خودنویس ✒

#آدمکش_ها
Channel
Books
Music
Art and Design
Other
PersianIranIran
Logo of the Telegram channel خودنویس ✒
@KhodneviisPromote
934
subscribers
3.89K
photos
15
videos
2.95K
links
خودنویس ✒ " سینه‌ام دشت زمستان دفتری پاک و سفید ماجرای عشق را بر خط قلبم خود نویس " 🗒 #یادداشت 📝 #شعر 📃 #متن 📖 #داستان‌های_کوتاه 📊 #نقد و #تحليل ✂ #بخشی_از_کتاب 🎶 #موسیقی و #دکلمه 🎥 #ویدیو 🎨 #Pt 📸 #Ax 📘📗📕📙📒
خودنویس
‍ ‍ ‍ ‍ @khodneviis 🌓 #داستان_شب ☕️ همراهان ارجمند امشب با تحلیل و متن داستان‌کوتاه " آدمکش‌ها " اثر #ارنست_همینگوی میزبان شما هستیم. ℹ️ همينگوي در مصاحبه‌اي با جورج پليمتن، تنها مصاحبه‌ی تمام عمرش، مي‌گويد: «‌آدم‌كش‌ها» را در هتلي در مادريد وقتي باريدن…
@khodneviis

📊ادامه ی تحلیل شماره 4 داستان #آدمکش_ها  به قلم #ارنست_همینگوی :

 💠 ال اندرسن شخصیت قهرمان بوکس (تنومند و هیکل گنده) که  با لباس !! روی تخت خوابیده و به دیوار نگاه می کند... دیوار تفسیری از بن بست است. به ته خط رسیدن. او از فرار کردن و جابه جا شدن خسته شده. او مبارزی است که افسرده شده و در گوشه ی اتاق خود با لباس آماده ی تسلیم شدن به سرنوشت است. او تاب مبارزه کردن را از دست داده است. اندرسن به خاطر تخطی از دستور که می تواند باختن در مسابقه ای به سفارش شرط بند ها باشد یا هر چیز دیگری ، از سوی گروهی محکوم به مرگ شده. گروهی که منفعت خود را به واسطه ی نافرمانی او از دست داده اند.
آدمکش های ریز نقش برای کشتن ورزشکار قوی هیکل اجیر شدند. این تعبیر همینگوی نشان می دهند اندرسن قدرت مبارزه و پیروزی را دارد ولی نا امید است و فقط به دیوار نگاه می کند. شاید اگر نگاهش به دیوار نبود و سرش را می چرخاند و دیدش را عوض می کرد سرنوشتی متفاوتی داشت. ولی او نا امید است و از مبارزه کردن خسته. نیک به او می گوید می خواهی پلیس را خبر کنم ؟ ولی اندرسن می گوید فایده ای ندارد!!
این نشان نفوذ آنها و ضعف قانون در برابر این گروه از مافیاست که حتی اندرسن از پلیس هم نا امید است. گویا به هر دری زده ولی حاصلی نداشته است. اتریشی بودن او در امریکا شاید تفسیر ضعف قانون حمایت از مهاجرین یا بهتر بگوییم انسانیت باشد.
اندرسن ی که خیلی مهربان است و حالش همیشه از صورتش پیداست نشان از قلب پاک و راستی او دارد. این نشان می دهد که او بر حق است. حقی که کشته خواهد شد.
دیالوگ نیک و خانمی که نگه داری پانسیون را بر عهده دارد برای نشان دادن شخصیت اندرسون که آدم مهربانیست بکار می روند . زنی که نیک فکر می کرد خانم هرش است ولی خانم هرش از شهر رفته و مسئولیت را به خانم بل سپرده. خانم بل نگهبان این پانسیون است. شاید خانم هرش از دیدن اینچنین سرنوشت هایی برای مسافرانش خسته شده و شهر را ترک کرده است.
شخصیت جورج صاحب رستوران شخصیتی بین سیاه آشپز و نیک است. نه به آن حد محتاط و به آن حد ماجراجو و پیش رو. او دلش برای حق می تپد ولی فقط در همین حد که نیک را پیش اندرسون بفرستت و او را از ماجرا مطلع کند و با تحرکاتی این‌چنینی قدمی نه چندان مفید بردارد و بعد خاموش شود. معرف بخش کثیری از افراد جامعه که در برابر زور حرکتی سطحی در حد حرف انجام می دهند و بعد فراموش می کنند.
در این داستان شخصیت اصلی نیک است. در واقع این داستان نیک است. نیک عدالت خواه نیک حق طلب. نیکی که همیشه حرفش را زده و کسی دهانش را نبسته است و سکوت را جایز نمی داد. اوج داستان و ضربه نهایی همین جاست. تلنگری که به شخصیت نیک وارد می شود و شوکه اش می کند. او حق را می گوید و حامی آن است ولی در دلش فکر می کند که یک احمق است. چون تنهاست.  او مات از اتفاقاتی که شاهدش بوده تصمیم به مهاجرت از شهر می گیرد. و می گوید:  " از این شهر میروم. "
شاید بهتر است او هم مثل دیگران بپذیرد  و به نصیحت جورج گوش کند :
"خب پس بهتره فکرشو نکنی."...


