✍️خبر رفتنش خیابانهای ِ شهرها را آشفته کرد، دلها به شور افتاد، موسیقی لباس اندوه به تن کرد، امواج افسوس فضا را پُرکرد و دلها فرو ریخت. شجریان هم نمادی بود برای زندگی بخشیدن و مردمی کردن ادبیات و موسیقی کلاسیک ایرانی، و هم الگویی زیبا برای ایستادگی، همبستگی، عشق و دگردوستی. بزرگترین ارزشها برای هر هنرمند. صدایش در آسمان پیچید و در دلها برای همیشه بر جای ماند.
✍️ جلال ستاری؛ جوان ِ کهنسال خود به اسطورهای بدل شده؛ فروتن، مهربان، خجول، صادق، شادمان و دوستداشتنی است. همه عمر بر اسطورهها مطالعه کرده، اما با اسطورهزدگی مبارزه کرده است. بیش از صد کتاب، سهم او در پنجاه سال کار سخت و بیهیچ چشمداشتی بوده؛ هم او که افسانههای شهرزادها، یوسفها و یونسها را برایمان تحلیل و ما را با صدها اندیشمند گیتی، با زبانها، آیینها و فرهنگهایشان آشنا میکند تا بتوانیم با چشمان تازه از خیالبافیهای ویرانگر فاصله بگیریم.
✍️ عباس کیارستمی زیبا زیست، زیبایی و سادگی را دوست داشت، همچون کودکان، عدالت و آزادی؛ و زندگی را در تمام ابعاد آن. فیلمهایش آکنده از روایتهای مرگ بودند، اما سرشار از امید و باور به جهانی بهتر و شور شکوفای خوشبختی. در سینمای شاعرانهاش، امید، کالبدی کودکانه داشت و کودکانی میتوانستند زندگی را با تجربه ساده هستی و طبیعت و احساس لرزش بیپایان ِ عواطف، به یک معجزه تبدیل کنند. امید به معصومیتی هنوز از دست نرفته.
✍️ توران میرهادی، رنج و درد را، از دست دادن نزدیکترین عزیزانش را، بیرحمی تقدیر را، بسیار زود در زندگی خود تجربه کرد. اما این شهامت و این شجاعت را که شاید تنها بتوان در یک زن، در یک مادر سراغ گرفت، در خود داشت که بتواند این درد و رنج را به جهانی از عشق، از دانش و از محبت برای هزاران هزار کودک، هزاران هزار انسانهای دیگری تبدیل کند که با معجزه ادبیات، شناخت و هنر، لذت زندگی را فراتر از دردهایش قرار دهند و به امید باور بیاورند و با این امید، زشتی ها را تا دورترین مرزها از وجود خود بیرون برانند. نگارش متن: #ناصر_فکوهی
✍️ صادق هدایت، بنیان گذاری حقیقی برای نقد ِ ورود ِ فرومایه ایران به مدرنتیه بود. زبان گزنده و طنز بیپایان، گستاخی ویرانگرانهاش علیه سنتها. شاید نثر گاه مبالغه آمیز و تندروانه او میتوانست واقعیاتی را پیش رویمان بگذارد؛ شاید این واقعیتها انگیزهای میشدند برای دگرگون کردنمان. هدایت همان وجدان بیداری بود که به آن نیاز داشتیم و داریم. همان آینهای که شکست، چون شکستیمش، همان تصویر ِ دلهرهآورمان از خویش که باید از نگاه و ذهنمان بزداییم.
✍️ فروغ فرخزاد با زندگی و با مرگ خود، با شعر و با سینمای خود، با عشقها و لذتهایش، با عواطف و جسمانیت خود، با اندوه سرشار، شادی بیپایان، صمیمیت وصفناپذیری که در هرآنچه میسرود، موج میزد، با خاطره دردناک و در همان حال زیبایی که از خویش بر جای گذاشت، بیشک سنگ بنایی قدرتمند برای زن مدرن ایرانی به شمار میآید و این نکته در آینده، بسیار بسیار بیشتر از امروز، نسل پس از نسل، آشکار خواهد شد.
احمد شاملو تجربهای فراتر از یک عمر آکنده داشت. شعرهایی برای ابدیت فرهنگی ما، ترجمههایی که جامهای نو بر تن زبان فارسی کردند و پژوهشهایی در فرهنگ مردم که میراثی برای نسلهای آتی خواهند بود. اما او را میتوان بیش و پیش از هرچیز در دلبستگی و پایبندیاش به آزادی و عدالت و در دشمنیاش با بیداد و سنگدلی زمانهاش تعریف کرد، در مبارزه خستگیناپذیرش و در اینکه تا به آخر خود را از تباهی جامعه و زمانهاش مصون نگاه داشت و امید را با شعر و تجربه سهمگین حیاتاش تداوم بخشید.