الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)

#مین_والمری_به
Channel
Logo of the Telegram channel الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)
@ALVARESINCHANNELPromote
537
subscribers
10.3K
photos
645
videos
247
links
❤️رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤️ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @alvaresin1394
🌸🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌸🌿
#رسول_تخریبچی
#تخریبچی_شهید
#حاج_رسول_فیروزبخت
✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی

شهید #رسول_فیروزبخت سال 1345 در کرج به دنیا آمد
و در گلشهر زندگی کرد.
از وقتی خودش را شناخت دیگر بندگی کرد و خوب هم بندگی کرد. جوانهای #گلشهر_کرج خیلی‌هایشان رسول را نمی‌شناسند.
آهای نوجوان‌های 16 ساله، او هم سن شما بود رفت جبهه و در جبهه ماندگار شد.
در میان گردان‌های گوناگون حاضر در #دفاع_مقدس، شاید با جرات بتوان گفت که #بچه‌های_تخریب‌‌ بیشتر از همه به شهادت نزدیک بودند. آنها هر لحظه باید خود را برای رفتن به معراج آماده می‌کردند.
رسول مثل بعضی‌ها برای #رفع_تکلیف جبهه نرفت بلکه برای #انجام_تکلیف جبهه رفت. او در جبهه دنبال کمال بود و سعی می‌کرد در جبهه جایی که نوک پیکان سختی‌هاست باشد. پس رسول «تخریب‌چی» شد. همه وجودش در سوز و گداز بود و اگر خنده و شوخی هم می‌کرد دنبال رد گم کردن بود.
بخشی از دل نوشته شهید «فیروزبخت»:
معلوم نیست که چه کسی از برادرانی که با ما هستند تا آخر جنگ زنده بمانند. شاید من جزو یکی از آنها باشم که توفیق شهادت را نداشته باشم و زنده بمانم نمی‌دانم آن موقع چه حالتی به من دست می‌دهد. الان که دارم فکر آن موقع را می‌کنم سینه‌ام درد می‌گیرد و از خدا می‌خواهم ....
خوشا آنانکه جانـان می‌شناسند طریق عشق و ایمان می‌شناسند
بسی گفتیم و گفتند از شهیدان شهیدان را شهیدان می‌شناسند
یک هفته قبل از شهادتش، من و رسول توی چادر #بچه‌های_تخریب لشکر 10 توی #مقر_الوارثین، تنها شدیم او با خودش خلوت کرده بود دیدم صورتش خیسه، انگار گریه کرده تا منو دید با آستین لباسش اشک هاشو پاک کرد.
دیدم حال و حوصله شوخی رو نداره، یه خورده با هم درد دل کردیم. رسول بدون مقدمه با نگرانی گفت: نمی‌دونم چرا کار ما درست نمیشه. همه رفقای ما یکی یکی رفتند و داره جنگ تموم میشه و ما هنوز زنده‌ایم. تورو خدا بیاییم یه کاری کنیم.
یک عده هنوز تو گردان نیومده پرواز می‌کنند. دیدم حال خوبی داره گفتم بذار تو حال خودش باشه و بدون خداحافظی ازش جدا شدم. #شهید_حاج_رسول_فیروز بخت در پاک‌سازی #میادین_مین_منطقه_سردشت به همراه همرزم شهیدش #حاج_قاسم_اصغری در 10 آبان 66 بر اثر انفجار #مین_والمری_به آسمان پر کشید.
🌿🌸
🌸🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹
🌹
#آیا_به_یاد_ما_هستید
نیم ساعت از نیمه شب 12 ماه رمضان گذشته بود که مشرف شدم به امام زاده عبدالله(ع) شهرری.
ساعت یک نیمه شب مناجات حاج محمدرضا غلامرضازاده شروع شد
وسط مناجات ابوحمزه #یاد_رسول افتادم
🟢 #رسول اهل مناجات بودوخیلی هم بدگریه میکرد و چشم های پرخون و ورم کرده اش زود اون رو لو میداد.یک هفته قبل از شهادتش، من و رسول توی چادر #بچه‌های_تخریب لشکر10توی #مقر_الوارثین، تنها شدیم او با خودش خلوت کرده بود دیدم صورتش خیسه،انگارگریه کرده تا منو دید با آستین لباسش اشک هاشو پاک کرد.
دیدم حال وحوصله شوخی رو نداره،یه خورده باهم درد دل کردیم.رسول بدون مقدمه با نگرانی گفت:نمی‌دونم چرا کار ما درست نمیشه. همه رفقای ما یکی یکی رفتند و داره جنگ تموم میشه و ما هنوز زنده‌ایم. تورو خدا بیاییم یه کاری کنیم.
یک عده هنوز تو گردان نیومده پرواز می‌کنند. دیدم حال خوبی داره گفتم بذار تو حال خودش باشه و بدون خداحافظی ازش جدا شدم. #شهید_حاج_رسول_فیروز بخت در پاک‌سازی #میادین_مین_منطقه_سردشت به همراه همرزم شهیدش #حاج_قاسم_اصغری در10 آبان 66بر اثر انفجار #مین_والمری_به آسمان پر کشید.(جعفرطهماسبی)
🌿🌸
🌸🌿🌿🌿
@alvaresinchannel
🌸🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌸🌿
#رسول_تخریبچی
#تخریبچی_شهید
#حاج_رسول_فیروزبخت
✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی

