سهش

#افلاطون
Channel
Education
Politics
Art and Design
Humor and Entertainment
Persian
Logo of the Telegram channel سهش
@FdpariziPromote
520
subscribers
317
photos
55
videos
162
links
فاطمه دلاوری پاریزی دانشجوی دکتری فلسفه غرب، دانشگاه تهران سهش، شاید طریق حقیقت است. سهش از ریشه سهستن به معنی نگریستن است، ترسیدن و ظاهر شدن... زیبایی‌شناسی ایدئالیسم آلمانی فلسفه فرهنگ، سیاست، اخلاق و... @fdparizi ادمین: @FatemehDelavari
افلاطون، هارمونی موسیقی را مقدمه مناسبی برای مهیا ساختن افراد برای نظم و عدالت می‌داند. هارمونی موسیقی روح را تعدیل می‌کند و هارمونی و نظم می‌بخشد و مهیای عدالت فردی و اجتماعی می‌کند. حالا در جامعه، آشفتگیِ موسیقی، راوی یا باعث آشفتگی در جامعه و فرهنگ و نبود عدالت است.

#افلاطون
#موسیقی
#عدالت
#هارمونی

@Fdparizi
در گذشته، موسیقی، فرد را به درون خود هدایت می کرد و هارمونی موسیقی که به تعبیر افلاطون حرکاتش با حرکات روح ما هماهنگی و خویشی دارد، حرکات روح ما را که دچار تزلزل و سرگردانی شده بود سامان می بخشید. امروزه موسیقی های کلاسیک و سنتی به ذائقه ها ممکن است خوش نیاید و به نظر ناساز و غمناک بیاید. 

موسیقی کلاسیک و سنتی از آنجا که دعوت به درون است  و بازیابی روح خود، برای هر کس بر طبق درون خود وی و محتوای روحی اش متجلی می شود. و درون های پوچ و خالی و ناساز و بی اعتدال، منادی درون گرا را نخواهند پسندید! اما کسی که با درون خود در تنهاییِ محض خویش، سازگار و هماهنگ است چنین موسیقی های درون گرایی را خواهد پسندید.

برداشتی آزاد از درس گفتار دکتر محمدرضا بهشتی، کلاس فلسفه افلاطون، تفسیر رساله تیمائوس! 

#موسیقی_سنتی
#موسیقی_کلاسیک
#افلاطون
@Fdparizi
«ما به مدافعان شعر، کسانی که خودشان در کار هنرآفرینی نیستند بلکه دوستدار آن‌اند، رخصت می‌دهیم با زبان نثر در دفاع از شعر سخن بگویند و نشان دهند که شعر نه فقط لذت‌بخش است، بلکه برای جوامع انسانی و زندگی آدمیان مفید هم هست و سخنانشان را از سر مهر خواهیم شنید.» (افلاطون، کتاب دهم، 607 D)

افلاطون این‌گونه همگان را به نوشتن درباره شعر دعوت می‌کند و اولین پاسخ را ارسطو می‌دهد.
بوطیقا یا کتاب ارسطو درباب شعر اولین کتاب در حوزه نظریه ادبیات است که هنوز تازه و قابل ارجاع می‌باشد.

#ارسطو
#افلاطون
#جمهوری
#بوطیقا

@Fdparizi
موضوع رساله‌های افلاطون
از آن‌جا که اکثر رساله‌های افلاطونی به نام افراد حاضر در گفتگو نام‌گذاری شده‌اند، تشخیص موضوع و درون‌مایه رساله از عنوان آن، کاری نشدنی است. در لینک زیر به طور فهرست وار و خلاصه، اشاره‌ای به موضوع و درون‌مایه اصلی رساله‌های افلاطون شده تا پژوهشگران بر حسب علاقه به رساله مورد نظر رجوع کنند.

http://www.ensani.ir/fa/content/105824/default.aspx

#افلاطون
@Fdparizi
Forwarded from سهش
درباره کشور

افلاطون، در محاوره آپولوژی یا دفاعیه، دعوی سقراط در محاکمه اش را نقل می‌کند که یکی از جملات این است: «باید بیش از توجه به منافع کشور، به خود کشور توجه داشت.»

