من، درخت آلوچەی يك اندوهم
به درخت اشکی از پاييز پيوندم زدند.وقتی كه درخت قد كشيد،
نه آلوچەی اندوھی در ميان ماند و
نه درخت اشکی
از ميان هر دوشان درختی روييده بود
كمی شبیە به گل حلبجه
كمی به درخت انفال رفتە بود و
كمی ھم به رنگ كركوك
از ابر چشمان مادرم ھم اثری در خود داشت.
با آن موهای بلندش
درست به بيد مجنون شعرم شبيه شده بود.
درختی روييدە بود
كه به هيچدرخت ديگری شبیە نبود
از فرط آزاری كه ديده بود
-همچون مرد حلبجەای- فرنجی* بە دوش
ديوانه شده بود،
مجنون، حيران!
درخت از كنار جاده پايين آمده بود و
در خيابان می دويد!
با شاخەھایش بر سر و روی خود می زد و
مثل مرد حلبجەای راە می رفت و با خود حرف می زد!ــــــــــــــــــ
#شیرکو_بیکس #ڕاوێژیسم برگردان:
#نیروان_رضایی•فرنجی: نوعی بالاپوش نمدی مردانە.
Me bişopînin:
@rawezhism