📊 #تحلیل چهارم /2
👤 به قلم #محمد_جواد_بهمنی   
🔚 پایان

telegram.me/Khodneviis
خودنویس
‍ ‍ ‍ ‍ @khodneviis 🌓 #داستان_شب ☕️ همراهان ارجمند امشب با تحلیل و متن داستان‌کوتاه " آدمکش‌ها " اثر #ارنست_همینگوی میزبان شما هستیم. ℹ️ همينگوي در مصاحبه‌اي با جورج پليمتن، تنها مصاحبه‌ی تمام عمرش، مي‌گويد: «‌آدم‌كش‌ها» را در هتلي در مادريد وقتي باريدن…
@khodneviis

📊تحلیل شماره 4 داستان #آدمکش_ها  به قلم #ارنست_همینگوی :

 💠 همینگوی در داستان آدم کش ها به شیوه ی بیان عینی و دروبین وار شبیه نمایش نامه ها به روایت داستان می پردازد.
اتفاقا فیلمی هم بر اساس این داستان به همین نام در امریکا ساخته شده است.( آدمکش محصول 1946 به کارگردانی رابرت سیودماک )
سبک آثار او همیشه طوری طراحی می شود که خواننده را علاوه بر خواندن مجبور به کشف ماجرا می کند .
این باعث لذت بیشتر در خواننده ی داستان های همینگوی می شود. آثاری که با ظاهر ساده ولی عمیق دهها بار بازنویسی شده اند. اگر بگوییم هر واژه و جمله ای در داستان های همینگوی با هدف و طراحی قبلی بیان می شود بی راه نگفته ایم. این را هم در نظر بگیرید که همینگوی حدود 90 سال پیش این داستان را نوشته است.
داستان آدم کش ها در سه صحنه روایت می شود.اول در رستوران بعد در پانسیون و صحنه ی آخر دوباره در رستوران.
شروع داستان با همان ظرافت های خاص سبک همینگوی آغاز می شود :
"در سالن غذاخوری هِنری باز شد و دو مرد آمدند تو. پشت پیشخان نشستند."
این ظرافت قلم اوست که اول به معرفی مکان داستان می پردازد. او نمی گوید در باز شد مکس و ال وارد شدند. از تعبیر دو مرد استفاده می کند که هم در خواننده ایجاد سوال کند که این دو چه کسانی هستند؟ و هم با تزریق اطلاعات کم کم ، به جذابیت و پیوستگی داستان اضافه کند.
شک این دو نفر و دیالوگ آنها برای انتخاب منو نشان می دهد آنها برای غذا خوردن به این رستوران نیامده اند. بیان زمان در طول داستان و اشاره به ساعتی که بیست دقیقه جلوست تداعی کننده ی انتظار برای انجام ماموریتی خاص است.
بیان اصطلاحاتی همچون زبل و طرز صحبت طنزگونه این دو بیان کننده دسته ی خاصی از مردم امریکاست که از شیکاگو به این شهر آمده اند.(چیزی شبیه گنده لات ها ی خودمان.)
با ظاهری یک شکل(کلاه لگنی به سر و پالتو مشکی بلند)، که شبیه مافیا و یا گانگستر هاست . نویسنده با ریز نقشی جثه آنها که برای کشتن قهرمان بوکس به شهر آمده اند قدرت اسلحه و زور گویی به واسطه ی سرمایه داری را تصویر می کند.
آنها آبجو سیلور، بِوو، جینجرایل را که درصد پایینی الکل دارند مشروب نمی دانند و با طعنه ی خاصی دوباره میپرسند :
"-  گفتم مشروب چی دارین؟"
به هنر همینگوی در بیان لحظه ای که آدمکش ها در رستوران اسلحه می کشند و شروع به تهدید می کنند دقت کنید :
(( مکس به جورج نگاه کرد: «تو به چی داری نگاه می کنی؟»
ـ هیچی.
ـ چرند نگو. داشتی به من نگاه می کردی.
اَل گفت: «شاید بچه می خواسته شوخی کنه، مکس.»
جورج خندید.
مکس به او گفت: «خنده به تو نیومده. خنده اصلا به تو نیومده فهمیدی؟»
جورج گفت: «عیبی نداره.»
مکس رو کرد به اَل: «ایشون خیال می کنه عیبی نداره. خیال می‌ کنه عیبی نداره. خیلی بامزه است.»
اَل گفت:«ها، خیلی کله اش کار می کنه.»
به خوردنشان ادامه دادند.
اَل از مکس پرسید: «اون بچه زبل اون سر پیشخون اسمش چیه؟»
مکس به نیک گفت:«آهای، زبل، برو اونور پیشخون پهلو رفیقت.»
نیک پرسید:«موضوع چیه؟»
ـ موضوع هیچی نیست.
اَل گفت: «بهتره بری اون پشت، زبل.» ))

او نمی گوید ناگهان آدمکش ها اسلحه کشیدند شروع به فریاد زدن کردند، تهدید کردند، بلکه تنها با بیان دیالوگ تنش زا این انتخاب را به خواننده می دهد که او خودش تصویر را تداعی کند. برای ایجاد هیجان اصلا از احساساتی نویسی استفاده نمی کند. برعکس فقط نشان می دهند آنهم نه با مستقیم گویی ،بلکه با سبک خودش.
او خواننده ی فعال را وادار می کند  از میان گفته گو ها تصویر سازی کند.
او هیچ وقت در آثارش شعور خواننده را دست کم نمیگیرد و این باعث رشد خواننده و جذابیت آثارش شده است.
شخصیت سیاه که در آشپزخانه مشغول کار است ، شخصیتی محتاط و بدور از هر گونه تنش و ماجرا جویی است. او زندگی آرام و منظم خود را دوست دارد حتی وقتی جورج و نیک در حال صحبت راجب حادثه ای که قرار است رخ دهد هستند او دریچه را می بندد و حاضر به شنیدن نیست. شاید تصویر کردن سیاه پوستان امریکا در آن زمان باشد که به زندگی و آرامش حداقلی خود قانع اند و از هر گونه جنجال فرار می کنند. سیاهانی که همیشه قربانی نژاد پرستی افراطی ها بوده اند. از سوی دیگر نماینده بخش گسترده ای از جامعه است که همیشه در برابر نا عدالتی ها و زورگویی ها سکوت می کنند و به زندگی خودشان مشغولند جوری که انگار نه چیزی دیده اند و نه شنیده اند. زیرا فکر می کنند این مسئله ارتباطی با زندگی آنها ندارد. این درد خلا فرهنگی جامعه است که همینگوی با شخصیت سیاه داستان نشان می دهد. "سیاه" نقطه ی تاریک جامعه ی عدالت خواه است. او با انتخاب یک کلمه ی "سیاه" تفسیرهای گسترده ای ایجاد می کند که این اعجاز قلم اوست.

