الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)

#رسول
Channel
Logo of the Telegram channel الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)
@ALVARESINCHANNELPromote
537
subscribers
10.3K
photos
645
videos
247
links
❤️رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤️ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @alvaresin1394
🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🍃🌹
روزهای آخر سال 65
به روایت
#جعفر_طهماسبی

سال 65 در حالی تموم میشد که عملیات سنگینی مثل #کربلای_5 و چند روز به پایان سال عملیات #تکمیلی_کربلای_5 رو پشت سر گذاشته بودیم و بچه ها از دیماه مرخصی نرفته بودند...
موقعیت استقرار #گردان_تخریب_در_مقر_شهید_پوررازقی در جاده اهواز خرمشهر و در سه راهی صاحب الزمان (ع) بود.
جشن #ولادت_امیرالمومنین علیه السلام که مصادف شده بود با روزهای پایانی اسفند 65 انرژی مضاعفی به بچه ها داده بود. دو سه تیم از بچه های تخریب به اطلاعات عملیات مامور بودند و مشغول شناسایی در غرب #کانال_ماهی در شلمچه بودند و هنوز ٱماده باش صددرصد بود...
سال 66 حدود ساعت هفت و نیم صبح نو شد روز شنبه بود و بچه ها از نماز صبح تا موقع #تحویل_سال توی حسینیه بودند و مشغول خواندن قرآن...
شهید رسول فیروزبخت و بچه های تدارکات هم مشغول درست کردن شربت بودند.
وقت تحویل سال غوغایی بود هرکسی چیزی از خدا میخواست و خیلی ها دعاشون بود که به شهدا برسند .
من هم با بغضی که در گلو داشتم دعای تحویل سال رو میخوندم و همه زمزمه میکردند. چون روز بود و فضای حسینیه روشن بود میشد سیلاب اشک که روی صورت بچه ها جاری شده رو دید ... #شهید_مهدی_ضیایی کنارم بود و از شدت گریه داشت غش میکرد. #حمید_دادو ، #کاظم_بیگدلی، #مجتبی_دقیقی ، #حمید_محمدی ، #علی_اصغر_صادقیان ، #نصرت_خواه ، #رسول_فیروزبخت و خیلی های دیگه سال آخرشون بود.

🍃🌹
🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹
#ماجرای_رسول_و_قبرهای_مقر_الوارثین_در_فکه
#شهید_مدافع_حرم_رسول_خلیلی
#مقر_گردان_تخریب_لشگر_10
#موقعیت_الوارثین
✍️✍️✍️✍️ راوی: #حاج_رمضان_خلیلی

من مدام در زمان جنگ در منطقه بودم و پس از #صدور_قطعنامه جنگ تمام شد آن موقع #راهیان_نور مرسوم نبود و ما هرسال با گردان خودمان می‌رفتیم بازدید جبهه .
یک مقری داریم بنام #الوارثین در فکه،
اولین سالی که #رسول را منطقه بردم، سال اول راهنمایی بود.
به رسول قبرهایی را نشان دادم و گفتم که #بچه‌های_تخریب شب ها می‌آمدند در این قبرها راز و نیاز می‌کردند و نماز شب می‌خواندند و برای هر شهیدی هم که شهید می‌شد ما یک قبر سمبلیک درست می‌کردیم،
خلاصه رسول را توجیه کردم. من و مادرش برای #نماز_ظهر_و_عصر به طرف خرابه های #حسینیه_الوارثین رفتیم و رسول هم با بچه های هم سنش مشغول گشت و گزار در اطراف مقر الوارثین شد....
نماز که تموم شد اکثر بچه های هم سن وسالش اطراف حسینیه بودند و از رسول خبری نبود ...
من و مادرش نگران شدیم و با هم دور تا دور #مقر_الوارثین رو وارسی کردیم تا اینکه منظره ای من رو در جا میخکوب کرد... دیدم نوجوانی به حال سجده داخل یکی از قبرها چفیه روی سر کشیده ومشغول مناجاته...
#دیدم_خودشه...
#رسول_داخل_قبر به حال سجده افتاده و چفیه به سر کشیده ...
من و مادرش حالش رو به هم نزدیم فقط من در اون حال یک عکس از رسول گرفتم ...
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#تخریبچی_مدافع_حرم
دهمین سالگرد تخریبچی شهید #رسول_خلیلی
با روایتگری حاج ابوالفضل مسجدی
و مداحی محمد حسین پویانفر
🔷زمان : پنجشنبه 25 آبان 1402 ساعت 14 الی 16
🔷مکان : گلزار شهدای بهشت زهرا(س)- قطعه 53
@alvaresinchannel
Forwarded from الوارثین(تخریب لشگر ۱۰) (الوارثین)
امشب سخن ازجان جهان بایدگفت
توصیف #رسول(ص) انس و جان باید گفت
در شـــــام ولادت دو قــطب عالم
تبریک به #صــاحب_الزمان (عج) باید گفت
@alvaresinchannel
🌸🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌸🌿
#رسول_تخریبچی
#تخریبچی_شهید
#حاج_رسول_فیروزبخت
✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی

شهید #رسول_فیروزبخت سال 1345 در کرج به دنیا آمد
و در گلشهر زندگی کرد.
از وقتی خودش را شناخت دیگر بندگی کرد و خوب هم بندگی کرد. جوانهای #گلشهر_کرج خیلی‌هایشان رسول را نمی‌شناسند.
آهای نوجوان‌های 16 ساله، او هم سن شما بود رفت جبهه و در جبهه ماندگار شد.
در میان گردان‌های گوناگون حاضر در #دفاع_مقدس، شاید با جرات بتوان گفت که #بچه‌های_تخریب‌‌ بیشتر از همه به شهادت نزدیک بودند. آنها هر لحظه باید خود را برای رفتن به معراج آماده می‌کردند.
رسول مثل بعضی‌ها برای #رفع_تکلیف جبهه نرفت بلکه برای #انجام_تکلیف جبهه رفت. او در جبهه دنبال کمال بود و سعی می‌کرد در جبهه جایی که نوک پیکان سختی‌هاست باشد. پس رسول «تخریب‌چی» شد. همه وجودش در سوز و گداز بود و اگر خنده و شوخی هم می‌کرد دنبال رد گم کردن بود.
بخشی از دل نوشته شهید «فیروزبخت»:
معلوم نیست که چه کسی از برادرانی که با ما هستند تا آخر جنگ زنده بمانند. شاید من جزو یکی از آنها باشم که توفیق شهادت را نداشته باشم و زنده بمانم نمی‌دانم آن موقع چه حالتی به من دست می‌دهد. الان که دارم فکر آن موقع را می‌کنم سینه‌ام درد می‌گیرد و از خدا می‌خواهم ....
خوشا آنانکه جانـان می‌شناسند طریق عشق و ایمان می‌شناسند
بسی گفتیم و گفتند از شهیدان شهیدان را شهیدان می‌شناسند
یک هفته قبل از شهادتش، من و رسول توی چادر #بچه‌های_تخریب لشکر 10 توی #مقر_الوارثین، تنها شدیم او با خودش خلوت کرده بود دیدم صورتش خیسه، انگار گریه کرده تا منو دید با آستین لباسش اشک هاشو پاک کرد.
دیدم حال و حوصله شوخی رو نداره، یه خورده با هم درد دل کردیم. رسول بدون مقدمه با نگرانی گفت: نمی‌دونم چرا کار ما درست نمیشه. همه رفقای ما یکی یکی رفتند و داره جنگ تموم میشه و ما هنوز زنده‌ایم. تورو خدا بیاییم یه کاری کنیم.
یک عده هنوز تو گردان نیومده پرواز می‌کنند. دیدم حال خوبی داره گفتم بذار تو حال خودش باشه و بدون خداحافظی ازش جدا شدم. #شهید_حاج_رسول_فیروز بخت در پاک‌سازی #میادین_مین_منطقه_سردشت به همراه همرزم شهیدش #حاج_قاسم_اصغری در 10 آبان 66 بر اثر انفجار #مین_والمری_به آسمان پر کشید.
🌿🌸
🌸🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
@alvaresinchannel
امشب سخن ازجان جهان بایدگفت
توصیف #رسول(ص) انس و جان باید گفت
در شـــــام ولادت دو قــطب عالم
تبریک به #صــاحب_الزمان (عج) باید گفت
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#آخرین_اربعین_حاج_قاسم...

