الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)

#فرمانده_تخریب_لشگر_10
Channel
Logo of the Telegram channel الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)
@ALVARESINCHANNELPromote
537
subscribers
10.3K
photos
645
videos
247
links
❤️رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤️ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @alvaresin1394
🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🌺
🌿🍃🌺
1️⃣#فرمانده_دوست_داشتنی
#شهید_حاج_سید_محمد_زینال_حسینی
#فرمانده_تخریب_لشگر_10

وقتی جلو میرفتیم برای #عملیات_نصر_4 دوست نداشتم با سید رو در رو بشم چون بینمون شکر آب شده بود .
دیدم درب سنگر ایستاده .
سریع رد شدم که سوار ماشین بشم.
اما صدام زد : #برادر_جعفر.
خودم رو به نشنیدن زدم .
اما برای بار دوم هم صدا زد.
#برادر_طهماسبی..
دیگه مجبور شدم رفتم سمتش . بغل باز کرد و مرا در آغوش گرفت و گفت منو حلال کن .
منهم که دلم نرم شده بود و دنبال فرصت آشتی میگشتم .
گفتم #آقا_سید شما هم ما رو حلال کن.
آخه ما با هم #داداش_صیغه_ای بودیم.
روی هم رو بوسیدیم و بعد هم گفت #مواظب_بچه_ها_باش.کسی چیزیش نشه.
سید تاکید کرد که شرعا جایز نیست بعد از اینکه نیروها رو از معبر عبور دادید و نیاز به #بچه_های_تخریب نبود در محل درگیری بمونید زود بچه ها رو عقب بیار برای کارهای بعد.
و با سید خداحافظی کردم.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🌺
🌿🍃🌺
1️⃣#فرمانده_دوست_داشتنی
#شهید_حاج_سید_محمد_زینال_حسینی
#فرمانده_تخریب_لشگر_10

وقتی جلو میرفتیم برای #عملیات_نصر_4 دوست نداشتم با سید رو در رو بشم چون بینمون شکر آب شده بود .
دیدم درب سنگر ایستاده .
سریع رد شدم که سوار ماشین بشم.
اما صدام زد : #برادر_جعفر.
خودم رو به نشنیدن زدم .
اما برای بار دوم هم صدا زد.
#برادر_طهماسبی..
دیگه مجبور شدم رفتم سمتش . بغل باز کرد و مرا در آغوش گرفت و گفت منو حلال کن .
منهم که دلم نرم شده بود و دنبال فرصت آشتی میگشتم .
گفتم #آقا_سید شما هم ما رو حلال کن.
آخه ما با هم #داداش_صیغه_ای بودیم.
روی هم رو بوسیدیم و بعد هم گفت #مواظب_بچه_ها_باش.کسی چیزیش نشه.
سید تاکید کرد که شرعا جایز نیست بعد از اینکه نیروها رو از معبر عبور دادید و نیاز به #بچه_های_تخریب نبود در محل درگیری بمونید زود بچه ها رو عقب بیار برای کارهای بعد.
و با سید خداحافظی کردم.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🌺
🌿🍃🌺
1️⃣#فرمانده_دوست_داشتنی
#شهید_حاج_سید_محمد_زینال_حسینی
#فرمانده_تخریب_لشگر_10

وقتی جلو میرفتیم برای #عملیات_نصر_4 دوست نداشتم با سید رو در رو بشم چون بینمون شکر آب شده بود .
دیدم درب سنگر ایستاده .
سریع رد شدم که سوار ماشین بشم.
اما صدام زد : #برادر_جعفر.
خودم رو به نشنیدن زدم .
اما برای بار دوم هم صدا زد.
#برادر_طهماسبی..
دیگه مجبور شدم رفتم سمتش . بغل باز کرد و مرا در آغوش گرفت و گفت منو حلال کن .
منهم که دلم نرم شده بود و دنبال فرصت آشتی میگشتم .
گفتم #آقا_سید شما هم ما رو حلال کن.
آخه ما با هم #داداش_صیغه_ای بودیم.
روی هم رو بوسیدیم و بعد هم گفت #مواظب_بچه_ها_باش.کسی چیزیش نشه.
سید تاکید کرد که شرعا جایز نیست بعد از اینکه نیروها رو از معبر عبور دادید و نیاز به #بچه_های_تخریب نبود در محل درگیری بمونید زود بچه ها رو عقب بیار برای کارهای بعد.
و با سید خداحافظی کردم.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🌺
🌿🍃🌺
3️⃣#فرمانده_دوست_داشتنی
#شهید_حاج_سید_محمد_زینال_حسینی
#فرمانده_تخریب_لشگر_10
✍️✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی

هر وقت بین ما کدورتی بود #سید پیش قدم میشد و به یک بهونه ای من رو به حرف میکشید و همدیگر رو بغل میکردیم و به #معانقه ای مشکل حل میشد.
اما این بار که سید نبود که مشکل حل بشه.
برای #تشییع و #تدفین سید اومدیم تهران.
ابتدا پیکر مطهر سید در #پادگان_ولیعصر(ع) تشییع شد و بعد هم مقابل منزلشان و بعد هم برای خاکسپاری به #گلزار_شهدای_بهشت_زهراء(ع) انتقال پیدا کرد.
اقرار نبود موقع دفن سید من توی قبر برم .
اما یک لحظه بخودم اومدم دیدم #پیکر_سید_رو_به_آغوش کشیدم و دارم سرازیر قبر میکنم...

دیگه هیچی دست خودم نبود.
سید رو توی قبر خوابوندم .
مشمایی که سید رو داخلش پیچیده بودند باز کردم و صورتش که از شدت تابش آفتاب گل انداخته بود از کفن بیرون آوردم و روی خاک گذاشتم.
دگمه پیراهن خاکیش رو باز کردم و #پیرهن_سبزی که زیرش پوشیده بود به بقیه #بچه_های_تخریب که بالای سر قبر نظاره گر بودند نشون دادم .
روی پیرهنش نوشته بود #السلام_علیک_یا_فاطمه_الزهراء(س).
همه با صدای بلند گریه میکردند.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🌺
🌿🍃🌺
1️⃣#فرمانده_دوست_داشتنی
#شهید_حاج_سید_محمد_زینال_حسینی
#فرمانده_تخریب_لشگر_10

وقتی جلو میرفتیم برای #عملیات_نصر_4 دوست نداشتم با سید رو در رو بشم چون بینمون شکر آب شده بود .
دیدم درب سنگر ایستاده .
سریع رد شدم که سوار ماشین بشم.
اما صدام زد : #برادر_جعفر.
خودم رو به نشنیدن زدم .
اما برای بار دوم هم صدا زد.
#برادر_طهماسبی..
دیگه مجبور شدم رفتم سمتش . بغل باز کرد و مرا در آغوش گرفت و گفت منو حلال کن .
منهم که دلم نرم شده بود و دنبال فرصت آشتی میگشتم .
گفتم #آقا_سید شما هم ما رو حلال کن.
آخه ما با هم #داداش_صیغه_ای بودیم.
روی هم رو بوسیدیم و بعد هم گفت #مواظب_بچه_ها_باش.کسی چیزیش نشه.
سید تاکید کرد که شرعا جایز نیست بعد از اینکه نیروها رو از معبر عبور دادید و نیاز به #بچه_های_تخریب نبود در محل درگیری بمونید زود بچه ها رو عقب بیار برای کارهای بعد.
و با سید خداحافظی کردم.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🌺
🌿🍃🌺
4️⃣#فرمانده_دوست_داشتنی
#شهید_حاج_سید_محمد_زینال_حسینی
#فرمانده_تخریب_لشگر_10
✍️✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی

همه با صدای بلند گریه میکردند
باید #تلقین خونده میشد.
دست راستم رو روی کتفش گذاشتم و شروع کردم تکان دادن.و خوندن..اسمع افهم یا #سید_محمد_ابن_سید_عباس.
هل انت علی العهد الذی فارقتنا علیه من شهاده .... و اشکم مثل بارون میومد و داخل قبر میریخت.
جملات آخر تلقین بود..اللهم عفوک..عفوک..عفوک..که صدای بلندگوهای گلزار شهدای #بهشت_زهرا_سلام_الله_علیها به اذان ظهر بلند شد.
همه کارها تموم شده بود و باید لحد رو بر روی حفره قبر میچیدم و با سید برای همیشه وداع میکردم ...در این لحظه چند تا چیز یادم اومد.
سید سال 65 حاجی شده بود و از مکه برای من چند تا سوغاتی آورده بود که جالبه این سوغاتی ها رو هم در یک #مجلس_آشتی_کنون به من داد و یکی از سوغاتی ها،یک بسته ای بود که داخلش #تربت_کربلا بود و به من گفت: این خاک برای من خیلی عزیزه . و با یک عراقی در مکه آشنا شدم و او این خاک رو به من داد و گفت این خاک ، #غبار_دور_ضریح_امام_حسینه و من داخل جانمازم گذاشتم و هر وقت نماز خوندم اون رو بو کردم.
سید جانماز و عطر و اون خاک کربلا که براش خیلی خیلی عزیز بود به من هدیه کرد و من هم در آخرین دیدار بسته خاک کربلا رو از داخل جانماز بیرون آوردم و مقداری از اون را به نوک زبانم مالیدم و بقیه آن را در کام #سید_محمد گذاشتم . یادم اومد که به رسم همیشه که همدیگر رو حلال میکردیم تا دیر نشده از سید حلالیت بگیرم.
دو تا دستم رو دو طرف صورتش گذاشتم و صورت گرمش رو بوسیدم و گفتم سید همیشه تو پیش قدم بودی اما اینبار من قدم جلو گذاشتم.
#سخترین_لحظه_برای_دو_تا_دوست این لحظه است...دلم نیومد چیدن لحد رو از روی صورتش شروع کنم .
برگشتم و از پایین پا یکی یکی لحد ها رو گذاشتم و یادم میاد که #شهید_حاج_قاسم_اصغری سنگ های لحد رو به دستم میداد و سنگ لحد آخر ماند که باید بالای سر گذاشتم و سید در خانه قبر به آرامش رسید.بعضی وقت ها دیده بودم سید مناجات میکرد و توی مناجاتش میگفت : خدایا گریه میکنم برای اون ساعتی که من رو توی قبر سرازیر میکنند و صورتم رو روی خاک میگذارن و سنگ لحد می چینند و میرند ..من تنهای تنهایم...به من رحم کن..
بالاخره با جان کندن سنگ آخرین سنگ لحد روی هم گذاشتم و برای همیشه از دیدن اون صورت نورانی محروم شدم
30 سال از اون روز میگذره و من هرشب جمعه کنار مزار سید این حکایت برام تداعی میشه.
امید به شفاعتش دارم
چون وقتی با سید #صیغه_برادری خوندیم اینطوری عهد کردیم :
که با تو در راه خدا برادر می شوم , با تو در راه خدا راه صفا وصمیمیت در پیش می گیرم؛ با تو در راه خدا دست می دهم و با خدا,ملائکه , و پیامبرانش و أئمه معصومین (ع) عهد می بندم که اگراز اهل بهشت و شفاعت شده و اجازه ورود به بهشت یافتم , #داخل_آن_نشوم_مگر_آنکه_تو_با_من_همراه_شوی.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🌺
🌿🍃🌺
3️⃣#فرمانده_دوست_داشتنی
#شهید_حاج_سید_محمد_زینال_حسینی
#فرمانده_تخریب_لشگر_10
✍️✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی

هر وقت بین ما کدورتی بود #سید پیش قدم میشد و به یک بهونه ای من رو به حرف میکشید و همدیگر رو بغل میکردیم و به #معانقه ای مشکل حل میشد.
اما این بار که سید نبود که مشکل حل بشه.
برای #تشییع و #تدفین سید اومدیم تهران.
ابتدا پیکر مطهر سید در #پادگان_ولیعصر(ع) تشییع شد و بعد هم مقابل منزلشان و بعد هم برای خاکسپاری به #گلزار_شهدای_بهشت_زهراء(ع) انتقال پیدا کرد.
اقرار نبود موقع دفن سید من توی قبر برم .
اما یک لحظه بخودم اومدم دیدم #پیکر_سید_رو_به_آغوش کشیدم و دارم سرازیر قبر میکنم...

