#رباعیخوانی>
برخیز و سلام کن به آن تازهکتاب> مجتبی احمدی
•
[چند رباعی در بابِ کتاب و کتابخوانی و کتابنخوانی/ این رباعیها، تقدیم میشود به همۀ مؤلفانِ کاردرست و ناشرانِ درستکار و کتابفروشان و کتابخوانانِ امیدوار]
•
مسیر سبزآیینه و آب میفروشد آن مرد
هی واژۀ ناب میفروشد آن مرد
باران، دریا، درخت، خورشید، بهار...
القصّه، کتاب میفروشد آن مرد
تنهایی پرهیاهوانگار که حرف میزند؛ جان دارد
اُنسی با دستهای انسان دارد
تو دلخوشِ آن نسخۀ پیدیاف باش
اما نه؛ کتابِ کاغذی «آن» دارد
دنکیشوتآنسوی بساط، کافکا، افسرده
اینسوی بساط، فاکنر، آزرده
آن پشت، فروشنده ولی غمگینتر
انگار کسی پنیرِ او را خورده...
مسخدر غلظتِ خاموشی خود غرق شدیم
در قعرِ فراموشی خود غرق شدیم
آری، از چشممان که افتاد کتاب
تا گردن، در گوشیِ خود غرق شدیم
خاطرات خانۀ امواتدر نوبتِ صد چیزِ هوسناک نشست
هی در صفِ زرق و برق، با ساک نشست
از بس که اسیرِ خیکِ خود بود بشر
روی همۀ کتابها خاک نشست
بر باد رفتهاز جعبۀ رنگرنگِ افسون بگذر!
از دیدنِ این مزخرفِ دون بگذر!
برخیز و سلام کن به آن تازهکتاب
از این تلویزیونِ ملعون بگذر!
صد سال تنهاییحکّام، گرفتار ریاست بودند
وعّاظ، فقط فکر حراست بودند
سیّاسان، مشغول سیاست بودند
این بود که «یار مهربان» تنها ماند
قلعۀ حیواناتیکعده، فقط سخنورِ ژاژفروش
یکعده، دکانزنانِ پاساژفروش
از این دو فریق، بس شگفتآورتر:
دزدانِ کتابسازِ تیراژفروش!
آرزوهای بزرگپیدرپی، پیوسته، پیاپی، کم شد
معلوم نشد چرا، کجا، کی، کم شد
تعدادِ مؤلفها، هی بالا رفت
تیراژِ کتابها، ولی، هی کم شد
عشق سالهای وبادر شهرِ طرفدارِ اراجیف شده
در دورۀ حرفهای تحریفشده
از «عشق» نوشتم و پر از «کینه» شدند!
اینک منم؛ این کتابِ توقیفشده
•
#رباعی#مجتبی_احمدی#هفته_کتاب #کتاب•
•
@NaaKhaaNaa