الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)

#سپاه
Channel
Logo of the Telegram channel الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)
@ALVARESINCHANNELPromote
537
subscribers
10.3K
photos
645
videos
247
links
❤️رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤️ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @alvaresin1394
🔷 اولین جلسه کارگروه ممیزی تولید آثار مجمع رزمندگان لشگر10 سیدالشهداء(ع) با حضور اعضاء در دفتر این مجمع تشکیل گردید.
در این نشست کتاب " در گلو مانده فریادها" که به سرگذشت زندگی سردار #شهید_حاج_حسن_بهمنی میپردازد مورد بررسی قرار گرفت و با تایید اعضای گروه ، به عنوان اولین اثر تایید شده گارگروه ممیزی آثار مجمع رزمندگان لشگر10 سیدالشهداء(ع) با نظارت سردار حاج سید محمد ابوترابی و نگارش مهدی گودرزی به ثبت رسید...
سردار شهید حاج حسن بهمنی از فرماندهان اصلی #سپاه_تهران بود که با تشکیل تیپ سیدالشهداء(ع) به عنوان فرمانده عملیات در کنار شهیدان موحد دانش و رستگار فعالیت میکرد و در بین فرماندهان دفاع مقدس به عنوان یک فرمانده آینده نگر و استراتژیست همواره مورد احترام بود و در #عملیات_بدر به همراه #شهید_حاج_کاظم_رستگار در شرق دجله ۀسمانی شد...
@alvaresinchannel
#تصادف_قبل_از_عملیات
به خیر گذشت
شاید هم امداد غیبی بود

✔️🔹 یک هفته به #محرم مونده بود
#مقر_تخریب_لشگر10_در_قلاجه بودیم .
آماده می‌شدیم برای #محرم_سال_65 .
آمادگی از این جهت که ساک ها رو بسته بودیم برای رفتن مرخصی .
اکثر بچه ها می‌خواستن دهه ی اول محرم رو تهران باشند.
از منطقه هم قول و قرار برای #حسینیه_لباس_فروشها و #مسجد_جامع_بازار_تهران گذشته بودند و ما هم که هیات داشتیم خوشحال بودیم که امسال محرم لااقل به هیئت های عزادارمون می‌رسیم.
اما دستوری همه ی این امید و آرزوها رو به فنا داد و فرمان دادند که گردان‌ها و واحدهای #لشگر10 به منطقه پیرانشهر حرکت کنند.