با شهید #رسول_فیروزبخت تصمیم گرفتیم که مراسم #روز_اربعین رو در #مقر_الوارثین با شکوه برگزار کنیم
با همفکری که با دوستان داشتیم قرار شد که بچه ها بعد از خواندن زیارت اربعین در حسینیه الوارثین(مقر رزمندگان گردان تخریب لشگر ده سیدالشهداءعلیه السلام در فکه) ، مسیر حسینیه تا گلزار شهدای الوارثین را به صورت دسته عزاداری سینه زنی کنند و نهار رو در حسینه همه بچه ها سر یک سفره باشند و اون روز نهار در چادرها توزیع نشه.
صبح روز قبل از اربعین تازه از صبحگاه اومده بودیم که از بلند گوی مقر یک تعداد اسم خونده شد و تاکید داشتند که برادرها وسایلشون رو جمع کنند و آماده برای ماموریت جدید باشند . این خبر و رفتن بچه ها که تعدادشون به ۳۰ نفر میرسید برنامه اربعین رو به هم میزد. حدود ۱۰ صبح بود که شهید حاج قاسم اصغری جانشین گردان تخریب ل۱۰ با ماشین وارد مقر گردان شد . من و شهید رسول فیروزبخت دم در حسینیه ایستاده بودیم . به رسول گفتم به حاج قاسم بگو رفتن بچه ها رو به عقب بیاندازه و برنامه اربعین رو خراب نکنه. رسول گفت خودت بگو ، من با حاج قاسم رودربایستی دارم . تو بگی حرفت شهید نمیشه. حاج قاسم از جهت روحی حرفش یک کلام بود وقتی میگفت باید بشه دیگه کوتاه نمی اومد. گفتم من با حاجی صحبت میکنم و به بهانه اینکه حاجی موهای سرت بلند شده باید موهات رو کوتاه کنی رفتم ماشین سلمونی دستی ام رو برداشتم و رفتم سراغش و یک گوشه چند تا بلوک سیمانی روی هم چیدم و ماشین سلمونی رو توی موهاش گذاشتم.
حاجی خیلی موهاش پرپشت بود و ماشین داخل موهاش گیر میکرد و گاهی هم یک ناله آخی میزد. سر صحبت رو باز کردم و گفتم حاجی قراره بچه ها رو کجا ببری ؟ و بعد از کلی صغری و کبری گفتم برای روز اربعین امام حسین(ع) برنامه عزاداری داریم و رفتن بچه ها مراسم ما رو از رونق می اندازه . حاجی اسم امام حسین علیه السلام که اومد متقاعد شد که برنامه رفتن رو عقب بیاندازه و قرار شد فردای اربعین بچه ها به طرف سردشت حرکت کنند.
این آخرین اربعین حاج رسول و حاج قاسم در این دنیا بود.
روز اربعین بعد از نماز صبح دیگه بچه ها صبحگاه نرفتند و آماده شدند برای دسته عزاداری روز اربعین. وانت گردان رو دو تا بوق بلند گو روش سوار کردیم و اطراف گلزار شهدا و مزار یادبودها پرچم ها نصب شد و کاسه ای گل از تربت امام حسین علیه السلام فراهم شد و عزاداری اربعین همانطور که پیش بینی شده بود انجام گرفت. بچه ها با پای برهنه و بر سینه و سر زنان مسیر حسینیه تا گلزار شهدا را پیمودند و من هم میکرفون به دست جلوی اونها حرکت میکردم و نوحه ای که میخوندم این بود که ..
یک اربعین از روز عاشورا گذشته...
صد اربعین بر زینب (س) کبری گذشته....
آنچه که تعجب بر انگیز بود ضجه و ناله شهید حاج قاسم اصغری در این مراسم بود او از خود بیخود شده بود . انگار نه انگار که فرمانده گردان است و باید مقابل نیروهاش مراعات کند...

شهید حاج قاسم اصغری و شهید حاج رسول فیروزبخت ۲۰ روز بعد در روز ۹ ربیع الاول و در روز امامت حضرت ولی عصر(ع) در پاکسازی میادین مین منطقه سردشت با انفجار مین والمری هر دو به شهادت رسیدند

راوی:جعفرطهماسبی
🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷@alvaresinchannel
امشب سخن ازجان جهان بایدگفت
توصیف #رسول(ص) انس و جان باید گفت
در شـــــام ولادت دو قــطب عالم
تبریک به #صــاحب_الزمان (عج) باید گفت
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#آخرین_اربعین_حاج_قاسم...

