#مغز ، و
#خودآگاهیBrain, and Consciousness
بخش نخست :
برگرفته از کانال واقعیت های درباره ی مغز
یکی از مهمترین چالشهایی که سالها فلاسفه و دانشمندان با آن مواجه بودند، درک
خودآگاهی (کانشسنس) بوده است. در دنیای فلسفه، از زمانِ «رنه دکارت» فیلسوف فرانسوی، بحث بر این بوده که آیا «ذهن» و «مادّه» دو پدیدهٔ جدا هستند یا خیر. با پیشرفت دانشِ عصب پژوهیِ جدید، رویکردِ واقع گرایانه تری در افقِ دید ما قرار گرفته است، رویکردی که از راهبردهای فلسفی سود میجوید، ولی برای گرفتن پاسخ، از پژوهشهای فلسفی استفاده نمیکند. مهمترین ویژگیِ این رویکرد این است که، اساسأ به دنبال پاسخ این سوال نیست که: «چرا
خودآگاهی یا کانشسنس وجود دارد» بلکه بدنبال این است که اساسِ مادّیِ
خودآگاهی چیست، و بدین طریق از این ایده که
خودآگاهی یک پدیده ذهنی (سوبژکتیو) است، گذر کرده و بتواند، به درک عینی(ابژکتیو)و قابل اندازه گیریِ
خودآگاهی دست یابد.
یکی از پژوهشگرانی که با همکاری با دیگر مغز پژوهانِ شناختی، نوروساینتیستها، روانپزشکان، متخصصین تصویرنگاریِ مغز، ریاضیدانان و فلاسفه به بررسی «
خودآگاهی و یا کانشسنس» پرداخته است، پرفسور آنیل سث Anil Seth در مرکز Sackler در دانشگاه ساسکس انگلستان میباشد. پژوهشهای گروه او و دیگر نوروساینتیستها در پژوهشگاههای مختلف در دنیا، منجر به یک انقلابِ پایهای در علم پزشکی شده، و در عینِ حال چالشِ جدیدی برای درکِ فعّالیتهای ذهنی، و همچنین درکِ فرآیندهای اخلاقی ایجاد نموده است. پژوهشهای آنیل سث، دیدگاهی نو در اینکه چگونه همکاری مغز و بدن در حفظِ
خودآگاهی مشارکت میکنند و باعثِ حفظِ بقا انسان میشوند، ایجاد نموده است.
یکی از فلاسفهای که تأثیرِ به سزایی در پژوهشهای فلسفیِ
خودآگاهی داشته، دیوید چالمرز استرالیایی است که با اقتباس از رنه دکارت، مشکلات درکِ
خودآگاهی را به دو قسمت « مشکلِ ساده easy problem » و «مشکلِ سخت hard problem » تقسیم میکند. مشکلِ ساده، درک این فرآیند است که، چگونه مغز (و بدن) احساس، شناخت، یادگیری، و رفتارهای مختلف را باعث میشوند. اما مشکلِ سخت، درکِ این مسئله است که چگونه پدیدههای فوق (یادگیری، رفتارها، و غیره) منجر به ایجادِ «
خودآگاهی» میشوند، و چرا ما مانند روباتها، یا مردگان متحرک ( زامبیهای فلسفی) که هیچ درکی از ماهیّتِ داخلی بدن خود ندارند، نیستیم. به عقیدهٔ چالمرز حلّ ِ «مشکلِ ساده» هیچ کمکی به حلّ ِ «مشکل سخت» نمیکند، و به همین دلیل «
خودآگاهی» به صورت یک پدیدهٔ مرموز باقی میماند.
به عقیده پرفسور آنیل سث، به جای مشکل ساده و یا سخت، باید از اصطلاح « مشکل حقیقی real problem » استفاده کنیم و بدنبال یافتن اجزاء ِ «
خودآگاهی» و اساس بیولوژیکی آن باشیم، بدون اینکه وجود آنرا انکار کنیم.
برای درک «
خودآگاهی» باید سه پدیده را جداگانه بررسی کنیم، اوّل «سطح
خودآگاهی level of consciousness, دوم «محتویاتِ
خودآگاهی conscious content » و سرانجام «
خودآگاهی به خود conscious self».
«سطح
خودآگاهی» به این میپردازد که ما اصلاً خودآگاه هستیم یا خیر. مثلاً در حالت یک خواب بدون رویا ( یا تحت بیهوشی عمومی) هستیم و یا کاملاً بیدار هستیم و هوشیار!
«محتویاتِ
خودآگاهی» تمامِ پدیدههایی است که به شما تجربهٔ
خودآگاهی را در زمانی که هوشیار هستید، میدهد، مانند تصاویر، صداها، بوها، هیجانات، تفکرات، باورها و هر آنچه که در جهان داخل بدن شما میگذرد و از همه مهمّتر، تجربهٔ اختصاصی « بودن being you» که همان «
خودآگاهی به خود» است که از تمامِ جوانبِ
خودآگاهی، برای خودِ ما مهمّتر است.
⚛ @AndisheKonimادامه دارد
👇