@khodneviis ✒ 📊 #تحليل_شعریاز #جبار_شافعیزادهبه قلم
#رضا_هاشمی 💠 #بخشاولیکی از برجستهگیهای هر اثری جنبهی تاویل پذیری کار میتواند باشد. هرچقدر نشانههای کار عمیقتر بوده و از عریان بودن پرهیز شود، امکان ساخت روایتهای متفاوت بیشتر و امکان برداشتهای مختلف افزایش مییابد. و بدین ترتیب امکان تاویل مخاطبمحور فراهم میآید.
با این مقدمه با رویکرد ساختارگرایی جزیی نگر، و نشانهشناسی اثر بالا را مورد همخوانی قرار میدهیم.
قطعهی اول
پر از بنفشهام
لطفن این بار
از تمام مردهگان زنی
در ایستگاه قطار
بلیطاش لبخند
نشسته کنار مردی تا قهوه
انگشتانش بلوار میرداماد
در شروع کار با دو نشانهی مهم مواجه میشویم:
بنفشه
مردهگان
اگر پیشزمینهای از آداب و رسوم شرق داشته باشیم تصویر مردگانی که به این شکل به رودخانه سپرده میشوند به سرعت به ذهن متبادر میشود. چنانکه مستحضرید افتتاح کار، مثل مصالح اولیهی ساختمان است. با دیدن آنها، ذهنیت شکل گرفته و نشانههای بعدی را واکاوی و تاویل آنها و استعارهها را با آن تطابق میدهد.
راوی آرزوی خود را بیان میکند؛ میهمان بعدیش زنی باشد که اورا در ایستگاه قطار- احتمالا میرداماد - کنار مردی دیده که قهوه مینوشید و انگشتان زن مثل بلوار میرداماد برایش حس خوبی داشته.
اگرچه تشبیه تنها در موارد بدیع بودن مورد تایید است، اینجا تشبیه انگشتها ، که احتمالا به بلندی و خوشایندی بلوار معروف میرداماد بوده، تازگی داشته است. هنر صاحب اثر در استفاده از بلوار میرداماد با بار معنایی که پشت خودش دارد، از نظر کارکردهای روانشناسی هم قابل توجه است. هم از نظر تاویل نویسنده محور و هم مخاطب محور. چون معمولا ذهنیتی نسبت به آن در جامعه وجود دارد.
لطفا به سرعت روایت در قطعه اول توجه شود. نوع ترکیب هجای بلند وکوتاه کنار هم در محور همنشینی.
وقتی صحبت ساختار میشود، ترکیب فرم و موتیف مد نظر است؛ نه با هجاهای بلند پشت سر هم کار را کند کرده (علیرغم تم مرگ) و نه با هجای کوتاه شتاب و استرس به خواننده منتقل کرده.
در پس هر دو ، حس خواستن و آرزو بوده. زنی که احتمالا روزی، جایی، -احتمالا در ایستگاه متروی بلوار میرداماد، و.... -دیده.
تنtone(لحن ) قطعه٬ عاشقانه و مودmood(فضای) کار هم با این تصویر( بنفشه، قایق و نشسته کنار مردی تا قهوه) هم حس نوستالژی و هم آرامش را منتقل میکند.
ولی در دو بند پایانی با پنج و شش هجای بلند پشت سرهم (مر دی تا قه وه) و (ان گش تا نش بل وا) به آن هیجان ومیل ورودیه ضربه وارد کرده است.
که به سادگی قابل حل بود.
کنار مردی نشسته
تا قهوه
با این کار هم قافیهی بیرونی درست میشد و هم حس تعلیق در بند تا قهوه ایجاد میکرد.
اگرچه دست بردن در نحو، امروزه امری لازم به نظر میرسد ولی به شرط تولید زیبایی وتعالی کار. در حالی که به کار گیری فعل در ابتدای بند اینجا نه تنها تعلیقی به وجود نیاورده، بلکه به خوانش راحت اثر ضربه زده.
در این قطعه البته باید به محور جانشینی هم توجه داشت.
ایستگاه قطار و بلوار میرداماد با رفتن میتوانند این همان شوند. وبلیط ابزاری برای ورود.
قطعهی دوم
مشایعتم کنید تا رود
پیش از آنکه بلولد بر سینهام خطی
مثل مهمان ناخواندهای
لم داده بر کاناپهای خاموش
این قطعه هم قابلیت تاویل پذیری بالایی دارد. مشایعت در ظاهر کار برای حمل قایق مرده به روخانه و وداع است، ودر تاویل استاتیکی دیگر میتواند به همراهی عاشق و معشوق در شب وصال تعبیر شود.
تا خطی از آب، تا سینهاش بالا بیاید مانند مهمان ناخوانده ( که باز هم جنبهی استعاری دارد و هم تاویلپذی ) که برکاناپه لم داده. صفتی که به کاناپه داده( با استفاده از عنصر تشخیص) با موتیف مقید کار هم خوانی دارد و بدیع است.
از نظر صرفی کلمهی لولیدن خیلی به روز نیست و مثلا خوابیدن میتوانست هم از نظر صرفی و هم از نظر زیباییشناسی ازش بیشتری به کار بدهد.
با توجه به جنبههای اروتیک کار، - در قطعهی اول انگشت بود- اینجا سینه داریم، این همان مهرههاییست که با توزیع درکار دانههای تسبیح نشانهها را تقویت و به هم پیوند میدهد.
قطعهی سوم
موجی بپیچد در من
همهی بنفشهها
بریزد در دریا
بیدار شود زن از مرگ
موهاش بادبان رها در باد
و پستانهاش دو جزیرهی تاریک
ـ روشنیِ من ـ
که قایقی شکستهام
در قطعهی اختتام «در من» حشو به نظر میرسد چون قطعا موج، اول در قایق میپیچد و اصلا چه نیازی به پرن کردن آن است که در کجا میپیچد، چون اساسا فضای کار کناییست و نشانهها برای مخاطب فعال چیده شدهاند،
و در بند دوم در شروع بند
ه م ی ، سه هجای کوتاه که اگر چه میتوان در خوانش «ی» آخر را بلند خواند، ولی در لحن کار تاثیر نامناسب دارد و کلمهی «همه» هم حشو به نظر میرسد که با حذف آن ضربهای به کار وارد نمیشود.
📊 #تحليل_شعر👤 #رضا_هاشمی ✒️Telegram.me/Khodneviis