسی قصد کشتن او داشت زهر بر او اثر نکند. مهرداد کاسه زهر را سرکشید اما اثر نکرد و سرانجام از
#نوکر وفادارش خواست تا با شمشیر وی را بکشد. نوکر به اصرار مهرداد و از روی اکراه شمشیر خود را در قلب مهرداد فرو کرد و جسد مهرداد در کنار دخترانش به خاک و خون غلتانده شد.
#مرگ_مهرداد باعث
#جشن های زیادی در
#روم گردید.
رومیان دشمنی بدتر از مهرداد برای خود تصور نمی کردند. گویی او را در میدان نبرد شکست داده بودند!
گوشه ای از یک نوشته ی منسوب به مهرداد ششم:
تا توانستم انتقام خود را از روم کشیدم. فقط از مرگ من ...رشته نقشه های من گسیخت. چون دشمن رومی و ظلم او بودم... ننگ تابعیت او را هیچ گاه نپذیرفتم. می توانم بر خود ببالم که در میان اشخاص نامی که همچو من ...با روم کینه ورزیده اند...نه رومی بر کسی به بهایی گرانتر غالب آمد و نه کسی روزگار او را بیش از من تیره و تاریک کرد.
گردآوری و نگارش : علی آریایی
بن مایه:
#تاریخ_ایران_باستان پیرنیا ج ۳ ص ۱۷۶۹-۱۷۶۰
@sazochakameoketab🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