#آپولوژی
#سقراط
#افلاطون
#کشور
@Fdparizi
آپولوژی

آتنیان، به خدا سوگند، آنچه از من خواهید شنید خطابه ای دلنشین مانند گفتار ایشان نخواهد بود که از الفاظ برگزیده و عبارات زیبا ترکیب یافته باشد، بلکه با شما به سادگی تمام سخن خواهم گفت.

سقراط در جلسه دفاعیه اش در دادگاه. به نقل از افلاطون.
منبع: محاورات افلاطون، جلد اول
#آپولوژی
#افلاطون
#سقراط
@Fdparizi
درباره کشور

افلاطون، در محاوره آپولوژی یا دفاعیه، دعوی سقراط در محاکمه اش را نقل می‌کند که یکی از جملات این است: «باید بیش از توجه به منافع کشور، به خود کشور توجه داشت.»

#آپولوژی
#سقراط
#افلاطون
#کشور
@Fdparizi
سهش
هرگز حدیث حاضر غائب شنیده ای؟ مسئله این است: بودن و نبودن حاشیه‌ای بر رساله‌ی سوفسطائی _ افلاطون بیگانه ای از اتباع پارمنیدس، مأمور به یافتن سوفیست است. او مسیر را آغاز می کند اما از هر راهی که می رود سوفسطایی با لبخندی مرموز و ترسناک انتهای آن نشسته است.…
درباره‌ی بودن و نبودن:

اما آیا مراد افلاطون این سخنان بوده است؟ آیا او عالم را هست و نیست می داند یا از وجهی هست و از وجهی نیست، قلمداد می کند؟ مسئله او قلمرو بودن و نبودن است یا بودنِ نبودن و نبودنِ بودن. اگر او بگوید عالم از وجهی هست و از وجهی نیست عبارة اخرای بودن «یا» نبودن است. در این صورت قلمرو بودن از قلمرو نبودن جدا می شود. اما گویی مسئله برای او دقیقا همین است: بودنِ نبودن و نبودنِ بودن. مسئله این است: بودن «و» نبودن!

