#متنخوانی>
خجسته باد نام او
> از: «کتابِ ایّوب»
(منظومۀ آلام ایّوب و محنتهای او از عهد عتیق/ گزارشِ فارسیِ «قاسم هاشمینژاد»، با مقایسۀ تطبیقی پنج متن کهن فارسی)
•
مردی بود در سرزمین عوص، نامش ایّوب: و او مردی بسامان و پارسا بود، و خداترس بود و تنباززننده از بدی.
و او را هفت فرزند پسرینه و سه دختر آمد.
از متاع دنیاوی نیز هفتهزار گوسفند و سههزار اشتر و پانصد یوغ ورزاوِ کاری و پانصد الاغ ماده و کار و باری آراسته داشت؛ باری، این مرد بِهینه و مِهینۀ همگان بود به دار شرق.
و پسرانش میشدند و در خانههایشان بزمِ سور میآراستند، هرکدام به روز خود؛ و میفرستادند پی خواهرهای خویش که بیایند با ایشان به خان و خور نشینند.
و برین، چون روزگار سورشان بهسر میآمد، این ایّوب فرامیخواندشان و تقدیسشان میکرد، و شبگیر برمیخاست، و قربانها بر شمار جملگی میگذرانید سوختنی:
چونکه ایّوب میگفت، مبادا فرزندان من میل و محابا نموده باشند، و در دلهایشان یاد خدا نه بسزا گذر کرده باشد. بر همین رفتی ایّوب همیشه.
روزی چنین افتاد که فرزندان خدا روی به درگاهِ باری نمودند، و شیطان نیز در میان ایشان بود.
و خداوند به شیطان گفتا، از کجا میآیی؟
پس شیطان به خداوند جواب داد؛ از گشت و گذار در زمین، و از پای فرسودن بر زیر و بالای آن، گفت.
و خداوند به شیطان گفت، بر بندۀ من ایّوب تأمل کردی، که چنو نیست بر زمین، مردی بسامان و پارساست، و خداترس است و تنباززننده از بدی؟
پس شیطان به خداوند جواب داد، و گفت، آیا ایّوب بر خیره از خدا همی ترسان است؟
شخص او، و خانۀ او، و هرآنچه او راست، در زنهار تو نیست مگر؟
تو در عملِ دستِ او خجستگی نهادی، و نعمت او بر پشت زمین افزون شد.
لكن دست فراکن، بساو هرآنچه او راست، تا هم در روی تو عاصی شود.
و خدا به شیطان گفت، اینک، دست تو گشاده کردم بر هرآنچه او راست، الّا بر شخص او.
اینچنین شیطان از نزد خدا بیرون شد.
و روزی فرا آمد که پسران و دختران او به نوشخوارگی بودند در خانۀ فرزند مِهین.
و پیامآوری به نزد ایّوب آمد و گفت، ورزاوها به شوریدنِ زمین بودند و مادهخران به چرا در کنارشان:
سبائیها بر سرشان فرود آمدند، و همه را بهیکبار پیش کردند و بردند؛ آری، آنان رعیت را جمله از دم تیغ گذراندند؛ و تنها من برَستم خبر به تو باز آرم.
هنوز سخن میگفت، که دیگری از راه رسید، و گفت، کلدانیان سه گروه شدند، و بر سر اشتران ریختند و همگی را بردند، آری، و ساربانان را از دم تیغ گذراندند؛ و تنها من برَستم خبر به تو باز آرم.
هنوز سخن میگفت، که دیگری هم از راه رسید، و گفت، پسران تو و دختران تو به خان و خور بودند نزد برادر مِهين:
و، بهیکبار، دیو بادی از صحرا برآمد، و بر چارگوشۀ خانه کوفت، و خانه بر آن جوانان فرود آمد، و جملگی مردند؛ و تنها من برَستم خبر به تو باز آرم.
آنگاه ایّوب برخاست، و گریبان درید، موی سر باز کرد، و سجده بر خاک زد، زبان به ثنا گشوده،
و گفت، برهنه و عور از شکم مادر زادم، و برهنه به سرای دیگر باز همیخواهم گشت:
خداوند بداد، و خداوند بازگرفت؛ خجسته باد نام او.
برین همه ایّوب زبان به ناپسند نگردانید، و نه نسبت یاوه به خدا داد.
•
#پانوشت:
- پانصد یوغ ورزاوِ کاری؛ یوغ بهعنوان واحد زراعتی بهکار رفته است. هر یوغ را دو گاو نر کاری، ورزاو، میکشند. درنتیجه یوغ به معنی جفت بهکار رفته است.
- فرزندان خدا؛ منظور فریشتگان و ملکوتنشینان است.
- سبائیها بر سرشان فرود آمدند؛ منظور مردمان اهل سباست که شهر بلقیس است، ملکۀ سبا.
•
> بابِ یک از «
کتابِ ایّوب»
> منظومۀ آلام ایّوب و محنتهای او از عهد عتیق
> گزارشِ فارسیِ «
قاسم هاشمینژاد»، با مقایسۀ تطبیقی پنج متن کهن فارسی
> انتشارات هرمس
•
#کتاب_ایوب#قاسم_هاشمینژاد#متون_کهن•
•
@NaaKhaaNaa