شهید #رسول_فیروزبخت سال 1345 در کرج به دنیا آمد
و در گلشهر زندگی کرد.
از وقتی خودش را شناخت دیگر بندگی کرد و خوب هم بندگی کرد. جوانهای #گلشهر_کرج خیلی‌هایشان رسول را نمی‌شناسند.
آهای نوجوان‌های 16 ساله، او هم سن شما بود رفت جبهه و در جبهه ماندگار شد.
در میان گردان‌های گوناگون حاضر در #دفاع_مقدس، شاید با جرات بتوان گفت که #بچه‌های_تخریب‌‌ بیشتر از همه به شهادت نزدیک بودند. آنها هر لحظه باید خود را برای رفتن به معراج آماده می‌کردند.
رسول مثل بعضی‌ها برای #رفع_تکلیف جبهه نرفت بلکه برای #انجام_تکلیف جبهه رفت. او در جبهه دنبال کمال بود و سعی می‌کرد در جبهه جایی که نوک پیکان سختی‌هاست باشد. پس رسول «تخریب‌چی» شد. همه وجودش در سوز و گداز بود و اگر خنده و شوخی هم می‌کرد دنبال رد گم کردن بود.
بخشی از دل نوشته شهید «فیروزبخت»:
معلوم نیست که چه کسی از برادرانی که با ما هستند تا آخر جنگ زنده بمانند. شاید من جزو یکی از آنها باشم که توفیق شهادت را نداشته باشم و زنده بمانم نمی‌دانم آن موقع چه حالتی به من دست می‌دهد. الان که دارم فکر آن موقع را می‌کنم سینه‌ام درد می‌گیرد و از خدا می‌خواهم ....
خوشا آنانکه جانـان می‌شناسند طریق عشق و ایمان می‌شناسند
بسی گفتیم و گفتند از شهیدان شهیدان را شهیدان می‌شناسند
یک هفته قبل از شهادتش، من و رسول توی چادر #بچه‌های_تخریب لشکر 10 توی #مقر_الوارثین، تنها شدیم او با خودش خلوت کرده بود دیدم صورتش خیسه، انگار گریه کرده تا منو دید با آستین لباسش اشک هاشو پاک کرد.
دیدم حال و حوصله شوخی رو نداره، یه خورده با هم درد دل کردیم. رسول بدون مقدمه با نگرانی گفت: نمی‌دونم چرا کار ما درست نمیشه. همه رفقای ما یکی یکی رفتند و داره جنگ تموم میشه و ما هنوز زنده‌ایم. تورو خدا بیاییم یه کاری کنیم.
یک عده هنوز تو گردان نیومده پرواز می‌کنند. دیدم حال خوبی داره گفتم بذار تو حال خودش باشه و بدون خداحافظی ازش جدا شدم. #شهید_حاج_رسول_فیروز بخت در پاک‌سازی #میادین_مین_منطقه_سردشت به همراه همرزم شهیدش #حاج_قاسم_اصغری در 10 آبان 66 بر اثر انفجار #مین_والمری_به آسمان پر کشید.
🌿🌸
🌸🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#و_اینگونه_مداح_شهید_تخریبچی_پر_کشید
شهید امیر مسعود تابش
شهادت صبح عملیات کربلای یک
هنگام پاکسازی میدان مین
✍️✍️✍️ راوی: روحانی #گردان_تخریب_لشگر_10
حجت الاسلام شیخ مسعود تاج آبادی