#سوفیست
#بودن_و_نبودن
#افلاطون
#پارمنیدس

@Fdparizi
هرگز حدیث حاضر غائب شنیده ای؟
مسئله این است: بودن و نبودن

حاشیه‌ای بر رساله‌ی سوفسطائی _ افلاطون

بیگانه ای از اتباع پارمنیدس، مأمور به یافتن سوفیست است. او مسیر را آغاز می کند اما از هر راهی که می رود سوفسطایی با لبخندی مرموز و ترسناک انتهای آن نشسته است. سوفیست، هم شکارگری نیرنگ باز است و هم اقناع گری طالب مزد. هم فضیلت فروشی است که حاصل دسترنج دیگران را به صورت عمده می فروشد و هم جزئی فروشی که کالاهای مورد نیاز روح را داد و ستد می کند. هم جنگاوری است که تن به تن به جنگ با گلادیاتورهای سخن می رود و از راه مجادله کسب در آمد می کند و هم حتی مربی تمیز دانایی و نادانی!
بیگانه، سوفسطایی را در همین تشتت مسیرش تعقیب می کند. سوفسطایی جایی نشسته است که می گوید: «یک تن می تواند همه چیز را بداند.» و چگونه ممکن است یک تن همه چیز را بداند؟ گویی تنها زمانی که او با چشم خدا به جهان بنگرد چنین می‌بیند و این اتفاق گویی تنها در دیالکتیک یا اینترسابجکتیویتی می افتد. اما سوفسطایی از فرد سخن می گوید و نه از عالم بین افراد. و از آموزش سخن می گوید و نه از گفتگو. او هنرش را می آموزد و این گونه نیست که به گفتگو بنشیند تا حقیقت جلوه نماید. او گوئی ادعای خدایی می کند. ادعای خدایی کردن بد نیست. اما این ادعا تنها می تواند از جانب خدا باشد. غیر خدا وقتی ادعای خدایی می کند خود را در جایی غیر از آنچه که هست قرار داده و عالم را به هم ریخته و شاید به همین سبب، سوفسطائی چهره همواره محکوم تاریخ اندیشه است.
اما بیگانه در تعقیب و تعقب سوفیست، به شبیه سازی و ظاهر سازی می رسد و در این دم متوجه است که دشوارترین مسئله را پیگیری می کند. مسئله‌ی «بودن و نبودن» را! مسئله‌ی «چیزی که هست بی آن که باشد.» و مسئله‌ی«چنین می گویند اما چنین نیست» و اصلا گوئی مسئله همین است: بودن و نبودن!
بیگانه این بار کمندش را بلندتر پرتاب می کند و می خواهد بودنِ «نبودن» را فراچنگ آورد. چرا که سوفیست خود را در تاریکی نبودن مخفی کرده و می گوید: «نبودن، تاریک است. نبودن، نیست.» و چون نیست، «غیر بودن» نیست. و «غیر» نیست و تنها «همان» است که هست. و چون غیر نیست، غیر صادق، غیر موجه، غیر قابل دفاع هم نیست. و همه چیز صادق، موجه و قابل دفاع است.
بیگانه می خواهد مخفیگاه سوفیست را افشا کند و کوس رسوایی اش را در هم بام و برزنی به صدا در بیاورد. او می فهمد، مسئله این نیست: بودن «یا» نبودن. مسئله این است: بودن «و» نبودن. مسئله حاضر غائب است. مسئله وجود لاوجود است و هستی «نیستی».
آنجا که هملت، پارمنیدس وار از بودن «یا» نبودن سخن می گوید، از دهشتناک ترین دقایقی است که بر بشر می گذرد: «هستی هست حال آنکه محال است که ناهستی باشد.» و این «یا» خطی همواره میان این دو قلمرو میکشد. قلمرویی که بودن را در بر می‌گیرد و قلمرویی که نبودن را. هیچ چیز را. قلمرویی که نیست را در بر می گیرد. قلمرویی که نیست. او حتی به ابناء و اولادش انذار می دهد و آنان را بر حذر می دارد که:«هرگز قبول مکن که لاوجود هست. روح کنجکاوت را از این اندیشه دور نگاه دار!»
در این میان، مردی از عالم فلسفه قرون وسطی یا اقلیم فلسفه اسلامی می گوید: هستی به وجهی هست و از وجهی نیست. و نیستی به وجهی نیست و از وجهی هست. چرا که برای وی، هستی در عالم سریان دارد و در هر اقلیمی تا حدی و به وجهی آشکار شده است. هستی هست و نیست. در عالم ناسوت به گونه ای و در عالم مثل به گونه ای دیگر. هستی یک بار همان است و بسیار نه آن. به اندازه همه دفعاتی که نیستی است، نه آن است. و همان و نه آن، هستی های ازلی هستند که همواره بوده اند. از ابتدا تا انتها. همراه با مثل و دمیورژ و دیگر پایندگان همیشه.
در چشم ایشان، پارمنیدس چنان بلندقامت است که تنها چشمانش، عالم مثل را دیده که هستی را چنین می سراید: حرکت نیست. سکون هست. هستی هست حال آنکه محال است که ناهستی باشد. هستی همان است. و این چنین است که پرمهابت و دهشتناک در ابتدای تاریخ اندیشه نشسته است. چرا که تنش درعالمی است و سرش بر فراز آن در عالمی دیگر.
اما حقارت سوفیست او را در پشت قامت پارمنیدس مخفی کرده و حرف او را در عالمی دیگر تکرار می کند. عالمی که در آن هستی به وجهی نیست و نیستی به وجهی هست. او خود را از اتباع پارمنیدس جا می زند حال آن که سالها از او دور است. فاصله ای دور و دیر . فاصله ای به اندازه ازلیت و انقضاء!. به اندازه ناسوت و مثل. و به اندازه ارتفاع خط تمثیل افلاطونی.