ادامه ی تحلیل در پست بعدی


📊 #تحلیل چهارم /1
👤 به قلم #محمد_جواد_بهمنی   

telegram.me/Khodneviis
خودنویس
‍ ‍ ‍ ‍ @khodneviis 🌓 #داستان_شب ☕️ همراهان ارجمند امشب با تحلیل و متن داستان‌کوتاه " آدمکش‌ها " اثر #ارنست_همینگوی میزبان شما هستیم. ℹ️ همينگوي در مصاحبه‌اي با جورج پليمتن، تنها مصاحبه‌ی تمام عمرش، مي‌گويد: «‌آدم‌كش‌ها» را در هتلي در مادريد وقتي باريدن…
@khodneviis

📊تحلیل شماره 3 داستان #آدمکش_ها  به قلم #ارنست_همینگوی :

 💠 در ابتداي داستان از توضيحات متوجه ميشيم كه با دو مرد نا شناس مواجهيم..اما ادمايي كه توي غذا خوري كار ميكنند شناخته شده اند..چون اسم اونا از ابتدا مثل غذا خوري هنري،يا جورج..يا نيك ادامز هست
و بعد به مرور با توصيفات صحنه اي و شخصيتي دو مرد رو هم معرفي ميكنه..
شايد در اول فكر كنيم اين داستان مربوط به كدوم يكيه؟اما جلوتر با چند شخصيت مثل جورج،اندرسون و قاتلا و نيك بيشتر مواجه ميشيم كه بفهميم اين داستان درباره ي كدومشونه
 همه ي اطلاعات از گفتگو ها به ما داده ميشه..و تقريبا خيلي واضح و روشن و بدون هيچ گونه كشفي متوجه موضوع ميشيم كه دو نفر قاتل و عصبي اومدن اونجا تا يكيو به قتل برسونن
بعد از اينكه اونا اندرسون رو نميتونن بكشن چون اون به غذا خوري نمياد از اونجا ميرن..اما جورج از نيك ميخواد كه بره و اندرسونو خبر كنه..و حتي ميگه اگه ميخواي ميتوني نري،شايد بشه فهميد كه براي جورج اين موضوع تقريبا عادي تر از نيك و اشپز هست..اشپز كه اصلا دلش نميخواد خودشو دخالت بده
ولي نيك..بعد از رفتن و ديدن اندرسون بيشتر از بي خيالي اون متعجب ميشه.. و فكرش درگير ميشه و مدام دنبال پاسخ چرا ش ميگرده..و حتي دلش ميخواد از اين شهر بره.. جورج همونطور كه گفتم براش عادي بوده يا ديگه دلش نميخواسته فكر كنه.. حتي به نيك ميگه كه ديگه فكرشو نكن..اما نيك همچنان فكرش درگيره..پس من فكر ميكنم كه ممكنه اين داستان درباره نيك باشه.. و درون مايه داستان هم بُهت و حيرت نيك باشه..به جز موضوع قتل و ادم كشي و اتفاقي كه براي اندرسون افتاده..
در اخر بايد گفت كه همينگوي معمولا داستاناشو ميذاره بر عهده ي خواننده..و نتيجه گيري نميكنه...


📊 #تحلیل سوم
👤 به قلم بانو #مهرنوش_عابدین  
🔜  | تحلیل چهارم به زودی تقدیم می گردد |

telegram.me/Khodneviis
خودنویس
‍ ‍ ‍ ‍ @khodneviis 🌓 #داستان_شب ☕️ همراهان ارجمند امشب با تحلیل و متن داستان‌کوتاه " آدمکش‌ها " اثر #ارنست_همینگوی میزبان شما هستیم. ℹ️ همينگوي در مصاحبه‌اي با جورج پليمتن، تنها مصاحبه‌ی تمام عمرش، مي‌گويد: «‌آدم‌كش‌ها» را در هتلي در مادريد وقتي باريدن…
@khodneviis

📊تحلیل شماره 2 داستان #آدمکش_ها  به قلم #ارنست_همینگوی :