مرحله اول #عملیات_کربلای_یک پایان یافته بود.
صبح بعد از#زیارت_عاشورا درچادراستراحت می کردم که تابش گفت: حاجی بیا بریم پاکسازی #میدون_مین گفتم حالشو ندارم. می خوام بخوابم . رفت تعدادی ازبچه هارو صدازد دوباره اومدسراغم ولی بازقبول نکردم رفت برای بارسوم اومد که بیا بریم.
نمی دونم چرااصرارداشت منم باشم گفتم اگه پاکسازی میدون مینه میام اما اگه جمع آوری سیم خادارو...نمیام گفت: نه جون حاجی پاکسازیه. آماده شدم وبا دوتا تویوتا رفتیم. ازماشین که پیاده شدیم دوتا جنازه وسط میدون مین دیدیم اول فکرکردیم جنازه عراقی هاس جلوتررفتیم دیدیم پیکر #حاج_موسی_انصاری و #اکبر_عزیززاده است. یاد #مقر_ام_نوشه افتادم ، حاج موسی موقع سخنرانی یه پتو روسرش می کشید و خیلی آروم گریه می کرد خیلی باصفا مخلص وکم حرف بود .
پیکرحاج موسی سوخته بود. اون ها رو ازمیدون مین خارج کردیم.
حال تابش خیلی منقلب شد چون خیلی با اوس اکبر(شهید اکبر عزیز زاده) رفیق بود ذکرمصیبتی کرد و پیکر شهدا با یه ماشین به عقب منتقل شدند.
کار پاکسازی #میدون_مین رو شروع کردیم .
میدون مین چند ردیف مین والمری داشت.
تابش هرردیف رابه کسی سپرد وسفارشات لازم راتکرارکرد. یه ردیف را هم به من سپرد و رفت به بقیه سربزنه.
دو سه تا مین اول را خنثی کردم .
ظاهرا میدون مین دست خورده بود، یکی دوتا #مین_والمر راخنثی کردم ولی مین بعدی یکی ازچاشنی هاش گیرکرده بود ودرنمی اومد تابش رو صداززدم وپرسیدم چه کنم ؟؟؟؟ رهاش کنم برم سراغ بعدی؟؟؟ یا باهاش وربرم !!! تا چاشنی دومشم دربیاد ؟؟؟
گفت برو سراغ مین بعدی ودو سه تا مین بعدی راهم خنثی کردم که دیدم تابش اومد سراغ همون مینی که چاشنیش گیرکرده بود وروش کارمی کرد.
مشغول مین بعدی شدم که صدای #انفجار_شدیدی ازپشت سرم شنیدم وتکه های ریزی ازگوشت بدن تابش کنارم افتاد.
برگشتم چندبارتابش رو صدازدم اما صدایی نشنیدم.
اومدم نزدیکش ..... دیدم باصورت افتاده زمین.
حدود نیم ساعت پس ازذکرمصیبت وگریه شدید درفراق رفیق بسیارعزیزش اوس اکبر(شهید اکبر عزیز زاده) به او ملحق شد .
فقط خدا می داند لحظه ای که جنازه اوس اکبررا در#میدون_مین دید چه غم واندوه شدیدی قلب نازنینش رافراگرفت وچه با خدا گفت که کمترازیکساعت دعایش مستجاب شد.

🔶 #مداح_اهل_بیت_علیهم_السلام ، تخریبچی شهید #امیر_مسعود_تابش روز دهم تیرماه 1365 در حال پاکسازی #میدان_مین در منطقه عملیات کربلای یک دراطراف #شهر_مهران با انفجار #مین_والمری به شهادت رسید.

@alvaresinchannel
🌸🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌸🌿
#رسول_تخریبچی
#تخریبچی_شهید
#حاج_رسول_فیروزبخت
✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی

