♦️حقیقت، امری متکثّر و مفروضی ضروری: علیه نسبیگرایی /۲
(پاسخی به آرمان امیری)
✍️حسن محدّثیی گیلوایی۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از این رو، من نسبیگراییای را که در بطن نوشتهی امیری هست و رضا زمان بهخوبی آن را توضیح داده و برملاساخته (زمان، ۱۴۰۳،
https://t.me/Naqdagin/9854)، سمیّ برای زیستن و نیز معرفتورزی میدانم و البتّه نسبیگرایی را در سرشت اش تناقضآمیز میدانم. در حقیقت،
نسبیگرا میگوید: حقیقتی وجود ندارد، ولی تو بپذیر اینکه حقیقتی وجود ندارد، حقیقت دارد!سوّم اینکه، من بر آن ام ما میتوانیم با آن حقیقت مفروض در هر نوع معرفت و تجربه، نسبتی برقرار بکنیم و این نسبتِ خود را با آن حقیقت مفروض به دیگران اعلام کنیم و گاه با آنان به اشتراک بگذاریم و نیز این نسبت خود را با آن حقیقت مفروض، بهتنهایی یا بهطور همهگانی، بهنحو روشمند بسنجیم. اینجا است که برای من همیشه روش بسیار اهمیّت دارد. از همین روی نیز هست که میتوانم مثلاً بگویم بخش قابل توجّهی از تاریخ اسلام و تاریخ ایران را که برای ما روایت کرده اند، محرّف و مشکلدار و آکنده از
اسطورهپردازی است و میتوان با قاطعیّت زیاد و قابل توجّه (و البتّه نه با جزماندیشی) گریبان بسیاری از این تاریخنویسان را گرفت و روایتشان را بهچالش کشید و از کارشان اعتبارزدایی کرد. برای مثال، وقتی میبینم خانوادهی خود پیامبر را به ما درست معرّفی نکرده اند (بنگرید به کتاب «مشرکی در خانوادهی پیامبر») و روایت داریوش «قاتل و غاصب» را اصلاً برای ما بازگو نکرده اند، چرا نتوانم فریاد بزنم این تاریخنویسی آکنده از تحریف و دروغگویی است؟!
آرمان امیری در ادامه آورده است:
«بارزترین نمونه، تاکید مداوم دکتر محدثی بر ضرورت «
اسطورهشکنی» است. البته که در چهارچوب منطق «کثرتگرا»، هیچ
اسطورهای نمیتواند نمایندۀ حقیقت ناب و مطلق باشد، اما «کثرتگرایان»، این تقدس
زدایی را پیش از «الگوهای بیرونی»، از خودشان و روایتها و خوانشهای خودشان آغاز میکنند! در واقع، آنکه در دلِ اندیشۀ «کثرتگرایی» پژوهش میکند، پیشاپیش پذیرفته و حتی تاکید میکند، که «خوانش او صرفا خوانش خود اوست؛ فهمی از جهان است که با خودش پیوند خورده»، پس هرگز نمیتواند آن را حقیقتی قلمداد کند که به کار حذف و طرد و انکار باقی نظریات بیاید. رویکرد دکتر محدثی اما به کل، از جنس دیگریست. ایشان روایت خودشان را چنان عین حقیقت میدانند که میتوان از آن مانند عصای موسی استفاده کرد و باقی روایتهایی که بیشک «ناحقیقت» هستند را، بلعید و حذف کرد. چنین شیوهای، با تقدس
زدایی و
اسطورهشکنی در معنای کثرتگرایانۀ آن، نسبتی ندارد و بیشتر میتواند در منطق «بتشکنی» فهم شود. همان سنتی که ادیان حقیقتگرای ابراهیمی از این پیامبر
اسطورهای خود، به میراث بردند تا در برابر خدای یکتای خود، که حقیقت مطلق تصورش میکنند، باقی خدایان را دروغ و جهل و جعل قلمداد کرده و نابود کنند» (همان).
آرمان امیری اولاً از من میخواهد که چیزی بدیهی را تکرار کنم و دایم بگویم آنچه من میگویم نظر من است یا «خوانش» من است. امّا چون چنین چیزی برای من بدیهی است، لزومی به یادآوریی آن نمیبینم. با این حال، لازم است یکبار دیگر دِینی را یادآوری کنم. نخستین بلوغ فکریی من در این باره در مدرسهی روشنفکریی دینی – و با علیی شریعتی- آغاز شد. روشنفکریی دینی، انقلابی در فکر امثال من پدید آورد. ما در جهانی میزیستیم که سخن کارگزاران دینی چکّشوار بر سر ما فرود میآمد: «این کلام خداست» و «آن کلام خداست». کسانی مثل علیی شریعتی به من و امثال من فهماندند: «این «فهم» آنها از کلام خداست» و «آن «فهم» آنها از کلام خداست». اینجا بود که ما در روشنفکریی دینی تولّد فکری پیدا کردیم. اگر بزرگیی این تحوّل را کسی بفهمد، عظمت کار روشنفکریی دینی را در ایران هم خواهد فهمید. به همین دلیل هم هست که من همیشه دِین فکریی خود را به امثال دکتر علیی شریعتی و دکتر عبدالکریم سروش جار میزنم.
ثانیاً، در فحوای سخن ایشان این نکته نهفته است که گویی نظر و برداشت ما چون از آنِ ما است، لابد چندان اعتباری هم ندارد! پس نباید بر روی اهمیت آن تکیه بکنیم! امیری از تأکیدات من بر روی درستی و اعتبار سخن ام، دچار شگفتی میشود و این را بهحساب نوعی از جزماندیشی میگذارد که گویی قایل سخن، خود را واصل به حقیقت میداند؛ در حالیکه من از روی اطمینان نسبی به مبانیی نظریی کار ام و اطمینان به روش پژوهشیای که در پیش گرفته ام و با تکیه بر دادهها و شواهدی که در هر بحثی میکوشم بدان نخست نایل شوم و سپس طرح ادّعا کنم، چنین اطمینانی را بروز میدهم.
ادمه دارد!
👇👇👇#رضا_زمان #یگانهپرستی#آرمان_امیری #اسطورهسازی#اسطورهزدایی#چندخداپرستی@NewHasanMohaddesi