 💠 روايت داستان آدمكش ها ،روايتي از نوع نمايشي با پيرنگي نسبتا پيچيده است چرا كه از ابتداي داستان با شخصيت هايي مواجه هستيم كه هويتشان مشخص نيست و چون ساير كارهاي همينگوي مثل تپه هايي چون فيلهاي سفيد ، گربه اي زير باران،پايان يك ماجرا و...شناخت و كشف شخصيت به عهده خواننده است! اينكه آن دو مرد چه كساني هستند؟ چه ميخواهند؟چرا تا اين حد خشن هستند و هدفشان از كشتن مردي كه نه آنها را ديده و نه ميشناسند چيست؟
در داستان آدمكش ها شاهد سلسله حوادثي هستيم كه به ترتيب توالي زماني نويسنده تنظيم شده است و آرام آرام خواننده را آماده پذيرش و كشف حقيقت ميكند:
داستان از به تصوير كشيدن رستوران نيك و جورج و ورود دو مرد ناشناس شروع ميشود كه رفته رفته حوادثي را رقم ميزنند كه علاوه بر كشمكش جسمي حاكم بر داستان كشمكش ذهني خواننده را به دنبال دارد..
از ابتداي روايت از بهانه گيري هاي دو مرد و تمسخر آنها متوجه ميشويم با افراد شروري رو به رو هستيم و بدنبال آن  خشونت و همينطور با پيش كشيدن بحث قتل ،چه بسا انتظار وقوع يك جنايت را داريم! قتل مردي كه به قول آنها"او هيچ وقت فرصت نكرده كاري بكنه! اصلا تا حالا ما رو نديده"
مثل جورج (يكي از شخصيتها )براي خواننده هم اين سوال ايجاد ميشود كه پس چرا چنين فردي مستحقق مرگ است؟
پس از آن با سوژه مورد نظر روبرو مي شويم كسي كه پيش از آن كه كشته شود، خود به نوعي مرده است!با وجود اينكه مشت زن حرفه اي بوده و درشت هيكل اما رو به ديوار در تختخوابش رو به ديوار خوابيده است!ديوار معمولا به بن بست يا به انتهاي خط رسيدن اشاره دارد. شخص علي رغم مهارت مشت زني و دفاع و جثه قوي انگيزه اي براي ادامه زندگي ندارد و تسليم مرگ شده!شايد چون ميداند پشت دو آدمكش ناشناس كه رغبتي به شناخت آنها ندارد،با نيرويي قويتر كه توان مقابله با آنرا ندارد مواجه است! با پيش كشيدن بحث شانس و بليت اسب دواني و مشت زني در جاي جاي داستان احتمال موضوع شرط بندي سر نتايج بازي ها و به دنبالش شكل گيري نقش(برنده ، بازنده و قرباني)بيشتر مي شود.و اينكه شايد اصلا نطفه داستان بر سر همين شرط بنديها شكل گرفته و همينگوي سعي داشته با داستانش سير دگرگوني از يك ورزش و تفريح تا خشونت و جنايت را به تصوير بكشد.و از واقعيتي  كه پشت پرده در جريان است ،پرده بردارد. موضوع بازار داغ افرادي كه در پي منافع خود كسب و كارشان آدم كشيست! و ورزشكاران يا قهرمان هايي  كه جداي هدف اصلي،خود را بازيچه دست آدمكش ها ميكنند!


📊 #تحلیل دوم
👤 به قلم بانو #شادي_كتابچي   
🔜  | تحلیل سوم به زودی تقدیم می گردد |

telegram.me/Khodneviis
خودنویس
‍ ‍ ‍ ‍ @khodneviis 🌓 #داستان_شب ☕️ همراهان ارجمند امشب با تحلیل و متن داستان‌کوتاه " آدمکش‌ها " اثر #ارنست_همینگوی میزبان شما هستیم. ℹ️ همينگوي در مصاحبه‌اي با جورج پليمتن، تنها مصاحبه‌ی تمام عمرش، مي‌گويد: «‌آدم‌كش‌ها» را در هتلي در مادريد وقتي باريدن…
@khodneviis

📊تحلیل شماره 1 داستان #آدمکش_ها  به قلم #ارنست_همینگوی :

 
 💠 داستان کوتاه آدمکش اثر ارنست همینگوی که به زعم بسیاری از بهترین آثار اوست
روایت غلبه ی بدی هاست.
این داستان با زوایه دید نمایشی روایت می شود و داستانی دیالوگ محور می باشد .
همینگوی در این داستان مانند تمامی آثارش که عاری از قضاوت و سلیقه ی نویسنده هستند، هیچ دخالتی در داستان نداشته و هیچ پیش فرضی به خواننده نمی دهد. هنری که به خواننده لذت کشف را هدیه می کند.
دو مرد ریز نقش به دنبال کشتن اندرسن که گاها مشتری این غذا خوری است  وارد آن جا می شوند و جورج،نیک و آشپز را تهدید می کنند.
نیک بعد از رفتن آن ها به اندرسن خبر می دهد اما قهرمان شکست خورده  سرنوشت محتوم خود را پذیرفته و به گونه ای تسلیم مرگ شده است.
تحول داستان در رفتن نیک از شهر رخ می دهد. نیک به گونه ای نماد تمام انسانهایی ست که در برابر بدی ها سکوت نمیکنند.
همینگوی با بیانی  ماهرانه و بدون هیچگونه  حشو با تعمیم داستان به دنیای اطرافش غلبه ی بدی ها را به تصویر کشیده است.
او بدون بیان احساس و رد پای نویسنده تلخی واقعیت موجود در جامعه را برای خواننده به تصویر میکشد
و این هنر بی بدیل این داستان میباشد
انتقال احساس با لحنی عاری از احساس...

📊 #تحلیل اول
👤 به قلم بانو #سپیده_بیگدلی
🔜  | تحلیل دوم به زودی تقدیم می گردد |

telegram.me/Khodneviis
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ ‍ @khodneviis

🌓 #داستان_شب

☕️ همراهان ارجمند امشب با تحلیل و متن داستان‌کوتاه " آدمکشها "
اثر #ارنست_همینگوی میزبان شما هستیم.