شهید #رسول_فیروزبخت سال 1345 در کرج به دنیا آمد
و در گلشهر زندگی کرد.
از وقتی خودش را شناخت دیگر بندگی کرد و خوب هم بندگی کرد. جوانهای #گلشهر_کرج خیلی‌هایشان رسول را نمی‌شناسند.
آهای نوجوان‌های 16 ساله، او هم سن شما بود رفت جبهه و در جبهه ماندگار شد.
در میان گردان‌های گوناگون حاضر در #دفاع_مقدس، شاید با جرات بتوان گفت که #بچه‌های_تخریب‌‌ بیشتر از همه به شهادت نزدیک بودند. آنها هر لحظه باید خود را برای رفتن به معراج آماده می‌کردند.
رسول مثل بعضی‌ها برای #رفع_تکلیف جبهه نرفت بلکه برای #انجام_تکلیف جبهه رفت. او در جبهه دنبال کمال بود و سعی می‌کرد در جبهه جایی که نوک پیکان سختی‌هاست باشد. پس رسول «تخریب‌چی» شد. همه وجودش در سوز و گداز بود و اگر خنده و شوخی هم می‌کرد دنبال رد گم کردن بود.
بخشی از دل نوشته شهید «فیروزبخت»:
معلوم نیست که چه کسی از برادرانی که با ما هستند تا آخر جنگ زنده بمانند. شاید من جزو یکی از آنها باشم که توفیق شهادت را نداشته باشم و زنده بمانم نمی‌دانم آن موقع چه حالتی به من دست می‌دهد. الان که دارم فکر آن موقع را می‌کنم سینه‌ام درد می‌گیرد و از خدا می‌خواهم ....
خوشا آنانکه جانـان می‌شناسند طریق عشق و ایمان می‌شناسند
بسی گفتیم و گفتند از شهیدان شهیدان را شهیدان می‌شناسند
یک هفته قبل از شهادتش، من و رسول توی چادر #بچه‌های_تخریب لشکر 10 توی #مقر_الوارثین، تنها شدیم او با خودش خلوت کرده بود دیدم صورتش خیسه، انگار گریه کرده تا منو دید با آستین لباسش اشک هاشو پاک کرد.
دیدم حال و حوصله شوخی رو نداره، یه خورده با هم درد دل کردیم. رسول بدون مقدمه با نگرانی گفت: نمی‌دونم چرا کار ما درست نمیشه. همه رفقای ما یکی یکی رفتند و داره جنگ تموم میشه و ما هنوز زنده‌ایم. تورو خدا بیاییم یه کاری کنیم.
یک عده هنوز تو گردان نیومده پرواز می‌کنند. دیدم حال خوبی داره گفتم بذار تو حال خودش باشه و بدون خداحافظی ازش جدا شدم. #شهید_حاج_رسول_فیروز بخت در پاک‌سازی #میادین_مین_منطقه_سردشت به همراه همرزم شهیدش #حاج_قاسم_اصغری در 10 آبان 66 بر اثر انفجار #مین_والمری_به آسمان پر کشید.
🌿🌸
🌸🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
@alvaresinchannel
🌸🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌸🌿
#رسول_تخریبچی
#تخریبچی_شهید
#حاج_رسول_فیروزبخت
✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی

شهید #رسول_فیروزبخت سال 1345 در کرج به دنیا آمد
و در گلشهر زندگی کرد.
از وقتی خودش را شناخت دیگر بندگی کرد و خوب هم بندگی کرد. جوانهای #گلشهر_کرج خیلی‌هایشان رسول را نمی‌شناسند.
آهای نوجوان‌های 16 ساله، او هم سن شما بود رفت جبهه و در جبهه ماندگار شد.
در میان گردان‌های گوناگون حاضر در #دفاع_مقدس، شاید با جرات بتوان گفت که #بچه‌های_تخریب‌‌ بیشتر از همه به شهادت نزدیک بودند. آنها هر لحظه باید خود را برای رفتن به معراج آماده می‌کردند.
رسول مثل بعضی‌ها برای #رفع_تکلیف جبهه نرفت بلکه برای #انجام_تکلیف جبهه رفت. او در جبهه دنبال کمال بود و سعی می‌کرد در جبهه جایی که نوک پیکان سختی‌هاست باشد. پس رسول «تخریب‌چی» شد. همه وجودش در سوز و گداز بود و اگر خنده و شوخی هم می‌کرد دنبال رد گم کردن بود.
بخشی از دل نوشته شهید «فیروزبخت»:
معلوم نیست که چه کسی از برادرانی که با ما هستند تا آخر جنگ زنده بمانند. شاید من جزو یکی از آنها باشم که توفیق شهادت را نداشته باشم و زنده بمانم نمی‌دانم آن موقع چه حالتی به من دست می‌دهد. الان که دارم فکر آن موقع را می‌کنم سینه‌ام درد می‌گیرد و از خدا می‌خواهم ....
خوشا آنانکه جانـان می‌شناسند طریق عشق و ایمان می‌شناسند
بسی گفتیم و گفتند از شهیدان شهیدان را شهیدان می‌شناسند
یک هفته قبل از شهادتش، من و رسول توی چادر #بچه‌های_تخریب لشکر 10 توی #مق_الوارثین، تنها شدیم او با خودش خلوت کرده بود دیدم صورتش خیسه، انگار گریه کرده تا منو دید با آستین لباسش اشک هاشو پاک کرد.
دیدم حال و حوصله شوخی رو نداره، یه خورده با هم درد دل کردیم. رسول بدون مقدمه با نگرانی گفت: نمی‌دونم چرا کار ما درست نمیشه. همه رفقای ما یکی یکی رفتند و داره جنگ تموم میشه و ما هنوز زنده‌ایم. تورو خدا بیاییم یه کاری کنیم.
یک عده هنوز تو گردان نیومده پرواز می‌کنند. دیدم حال خوبی داره گفتم بذار تو حال خودش باشه و بدون خداحافظی ازش جدا شدم. #شهید_حاج_رسول_فیروز بخت در پاک‌سازی #میادین_مین_منطقه_سردشت به همراه همرزم شهیدش #حاج_قاسم_اصغری در 10 آبان 66 بر اثر انفجار #مین_والمری_به آسمان پر کشید.
🌿🌸
🌸🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
@alvaresinchannel
🌸🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌸🌿
#رسول_تخریبچی
#تخریبچی_شهید
#حاج_رسول_فیروزبخت
✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی

شهید #رسول_فیروزبخت سال 1345 در کرج به دنیا آمد
و در گلشهر زندگی کرد.
از وقتی خودش را شناخت دیگر بندگی کرد و خوب هم بندگی کرد. جوانهای #گلشهر_کرج خیلی‌هایشان رسول را نمی‌شناسند.
آهای نوجوان‌های 16 ساله، او هم سن شما بود رفت جبهه و در جبهه ماندگار شد.
در میان گردان‌های گوناگون حاضر در #دفاع_مقدس، شاید با جرات بتوان گفت که #بچه‌های_تخریب‌‌ بیشتر از همه به شهادت نزدیک بودند. آنها هر لحظه باید خود را برای رفتن به معراج آماده می‌کردند.
رسول مثل بعضی‌ها برای #رفع_تکلیف جبهه نرفت بلکه برای #انجام_تکلیف جبهه رفت. او در جبهه دنبال کمال بود و سعی می‌کرد در جبهه جایی که نوک پیکان سختی‌هاست باشد. پس رسول «تخریب‌چی» شد. همه وجودش در سوز و گداز بود و اگر خنده و شوخی هم می‌کرد دنبال رد گم کردن بود.
بخشی از دل نوشته شهید «فیروزبخت»:
معلوم نیست که چه کسی از برادرانی که با ما هستند تا آخر جنگ زنده بمانند. شاید من جزو یکی از آنها باشم که توفیق شهادت را نداشته باشم و زنده بمانم نمی‌دانم آن موقع چه حالتی به من دست می‌دهد. الان که دارم فکر آن موقع را می‌کنم سینه‌ام درد می‌گیرد و از خدا می‌خواهم ....
خوشا آنانکه جانـان می‌شناسند طریق عشق و ایمان می‌شناسند
بسی گفتیم و گفتند از شهیدان شهیدان را شهیدان می‌شناسند
یک هفته قبل از شهادتش، من و رسول توی چادر #بچه‌های_تخریب لشکر 10 توی #مق_الوارثین، تنها شدیم او با خودش خلوت کرده بود دیدم صورتش خیسه، انگار گریه کرده تا منو دید با آستین لباسش اشک هاشو پاک کرد.
دیدم حال و حوصله شوخی رو نداره، یه خورده با هم درد دل کردیم. رسول بدون مقدمه با نگرانی گفت: نمی‌دونم چرا کار ما درست نمیشه. همه رفقای ما یکی یکی رفتند و داره جنگ تموم میشه و ما هنوز زنده‌ایم. تورو خدا بیاییم یه کاری کنیم.
یک عده هنوز تو گردان نیومده پرواز می‌کنند. دیدم حال خوبی داره گفتم بذار تو حال خودش باشه و بدون خداحافظی ازش جدا شدم. #شهید_حاج_رسول_فیروز بخت در پاک‌سازی #میادین_مین_منطقه_سردشت به همراه همرزم شهیدش #حاج_قاسم_اصغری در 10 آبان 66 بر اثر انفجار #مین_والمری_به آسمان پر کشید.
🌿🌸
🌸🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
@alvaresinchannel