بخش دوم_ افروغ؛ انسان متمایز عرصه علمنکاتی که نه فقط از لابلای سطور کتابها میتوان یافت و یا از نشستن روی صندلی شاگردی میتوان دریافت. و چرا از خطاب دکتر به او ابا دارم؟ چون بعد از چند ماه اصرارم برای انتشار مقاله مستخرج از پایاننامه کارشناسی ارشد، حاضر نشد قبول کند که در ابتدای نام، قید «دکتر» را داشته باشد و یا پسوند «استاد فلان جا» یا «استاد بازنشسته» آورده شود. محکم و مستحکم گفت:
«فقط بنویس: عماد افروغ!»این متن باید همینجا تمام شود، و تمام درس او تا همینجاست، که کمجایی هم نیست. اما باقی را هم مینویسم که بسط نگاه اوست به عنوان یک انسان متمایز در عرصه علم.
🟡 شاگردپروری بهجای مریدسازیشاگردپروری را توجه به استعدادهای دانشجو یا دانشآموز و پرورش آنها و تلاش برای تبلور آنها میدانم. پیشتر معلمان و استادان زیادی را میشد یافت که تلاش میکردند شاگرد یا شاگردانی را پرورش دهند. اما هرچه زمان به این سو آمد از چنین افراد و چنین نسلی کاسته شد.
عماد افروغ شاید یکی از کسانی بود که چنین بود و باقی ماند. توجه او به دانشجو متناسب با سعه علمی و ویژگیهای شخصیتی بود. همچنان که سخت میگرفت، به سهلی از خطا میگذشت و یا مشکل دانشجو را درک میکرد. به صورت عمومی برای همه کلاس وقت میگذاشت، اما اگر کسی درخواست بیشتری داشت، دریغ نمیکرد. خط به خط پایان نامه را میخواند و در کنار خطوط یادداشت مینوشت و حتی اغلاط املایی را گوشزد میکرد. ایده را چنان رفت و برگشتی پیش میبرد که نه میشد گفت ایده استاد است و نه کار دانشجو، اما در نهایت رضایت نمیداد که اسم استاد بر تارک رساله بدرخشد. پایان نامه فوق لیسانس بنده با راهنمایی ایشان که دفاع شد، به تشویق خودشان آنرا منتشر کردم. در دوره دکتری یکی از اساتید چند بار به کنایه مرا خطاب کرد که چون استاد راهنما تقریظی یا مقدمهای ننوشته، نشان از ناسپاسی تو دارد. برای دکتر
افروغ که مطلب را بازگو کردم، خندید و گفت من از آنهایش نیستم و از آنهایش نبود که تلاش دانشجو را از آن خود نماید. البته اساتیدی را دیدم و میشناسم از سنتگرا تا تجددگرا که تمایل دارند مرید داشته باشند. از تشریح رفتارهای آنان میگذرم اما در یک کلام در مقابل آنچه بود که نوشته شد.
🟡عملگرایی توام با نظریهپردازیافروغ را جزو معدود جامعهشناسان و استادانی دیدم که دارای پروژه علمی مشخص بلند مدت و کوتاه مدت میباشند. پروژههای او جوششی بود و سفارشی نبود. منسجم میاندیشید و پراکنده سخن نمیگفت. او خودش کتاب مینوشت، خودش ترجمه میکرد، خودش بازخوانی میکرد و برای کار علمی خودش بود و خودش و خودش. تنهای، تنهای، تنها بود. صد البته تنها بود ولی در میان تنها. نه تیمی داشت و نه گروهی و نه دانشجویانی که برایش بنویسند و یا ترجمه کنند. کارهای کلاسی او هم به گونهای نبود که از آنها برای محصولات خودش استفادهای بکند. با اینحال پروژههای مختلف فکری را تعریف کرد و به سرانجام رساند که شاید مشهورترین آنها «رئالیسم انتقادی» باشد.
مهمترین پروژه علمی او در سالهای آخر عمرش، از زبان خودش، «رابطه نظر و عمل» بود. پروژه که پس از اتمام در کتابی با عنوان «کتاب رابطه نظریه و عمل از حکمای باستان تا رئالیسم انتقادی» تدوین و منتشر شد. او خود نیز مرد نظر با عمل و عمل با نظر بود، بدین معنی که این دوساحت را از یکدیگر جدا نمیدانست. اگر ضرورت میدید، مینوشت، یا سخن میگفت و یا حتی ردای نمایندگی مردم به تن میکرد. در عین حال، اگر مینوشت از عمق نظری مینوشت، از بلندا سخن میگفت و اگر نماینده مجلس بود، باز هم نظریه و فضای نظری را رها نکرد، بلکه ایدههای حکمرانیاش را به منصه ظهور رساند. از جمله به مد و پوشش پرداخت که برایش دغدغه بود و نوشته بود.
در مجلس شورای اسلامی، به اقدام برای آن پرداخت. مصوبهای که شاید عمل بدان در دودهه قبل، پیشگیری از بسیاری مشکلات کنونی بود. به هرحال او میان نظر و عمل، فاصلهای نمیدید و خود نیز به آن ملتزم بود.
عماد افروغ، بدانچه میاندیشید عمل میکرد و بدانچه عمل میکرد، میاندیشید.
🟡 انقلابیگری توام با مردممداری رگ گردنش به معنای واقعی کلمه برای انقلاب اسلامی، بیرون میزد و به آن عشق میورزید. نه برای نام و نان که برای دین و ایمان و برای مردم. انقلابی بودن او هم در عرصه علم بود، چه نه فرم حاضر علم را پذیرفت و نه محتوای مسلط علم انسانی را پذیرفت و تلاش کرد که با نگاهی انقلابی و نه عامی و عادی با علم روبرو شود. هزینههای فراوانی هم در این راه داد اما کوتاه نیامد. بودند کسانی که دیدگاههای متفاوت با او داشتند و دانشجویانش را آزار میدادند، اما او نه کوتاه میآمد و نه از حمایت دانشجویش دست برمیداشت. با همین حال، با مردم مراوده داشت.
ادامه در بخش بعدی
#عماد_افروغبخش دوم
@MohammadAghasi8