ℹ️ همينگوي در مصاحبه‌اي با جورج پليمتن، تنها مصاحبه‌ی تمام عمرش، مي‌گويد: «‌آدم‌كش‌ها» را در هتلي در مادريد وقتي باريدن برف گاوبازي‌هاي «سن اسيدرو» را تعطيل كرده بوده نوشته است، احتمالاً در اواسط دهة بيست ميلادي. اين داستان و داستان‌هاي ديگري كه او كمابيش به همين سياق نوشته است (مانند: «تپه‌هايي چون فيل‌هاي سفيد»، «پيرمرد روي پل» و «گربه زير باران») سبب منسوخ شدن بخش عمده‌اي از جريان داستان‌نويسي در جهان مي‌شود؛ به طوري كه نويسندگان نام‌آوري چون دافنه دوموريه و گي‌دوموپاسان و اُهنري، شيخ نويسنده‌هاي آن زمان آمريكا، را در مراتب بعدي اهميت قرار مي‌دهد.

🔱 در سالن غذاخوری هِنری باز شد و دو مرد آمدند تو. پشت پیشخان نشستند.
جورج از آن‌ها پرسید:...

ادامه داستان در فایل ضمیمه


📎 #فایلPdf
📖 #داستان_کوتاه
📄 #آدمکش_ها
👤 #ارنست_همینگوی
📊 #تحلیل‌ها  | تا ساعتی دیگر |
 
Telegram.me/Khodneviis
@khodneviis

📊ادامه ی تحلیل شماره 4 داستان #آدمکش_ها  به قلم #ارنست_همینگوی :

 💠 ال اندرسن شخصیت قهرمان بوکس (تنومند و هیکل گنده) که  با لباس !! روی تخت خوابیده و به دیوار نگاه می کند... دیوار تفسیری از بن بست است. به ته خط رسیدن. او از فرار کردن و جابه جا شدن خسته شده. او مبارزی است که افسرده شده و در گوشه ی اتاق خود با لباس آماده ی تسلیم شدن به سرنوشت است. او تاب مبارزه کردن را از دست داده است. اندرسن به خاطر تخطی از دستور که می تواند باختن در مسابقه ای به سفارش شرط بند ها باشد یا هر چیز دیگری ، از سوی گروهی محکوم به مرگ شده. گروهی که منفعت خود را به واسطه ی نافرمانی او از دست داده اند.
آدمکش های ریز نقش برای کشتن ورزشکار قوی هیکل اجیر شدند. این تعبیر همینگوی نشان می دهند اندرسن قدرت مبارزه و پیروزی را دارد ولی نا امید است و فقط به دیوار نگاه می کند. شاید اگر نگاهش به دیوار نبود و سرش را می چرخاند و دیدش را عوض می کرد سرنوشتی متفاوتی داشت. ولی او نا امید است و از مبارزه کردن خسته. نیک به او می گوید می خواهی پلیس را خبر کنم ؟ ولی اندرسن می گوید فایده ای ندارد!!
این نشان نفوذ آنها و ضعف قانون در برابر این گروه از مافیاست که حتی اندرسن از پلیس هم نا امید است. گویا به هر دری زده ولی حاصلی نداشته است. اتریشی بودن او در امریکا شاید تفسیر ضعف قانون حمایت از مهاجرین یا بهتر بگوییم انسانیت باشد.
اندرسن ی که خیلی مهربان است و حالش همیشه از صورتش پیداست نشان از قلب پاک و راستی او دارد. این نشان می دهد که او بر حق است. حقی که کشته خواهد شد.
دیالوگ نیک و خانمی که نگه داری پانسیون را بر عهده دارد برای نشان دادن شخصیت اندرسون که آدم مهربانیست بکار می روند . زنی که نیک فکر می کرد خانم هرش است ولی خانم هرش از شهر رفته و مسئولیت را به خانم بل سپرده. خانم بل نگهبان این پانسیون است. شاید خانم هرش از دیدن اینچنین سرنوشت هایی برای مسافرانش خسته شده و شهر را ترک کرده است.
شخصیت جورج صاحب رستوران شخصیتی بین سیاه آشپز و نیک است. نه به آن حد محتاط و به آن حد ماجراجو و پیش رو. او دلش برای حق می تپد ولی فقط در همین حد که نیک را پیش اندرسون بفرستت و او را از ماجرا مطلع کند و با تحرکاتی اینچنینی قدمی نه چندان مفید بردارد و بعد خاموش شود. معرف بخش کثیری از افراد جامعه که در برابر زور حرکتی سطحی در حد حرف انجام می دهند و بعد فراموش می کنند.
در این داستان شخصیت اصلی نیک است. در واقع این داستان نیک است. نیک عدالت خواه.نیک حق طلب. نیکی که همیشه حرفش را زده و کسی دهانش را نبسته است و سکوت را جایز نمی داد.اوج داستان و ضربه نهایی همین جاست. تلنگری که به شخصیت نیک وارد می شود و شوکه اش می کند. او حق را می گوید و حامی آن است ولی در دلش فکر می کند که یک احمق است.چون تنهاست.  او مات از اتفاقاتی که شاهدش بوده تصمیم به مهاجرت از شهر می گیرد. و می گوید:  " از این شهر میروم. "
شاید بهتر است او هم مثل دیگران بپذیرد  و به نصیحت جورج گوش کند :
"خب پس بهتره فکرشو نکنی."...


