♦️در بارهی کورش / ۵۰
تاریخ مداراگریی دینیی بشر: ریشههای «مداراگریی دینی»ی کورش
✍️ حسن محدثی۱۳ فروردین ۱۴۰۳
دو پرسش سالها مرا آزار داده اند و در تمام مدتی که درگیر دینپژوهی بوده ام با من بوده اند (از سال ۱۳۷۴ تا کنون). پرسش اول حتّا بسی جلوتر از این و تقریباً از دوران جوانی با من بوده است. متأسّفانه یا خوشبختانه ذهن من همیشه بی قرار بوده و سئوال داشته! این دو سؤال عمری با من بوده اند:
اگر دین توحیدی بر حق است، چرا خدایان دیگر را از بین میبرد؟ چرا پیامبران دین توحیدی بتشکنی میکنند؟ چرا هنوز سازمان تبلیغات اسلامیی ما از ترس رواج شرک، درختان مقدس را نابود میکند؟من در تمام این دههها پاسخی قانع کننده برای این پرسش نیافته بودم. با خود میگفتم نظام اعتقادیای که عقلانی است و مطمئن است که بر حق است، چه نیازی دارد که خدایان و بتها را از بین ببرد؟ مگر نه اینکه بر حق بودن اش اظهر من الشمس است؟
پرسش دیگری که در دهههای اخیر آزار ام داده، این است که
چرا در ایران پدیدههایی چون سلفیگری و بنیادگرایی هرگز بهنحو همهجانبه و خطرناکی رشد نیافته است؛ در حالی که نگاه عرفانی در ایران رواج بسیار بیشتری یافته اما در کشورهای عربی (ی غیرافریقایی) دقیقاً ماجرا بر عکس است؟ سلفیگری و بنیادگرایی در کشورهای عربی رواج بیشتری یافته است اما عرفان در آنها رونق چندانی نیافته است؟
اکنون گمان میکنم به یمن بحث از کورش و «مداراگریی دینی»ی او، به پاسخهایی قانعکننده برای این پرسشهای قدیمی و سمج خویش دست یافته ام. پاسخ این پرسشها را فعلاً بر عهدهی تعویق میاندازم و نخست بحثی درازدامن را در بارهی ریشههای مداراگریی دینیی کورش آغاز میکنم.
حال ببینیم آیا «بینش بیسابقه از مدارای دینی» را آنطور که تورج دریایی مدعی شده است، کورش به منطقه آورد یا در منطقه قرنها وجود داشته است؟ بحث از مدارای دینی پای جامعهشناسیی دین را بهمیان میکشد و اینجا جامعهشناسیی دین میتواند به ما در فهم تاریخ بشر کمک کند. برای ورود به این بحث چند ایدهی دینپژوهانه را باید قبل از هر بحثی مطرح کنم:
۱.
چندخداپرستی در زندهگی و فرهنگ بشر مقدم بر یگانهپرستی است.
۲. در درون فرهنگهای چندخداپرستانه، روندی مونوتئیستی بهتدریج و در طیی قرون شکل میگیرد. در ابتدا معمولاً خدایان و ارواح بسیار زیادی کنار هم و همعرض هم وجود دارند. اما رفتهرفته چند خدا در یک سیر الاهیاتی (تحولی که در فهم بشر و مرتبط با حیات اجتماعیی او رخ میدهد)، مهمتر میشوند. در مرحلهی بعد یک خدا از آن میان به خدای آسمان و زمین و خالق هستی بدل میشود و به قلمروی متعالیتری اوج میگیرد و از میزان سهم و حضور اش در زندهگیی روزمرّه کاسته میشود و زندهگیی روزمرّه بر عهدهی خدایان دم دستی قرار میگیرد. این فرآیند ممکن است به هنوتئیسم بیانجامد («هنوتئیسم، یعنی اعتقاد به یک خدای واحد بدون طرد و انکار اعتقاد به خدایان دیگر -امّا با توجه و عنایت کمتر به آنها» هاردی، ۱۳۷۷: ۵۷). اما این وضعیت چندخدایی بهطور بالقوّه پتانسیل تکخدا شدن را در درون خود نهفته دارد و هر لحظه مستعد ظهور جریان دینیی توحیدی است. در مزدائیسم نیز همین روند وجود داشته است. بهعبارت دیگر، میتوانیم از یک طیف در تاریخ تحول ادیان سخن بگوییم که یک سر آن
چندخداپرستیی افراطی وجود دارد و در سر دیگر آن یگانهپرستیی افراطی (نظیر آنچه در وهابیت دیده میشود).
۳. مداراگریی دینی اقتضای وجودیی فرهنگهای چندخداپرستانه است و حذف خدایان و وقوع جنگهای دینی در فرهنگهای چندخداپرستانه در مقایسه با فرهنگهای یگانهپرستانه کمتر رخ میدهد.
۴. فقدان مداراگریی دینی اقتضای وجودیی فرهنگهای مونوتئیستی است. ادیان توحیدی کارکردهای مثبت و منفیی مختلفی دارند و یکی از کارکردهای منفیی مهم آنها فقدان مداراگریی دینی و پتانسیل بالای حذف و طرد ادیان و مذاهب و جریانهای دینی و فرهنگیی دیگر است.
۵. تاریخ و اندیشهی دینیی بشر، خواهی نخواهی و بهنحو گریزناپذیری رو به سوی ظهور ادیان توحیدی دارد. در قریب دو هزار پانصد سال اخیر تاریخ بشر، ادیان توحیدی بهتدریج ظهور کرده اند و در همین تاریخ است که انبوه تضادهای دینی و جنگهای دینی و جنگهایی که دین مستقیم یا غیرمستقیم در شکلگیری یا تداوم اش یا دستکم شدّت بخشیدن اش سهیم بوده، رخ داده اند.
۶. بازتولید فرهنگ دینیی چندخداپرستانه همیشه ممکن بوده و همیشه اشکال و مظاهری از
چندخداپرستی در درون فرهنگهای دینیی توحیدی در قالبهای جدیدی ظهور یافته و دستکم در خفا و بهصورت پنهان یا در لوای فرهنگ دینیی توحیدی به حیات خود ادامه داده است.
ادامه دارد.
👇👇👇#کورش#داریوش#قبیلهگرایی#هخامنشیان#تورج_دریایی#چندخداپرستی#استبداد_تخصص#تاریخنگاری_ایدهئولوژیک@NewHasanMohaddesi