♦️«اشتباه مولوی»✍️ دکتر ساسان حبیبوندبازنشر: ۱۲ فروردین ۱۴۰۳
🔶پرسش و پاسخ: ممنون جناب حبیب وند از پاسخ مبسوطتون. منظورم این بود که برخلاف نظریات فلسفی یا علمی که میشه اونها رو با روشهای مورد قبول عقل سلیم نقد کرد، در حیطه عرفان چنین امکانی وجود نداره. مثلا نقل هست که مولانا کسانی رو که صحت تعلیمات اون رو مورد پرسش قرار می دادند نکوهش میکرد و مثل سایر عرفا مدعی بود که عرفا می بینند آنچه که فیلسوفان و علما میدانند. و در نتیجه به نوعی خود را بیرون از دایره نقد میدانستند و می گفتند که در وادی عرفان بایستی ابتدا باورمند باشی تا بتوانی برکات آن را ببینی.
سئوال اینجاست که آیا از دیدگاه فلسفی این خصیصه برای عرفان عیب محسوب میشود یا نه؟ به عبارتی آیا خود را فراتر از پرسش دانستن دیدگاهی فلسفی است؟🔷 دکتر ساسان حبیبوند:باز هم سلام.
🔻عرفان شامل دو حوزه است: عرفان نظری و عرفان عملی. عرفان نظری حیطهای شامل آموزش نظری و عقلانی و فلسفهپردازی در مورد جهان، خدا، انسان، سعادت و راه رسیدن به آن است و عرفان عملی، مشتمل بر آموزههای کارورزانه و عملی برای مهار نفس، تزکیه درون و طی کردن پله های سلوک و نیل به "حال"ها و "مقام"های مختلف. بحث و فحص و استدلال در عرفان نظری وجود دارد و از آن لاینفک است.
مولوی اگر عشق را فراتر از عقل میداند، در جنبه عملی است، نه نظری وگرنه آثار خودش مملو از طرح نظرات و آموزههای عقلانی و منطقی و استدلالی است. اصولا از نظر
مولوی، رسیدن به عشق فقط بر پایه علم و دانش ممکن است:
این محبت هم نتیجه دانش است
کی گزافه بر چنین تختی نشست
🔻آنچه عرض کردم، بهطور کلی در مورد شیوهی عرفانی بود. اما در مورد شخص
مولوی، در جاهایی میبینیم که گویا بهقول شما خودش را از نقد، بری میداند یا دستکم، رفتار درستی با منتقد یا مخاطب خویش، نشان نمیدهد. مثلا در جایی می گوید:
خربطی ناگاه از خرخانهای
سر برون آورد چون طعانهای
کاین سخن پست است، یعنی مثنوی
قصه پیغمبر است و پیروی...
و در جای دیگر:
ای سگ طاعن! تو عوعو میکنی
طعن قرآن را برونشو می کنی...
🔻خود
مولوی می گوید که طرف او در این جاها، نه در پی نقد بلکه به دنبال طعنهزنی و عیبجویی بوده است. ممکن است اینطور باشد ولی در هر صورت، واکنش
مولوی نه اخلاقی است و نه سازنده. در جایی دیگر، به کسانی که نقش فکر و اندیشه را کوچک میشمارند میتازد که:
عالَم اندر چشم تو هول و عظیم
ز ابر و رعد و برق، داری هول و بیم
وز جهان فکرتی ای کم ز خر
ایمن و غافل چو سنگ بیخبر
زآنکه نقشی، وز خرد بیبهرهای
آدمیخو نیستی، خرکُرٌهای
🔻دفاع
مولوی از اهمیت فکر و اندیشه قطعا ستودنی است اما در هر جایی، اگر سخن گوینده، لغو و باطل است، باید با دلیل و منطق، بطلان آن را نشان داد و اگر صحیح است، میبایست پذیرفت و در هر حال، دیگری را "خربط" و "سگ" و «کمزخر» و «خرکره» خواندن یا سخن او را "عوعو" نامیدن، نه یک رفتار اخلاقی است و نه سازنده (من در هیچ کجا ندیدم که خود پیغمبر هم به کافر یا طاعنی، نسبت سگی و عوعو کردن داده باشد؛
مولوی که بالاتر از پیغمبر نیست!)
🔻البته این گونه اشتباهات، لغزشها یا ضعفها یک چیز طبیعی است و من نمیفهمم چرا باید از امثال
مولوی یک "ابرانسان" بسازیم (منظورم شخص شما نیست) و سپس، از پیدا شدن ضعف و خطا در گفتار و کردار او دچار گیجی و ناباوری شویم!
مولوی هم مثل من و شما یک انسان بوده است، انسانی با همه احساسها، غمها، ترسها، رنجها، ضعفها و خطاهای عادی و بشری و طبیعی...
این ماییم که از آدمها بت میتراشیم و یک بشر عادی را مبدل به موجودی آنچنان متعالی و "ناشدنی" میکنیم که الگویی که قرار است موجب رشد و حرکت ما بشود، تبدیل به مانعی برای رشد و حرکتمان میشود!
شاد و شکوفا باشید.
https://t.me/sasanhabibvand/2879#مولوی#عرفان#بتسازی#بتپرستی#ساسان_حبیبوند@NewHasanMohaddesi