#سنت_کارد_و_کفن از سنت های پیشین در فرهنگ مردم لرستان چه لر و چه لک بوده است و در دیار سیمره نیز رواج داشته است :
@ceymarianمطلب زیر با عنوان سنت کارد و کفن برگرفته شده از سایت شخصی نجم الدین گیلانی عضو انجمن تاریخ محلی ایران می باشد:
@ceymarianمردم لر همانند دیگر اقوام ایرانی دارای آداب و رسومی اصیل و بسیار کهن هستند که جدا از بحث قدمت تاریخی¬شان، به لحاظ اخلاقی، فرهنگی و انسان¬سازی نیز می¬توانند الگو باشند. به عنوان نمونه از رسم کارد و کفن می¬توان درس بخشش، احترام به بزرگان و ریش سفیدان را آموخت.
این آداب و رسوم که ریشه در فرهنگ باستانی این منطقه دارند، به صورت نسل به نسل و روایی از پس هزاره¬ها گذشته و هم¬اکنون نیز در فرهنگ مردم لر رایج می¬باشند. البته این آداب و رسوم خاص یک قوم و منطقه هم نیستند.
تاریخ و فرهنگ دره شهر
چنانکه سنت کارد و کفن در سیستان (خاستگاه پهلوانان قدیم) و در بین مردم کرد نیز رایج است. اگر چه این رسم یک سنت باستانی بوده و تاریخ آن به سرآمده، ولی در سالها پیش که عُرف بر قانون می¬چربید بسیار کارآمد، مفید و انسان دوستانه بود. در گذشته¬های دور باستانی نسبت عُرف با قانون، نسبت زیربنا و روبنا بود. عُرف مانند صخرة محکمی به عنوان زیربنا در زیر ظواهر اجتماعی و قانون قرار داشت و برای اجتماع، همان ثبات و پایداری را فراهم می¬کرد که غریزه، عادت و توارث برای نوع بشر به وجود می¬آورد. در قدیم قدرت عرف از قدرت قانون برتر بود؛ چراکه عرف از خود مردم سرچشمه می-گرفت، ولی قانون را نیروی مافوقی بر آنان تحمیل کرده بود. بنابراین تخطی از عرف مورد خشم همة مردم بود. با این مقدمه می¬خواهیم به اصل موضوع برگردیم که سنت کارد و کفن از چه پیشینه¬ای برخوردار است و چرا به بخشش منتج می¬شد، نه قصاص؟!
سنت کارد و کفن به این شکل است که وقتی کسی مرتکب قتلی می¬شود، بزرگان و کدخدایان میانجی-گری کرده و شخص قاتل را همراه با کارد و کفن و یک جلد قرآن کریم به خدمت بازماندگان مقتول می¬برند که یا او را ببخشد و یا با کارد او را قصاص کرده و کفن کنند. معمولاً در اینجور مواقع قاتل را می¬بخشند. این سنت اگرچه امروزه در فرهنگ مردم لرستان کم¬رنگ شده است، ولی تا سالهای اخیر رایج بوده است (در فیلم خون بس نمونه آن را می¬توان دید). نمونه¬ای از این سنت را در عهد هرمزد چهارم (590- 579میلادی) پادشاه ساسانی می¬بینیم.
زمانی که
#خسروپرویز به قصد شکار به روستایی می¬رود و در آنجا بساط عیش و شب¬زنده¬داری پهن می¬کند. در این بین صدای چنگِ چنگ¬نوازان او برای همسایگان مزاحمت ایجاد می¬کند و اسب او به کشتزار یکی از اهالی روستا می¬رود. وقتی این خبر را به هرمزد چهارم می¬رسانند، او چنگِ چنگ¬نواز را شکسته و خسرو را تهدید به مرگ می¬کند.
خسروپرویز نیز کفن می¬پوشد و کاردی برداشته و همراه مردان کهن¬سال برای شفاعت به خدمت پدر می¬رود و می-گوید یا ببخش یا بکش؛ که در نهایت با این کار و شفاعت بزرگان و ریش¬سفیدان، هرمزد چهارم، پسر را می¬بخشد.
این داستان به طور کامل در کتاب خسرو و شیرینِ نظامی گنجوی آمده است که بخش اصلی آن آورده می¬شود:
شفیع انگیخت پیران کهن را
که نزد شه برند آن سر و بن را
مگر شاه آن شفاعت در پذیرد
گناه رفته را بر وی نگیرد
کفن پوشید و تیغ تیز برداشت
جهان فریاد رستاخیز برداشت
به پوزش پیش می¬رفتند پیران
پس اند شاهزاده چون اسیران
چو پیش تخت شد نالید غمناک
به رسم مجرمان غلطید بر خاک
که شاها بیش ازینم رنج منمای
بزرگی کن به خردان بر ببخشای...
هنوزم بوی شیر آید ز دندان
مشو در خون من چون شیر خندان
عنایت کن که این سرگشته فرزند
ندارد طاقت خشم خداوند
اگر جرمیست اینک تیغ و گردن
زتو کشتن ز من تسلیم کردن...
بگفت این و دگر ره بر سر خاک
چو سایه سر نهاد آن گوهر پاک
چو دیدند آن گروه آن بردباری
همه بگریستند الحق بزاری
وزان گریه که زاری بر مه افتاد
ز گریه¬هائی بر شه افتاد...
چو هرمز دید کان فرزند مقبل
مداوای روان و میوه دل...
سرش بوسید و شفقت بیش کردش
ولیعهد سپاه خویش کردش
(نظامی گنجوی، 1313: 46- 45).
دکتر
#نجم_الدین_گیلانیادامه در پست بعد
تاریخ و فرهنگ دره شهر
👇👇https://telegram.me/joinchat/B0nZgT4zXAV1FXbI03MGog