📊 #تحلیل چهارم /2
👤 به قلم #محمد_جواد_بهمنی   
🔚 پایان

telegram.me/Khodneviis
@khodneviis

📊تحلیل شماره 4 داستان #آدمکش_ها  به قلم #ارنست_همینگوی :

 💠 همینگوی در داستان آدم کش ها به شیوه ی بیان عینی و دروبین وار شبیه نمایش نامه ها به روایت داستان می پردازد.
اتفاقا فیلمی هم بر اساس این داستان به همین نام در امریکا ساخته شده است.( آدمکش محصول 1946 به کارگردانی رابرت سیودماک )
سبک آثار او همیشه طوری طراحی می شود که خواننده را علاوه بر خواندن مجبور به کشف ماجرا می کند .
این باعث لذت بیشتر در خواننده ی داستان های همینگوی می شود. آثاری که با ظاهر ساده ولی عمیق دهها بار بازنویسی شده اند. اگر بگوییم هر واژه و جمله ای در داستان های همینگوی با هدف و طراحی قبلی بیان می شود بی راه نگفته ایم. این را هم در نظر بگیرید که همینگوی حدود 90 سال پیش این داستان را نوشته است.
داستان آدم کش ها در سه صحنه روایت می شود.اول در رستوران بعد در پانسیون و صحنه ی آخر دوباره در رستوران.
شروع داستان با همان ظرافت های خاص سبک همینگوی آغاز می شود :
"در سالن غذاخوری هِنری باز شد و دو مرد آمدند تو. پشت پیشخان نشستند."
این ظرافت قلم اوست که اول به معرفی مکان داستان می پردازد. او نمی گوید در باز شد مکس و ال وارد شدند. از تعبیر دو مرد استفاده می کند که هم در خواننده ایجاد سوال کند که این دو چه کسانی هستند؟ و هم با تزریق اطلاعات کم کم ، به جذابیت و پیوستگی داستان اضافه کند.
شک این دو نفر و دیالوگ آنها برای انتخاب منو نشان می دهد آنها برای غذا خوردن به این رستوران نیامده اند. بیان زمان در طول داستان و اشاره به ساعتی که بیست دقیقه جلوست تداعی کننده ی انتظار برای انجام ماموریتی خاص است.
بیان اصطلاحاتی همچون زبل و طرز صحبت طنزگونه این دو بیان کننده دسته ی خاصی از مردم امریکاست که از شیکاگو به این شهر آمده اند.(چیزی شبیه گنده لات ها ی خودمان.)
با ظاهری یک شکل(کلاه لگنی به سر و پالتو مشکی بلند)، که شبیه مافیا و یا گانگستر هاست . نویسنده با ریز نقشی جثه آنها که برای کشتن قهرمان بوکس به شهر آمده اند قدرت اسلحه و زور گویی به واسطه ی سرمایه داری را تصویر می کند.
آنها آبجو سیلور، بِوو، جینجرایل را که درصد پایینی الکل دارند مشروب نمی دانند و با طعنه ی خاصی دوباره میپرسند :
"-  گفتم مشروب چی دارین؟"
به هنر همینگوی در بیان لحظه ای که آدمکش ها در رستوران اسلحه می کشند و شروع به تهدید می کنند دقت کنید :
(( مکس به جورج نگاه کرد: «تو به چی داری نگاه می کنی؟»
ـ هیچی.
ـ چرند نگو. داشتی به من نگاه می کردی.
اَل گفت: «شاید بچه می خواسته شوخی کنه، مکس.»
جورج خندید.
مکس به او گفت: «خنده به تو نیومده. خنده اصلا به تو نیومده فهمیدی؟»
جورج گفت: «عیبی نداره.»
مکس رو کرد به اَل: «ایشون خیال می کنه عیبی نداره. خیال می‌ کنه عیبی نداره. خیلی بامزه است.»
اَل گفت:«ها، خیلی کله اش کار می کنه.»
به خوردنشان ادامه دادند.
اَل از مکس پرسید: «اون بچه زبل اون سر پیشخون اسمش چیه؟»
مکس به نیک گفت:«آهای، زبل، برو اونور پیشخون پهلو رفیقت.»
نیک پرسید:«موضوع چیه؟»
ـ موضوع هیچی نیست.
اَل گفت: «بهتره بری اون پشت، زبل.» ))

او نمی گوید ناگهان آدمکش ها اسلحه کشیدند شروع به فریاد زدن کردند، تهدید کردند، بلکه تنها با بیان دیالوگ تنش زا این انتخاب را به خواننده می دهد که او خودش تصویر را تداعی کند. برای ایجاد هیجان اصلا از احساساتی نویسی استفاده نمی کند. برعکس فقط نشان می دهند آنهم نه با مستقیم گویی ،بلکه با سبک خودش.
او خواننده ی فعال را وادار می کند  از میان گفته گو ها تصویر سازی کند.
او هیچ وقت در آثارش شعور خواننده را دست کم نمیگیرد و این باعث رشد خواننده و جذابیت آثارش شده است.
شخصیت سیاه که در آشپزخانه مشغول کار است ، شخصیتی محتاط و بدور از هر گونه تنش و ماجرا جویی است. او زندگی آرام و منظم خود را دوست دارد حتی وقتی جورج و نیک در حال صحبت راجب حادثه ای که قرار است رخ دهد هستند او دریچه را می بندد و حاضر به شنیدن نیست. شاید تصویر کردن سیاه پوستان امریکا در آن زمان باشد که به زندگی و آرامش حداقلی خود قانع اند و از هر گونه جنجال فرار می کنند. سیاهانی که همیشه قربانی نژاد پرستی افراطی ها بوده اند. از سوی دیگر نماینده بخش گسترده ای از جامعه است که همیشه در برابر نا عدالتی ها و زورگویی ها سکوت می کنند و به زندگی خودشان مشغولند جوری که انگار نه چیزی دیده اند و نه شنیده اند. زیرا فکر می کنند این مسئله ارتباطی با زندگی آنها ندارد. این درد خلا فرهنگی جامعه است که همینگوی با شخصیت سیاه داستان نشان می دهد. "سیاه" نقطه ی تاریک جامعه ی عدالت خواه است. او با انتخاب یک کلمه ی "سیاه" تفسیرهای گسترده ای ایجاد می کند که این اعجاز قلم اوست.

