با یک دوست خوب بیرون رفته بودیم و به گفتگو و تبادل تجربیات میپرداختیم که آن دوست، برایم از گوشی همراه خود دو آهنگ از چایکوفسکی و ویوالدی پخش کرد و من به آنها گوش دادم. آهنگهای پر انرژی و سرحالی بودند و اولین چیزی که به ذهنم آوردند این بود: چه
کلاسیکهای متفاوتی! اسم قطعهی چایکوفسکی، دریاچهی قو بود. شما را نمیدانم، اما یکی از گیراترین و زیباترین اسمهایی است که تاکنون شنیدهام. همه چیز دارد، احساس، دقت، ظرافت، لطافت؛ از آنجایی که میگوید «قو» تمام ذهنم پر از رنگ سفید میشود. اسم فوقالعادهای است.
چند شب بعد در خانه، برترینهای هرکدام را دانلود کردم و شروع کردم به گوش کردن. راستش هنوز به تمام آنها گوش نکردم، اما قدرتمندترین حسی که این آهنگها به من دادند، حس «شخصیت داشتن» و «تشخص» بود. حسی آمیخته از نظم و آرامش و انرژی کنترل شده. حسی آمیخته از هر حس فاخری که مثل مردان سرسخت انگلیسی، داشتن آنها به آدم حس غرور میدهد. حسی که از طرف من خطاب به هنرمندان میگفت: نمیدانم چطور چنین چیزی ساختی، آیا بهت الهام شده یا آرنولدی تلاش کردی و به این قطعه رسیدی، اما هرجا که هستی، بهشت یا جهنم، دمت گرم!
نه حوصله مقدمه چینی دارم و نه میدانم چطور مقدمه بچینم. پس: بیایید
کلاسیک گوش کنیم! آنقدر از رادیو و تلویزیون قطعات تکراری موتزارت و بتهوون شنیدهایم و آنقدر برایمان با این اسمها قیافه گرفتهاند که من ترسیدم با آوردن اسم چایکوفسکی و ویوالدی، از دماغ فیل افتاده باشم. آنقدر تنها چیزی که شناختیم «باخ» و ارکستر سمفونیک شهرهای مختلف (مثلا پراگ) بوده که یادمان رفته اگر مفصلترین هنر تاریخ که همیشه وجود داشته نقاشی باشد، بعدش
موسیقی است.
اگر شعارمان نفرت از دنیای مدرن است و وظیفه خود را نقد زندگی مکانیکی میبینیم، بیایید
کلاسیکهای
موسیقی را جستجو کنیم. اگر فکر میکنیم با این تفکر میتوانیم در این دوره و زمانه آوانگارد باشیم و برگردیم به زندگی رنسانسمانند و قرن هفتم و هشتم هجریمانند، بیایید
کلاسیک گوش کنیم. اگر با شنیدن بهترین
موسیقیهای امروز (حتی قطعات اصیل ایرانی) باز هم فکر میکنیم یک چیزی کم است، بیایید
کلاسیک گوش کنیم.
کلاسیک را نه به خاطر اسمش، و حتی نه به این خاطر که دوست داریم ساخته شویم و بارور باشیم گوش کنیم،
کلاسیک را گوش کنیم، چون در تنهاییهای حوصلهسربرمان که باز هوس زندگی مکانیکی میکنیم، شاید از معدود چیزهایی باشد که میتواند ما را سراسر «احساس» کند.
کلاسیک گوش کنیم چون از ته قلب، خودمان را دوست داریم، نه قیافه گرفتن به خاطر اسم چایکوفسکی و ویوالدی را.
کلاسیک گوش کنیم، چون شاید تنها
موسیقیای باشد که احساس خواهیم کرد واقعا عاشقش هستیم.
من هم چیزی از
کلاسیک نمیدانم. بعد از بتهوون و موتزارت و باخ و شوپن، ویوالدی و چایکوفسکی تنها اسمهای تازهای هستند که با آنها آشنا شدهام. اما خب، همین جستجوها هستند که انسان را از خرگوش و آهو و گوزن و جغد متفاوت میکند. مگر نه؟
این قطعات، دو قطعه چایکوفسکی و ویوالدیاند. البته قطعه ویوالدی، همانی نیست که من ابتدا گوش کردم، اما قطعه چایکوفسکی همان است. امیدوارم «قلب» شما هم جرقه بخورد و واقعا «حس» کنید که از
کلاسیک خوشتان آمده. نیامد هم فدای سرتان، چند ماه بعد برگردید و دوباره گوش کنید، شاید خوشتان آمد. نشد باز هم این کار را تکرار کنید، عمرا اگر تا ابد خوشتان نیاید.
#امیر_دلاوری_پاریزی#موسیقی_کلاسیک #چایکوفسکی #ویوالدی@Fdparizi