دیگه هیچی دست خودم نبود.
سید رو توی قبر خوابوندم .
مشمایی که سید رو داخلش پیچیده بودند باز کردم و صورتش که از شدت تابش آفتاب گل انداخته بود از کفن بیرون آوردم و روی خاک گذاشتم.
دگمه پیراهن خاکیش رو باز کردم و #پیرهن_سبزی که زیرش پوشیده بود به بقیه #بچه_های_تخریب که بالای سر قبر نظاره گر بودند نشون دادم .
روی پیرهنش نوشته بود #السلام_علیک_یا_فاطمه_الزهراء(س).
همه با صدای بلند گریه میکردند.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🌺
🌿🍃🌺
2️⃣#فرمانده_دوست_داشتنی
#شهید_حاج_سید_محمد_زینال_حسینی
#فرمانده_تخریب_لشگر_10
✍️✍️✍️✍️ راوی : #جعفر_طهماسبی
دستور فرمانده بود وباید بعد از باز شدن معابر و #عبور_گردان ها به عقب برمیگشتیم
نزدیک خط خودمون که رسیدم دیدم سید درب سنگر نگران ایستاده.
ما رو از دور دید و باز آغوشش رو باز کرد و ما رو بغل کرد و بعد از وضعیت خط و #معبرها پرسید.
گفتم نماز صبح رو بخونم تا قضا نشده.
و بعد از نماز صبح توقع داشتم توی خط باشم و برای ادامه عملیات اگر کاری بود انجام بدهم .
اما در کمال ناباوری #آقا_سید_گفت : نمازت رو خوندی.
گفتم آره..گفت پاشو با بچه ها برید عقب.
من خیلی ناراحت شدم و گفتم: اگر فکر میکردم اینجوری میشه از توی خط عقب نمی اومدم آقاسید گفت حرف گوش بده.
همینه که گفتم .
با سید بگو مگو کردم و باز بین ما شکرآب شد.
و فردا هم #آقا_سید_شهید_شد.
و وقت نشد یک بار دیگه همدیگر رو حلال کنیم.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹
@alvresinchannel
🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🌺
🌿🍃🌺
1️⃣#فرمانده_دوست_داشتنی
#شهید_حاج_سید_محمد_زینال_حسینی
#فرمانده_تخریب_لشگر_10

وقتی جلو میرفتیم برای #عملیات_نصر_4 دوست نداشتم با سید رو در رو بشم چون بینمون شکر آب شده بود .
دیدم درب سنگر ایستاده .
سریع رد شدم که سوار ماشین بشم.
اما صدام زد : #برادر_جعفر.
خودم رو به نشنیدن زدم .
اما برای بار دوم هم صدا زد.
#برادر_طهماسبی..
دیگه مجبور شدم رفتم سمتش . بغل باز کرد و مرا در آغوش گرفت و گفت منو حلال کن .
منهم که دلم نرم شده بود و دنبال فرصت آشتی میگشتم .
گفتم #آقا_سید شما هم ما رو حلال کن.
آخه ما با هم #داداش_صیغه_ای بودیم.
روی هم رو بوسیدیم و بعد هم گفت #مواظب_بچه_ها_باش.کسی چیزیش نشه.
سید تاکید کرد که شرعا جایز نیست بعد از اینکه نیروها رو از معبر عبور دادید و نیاز به #بچه_های_تخریب نبود در محل درگیری بمونید زود بچه ها رو عقب بیار برای کارهای بعد.
و با سید خداحافظی کردم.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel