رفیق شهیدم

#دستنوشته
Канал
Логотип телеграм канала رفیق شهیدم
@Refighe_Shahidam313Продвигать
573
подписчика
12,7 тыс.
фото
11,3 тыс.
видео
1,69 тыс.
ссылок
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمیشود🥀 رَفیقِ‌شهیدم‌یه‌دورهمیه‌خودمونیه خوش‌اومدی‌رفیق🤝🫀🥀 تاسیس²¹/⁰²/¹³⁹⁸ کپی‌آزاد‌✌صلوات‌هدیه‌کردی‌چه‌بهتر📿✌️ کانال‌ایتامون‌ 👇 https://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4 خادمین 👇 @Someone_is_alive @Mortezarezaey57
#خاطره و #خواب #خواهرشهید و#دستنوشته شهیده به مادرش
چندی قبل از شهادتش، مریم خواهر صدیقه خواب دیده بود: «عده‌ای دور هم نشسته‌اند و همه از بزرگانند. نورانی‌اند، نمی‌دانم چه‌ کسی هستند؛ اما می‌دانم جمع با اهمیتی هستند. من از پشت در دیدم، یکی از بین آن جمع بلند شد و گفتند که آقا امام‌زمان هستند. دست صدیقه را گرفت و انگار از در، از دیوار، رد شدند و به آسمان رفتند.»

دوستش هم در خواب دیده بود که صدیقه می‌گوید: «مبادا از جنازه ام عکس بگیرید! راضی نیستم. به جای آن نوشته‌هایم را چاپ کنید.»

خود صدیقه رودباری نیز در نامه‌ای به یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت، خبر شهادتش را داده بود: «یک ماه دیگر این نامه به دست تو می‌رسد، آن وقت من دیگر زنده نیستم و پیش خدایی هستم که تو او را انکار می‌کنی. می‌خواهم بگویم #خدا وجود دارد؛ اما نه مثل وجودی که من و تو داریم.» هم‌چنین در آخرین تماس تلفنی به خانواده‌اش گفته بود: «هیچ‌گاه این‌قدر به شهادت نزدیک نبوده‌ام.»

دستنوشته شهیده به مادرش

مامان لباس عريسيمو بذار وقتی كه شهيد شدم وقتی با خونم خودم رو آرايش کردم
اونوقت لباس عروسيمو تو خودت تنم كن وقتی توي ـقبر خوابونديم رو به قبله كن و بدون اينكه دلتنگي كني بگو دخترم خونه نو مبارك .
مادر دلم مي خواد همينطور كه وايستادم تو سنگر با ضد انقلاب مي جنگم يك تير بياد بخوره به سينه ام اما من تير رو ببينم بعد خون سينه مو كه فوران مي زنه تو مشتم بگيرم و بپاشم هوا و فرياد بزنم خدايا قبول كن .مادر يادته اولين برفي كه بعد از انقلاب اومد يه شعر گفتم اومدم برات خوندم گريه كردي و گفتي اين حرفها را جلوي من نزن .
اي برف اي برف آهسته تر فرو نشين اين خون شهيدان است 
وقتي صورت قشنگ تو سرخ مي شود 
نمي دانم از شرم است يا فرياد
چقدر زيبا و دل انگيز مي باري
ديگر سفيد نمي بينمت ببار 
به رنگ لاله ها ببار به رنگ خون ما.

امشب در دلم غوغايي به پاست 
غوغاي دل كندن و رفتن 
رفتن از خانه گسستن 
از خانه و از لذت آن جمع بريدن
مي روم به خطه عاشوراي ايران مي پيوندم.)

@Refighe_Shahidam313
رفیق شهیدم
Photo
خاطره ای از  دست نوشته های شهید درباره #خان_طومان و#شهید #علی_آقا_عبداللهی

 روز #عملیات آزاد سازی ارتفاعات مشرف به خان طومان علی که تو مخابرات کار میکرد تحمل نکرده بود و به قول خودش با #سلاح و تجهیزاتش فرار کرده بود اومده بود تو روستای حمره
روز پر تلاطمی بود
ما جلو بودیم
به دستور مسلم برگشتم یه تعداد نیرو ببرم تزریق کنم روی تپه ای که روبروی قراصی بود.
اون تپه مشرف به خان طومان بود و ما به سختی تونستیم تصرفش کنیم و بمونیم.
وقتی برگشتم (به همراه یه ماشین دیگه و یکی دیگه از دوستان) دیدم علی وایساده  سر دوراهی. 
تا مارو دید گفت کجا میری داداش؟
گفتم میریم سمت خان طومان
گفت میشه منم ببرید؟
گفتم بچه ی کجایی؟گفت من #عملیاتی ام.گذاشتنم مهابرات.
فهمیدم عملیاته و بچه ها دارن اون جلو عرق میریزن و خون میدن نتونستم بمونم اونجا و فرار کردم اومدم. بهش گفتم مسئولتون اذیتت نکنه.
گفت مهم نیست حالا شما منو ببرید یه کمکی بهتون کنم
گفتیم پس بشین تو ماشین
عقب #تویوتا هم نزدیک ده تا سوری نشستن و رفتیم
تو راه تیراندازی زیادی بود
رسیدیم نیروها رو از تپه کشوندیم بالا و به علی گفتم نیروها رو از فلان جا بچین تک تک پشت یه موضع مناسب آماده باشن.واقعا با دل و جرأت بود و ترسی نداشت از گوله
تیراندازی خیلی زیاد بود. به نحوی که نمیشد تکون بخوریم.

