جنگ است ...
نوشتار پریسا پیمان
فعال رسانه و محیط زیست
احسان محمدی یه کتاب داره به نام جنگ بود؛من نخوندم البته؛خب تقدیم نکردند با امضای نویسنده وگرنه حتما خونده بودم؛
هشتک عجب رویی داری والا
😇خواستم یه شوخی بندازم اول نوشته ای که تلخ هست در ادامه؛
برگرفته از سایت طاقچه از کتاب جنگ بود :
شنیدن صدای مادرم همیشه آرامم میکرد؛مثل آخر شبها که برایمان لالایی میخواندو یادمان میرفت کی خوابمان برده؛توی تاریکی و روشنی صبح صورتش را میدیدم که مثل ماه میدرخشید؛ستارههای آبی خالکوبیشده روی چانهاش بیش از هر وقت دیگری به نظرم زیبا آمد و دلم میخواست انگشتهایم را دراز میکردم و دست میزدم به ستارههای چانهاش...
حالا من دلم میخواهد کتابی بنویسم از شبهای تهران و نامش را بگذارم جنگ است؛درست همان وقتی که ما دستهایمان را بیست ثانیه با آب و صابون میشوییم تا کرونا نگیریم،چه دستهایی که در شبهای این شهر بی در و پیکر،از لا به لای دستمال توالت و استفراغ جمع و ریخته شده در سطل،دنبال لقمه ای نان می گردند.
و تو چه می دانی که یافتن تکه پاره ای کارتن موزی یا ورق نازک آلومینیومی، یا حتی شکستن یه لامپ برای دوزار داخلش یعنی چه؛
که نان خوردن از میان انبوهی لجن یعنی چه؛ شاید او هم از همان روستای مرزی آمده باشد و شاید دلش برای خالکوبی چانه مادرش تنگ شده؛
خلاصه که، جنگ است برادر؛چه در کابل که بچه های بیگناه یک مدرسه در خون خودشان غوطه ور میشوند،چه در شبهای تهران؛
جنگ است و من دلم میخواهد دست های آن نوجوان را از سطل بیرون بکشم و به کاری بهتر مشغول کنم اما نمی توانم، نمیشود، نمی گذارند ...جنگ است؛
پی نوشت : چند هفته پیش از نشریه ای تماس گرفتند که یه گزارش بنویس در نقد طرح فلان شهری؛ دیشب که خانم خبرنگار پس از چند مرتبه پیگیری، تلفن زد،گفتم از شما چه پنهون دستم به نوشتن نمیره اما چشم تلاشم رو می کنم؛
چند بار هم لایو و سخنرانی پیشنهاد شده در جلسات اما هی این پا اون پا کردم فقط به یک دلیل؛
گفتم، والا من میخوام کار کنم توی این حوزه و اگر هم نقدی میکنم از سر کینه یا دشمنی با مدیران شهری نیست اما هنوز یادم نرفته مدیر محترم...در سازمان
مدیریت پسماند رو که تابستان گذشته،درحالیکه بعد از کلی جلسه و نامه نگاری اداری کار ما رو فرستادند بایگانی، توی حیاط مجموعه جلوم رو گرفت و گفت:گند زدی خانم پیمان؛اون چه استوری بود از سطل زباله های ما گذاشتی اینستاگرام؟!! گفتم:جان، استوری؟و یادم افتاد سری قبل از سطل های آبدارخونه سازمان عکس منتشر کرده و زیرش نوشته بودم : در سازمان
مدیریت پسماند زباله تفکیک نمی کنید،اونوقت بالای منبر برای مردم روضه تفکیک در مبدا و فرهنگ شهروندی میخونید؟خب دروغ گفتم مگه ؟
حالا مگه اصلا اون استوری رو چند نفر دیدن؟ اصلا به کجا برخورد؟ اصلا فازتون چیه شما؟
#جنگ_است#جنگ_بود#مدیریت_پسماند@EarthHour