با شهید #رسول_فیروزبخت تصمیم گرفتیم که مراسم #روز_اربعین رو در #مقر_الوارثین با شکوه برگزار کنیم
با همفکری که با دوستان داشتیم قرار شد که بچه ها بعد از خواندن زیارت اربعین در حسینیه الوارثین(مقر رزمندگان گردان تخریب لشگر ده سیدالشهداءعلیه السلام در فکه) ، مسیر حسینیه تا گلزار شهدای الوارثین را به صورت دسته عزاداری سینه زنی کنند و نهار رو در حسینه همه بچه ها سر یک سفره باشند و اون روز نهار در چادرها توزیع نشه.
صبح روز قبل از اربعین تازه از صبحگاه اومده بودیم که از بلند گوی مقر یک تعداد اسم خونده شد و تاکید داشتند که برادرها وسایلشون رو جمع کنند و آماده برای ماموریت جدید باشند . این خبر و رفتن بچه ها که تعدادشون به ۳۰ نفر میرسید برنامه اربعین رو به هم میزد. حدود ۱۰ صبح بود که شهید حاج قاسم اصغری جانشین گردان تخریب ل۱۰ با ماشین وارد مقر گردان شد . من و شهید رسول فیروزبخت دم در حسینیه ایستاده بودیم . به رسول گفتم به حاج قاسم بگو رفتن بچه ها رو به عقب بیاندازه و برنامه اربعین رو خراب نکنه. رسول گفت خودت بگو ، من با حاج قاسم رودربایستی دارم . تو بگی حرفت شهید نمیشه. حاج قاسم از جهت روحی حرفش یک کلام بود وقتی میگفت باید بشه دیگه کوتاه نمی اومد. گفتم من با حاجی صحبت میکنم و به بهانه اینکه حاجی موهای سرت بلند شده باید موهات رو کوتاه کنی رفتم ماشین سلمونی دستی ام رو برداشتم و رفتم سراغش و یک گوشه چند تا بلوک سیمانی روی هم چیدم و ماشین سلمونی رو توی موهاش گذاشتم.
حاجی خیلی موهاش پرپشت بود و ماشین داخل موهاش گیر میکرد و گاهی هم یک ناله آخی میزد. سر صحبت رو باز کردم و گفتم حاجی قراره بچه ها رو کجا ببری ؟ و بعد از کلی صغری و کبری گفتم برای روز اربعین امام حسین(ع) برنامه عزاداری داریم و رفتن بچه ها مراسم ما رو از رونق می اندازه . حاجی اسم امام حسین علیه السلام که اومد متقاعد شد که برنامه رفتن رو عقب بیاندازه و قرار شد فردای اربعین بچه ها به طرف سردشت حرکت کنند.
این آخرین اربعین حاج رسول و حاج قاسم در این دنیا بود.
روز اربعین بعد از نماز صبح دیگه بچه ها صبحگاه نرفتند و آماده شدند برای دسته عزاداری روز اربعین. وانت گردان رو دو تا بوق بلند گو روش سوار کردیم و اطراف گلزار شهدا و مزار یادبودها پرچم ها نصب شد و کاسه ای گل از تربت امام حسین علیه السلام فراهم شد و عزاداری اربعین همانطور که پیش بینی شده بود انجام گرفت. بچه ها با پای برهنه و بر سینه و سر زنان مسیر حسینیه تا گلزار شهدا را پیمودند و من هم میکرفون به دست جلوی اونها حرکت میکردم و نوحه ای که میخوندم این بود که ..
یک اربعین از روز عاشورا گذشته...
صد اربعین بر زینب (س) کبری گذشته....
آنچه که تعجب بر انگیز بود ضجه و ناله شهید حاج قاسم اصغری در این مراسم بود او از خود بیخود شده بود . انگار نه انگار که فرمانده گردان است و باید مقابل نیروهاش مراعات کند...

شهید حاج قاسم اصغری و شهید حاج رسول فیروزبخت ۲۰ روز بعد در روز ۹ ربیع الاول و در روز امامت حضرت ولی عصر(ع) در پاکسازی میادین مین منطقه سردشت با انفجار مین والمری هر دو به شهادت رسیدند

راوی:جعفرطهماسبی
🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹
🌹
#آیا_به_یاد_ما_هستید
نیم ساعت از نیمه شب 12 ماه رمضان گذشته بود که مشرف شدم به امام زاده عبدالله(ع) شهرری.
ساعت یک نیمه شب مناجات حاج محمدرضا غلامرضازاده شروع شد
وسط مناجات ابوحمزه #یاد_رسول افتادم
🟢 #رسول اهل مناجات بودوخیلی هم بدگریه میکرد و چشم های پرخون و ورم کرده اش زود اون رو لو میداد.یک هفته قبل از شهادتش، من و رسول توی چادر #بچه‌های_تخریب لشکر10توی #مقر_الوارثین، تنها شدیم او با خودش خلوت کرده بود دیدم صورتش خیسه،انگارگریه کرده تا منو دید با آستین لباسش اشک هاشو پاک کرد.
دیدم حال وحوصله شوخی رو نداره،یه خورده باهم درد دل کردیم.رسول بدون مقدمه با نگرانی گفت:نمی‌دونم چرا کار ما درست نمیشه. همه رفقای ما یکی یکی رفتند و داره جنگ تموم میشه و ما هنوز زنده‌ایم. تورو خدا بیاییم یه کاری کنیم.
یک عده هنوز تو گردان نیومده پرواز می‌کنند. دیدم حال خوبی داره گفتم بذار تو حال خودش باشه و بدون خداحافظی ازش جدا شدم. #شهید_حاج_رسول_فیروز بخت در پاک‌سازی #میادین_مین_منطقه_سردشت به همراه همرزم شهیدش #حاج_قاسم_اصغری در10 آبان 66بر اثر انفجار #مین_والمری_به آسمان پر کشید.(جعفرطهماسبی)
🌿🌸
🌸🌿🌿🌿
@alvaresinchannel
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#رسول_تخریبچی
#شهید_حاج_رسول_فیروزبخت
روزهای خوش با رفیق خوب
همه رسول رو دوست داشتن
عملیات رفتن و معبر زدن در کنار شهید رسول خیلی صفا داشت
شهید رسول 10آبانماه 66 با انفجار مین والمر به همراه شهید اصغری آسمانی شد.
@alvaresinchannel
🌸🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌸🌿
#رسول_تخریبچی
#تخریبچی_شهید
#حاج_رسول_فیروزبخت
✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی

شهید #رسول_فیروزبخت سال 1345 در کرج به دنیا آمد
و در گلشهر زندگی کرد.
از وقتی خودش را شناخت دیگر بندگی کرد و خوب هم بندگی کرد. جوانهای #گلشهر_کرج خیلی‌هایشان رسول را نمی‌شناسند.
آهای نوجوان‌های 16 ساله، او هم سن شما بود رفت جبهه و در جبهه ماندگار شد.
در میان گردان‌های گوناگون حاضر در #دفاع_مقدس، شاید با جرات بتوان گفت که #بچه‌های_تخریب‌‌ بیشتر از همه به شهادت نزدیک بودند. آنها هر لحظه باید خود را برای رفتن به معراج آماده می‌کردند.
رسول مثل بعضی‌ها برای #رفع_تکلیف جبهه نرفت بلکه برای #انجام_تکلیف جبهه رفت. او در جبهه دنبال کمال بود و سعی می‌کرد در جبهه جایی که نوک پیکان سختی‌هاست باشد. پس رسول «تخریب‌چی» شد. همه وجودش در سوز و گداز بود و اگر خنده و شوخی هم می‌کرد دنبال رد گم کردن بود.
بخشی از دل نوشته شهید «فیروزبخت»:
معلوم نیست که چه کسی از برادرانی که با ما هستند تا آخر جنگ زنده بمانند. شاید من جزو یکی از آنها باشم که توفیق شهادت را نداشته باشم و زنده بمانم نمی‌دانم آن موقع چه حالتی به من دست می‌دهد. الان که دارم فکر آن موقع را می‌کنم سینه‌ام درد می‌گیرد و از خدا می‌خواهم ....
خوشا آنانکه جانـان می‌شناسند طریق عشق و ایمان می‌شناسند
بسی گفتیم و گفتند از شهیدان شهیدان را شهیدان می‌شناسند
یک هفته قبل از شهادتش، من و رسول توی چادر #بچه‌های_تخریب لشکر 10 توی #مقر_الوارثین، تنها شدیم او با خودش خلوت کرده بود دیدم صورتش خیسه، انگار گریه کرده تا منو دید با آستین لباسش اشک هاشو پاک کرد.
دیدم حال و حوصله شوخی رو نداره، یه خورده با هم درد دل کردیم. رسول بدون مقدمه با نگرانی گفت: نمی‌دونم چرا کار ما درست نمیشه. همه رفقای ما یکی یکی رفتند و داره جنگ تموم میشه و ما هنوز زنده‌ایم. تورو خدا بیاییم یه کاری کنیم.
یک عده هنوز تو گردان نیومده پرواز می‌کنند. دیدم حال خوبی داره گفتم بذار تو حال خودش باشه و بدون خداحافظی ازش جدا شدم. #شهید_حاج_رسول_فیروز بخت در پاک‌سازی #میادین_مین_منطقه_سردشت به همراه همرزم شهیدش #حاج_قاسم_اصغری در 10 آبان 66 بر اثر انفجار #مین_والمری_به آسمان پر کشید.
🌿🌸
🌸🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#به_یاد_دو_رسول

✔️🌹 #تخریبچی_شهید_حاج_رسول_فیروزبخت
🌟 شهادت: 10آبانماه 1366 سردشت-انفجارمین
✔️🌹 #تخریبچی_شهید_رسول_خلیلی
🌟 شهادت 27 آبانماه 1392 - سوریه-حلب-انفجارتله انفجاری