تو اون شرایط با فریاد گفتم داداش اسمت چیه؟ گفت علی.گفتم بچه هم داری؟ گفت إره اسمش امیره. گفتم پس ابوامیر صدات میکنیم.خیلی هم خوشحال شد
#ظهر شد و وقت #نماز
زیر #گلوله #خمپاره و #قناصه و #تیربار دشمن یه نماز با #پوتین و #تیمم و نشسته ی مشتی خوندیم هممون
تا عصر درگیری ادامه داشت و یکی از بچه هامون بصورت معجزه آسا تیر خورد از پشت سر و از زیر گونه ش اومد بیرون و الانم سالمه.ولی خداروشکر تلفات دیگه ای ندادیم
شب که شد هوا خیلی سرد بود.
روی اون تپه غیر از یک اتاقک خرابه چیزی نبود برای استراحت.
مه همه جارو گرفته بود
یه ماشین داشتیم تویوتای تک کابین که جای دونفر بود.
سید و من و علی ایرانی بودیم و چهل تا سوری حدودا
سید قبلا مجروح شده بود و سرما براش زجراور بود
گفتیم نشست تو ماشین
به علی گفتم تو هم برو هر دوساعت جابجا میکنیم . هرکاری کردم قبول نکرد. یه بخاری بنزینی جیبی داشت و کیسه خوابم ازم گرفت و رفت زیر ماشین خوابید تا صبح. دیگه دوسه روز دیگه موندیم اونجا و مقاومت کردیم تا خان طومان بطور کامل آزاد شد و وارد خان طومان شدیم.
اونجا هم خط تحویلمون دادن و نیرو گذاشتیم و هر شب سرکشی میکردیم با علی
چند شب علی رفت توی اتاق دوربین
از اونجا آتیش رو هدایت میکرد
بعد چند شب اومد گفت إقا من از یجا موندن تنفر دارم
نمیرم دیگه تو اتاق دوربین و دوست دارم برم تو خط کار کنم
با صحبت حلش کرد خلاصه و دوباره با هم میرفتیم تو خط

یه بار بهش گفتم تو هم داغون دنبال شهادتیا
گفت نه.
من برا شهادت نیومدم.اومدم خدمت کنم تا جایی که میتونم

یه بار به خونه زنگ زد گفتم به امیر سلام برسون ابوامیر
گفت خیلی دلم براش تنگ شده
تازه زبون باز کرده
دوسه بار مشت و مالم داد تمام خستگی از تنم رفت بیرون.بچه ی ایثارگر و فدا کاری بود. دم از خستگی نمیزد
یه بار بهم گفت فلانی چرا انقد لباسات کثیفه.
گفتم کثیف بهتره و اصلا وقت نکردم لباس بشورم
به زور لباسامو دراورد انداخت تو لباسشویی دستی و برام شستشون
خیلی شرمنده ش شدم اون روز

تا یه مدت هم باهم بودیم تا اینکه بچه های اطلاعات شناسایی میگشتن دنبال نیروی جوون
ما دوتا رو درخواست دادن که بریم برای کار گشتی شناسایی
خوشحال بودیم جفتمون
که مسئول لشگر اومد و با رفتن جفتمون مخالفت کرد
بار دوم که درخواستمون اومد علی رو موافقت کرد ولی منو نذاشت برم و اون روز جدایی خیلی بد بود.

یه شب اومد پیشمون دیدم لباساش تا کمر گلی شده
فهمیدم شب قبل رفته بود شناسایی
پوتینشم داغون شده بود
بهم گفت هروقت رفتی شهر یه پوتین خوب برام بخر پولشو میدم
بعد دوروز رفتیم برای نیروها وسیله بگیریم و رفتم مغازه نظامی فروش ئ پوتیناش همه چینی بود و نگرفتم
خلاصه مجبور شد از پشتیبانی پوتین بگیره و بپوشه(ناگفته نماند که از قیافه پوتینای پشتیبانی بدش میومد. هم علی و هم من. جفتمونم از تهران پوتین خودمونو برده بودیم)

#خاطره
#دستنوشته
#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_هدیه_نثار_شهدا_آزاد

┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
از #دست‌نوشته های شهید محمد مهدوی👇👇 

✌️«شهدا #زنده اند در نزد ما، ما نیز در بهانه #نبودنشان، سخن به #گلایه می گوییم 

#کجایید ای شهیدان خدایی، 

👌#گویی ما این را گفتیم می گویند نزد شما، 

📣#شهداییم شما را #رها نکردیم #شما ما را #رها کرده ودر طلب غیر به سر می برید، 

👌آری #دل درخواست و #تمنایی ندارد به زبان می گوییم.