🔻 غروب روز جمعه 7 شهریور 65 از #قلاجِه با دو تا اتوبوس راه افتادیم
شب رو در #مسجد_ترکهای_باختران به صبح رسونیدیم
مسجد خیلی شلوغ بود رزمنده های زیادی توی شبستون مسجد خوابیده بودند
من تا صبح از صدای خرسناه بعضی ها خوابم نبرد.
بلافاصله بعد از نماز صبح سفره ها رو انداختند و صبحانه خوردیم و راه افتادیم به سمت سنندج.
دو تا اتوبوس بودیم
دو تا اتوبوسمون هم خیلی تمیز و شیک بود.
یادم هست اتوبوسی که ما توش بودیم ایران پیما بود و راننده اش ماشین رو از تمیزی برق انداخته بود.
وقتی وارد اتوبوس شدم گفتم : خدا رو شکر ، یه بار ما رو آدم حساب کردند و یه ماشین خوب برای ما فرستادند.
یه راست رفتم صندلی آخر اتوبوس یه جای دنج پیدا کردم.
قبل از نماز ظهر و عصر رسیدیم به #سپاه_بوکان
اونجا نماز ظهر و عصر رو خوندیم و نهار هم خوردیم و حدود ساعت 2 بعد از ظهر بود که به سمت نقده حرکت کردیم.
من کف اتوبوس چفیه ام رو پهن کردم و خوابیدم.. البته راننده و کمکش یه خورده غر غر کردند اما مهم نبود.
مست خواب بودم که یه صدای عجیبی اومد. مثل اینکه چیزی به عقب ماشین ما خورد و من که کف ماشین خوابیده بودم سر خوردم تا دم درب اتوبوس.
همه ی بچه ها از خواب پریده بودند و هرکسی یه ذکری میگفت:
یکی میگفت یا زهرا(س)
یکی یا حسین و یا ابالفضل
من که کف اتوبوس بودم و از چیزی خبر نداشتم
با زحمت از میون صندلی ها و بچه هایی که به سمت درب اتوبوس هجوم آورده بودند خودم رو بالا کشیدم و با تعجب پرسیدم چی شده؟؟ چرا اینقدر شلوغش میکنید!!!
که نگاهم به سمت راست جاده و پشت ماشین افتاد.
اتوبوس پشت سری ما از پل مسیر جاده غلطید و به پهلوی راست روی زمین افتاد.
اینبار خودم با همه ی وجودم یه یا ابالفضل(ع) گفتم.
اتوبوس ما چند متری جلو رفت و راننده از ماشین پایین پرید و من هم پایین رفتم
هی میگفتم خدایا به ما رحم کن...
خدایا بچه هامون چیزیشون نشده باشه.
شیشه جلوی ماشین خورد شده بود و راننده از شیشه اومد بیرون و پشت سرش یکی یکی بچه ها بیرون اومدن.
در کمال ناباوری همه ی تخریبچی ها سالم بودند فقط یکی از بچه ها یه خورده گوشه ی پایش زخم شده بود که با یه چسب زخم مشکل حل شد.
وسایل بچه ها توی صندوق اتوبوس بود که به علت ترکیدن گالن های گازوئیل آلوده شده بود.
همه ی وسایل رو از دو تا اتوبوس خالی کردیم
اتوبوس دوم که چپ کرده بود و اتوبوس اول هم که ما بودیم در اثر ضربه ای که به موتورش خورده بود از کار افتاده بود.
به خنده گفتم: بخشگی شانس... یه بار یه اتوبوس خوب برای ما اومد و این هم شد سرنوشت ما..
راننده دو تا اتوبوس توی سر خودشون میزدند . چون هم اتوبوس ها صدمه دیده بود و هم اینکه نگران بودند اگر هوا تاریک بشه با نا امنی جاده ها چه بکنند.
از طریق بی سیم یکی از پایگاه های تامین جاده که در نزدیکی ما بود خبر تصادف رو دادند و یک ساعتی طول کشید که ماشین اومد و قبل از غروب آفتاب به #شهر_نقده رسیدیم.
مقر #بچه_های_تخریب_لشگر_10 داخل یک هنرستان بود و نماز جماعت مغرب و عشاء رو به جماعت خوندیم و بعد از نماز چون روزهای قبل از ماه محرم بود مجلس عزاداری برگزار شد.
#شهید_حسن_مقدم اون شب حال خوبی داشت.
و بعد از خوندن من ، او مجلس رو به دست گرفت.
یادم میاد اون شب توسل به حضرت مسلم (ع) داشتیم.
شهید مقدم توی ناله ها و گریه هاش میگفت: ارباب جان. حالا که میری کربلا یه خورده آهسته برو ما هم برسیم.
و #شهید_حسن_مقدم نیمه شب دهمین روز شهریورماه 1365 میهمان اربابش شد
روحش شاد
✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی
@alvaresinchannel
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🍃🌺🍃🌺
🍃🌺
#بزرگداشت_شهدای_عملیات
#سیدالشهداء_علیه_السلام
منطقه عمومی فکه
#یادمان_شهید_اسکندرلو
روز پنجشنبه 13 اردیبهشت در مقتل شهدای #عملیات_سیدالشهداء_علیه_السلام (یادمان شهیداسکندرلو) مراسم بزرگداشتی با حضور خانواده #شهدا و #رزمندگان این عملیات وبا خاطره گویی #سردار_فضلی فرمانده لشگر10سیدالشهداء(ع) در دفاع مقدس برگزار خواهد شد.
چند سالی است که مراسمی به همت حماسه سازان این عملیات و همکاری #سپاه_سیدالشهداء(ع) استان تهران و #سپاه_امام_حسن_مجتبی(ع) استان البرز در سالگرد شهدا عملیات سیدالشهداء(ع) در منطقه عمومی فکه برگزار میگردد.

🔷 #همه_ی_شما_دعوتید
🍃🌺
🍃🌺🍃🌺
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
@alvaresinchannel
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🍃🌺🍃🌺
🍃🌺
#بزرگداشت_شهدای_عملیات
#سیدالشهداء_علیه_السلام
منطقه عمومی فکه
#یادمان_شهید_اسکندرلو
روز چهارشنبه 14 اردیبهشت در مقتل شهدای #عملیات_سیدالشهداء_علیه_السلام (یادمان شهیداسکندرلو) مراسم بزرگداشتی با حضور خانواده #شهدا و #رزمندگان این عملیات وبا خاطره گویی #سردار_فضلی فرمانده لشگر10سیدالشهداء(ع) در دفاع مقدس برگزار خواهد شد.
چند سالی است که مراسمی به همت حماسه سازان این عملیات و همکاری #سپاه_سیدالشهداء(ع) استان تهران و #سپاه_امام_حسن_مجتبی(ع) استان البرز در سالگرد شهدا عملیات سیدالشهداء(ع) در منطقه عمومی فکه برگزار میگردد.
🍃🌺
🍃🌺🍃🌺
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#شوخی_با_فرمانده
#بیا_پاسدار_وظیفه_بشو
#شهید_حاج_عبدالله_نوریان