ادامه ی تحلیل در پست بعدی


📊 #تحلیل چهارم /1
👤 به قلم #محمد_جواد_بهمنی   

telegram.me/Khodneviis
@khodneviis

📊تحلیل شماره 3 داستان #آدمکش_ها  به قلم #ارنست_همینگوی :

 💠 در ابتداي داستان از توضيحات متوجه ميشيم كه با دو مرد نا شناس مواجهيم..اما ادمايي كه توي غذا خوري كار ميكنند شناخته شده اند..چون اسم اونا از ابتدا مثل غذا خوري هنري،يا جورج..يا نيك ادامز هست
و بعد به مرور با توصيفات صحنه اي و شخصيتي دو مرد رو هم معرفي ميكنه..
شايد در اول فكر كنيم اين داستان مربوط به كدوم يكيه؟اما جلوتر با چند شخصيت مثل جورج،اندرسون و قاتلا و نيك بيشتر مواجه ميشيم كه بفهميم اين داستان درباره ي كدومشونه
 همه ي اطلاعات از گفتگو ها به ما داده ميشه..و تقريبا خيلي واضح و روشن و بدون هيچ گونه كشفي متوجه موضوع ميشيم كه دو نفر قاتل و عصبي اومدن اونجا تا يكيو به قتل برسونن
بعد از اينكه اونا اندرسون رو نميتونن بكشن چون اون به غذا خوري نمياد از اونجا ميرن..اما جورج از نيك ميخواد كه بره و اندرسونو خبر كنه..و حتي ميگه اگه ميخواي ميتوني نري،شايد بشه فهميد كه براي جورج اين موضوع تقريبا عادي تر از نيك و اشپز هست..اشپز كه اصلا دلش نميخواد خودشو دخالت بده
ولي نيك..بعد از رفتن و ديدن اندرسون بيشتر از بي خيالي اون متعجب ميشه.. و فكرش درگير ميشه و مدام دنبال پاسخ چرا ش ميگرده..و حتي دلش ميخواد از اين شهر بره.. جورج همونطور كه گفتم براش عادي بوده يا ديگه دلش نميخواسته فكر كنه.. حتي به نيك ميگه كه ديگه فكرشو نكن..اما نيك همچنان فكرش درگيره..پس من فكر ميكنم كه ممكنه اين داستان درباره نيك باشه.. و درون مايه داستان هم بُهت و حيرت نيك باشه..به جز موضوع قتل و ادم كشي و اتفاقي كه براي اندرسون افتاده..
در اخر بايد گفت كه همينگوي معمولا داستاناشو ميذاره بر عهده ي خواننده..و نتيجه گيري نميكنه...


📊 #تحلیل سوم
👤 به قلم بانو #مهرنوش_عابدین  
🔜  | تحلیل چهارم به زودی تقدیم می گردد |

telegram.me/Khodneviis
@khodneviis

📊تحلیل شماره 2 داستان #آدمکش_ها  به قلم #ارنست_همینگوی :

 💠 روايت داستان آدمكش ها ،روايتي از نوع نمايشي با پيرنگي نسبتا پيچيده است چرا كه از ابتداي داستان با شخصيت هايي مواجه هستيم كه هويتشان مشخص نيست و چون ساير كارهاي همينگوي مثل تپه هايي چون فيلهاي سفيد ، گربه اي زير باران،پايان يك ماجرا و...شناخت و كشف شخصيت به عهده خواننده است! اينكه آن دو مرد چه كساني هستند؟ چه ميخواهند؟چرا تا اين حد خشن هستند و هدفشان از كشتن مردي كه نه آنها را ديده و نه ميشناسند چيست؟
در داستان آدمكش ها شاهد سلسله حوادثي هستيم كه به ترتيب توالي زماني نويسنده تنظيم شده است و آرام آرام خواننده را آماده پذيرش و كشف حقيقت ميكند:
داستان از به تصوير كشيدن رستوران نيك و جورج و ورود دو مرد ناشناس شروع ميشود كه رفته رفته حوادثي را رقم ميزنند كه علاوه بر كشمكش جسمي حاكم بر داستان كشمكش ذهني خواننده را به دنبال دارد..
از ابتداي روايت از بهانه گيري هاي دو مرد و تمسخر آنها متوجه ميشويم با افراد شروري رو به رو هستيم و بدنبال آن  خشونت و همينطور با پيش كشيدن بحث قتل ،چه بسا انتظار وقوع يك جنايت را داريم! قتل مردي كه به قول آنها"او هيچ وقت فرصت نكرده كاري بكنه! اصلا تا حالا ما رو نديده"
مثل جورج (يكي از شخصيتها )براي خواننده هم اين سوال ايجاد ميشود كه پس چرا چنين فردي مستحقق مرگ است؟
پس از آن با سوژه مورد نظر روبرو مي شويم كسي كه پيش از آن كه كشته شود، خود به نوعي مرده است!با وجود اينكه مشت زن حرفه اي بوده و درشت هيكل اما رو به ديوار در تختخوابش رو به ديوار خوابيده است!ديوار معمولا به بن بست يا به انتهاي خط رسيدن اشاره دارد.شخص علي رغم مهارت مشت زني و دفاع و جثه قوي انگيزه اي براي ادامه زندگي ندارد و تسليم مرگ شده!شايد چون ميداند پشت دو آدمكش ناشناس كه رغبتي به شناخت آنها ندارد،با نيرويي قويتر كه توان مقابله با آنرا ندارد مواجه است! با پيش كشيدن بحث شانس و بليت اسب دواني و مشت زني در جاي جاي داستان احتمال موضوع شرط بندي سر نتايج بازي ها و به دنبالش شكل گيري نقش(برنده ، بازنده و قرباني)بيشتر مي شود.و اينكه شايد اصلا نطفه داستان بر سر همين شرط بنديها شكل گرفته و همينگوي سعي داشته با داستانش سير دگرگوني از يك ورزش و تفريح تا خشونت و جنايت را به تصوير بكشد.و از واقعيتي  كه پشت پرده در جريان است ،پرده بردارد.موضوع بازار داغ افرادي كه در پي منافع خود كسب و كارشان آدم كشيست! و ورزشكاران يا قهرمان هايي  كه جداي هدف اصلي،خود را بازيچه دست آدمكش ها ميكنند!


