♦️در بارهی کورش / ۵۸
سوابق بحث در بارهی بود و نبود مداراگریی دینی در چندخداپرستی و یگانهپرستی
✍️ حسن محدثیی گیلوایی۲۲ فروردین ۱۴۰۳
"ناشکیبایی کم و بیش همه دینهای که به یکتایی خداوند باور دارند به همان اندازه نمایان است که رسم مخالف آن نزد مشرکان. روان خردهنگر و سازشناپذیر یهودیان را همه میشناسند. اسلام با اصولی خونریزانهتر آغاز شد و حتی امروز نیز بر پیروان فرقههای دیگر نفرین ابد میفرستد، اگرچه نه با شمشیر و هیمه. و اگر میان مسیحیان نیز انگلیسیان و هندیان به آئین شکیبایی پایبندند این فضیلت از همت استوار فرمانروایان کشوری و بر رغم کوششهای دائم کشیشان و متعصبان پدید آمده است. پیروان زردشت درهای بهشت را به روی همه میبندند مگر مغان. هیچ چیز تعصب خشمگینانه ایرانیان بر ضد پرستشگاه و و پیکرههای یونانی نمیتوانست بر جهانگشائیهای آن ملت را ببندد. و پس از واژگونی شاهنشاهی ایرانیان، میبینیم که اسکندر در مقام یک مشرک، بیدرنگ آئین نیایش بابلیان را که شهریاران یکتاپرست پیشین ایشان یکسره برچیده بودند، برپای میدارد. حتی ایمان کورکورانه و یکدانه آن جهانگشا به خرافات یونان وی را از کار خویش با نداشت و او خود بر طبق آئینها و تشریفات بابلی، قربانی کرد" (همان: ۸۰-۷۹).
چنانکه ملاحظه میکنید، توصیف
هیوم از اسکندر دقیقاً شبیه توصیف من از کورش است: جنگجوی جهانگشای چندخداپرست / Polytheistic conqueror warrior. بهزعم
هیوم، اسکندر همان رفتاری را با دین بابلیان در پیش گرفته که کورش با آن انجام داده است.
هیوم از یک سو تمام ادیان توحیدی را واجد «عیب» نامداراگریی دینی میداند، اما از سوی دیگر میکوشد بهنحوی ادیان توحیدی را تبرئه کند. از این رو، این خصوصیت ادیان توحیدی را نه اقتضای آنها بلکه ناشی از مسخ ادیان توحیدی میداند:
"به جرات میتوانم بگویم که کمتر عیبی از عیبهای بتپرستی و شرک بیش از این مسخ خداپرستی، هنگامی که به بالاترین پایه شدت خود برسد، برای اجتماع زمانمند است. آئین کارتاژیان و مکزیکیها و بسیاری از ملتهای درندهخو در قربانی کردن آدمیان بدتر از رسم تفتیش عقاید و تعقیب و آزار مخالفان از سوی روم و مادرید نبود. چه بسا آن آئین به اندازه این رسم با خونریزی همراه نبود و بهعلاوه بهگمان من، برگزیدن قربانیان از میان مردمان بهحکم قرعه یا نشانهای ظاهری، چندان به حال باقی افراد اجتماع تاثیری ندارد. و حال آنکه چون فضیلت و دانش و آزادیخواهی، یعنی خصالی که حس کینهتوزی مرگبار مفتشان عقاید را برمیانگیزد، نابود شود، جامعه در ننگینترین احوال نادانی و تباهی و بندگی باقی میماند. قتل یک تن به دست ستمگر، زیانکارانهتر از مرگ هزار تن از بیماری و قحطی یا هر بلیه دیگر است" (همان: ۸۲-۸۱).
طرز نگارش
هیوم بسی مایهی شگفتی است. از یک سو، ظاهرا از برتریی ادیان توحیدی بر ادیان چندخداپرستانه میگوید، اما از سوی دیگر یک به یک، بدیهای ادیان توحیدی را برمیشمارد و مزایای ادیان چندخداپرستانه را ذکر میکند (همان: ۸۳). به نظر میرسد
هیوم زبانآورانه به دین توحیدی امتیاز میدهد تا بتواند شرح معایب آن را باز گوید. آنجا که میخواهد بگوید دین توحیدی انسان زبون میآفریند، و دین چندخداپرستانه انسان دلیر (و البته من در این مورد الزاما با رای او موافق نیستم یا دستکم این موضوع را قابل بحث بیشتر میدانم) نخست زبانآورانه دین توحیدی را برتر مینشاند:
"از مقایسه خداشناسی و بتپرستی میتوان به ملاحظات دیگری رسید که گواه این گفته معروف است که از تباهی بهترین چیزها، بدترین آنها پدید آید" (همان: ۸۳).
بهعبارت دیگر،
هیوم دین توحیدی را
بهترین چیزها معرفی میکند تا بگوید
بدترین چیزها از آن پدید میآید!
دیوید
هیوم از سوی دیگر، از مداراگریی دینی در فرهنگ دینیی چندخداپرستانه داد سخن میدهد و میکوشد بحث خود را در این باره مستند سازد:
"روحیه شکیبایی بتپرستان، هم در روزگاران پیشین و هم در این زمانه، بر هر کس که با نوشتههای تاریخنویسان یا مسافران اندکی آشنا باشد آشکار است. چون از هاتف دلف پرسیدند که کدام آئین یا نیایش دینی نزد خدایان پذیرفتهتر است، هاتف پاسخ داد: آنها که بهحکم قانون در هر شهر برقرار شده است. حتی بنظر میرسد که کاهنان در آن روزگاران میتوانستند رستگاری را برای کاهنان دینهای دیگر نیز روا شمرند" (همان: ۷۹-۷۸).
آنچه
هیوم روحیهی شکیباییی بتپرستان مینامد، در حقیقت محصول جامعهپذیریی دینی در فرهنگهای چندخداپرستانه است. کسی که در جامعه و فرهنگ چندخداپرستانه بهدنیا میآید، از همان کودکی با حضور خدایان و ادیان و مذاهب مختلف دمساز میشود و به آن شیوهی زندهگی خو میگیرد. اما برای یک انسان موحد، پرستش خدایان دیگر نامعقول، مضحک، و حتا بلاهتآمیز و اغلب غیر قابل تحمل است.
ادامه دارد.
👇👇👇#کورش#هیوم@NewHasanMohaddesi