ما توی گردان #تخریب_لشگر_10 یه شهید داشتیم به نام رسول فیروزبخت که روحیات خاص خودش رو داشت.
روابط عمومیش بیست بود و وقتی هم بهش نزدیک میشدی و رفاقت میکردی دیگه دوست نداشتی از او جدا بشی.
عملیات هم که باهاش میرفتی در اوج سختی و تلخی های عملیات ، او رو پر روحیه و انرژی میدیدی.
در جگر داری و دلاوری اش در عملیات هم که زبانزد بود.
رسول فیروزبخت در پائیز سال 66 با انفجار #مین_والمرا با شهید حاج قاسم اصغری پرکشید و ما رو تنها گذاشت.
یکسال قبل از شهادت رسول فیروزبخت روزهایی که درگیر #عملیات_کربلای_5 در شلمچه بودیم خدا به همسنگر عزیز تخریبچی ما حاج رمضون خلیلی یه گل پسر داد که اسمش رو #رسول گذاشت.
این رسول کوچولو از وقتی که هوش و حواسش به جا اومد قاطی پاتی همسنگران پدرش بود و هرهفته با حاج رمضون در جمع بچه های تخریب لشگر10 در هیات الوارثین شرکت میکرد.
از همون روزهای بعد از جنگ در بازدید از مناطق عملیاتی با پدرش همراه ما بود.
وقتی هم به مقر الوارثین میرفتیم جزء نفرات اولی بود که از ماشین پیاده میشد و به محض پیاده شدن هم ورجه ورجه اش شروع میشد و در دقایق اولیه جیب هاش رو پر از ترکش هایی میکرد که در اطراف مقر پراکنده بود.
با #مقر_الوارثین انس و الفت عجیبی داشت.
این رسول ما رو به یاد اون رسول میانداخت
رسول خلیلی هم حرکات و سکناتش مثل رسول فیروزبخت بود
بارها و بارها در ایام عید نوروز که برای بازدید از مناطق جنگی میومدیم همراه ما بود و خلاصه اینکه رسول قد کشید و بزرگ شد تا اینکه یک سال که اومدیم برای زیارت مقر الوارثین در جاده فکه ، از ماشین که پیاده شد یک لحظه غیبش زد.ما مشغول شدیم به بازگو کردن خاطرات شهیدان تخریبچی که از این منطقه پرکشیدند ورسول از جمع ما فاصله گرفت و رفت و وقتی برگشت گونه هاش خاکی بود و چشمش کاسه خون. معلوم بود جایی به سجده رفته و خیلی گریه کرده.
ما به روش نیاوردیم. اما حاج رمضون خلیلی لو داد که دنبال رسول رفتم دیدم توی یکی از قبرهایی که بچه های زمان جنگ کنده بودند و شبها داخلش مناجات میکردند رسول به سجده افتاده و داره گریه میکنه. حالش خیلی خوش بود.
از صمیم قلب براش دعا کردم و شکر کردم خدا رو که یه همچین هدیه ای به من داده.
تخریبچی شهید آقا رسول خلیلی در سن 27 سالگی شد مدافع حرم و به آرزوش که شهادت بود رسید
.
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
🌺🌷 #شهدای_برگزیده

مدتی بود روی زندگی #مداحان_شهید تفحص و پژوهش میکردم
کار رو زمین مونده ای که امروز متولی نداره
و میطلبد که عاشقان اهل بیت علیهم السلام بجنبند تا وقت نگذشته.
در این کوشش بزرگ به روایتی از شرح حال یکی از #مداحان_شهید_دفاع_مقدس که در عملیات #والفجر_8 شهید شد رسیدم
روای ، روایت برایم گفت:
این مداح شهید به خاطر صدای خوش و هیکل خوش #قبل_از_انقلاب در کابارهای تهران که محل معصیت عده ای بود برنامه اجرا میکرد و با صدای خوشش اهل معصیت را سرگرم میکرد.
اما به برکت امام و انقلاب متحول شد و در زمره #ذاکران_امام حسین(ع) در آمد
و در دفاع مقدس هنر و نفس گرمش را وقف جبهه کرد.
و در #عملیات_والفجر_8 در کسوت یک بسیجی به شهادت رسید.
این شهید عزیز در قطعه 53 گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها در چند قدمی شهید مدافع حرم #رسول_خلیلی در خاک آرمیده است
راوی: جعفرطهماسبی
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#به_یاد_دو_رسول

✔️🌹 #تخریبچی_شهید_حاج_رسول_فیروزبخت
🌟 شهادت: 10آبانماه 1366 سردشت-انفجارمین
✔️🌹 #تخریبچی_شهید_رسول_خلیلی
🌟 شهادت 27 آبانماه 1392 - سوریه-حلب-انفجارتله انفجاری