📊 #تحلیل دوم
👤 به قلم بانو #شادي_كتابچي   
🔜  | تحلیل سوم به زودی تقدیم می گردد |

telegram.me/Khodneviis
خودنویس
آدم کش ها.pdf
@khodneviis

📊تحلیل شماره 1 داستان #آدمکش_ها  به قلم #ارنست_همینگوی :

 
 💠 داستان کوتاه آدمکش اثر ارنست همینگوی که به زعم بسیاری از بهترین آثار اوست
روایت غلبه ی بدی هاست.
این داستان با زوایه دید نمایشی روایت می شود و داستانی دیالوگ محور می باشد .
همینگوی در این داستان مانند تمامی آثارش که عاری از قضاوت و سلیقه ی نویسنده هستند، هیچ دخالتی در داستان نداشته و هیچ پیش فرضی به خواننده نمی دهد.هنری که به خواننده لذت کشف را هدیه می کند.
دو مرد ریز نقش به دنبال کشتن اندرسن که گاها مشتری این غذا خوری است  وارد آن جا می شوند و جورج،نیک و آشپز را تهدید می کنند.
نیک بعد از رفتن آن ها به اندرسن خبر می دهد اما قهرمان شکست خورده  سرنوشت محتوم خود را پذیرفته و به گونه ای تسلیم مرگ شده است.
تحول داستان در رفتن نیک از شهر رخ می دهد.نیک به گونه ای نماد تمام انسانهایی ست که در برابر بدی ها سکوت نمیکنند.
همینگوی با بیانی  ماهرانه و بدون هیچگونه  حشو با تعمیم داستان به دنیای اطرافش غلبه ی بدی ها را به تصویر کشیده است.
او بدون بیان احساس و رد پای نویسنده تلخی واقعیت موجود در جامعه را برای خواننده به تصویر میکشد
و این هنر بی بدیل این داستان میباشد
انتقال احساس با لحنی عاری از احساس...

📊 #تحلیل اول
👤 به قلم بانو #سپیده_بیگدلی
🔜  | تحلیل دوم به زودی تقدیم می گردد |

telegram.me/Khodneviis
خودنویس
@khodneviis 📣 #معرفی_نویسنده : #ارنست_میلر_همینگوی Ernest Mille Hemingway زاده ۲۱ ژوئیه ۱۸۹۹ درگذشت ۲ ژوئیه ۱۹۶۱ از نویسندگان برجستهٔ معاصر ایالات متحده آمریکا و برندهٔ جایزه نوبل ادبیات است. وی از پایه‌گذاران یکی از تأثیرگذارترین انواع ادبی، موسوم…
@khodneviis

📣  یادآوری #معرفی_نویسنده 🔝

ℹ️ همينگوي در مصاحبه‌اي با جورج پليمتن، تنها مصاحبة تمام عمرش، مي‌گويد:«‌آدم‌كش‌ها» را در هتلي در مادريد وقتي باريدن برف گاوبازي‌هاي «سن اسيدرو» را تعطيل كرده بوده نوشته است، احتمالاً در اواسط دهة بيست ميلادي. اين داستان و داستان‌هاي ديگري كه او كمابيش به همين سياق نوشته است (مانند: «تپه‌هايي چون فيل‌هاي سفيد»، «پيرمرد روي پل» و «گربه زير باران») سبب منسوخ شدن بخش عمده‌اي از جريان داستان‌نويسي در جهان مي‌شود؛ به طوري كه نويسندگان نام‌آوري چون دافنه دوموريه و گي‌دوموپاسان و اُهنري، شيخ نويسنده‌هاي آن زمان آمريكا، را در مراتب بعدي اهميت قرار مي‌دهد.

🔱 در سالن غذاخوری هِنری باز شد و دو مرد آمدند تو. پشت پیشخان نشستند.
جورج از آن‌ها پرسید:...

ادامه داستان در پست بعدی


📎 #فایلPdf
📖 #داستان_کوتاه
📄 #آدمکش_ها
👤 #ارنست_همینگوی
📊 #تحلیل  | تحلیل های داستان تا ساعاتی دیگر |
 
Telegram.me/Khodneviis