#سوفیست
#افلاطون
#بودن_و_نبودن
#پارمنیدس
@Fdparizi
درباره‌ی شعر (4):

رساله ایون مربوط به دوران اولیه (سقراطی) افلاطون است. در این بخش، شاعران ارزشی ندارند اما شعر که الهامی از جانب خدای است ارزش دارد. در رساله فایدروس، که از آثار دوران کمال افلاطون محسوب می‌شود، وی متوجه شاعر شده و می‌گوید، الهه به ارواح پاک شعر را الهام می‌کند. در نتیجه شاعر دارای ارزش می‌شود.
در فایدروس شاعر باید خودش با حقیقت آشنا باشد و انسان را بشناسد. در واقع ،شاعرِ فایدروس، شاعرِ فیلسوف است که عالم مثل را دیده است. در حالی که در ایون، شاعر، تنها مجنونی است که حرفهای الهه را تکرار می کند.

#شعر
#افلاطون
#فایدروس
#ایون
#عالم_مثال

@Fdparizi
درباره‌ی شعر (3):

در جمهوری، که از آثار دوران میانی افلاطون است، بحث مهم میمسیس، محاکات یا تقلید مطرح می شود. در بحث محاکات این عنوان می‌گردد که عالم مثالی وجود دارد که مثال اعلای هر چیز در آن است. بعد عالم ماده هست که روگرفت و تقلیدی از آن عالمِ مثال است و در ادامه، هنر، تقلیدی از عالم ِماده که روگرفتی از عالم مثال بود، می‌باشد. در نتیجه، هنر، در اینجا، روگرفتِ روگرفت است که نزد افلاطون ارزش چندانی ندارد.
در نهایت، افلاطون در جمهوری قواعد مشخص و سرسختانه ای را برای شعر قرار می‌دهد و تنها اشعاری که با این قواعد هماهنگ باشند را برای انتشار در پلیس یا شهر، مجاز می‌داند. وی اشاره می کند که بچه ها چون در سن تمییز عقلانی نیستند باید در محتوای هنر، اعم از شعر و موسیقی و داستان و نقاشی و مجسمه سازی و... دقت کافی شود. وی با تأکید، طرفدار سانسور است و حتی بحث از آلات مشترکه و مختصه موسیقی می‌کند.
در واقع افلاطون می‌گوید آغاز هر کار مهمترین قسمت آن کار است و در تربیتِ جوانان، آغاز این تربیت بسیار مهم و تاثیرگذار است.
وی می‌خواهد جامعه ای عادلانه و قانونمند بسازد و در درجه اول هدفش سیاسی- تربیتی است.

#افلاطون
#شعر
#جمهوری
#میمسیس
#عالم_مثال
@Fdparizi
درباره‌ی شعر (2):

در سنت اساطیری یونان چنین بوده و افلاطون نیز در ایون بر همین سبیل است و آن اینکه توانایی افراد در اشعار مختلف را ناشی از الهام الهگان مختلف می‌دانند.
افلاطون در ایون، شاعر را از این جهت با پیامبران و کاهنان و پیشگویان مقایسه میکند که ایشان نیز تحت تاثیر جذبه الهی قرار میگیرند و از این جهت همه این افراد را مجنون می خواند.
دلیلش هم این است که شاعران درباره‌ی موضوعاتِ دیگر، نه دانش عمیقی دارند و نه بیان ظریفی و حتی برخی شاعران فقط یک یا چند شاهکار دارند و این یعنی خود شاعر در تولید اثرش کمترین نقش را دارد و خدا عقل و هوشیاری را از شاعر میگیرد و اتفاقا شعر را بر زبان افراد حکیم جاری نمیکند تا همگان بفهمند این اتفاق، تحت تاثیر جذبه‌ی الهی است و نه تلاش خود شاعر.
حتی افلاطون در ایون می‌گوید: خدا بهترین شاهکارها را بر زبان بی مایه ترین افراد آشکار میکند تا مشخص شود که تحت تاثیر جذبه او هستند.