ما توی گردان #تخریب_لشگر_10 یه شهید داشتیم به نام رسول فیروزبخت که روحیات خاص خودش رو داشت.
روابط عمومیش بیست بود و وقتی هم بهش نزدیک میشدی و رفاقت میکردی دیگه دوست نداشتی از او جدا بشی.
عملیات هم که باهاش میرفتی در اوج سختی و تلخی های عملیات ، او رو پر روحیه و انرژی میدیدی.
در جگر داری و دلاوری اش در عملیات هم که زبانزد بود.
رسول فیروزبخت در پائیز سال 66 با انفجار #مین_والمرا با شهید حاج قاسم اصغری پرکشید و ما رو تنها گذاشت.
یکسال قبل از شهادت رسول فیروزبخت روزهایی که درگیر #عملیات_کربلای_5 در شلمچه بودیم خدا به همسنگر عزیز تخریبچی ما حاج رمضون خلیلی یه گل پسر داد که اسمش رو #رسول گذاشت.
این رسول کوچولو از وقتی که هوش و حواسش به جا اومد قاطی پاتی همسنگران پدرش بود و هرهفته با حاج رمضون در جمع بچه های تخریب لشگر10 در هیات الوارثین شرکت میکرد.
از همون روزهای بعد از جنگ در بازدید از مناطق عملیاتی با پدرش همراه ما بود.
وقتی هم به مقر الوارثین میرفتیم جزء نفرات اولی بود که از ماشین پیاده میشد و به محض پیاده شدن هم ورجه ورجه اش شروع میشد و در دقایق اولیه جیب هاش رو پر از ترکش هایی میکرد که در اطراف مقر پراکنده بود.
با #مقر_الوارثین انس و الفت عجیبی داشت.
این رسول ما رو به یاد اون رسول میانداخت
رسول خلیلی هم حرکات و سکناتش مثل رسول فیروزبخت بود
بارها و بارها در ایام عید نوروز که برای بازدید از مناطق جنگی میومدیم همراه ما بود و خلاصه اینکه رسول قد کشید و بزرگ شد تا اینکه یک سال که اومدیم برای زیارت مقر الوارثین در جاده فکه ، از ماشین که پیاده شد یک لحظه غیبش زد.ما مشغول شدیم به بازگو کردن خاطرات شهیدان تخریبچی که از این منطقه پرکشیدند ورسول از جمع ما فاصله گرفت و رفت و وقتی برگشت گونه هاش خاکی بود و چشمش کاسه خون. معلوم بود جایی به سجده رفته و خیلی گریه کرده.
ما به روش نیاوردیم. اما حاج رمضون خلیلی لو داد که دنبال رسول رفتم دیدم توی یکی از قبرهایی که بچه های زمان جنگ کنده بودند و شبها داخلش مناجات میکردند رسول به سجده افتاده و داره گریه میکنه. حالش خیلی خوش بود.
از صمیم قلب براش دعا کردم و شکر کردم خدا رو که یه همچین هدیه ای به من داده.
تخریبچی شهید آقا رسول خلیلی در سن 27 سالگی شد مدافع حرم و به آرزوش که شهادت بود رسید
.
@alvaresinchannel
🌸🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌸🌿
#رسول_تخریبچی
#تخریبچی_شهید
#حاج_رسول_فیروزبخت
✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی

شهید #رسول_فیروزبخت سال 1345 در کرج به دنیا آمد
و در گلشهر زندگی کرد.
از وقتی خودش را شناخت دیگر بندگی کرد و خوب هم بندگی کرد. جوانهای #گلشهر_کرج خیلی‌هایشان رسول را نمی‌شناسند.
آهای نوجوان‌های 16 ساله، او هم سن شما بود رفت جبهه و در جبهه ماندگار شد.
در میان گردان‌های گوناگون حاضر در #دفاع_مقدس، شاید با جرات بتوان گفت که #بچه‌های_تخریب‌‌ بیشتر از همه به شهادت نزدیک بودند. آنها هر لحظه باید خود را برای رفتن به معراج آماده می‌کردند.
رسول مثل بعضی‌ها برای #رفع_تکلیف جبهه نرفت بلکه برای #انجام_تکلیف جبهه رفت. او در جبهه دنبال کمال بود و سعی می‌کرد در جبهه جایی که نوک پیکان سختی‌هاست باشد. پس رسول «تخریب‌چی» شد. همه وجودش در سوز و گداز بود و اگر خنده و شوخی هم می‌کرد دنبال رد گم کردن بود.
بخشی از دل نوشته شهید «فیروزبخت»:
معلوم نیست که چه کسی از برادرانی که با ما هستند تا آخر جنگ زنده بمانند. شاید من جزو یکی از آنها باشم که توفیق شهادت را نداشته باشم و زنده بمانم نمی‌دانم آن موقع چه حالتی به من دست می‌دهد. الان که دارم فکر آن موقع را می‌کنم سینه‌ام درد می‌گیرد و از خدا می‌خواهم ....
خوشا آنانکه جانـان می‌شناسند طریق عشق و ایمان می‌شناسند
بسی گفتیم و گفتند از شهیدان شهیدان را شهیدان می‌شناسند
یک هفته قبل از شهادتش، من و رسول توی چادر #بچه‌های_تخریب لشکر 10 توی #مقر_الوارثین، تنها شدیم او با خودش خلوت کرده بود دیدم صورتش خیسه، انگار گریه کرده تا منو دید با آستین لباسش اشک هاشو پاک کرد.
دیدم حال و حوصله شوخی رو نداره، یه خورده با هم درد دل کردیم. رسول بدون مقدمه با نگرانی گفت: نمی‌دونم چرا کار ما درست نمیشه. همه رفقای ما یکی یکی رفتند و داره جنگ تموم میشه و ما هنوز زنده‌ایم. تورو خدا بیاییم یه کاری کنیم.
یک عده هنوز تو گردان نیومده پرواز می‌کنند. دیدم حال خوبی داره گفتم بذار تو حال خودش باشه و بدون خداحافظی ازش جدا شدم. #شهید_حاج_رسول_فیروز بخت در پاک‌سازی #میادین_مین_منطقه_سردشت به همراه همرزم شهیدش #حاج_قاسم_اصغری در 10 آبان 66 بر اثر انفجار #مین_والمری_به آسمان پر کشید.
🌿🌸
🌸🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
@alvaresinchannel
امشب سخن ازجان جهان بایدگفت
توصیف #رسول(ص) انس و جان باید گفت
در شـــــام ولادت دو قــطب عالم
تبریک به #صــاحب_الزمان (عج) باید گفت
@alvaresinchannel
🌸🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌸🌿
#رسول_تخریبچی
#تخریبچی_شهید
#حاج_رسول_فیروزبخت
✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی

شهید #رسول_فیروزبخت سال 1345 در کرج به دنیا آمد
و در گلشهر زندگی کرد.
از وقتی خودش را شناخت دیگر بندگی کرد و خوب هم بندگی کرد. جوانهای #گلشهر_کرج خیلی‌هایشان رسول را نمی‌شناسند.
آهای نوجوان‌های 16 ساله، او هم سن شما بود رفت جبهه و در جبهه ماندگار شد.
در میان گردان‌های گوناگون حاضر در #دفاع_مقدس، شاید با جرات بتوان گفت که #بچه‌های_تخریب‌‌ بیشتر از همه به شهادت نزدیک بودند. آنها هر لحظه باید خود را برای رفتن به معراج آماده می‌کردند.
رسول مثل بعضی‌ها برای #رفع_تکلیف جبهه نرفت بلکه برای #انجام_تکلیف جبهه رفت. او در جبهه دنبال کمال بود و سعی می‌کرد در جبهه جایی که نوک پیکان سختی‌هاست باشد. پس رسول «تخریب‌چی» شد. همه وجودش در سوز و گداز بود و اگر خنده و شوخی هم می‌کرد دنبال رد گم کردن بود.
بخشی از دل نوشته شهید «فیروزبخت»:
معلوم نیست که چه کسی از برادرانی که با ما هستند تا آخر جنگ زنده بمانند. شاید من جزو یکی از آنها باشم که توفیق شهادت را نداشته باشم و زنده بمانم نمی‌دانم آن موقع چه حالتی به من دست می‌دهد. الان که دارم فکر آن موقع را می‌کنم سینه‌ام درد می‌گیرد و از خدا می‌خواهم ....
خوشا آنانکه جانـان می‌شناسند طریق عشق و ایمان می‌شناسند
بسی گفتیم و گفتند از شهیدان شهیدان را شهیدان می‌شناسند
یک هفته قبل از شهادتش، من و رسول توی چادر #بچه‌های_تخریب لشکر 10 توی #مق_الوارثین، تنها شدیم او با خودش خلوت کرده بود دیدم صورتش خیسه، انگار گریه کرده تا منو دید با آستین لباسش اشک هاشو پاک کرد.
دیدم حال و حوصله شوخی رو نداره، یه خورده با هم درد دل کردیم. رسول بدون مقدمه با نگرانی گفت: نمی‌دونم چرا کار ما درست نمیشه. همه رفقای ما یکی یکی رفتند و داره جنگ تموم میشه و ما هنوز زنده‌ایم. تورو خدا بیاییم یه کاری کنیم.
یک عده هنوز تو گردان نیومده پرواز می‌کنند. دیدم حال خوبی داره گفتم بذار تو حال خودش باشه و بدون خداحافظی ازش جدا شدم. #شهید_حاج_رسول_فیروز بخت در پاک‌سازی #میادین_مین_منطقه_سردشت به همراه همرزم شهیدش #حاج_قاسم_اصغری در 10 آبان 66 بر اثر انفجار #مین_والمری_به آسمان پر کشید.
🌿🌸
🌸🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
@alvaresinchannel
More