#گزیدهخوانینقل است که جوانی مفسد بود در همسایگیِ مالک(۱)، و مالک پیوسته از او میرنجید و صبر میکرد تا دیگری گوید.
تا روزی جمعی از دستِ او به شکایت پیشِ مالک رفتند. مالک برخاست و پیش او رفت. و جوان سخت جبّار(۲) بود. مالك را گفت: «من کسِ سلطانم. هیچکس را زهرۀ آن نبوَد که مرا دفع کند.»
مالک گفت: «ما با سلطان بگوییم.»
جوان گفت: «سلطان رضای من فرونگذارد و به هرچه من کنم و گویم راضی باشد.»
مالک گفت: «اگر با سلطان نتوان گفت با رحمان توان گفت.»
جوان گفت: «او از آن کریمتر است که مرا بگیرد.»
مالک گفت: «درماندم و از پیش او برفتم.
روزی چند برآمد. فساد او از حد بگذشت.
دیگربار مردمان به شکایت برخاستند و پیش من آمدند. عزم کردم تا او را ادب کنم. در راه آوازی شنیدم که «دست از دوست ما بازدار!»
تعجب کردم و پیش جوان رفتم.
گفت: «دگر آمدی!»
گفتم: «اینبار آمدهام تا خبر کنم که آوازی چنین شنیدهام.»
جوان چون این بشنید گفت: «چون چنین است، هرچه دارم برای او بدهم و هرچه رضای دوست است آن را طلب کنم و میدانم رضای دوست در طاعت اوست. توبه کردم که دگر در وی عاصی نشوم.»
پس هرچه داشت -از مال و مِلک- بداد و روی به راه نهاد و هرگز کسی او را باز ندید.»
•
#پانوشت ۱. «مالک دینار»، از عارفان فرهمند، درگذشتۀ ۱۳۱ق. شیخ اجل سروده: «تو را که مالک دینار نیستی، سعدی/ طریق نیست مگر زهد مالک دینار».
۲. جبّار: ظالم، ستمکاره
•
از:
#تذکرة_الاولیا#عطار_نیشابوری> به نقل از: «سیبیّ و دو آینه»
> در مقامات و مناقب عارفان فرَهمند
> بهاهتمام زندهیاد «قاسم هاشمینژاد»
#مالک_دینار#سیبی_و_دوآینه#قاسم_هاشمینژاد•
•
@NaaKhaaNaa