♦️تفسیری نامعتبر از متن مثنوی: مناقشاتی در تفسیر کثرتگرای استاد سروش از مثنویی معنوی /۲
✍️ حسن محدثیی گیلوایی۱۳ بهمن ۱۴۰۲
«چون نباشد نور دل، دل نیست آن / چون نباشد روح، جز گِل نیست آن
آن زُجاجی کاو ندارد نورِ جان / بَول و قارورهست، قندیلش مخوان
نور مصباح است دادِ ذوالجلال / صنعت خلق است آن شیشه و سفال
لاجرم در ظرف باشد اعتداد / در لَهَبها نبوَد الّا اتّحاد
نورِ شش قندیل چون آمیختند / نیست اندر نورشان اعداد و چند
آن جهود از ظرفها مشرک شدهست / نور دید آن مؤمن و مُدرِک شدهست
چون نظر بر ظرف افتد روح را / پس دو بیند شیث را و نوح را» (مولوی، ۱۳۹۶: ۱۱۸۲؛ دفتر پنج مثنوی، ابیات ۲۷۷۹ تا ۲۸۸۵).
اما خطای دوم و مهمتر تفسیر سروش این است که میگوید سخن مولوی ناظر به وجود اختلاف نظرگاه انبیا است؛ در حالیکه نه در این ابیات و نه در ابیات دیگر مثنوی نه تنها چنین چیزی گفته نشده است بلکه مولوی دقیقاً عکس آن را میگوید و بهطور مکرّر از وحدت و اتحاد انبیا سخن میگوید: «انبیا بودند ایشان، اهل وُدّ / اتّحاد انبیااَم فهم شد» (مولوی، ۱۳۹۶: ۱۴۲۱؛ دفتر ششم مثنوی، بیت ۲۴۷۷).
سروش هیچ شاهد متنی دالِّ بر اینکه نظرگاه انبیا از نظر مولوی متفاوت است، نیاورده است. باز هم برای پرهیز از اطناب به یک مورد دیگر از ایدهی اتحاد انبیا در مثنوی اشاره میکنم:
«در تحیّات و سلام الصالحین / مدحِ جملهیْ انبیا آمد عجین
مدحها شد جملگی آمیخته / کوزهها در یک لگن در ریخته
زآن که خود ممدوح جز یک، بیش نیست / کیشها زین رویْ جز یک کیش نیست
دان که هر مدحی به نورِ حق رود / بر صُور واشخاص عاریّت بوَد
مدحها جز مستحِق را کَی کنند؟ / لیک بر پنداشتْ گمره میشوند
همچو نوری تافته بر حایطی / حایط آن انوار را چون رابطی
لاجرم چون سایه سوی اصل راند / ضالّ مَه گم کرد و زِاسْتایش بماند
یا زچاهی عکسِ ماهی وانمود / سر به چَه در کرد و آن را میستود
در حقیقت مادح ماه است او / گرچه جهلِ او به عکسش کرد رو
مدح او مَه را سْت، نه آن عکس را / کفر شد آن، چون غلط شد ماجرا [...] (مولوی، ۱۳۹۶: ۶۱۰؛ دفتر سوم مثنوی، ابیات ۲۱۲۴ تا ۲۱۳۳).
بنابراین، از نظر مولوی حقیقت برای پیامبران یک تجلی بیشتر ندارد و برخلاف نظر سروش نه تنها «شریعت متنوع نیست» بلکه از نظر مولوی «کیشها جز یک کیش نیست» و باقی گمرهی و «کفر» است. اما اکنون بپردازیم به تمثیل دوّمی که مولوی پس از بیت «از نظرگاه است ای مغزِ وجود / اختلاف مؤمن و گبر و جهود» بهکار برده است و اغلب همچون سروش و چه بسا برخی به تأثیر از ایشان آن را تفسیری کثرتگرا کرده اند و آن همان داستان مشهور فیل در تاریکی است:
«پیل اندر خانة تاریک بود / عرضه را آورده بودندش هُنود
از برای دیدنش مردم بسی / اندر آن ظلمت همی شد هر کسی
دیدنش با چشم چون ممکن نبود / اند آن تاریکیاش کف میبسود
آن یکی را کف به خرطوم اوفتاد / گفت: همچون ناودان است این نهاد
آن یکی را دست بر گوشش رسید / آن بر او چون بادبیزن شد پدید
آن یکی را کف چو بر پایش بسود / گفت: شکلِ پیل دیدم چون عمود
آن یکی بر پشتِ او بنهاد دست / گفت: خود این پیل چون تختی بُدهست
همچنین هر یک به جزوی که رسید / فهمِ آن میکرد هر جا میشنید
از نظرگه گفتشان شد مختلف / آن یکی دالش لقب داد این الف
در کفِ هر کس اگر شمعی بُدی / اختلاف از گفتِشان بیرون شدی
چشم حس همچون کفِ دست است و بس / نیست کف را بر همهیْ او دسترَس» (مولوی، ۱۳۹۶: ۵۶۱-۵۶۰؛ دفتر سوم مثنوی، ابیات ۱۲۶۱ تا ۱۲۷۱).
تمثیل فیل در تاریکی نیز بهروشنی حکایت از آن دارد که از نظر مولوی همهی افراد این داستان گمراه بوده اند و در ظلمات بهسر میبردند و مقیم ظلمت بوده اند. امّا اگر نوری میداشتند، جلوهی حق را میدیدند و این همه دچار اختلاف نمیشدند. اختلاف در نظرگاه و منظر، ناشی از گمرهی و حقپنداشتن گمرهیی خویش است. شمعی نداشتند تا آنان را از ظلمت بهدر آورد.
سروش میگوید چون نظرگاهشان مختلف است، لاجرم همه حظّی از حقیقت برده اند. این تفکّر کثرتگرای مدرن است و ربطی به مولوی ندارد. سخن مولوی این است که چون نوری در میان نیست و همه اهل ظلمت اند، اختلاف در نظرگاه پدید میآید. اینکه یک بیت را از وسط ابیات پس و پیش اش برگیریم و تفسیر دلخواه و مدرن خود را بدون هر گونه شواهد معتبر به متنی از جهان سنّت بخورانیم، چهگونه از نظر روشی قابل دفاع است؟! بقیهی ارجاعات سروش به مولوی (در مقالهی «صراطهای مستقیم: سخنی در
پلورالیسم دینی؛ مثبت و منفی»
👇) چنان سست اند و نامعتبر که بینیاز از بحث و گفتگو اند.
https://ensani.ir/fa/article/download/25032#مولوی#دکتر_سروش#مونیسم_معرفتشناختی#پلورالیسم_معرفتشناختی@NewHasanMohaddesi