🗣#بعضی از این #بچه‌مذهبی ها شکایت 
می کنند و می گویند #کاش‌شهدا بودند شهدا #گل هستند و ما #خارهای دور و برش،

⁉️هیچ تا به حال به #خودتان گفته اید #چرا شهدا ، #شهدا هستند؟ 

#چرا سر #سفره امام حسین جمع هستند، جوابش همین است: 

🔰#عمل کردن به #قرآن و #عترت 

⁉️#حال شهدا چه #توقعی از ما دارند؟

#عکسشان را بزنیم به #در و دیوار،

💢یا اسم #خیابان ها را بگذاریم شهید فلانی،

♻️یا #منطقه عملیاتی را در #حسینیه ها پیاده کنیم.

💠یا #فکر کردی #توقع دارند #هرهفته بر سر #مزارشان و #سنگ قبرشان را #جارو بزنی و #بشوری.

📣من یک #تکه از #صحبتهای‌مادر شهید #عبدالحمیدحسینی رو #مینویسم ببین شهدا چه #توقعی از ما #دارن ؟ 

🌐شهدا #عاملین به #قرآن و #عترت بودند آنها #جان دادند , #لبیک گفتند به خواسته ی پروردگارشان #کربلایی ساختند به #فرماندهی‌حسین و #علمداری‌عباس
#وصیتنامه
#وصیت_نامه
#دستنوشته
#دست_نوشته
مادر جان تو که از #بدو #تولد همیشه #پرستار و #غمخوار من بودی حال که وصیت‌نامه مرا می‌خوانی #خوشحال باش که از #امتحان خدا سربلند بیرون آمده ای و هرگز در نبود من ناراحت نشو؛ 
زیرا که من در #پیشگاه خدای خود #روزی می‌خورم و چه چیزی از این بهتر است که #تشنه‌ای به آب برسد و #عاشقی به معشوق .

مادر جان می دانم که برای رساندن من به این مرحله از زندگی زحمات بسیار کشیده ای و به همین دلیل تو را به رنج‌های حضرت زینب سلام الله علیها #قسم می‌دهم مرا #حلال کن و مرا دعای خیر بفرما.

در آخر از همه شما #خواهران و برادران عزیزم و تمام دوستانم تقاضا می‌کنم که مرا حلال کنند و اگر من باعث ناراحتی شده‌ام ،مرا ببخشید. شما را به خون جوشان حسین علیه السلام قسمتان می‌دهم دعا برای امام را فراموش نکنید.

...

تو ک اینگونه پاک بودی...

#زینب جان شرمنده ام

😔😔😔😔
#وصیتنامه
#وصیت_نامه
#دستنوشته
#دست_نوشته

خدایا نگذار نقاب نفاق و بیطرفی بر چهره‌مان افتد و در این هنگامه جنگ، حسین را تنها گذاریم. اینها از یزید بدترند و جایگاهشان اسفل السافلین است و بس …

«ماذا وجدک من فقدک و ماذا فقد من وجدک» چه یافت آن کسی که تو را گم کرد و چه گم کرد آن کس که تو  را یافت.(قسمتی از مناجات امام حسین علیه السلام )

از شما عاشقان شهادت می‌خواهم که راه این شهیدان به خون خفته را ادامه دهید. هیچ‌گاه از پشتیبانی امام سرد نشوید. همیشه سخن ولی فقیه را به گوش جان بشنوید و به کار ببندید . چون هرکس روزی به سوی خدا باز خواهد گشت.

همیشه به یاد مرگ باشید تا کبر و غرور و دیگر گناهان شما را فرا نگیرد . نمازهایتان را فراموش نکنید و برای سلامتی امام‌مان همیشه دعا کنید و در انتظار ظهور مهدی (عج) باشید.
#دستنوشته

در یکی از دستنوشته‌هایی که از شهید بیضائی بجا مانده، او از جبهه سوریه تعبیر به «خط مقدم نبرد بین حق و باطل» نموده و با تأکید بر اینکه «این خاکریز نباید فرو بریزد، نباید» نوشته است: «تمام دنیا جمع شده‌اند؛ تمام استکبار، کفار، صهیونیست‌ها، مدعیان اسلام آمریکایی، وهابیون آدمکش بی‌شرف، همه و همه جبهه واحدی تشکیل داده‌اند و هدفشان شکست اسلام حقیقی و عاشورایی، رهبری ایران و هدفشان شکست نهضت زمینه‌سازان ظهور است و بس. و در این فضای فتنه آلود، متأسفانه بسیاری از مسلمین نا آگاه و #افراطی نیز همراه شده‌اند تا این عَلَم و این نهضت زمینه‌ساز را به #شکست بکشانند که اگر این اتفاق بیفتد، سالها و شاید صدها سال دیگر باید #شیعه خون دل بخورد تا تحقق وعده الهی را نزدیک ببیند.»

#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد

┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