#افلاطون
#ایون
#شعر
@Fdparizi
درباره‌‌ی شعر (1):

افلاطون در چند رساله درباره شعر حرف میزند اولین آنها ایون هست که تخصصا در این مورد بوده و کتاب فایدروس،که رساله ای زیباشناسانه است و درباره آیین سخن وری و عشق در آن بحث می شود. در کتاب جمهوری و قوانین نیز به فراخور بحث، درباره شعر و شعرا سخن به میان می آید.
در کتاب ایون، افلاطون، شعر را نتیجه الهام خدایان دانسته و شاعر را در آنچه که به او الهام میشود ناآگاه قلمداد کرده است. در واقع شاعر، کار خاصی انجام نداده جز اینکه تحت تاثیر جذبه الهه واقع شده است.
افلاطون شاعر را با اوریپیدس مقایسه میکند. اوریپیدس یعنی سنگی که مغناطیس داشته و حلقه های آهنین را جذب میکند.
هر نوع شعر خدای خودش را دارد. این خدایان حاصل ازدواج زئوس با نیموزینی، خدای حافظه اند.
خدای حماسه: کالیوپ.
خدای شعر عاشقانه و ادبیات غنایی: اراتو.
خدای تراژدی: ترپسکیور.
خدای کمدی: تالی.

#افلاطون
#شعر
#ایون
#فایدرس
#جمهوری
@Fdparizi
درباره‌ی سیر مطالعاتی محاورات افلاطونی:

سیر پیشنهادی دکتر مهدی قوام صفری، استاد فلسفه دانشگاه تهران برای مطالعة محاورات افلاطونی:

ستاره دارها را بنا به پیشنهاد استاد میتوانید بار اول نخوانید اما در دفعات بعد آن ها را هم حتما بخوانید.

مرحله اول: 1- آپولوژی :دفاعیه سقراط 2-کریتون 3- ائوثفرون 4- آلکیبیادس* 5- لاخس 6- لوسیس 7- خارمیدس 8 - هیپیاس بزرگ 9- هیپیاس کوچک* 10- پروتاگوراس 11- گرگیاس 12- ایون 13- ائوثودمس 14- منکسنس 15- کراتولس 16-فیلبس

مرحله دوم: 1-جمهوری 2- سیاسی 3- کریتیاس* 4- تیمایس 5- قوانین 6- اپینمس*

مرحله سوم: 1-ثئایتتوس 2- نامه هفتم 3- منون 4- فایدون 5- سوفسطایی 6- پارمنیدس

مرحله چهارم: 1-مهمانی 2- فایدرس

#افلاطون
#سیرمطالعاتی

@Fdparizi
درباره‌‌ی دیالکتیکِ شدن:
افلاطون از دیالکتیکِ امر محدود و امر نامحدود سخن میگوید که "شدن" را رقم میزند. من از امر ِنامحدود، "هست های ازلی" و از امر محدود "مکان" را برداشت می‌کنم. مکانی که دراینجا به تعبیر تیمایوس به منزله‌ی"دایه‌ی شدن" است. مکانی که افلاطون نه به صراحت اما به تمثیل آن را همان "ماده" که شدن در آن صورت می گیرد می نامد. شونده از دیالکتیک ِباشنده و آنچه شدن در آن صورت میگیرد، بود می یابد. در واقع دمیورژ، با روگرفت از باشنده، شونده را در محمل ماده که دایه‌ی شدن است می سازد. تا در این سیر دیالکتیکی، شدن محقق شود و روگرفت رو به سوی ایده‌ی ازلی، سیر دیالکتیکی خویش را پی بگیرد. او با این سیر دیالکتیکی عالم را دایره‌ای پویا از شدن و تکون علی الدوام می بیند.

#افلاطون
#دیالکتیک

@Fdparizi