🔶 بهار سال 1364 بود
مشغول ساختن زاغه مهمات #گردان_تخریب در کنار رودخانه کرخه بودیم
برادر عبدالله کارها رو تقسیم کرده بود
و بچه ها تیم بندی شده بودند تا سوله ها درست بشه
شهید سید اسماعیل موسوی مسوول کندن چاه بود تا به آب برسه.
شهید اکبر عزیز زاده مسوول کارهای جوشکاری و اهنگری بود
شهید طحانی و تابش هم با به کارگیری شهید سعید صدیق عمله بنا بودن و کارها خیلی عالی جلو میرفت و #شهید_پوررازقی هم ناظر مذهبی و مسوول روحیه بود
سر ظهر بود و بچه ها جمع شده بودن برای نماز و نهار که برادر حاج عبدالله گفت : بچه ها میخواستم یه خبر بهتون بدم... همه فکر کردن ماموریتی در پیش است و حاجی میخواد خبرش رو بده.
اما با تبسمی خبر رو داد و گفت : راستش من امروز تعهد 5 ساله ام به #سپاه تموم میشه و توضیح داد که وقتی میخواستم عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بشم از ما تعهد گرفتند که 5 سال باید عضو باشید و امروز آخرین روز تعهدم به سپاه است.
برای جمع ما جالب بود این خبر و هر کس یه چیزی گفت و #شهید_اکبر_عزیز_زاده با خنده به برادر عبدالله کفت:
برادر عبدالله حالا که تعهدت به سپاه تموم شده برو تسویه حساب کن و بیا #پاسدار_وظیفه شد.(به اون هایی که توی سپاه خدمت سربازی رو میگذروندن میگفتن پاسدار وظیفه و اونایی که در ارتش مشغول خدمت بودن سرباز وظیفه بودن) با این شیرین کاری شهید عزیز زاده همه بلند خندیدن و شهید عبدالله به شوخی بهش گفت ای اوس اکبر شیله پیله دار...
سردار شهید حاج عبدالله نوریان فرمانده تخریب و مهندسی رزمی لشگر10 در 4 اسفند سال 1364 در عملیات والفجر8 به شهادت رسید.
یاد همشون بخیر
همنشینی با امام حسین(ع) نوش جونشون
انشاءالله ما رو هم بطلبند.
(جعفرطهماسبی1400)
@alvaresinchannel
موقعیت جفرافیایی
#عملیات_والفجر_مقدماتی
18 بهمن 1361
منطقه فکه
محدوده عملیاتی #سپاه_11_قدر
یه فرماندهی #سردار_شهید_همت
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
سردار احمد ذوالقدر طی حکمی از سوی سرلشگر سلامی به‌عنوان فرمانده #سپاه_حضرت_سیدالشهداء_علیه‌_السلام استان تهران منصوب شد.
وی پیش از این در جایگاه معاون هماهنگ‌کننده قرارگاه ثارالله علیه‌السلام مشغول فعالیت بود.
@alvaresinchannel
🍂🍂🍂🍂🍂
🍂
#عملیات_کربلای_2

✔️🔹 یک هفته به #محرم مونده بود
#مقر_تخریب_لشگر10_در_قلاجه بودیم .
آماده می‌شدیم برای #محرم_سال_65 .
آمادگی از این جهت که ساک ها رو بسته بودیم برای رفتن مرخصی .
اکثر بچه ها می‌خواستن دهه ی اول محرم رو تهران باشند.
از منطقه هم قول و قرار برای #حسینیه_لباس_فروشها و #مسجد_جامع_بازار_تهران گذشته بودند و ما هم که هیات داشتیم خوشحال بودیم که امسال محرم لااقل به هیئت های عزادارمون می‌رسیم.
اما دستوری همه ی این امید و آرزوها رو به فنا داد و فرمان دادند که گردان‌ها و واحدهای #لشگر10 به منطقه پیرانشهر حرکت کنند.

🔻 غروب روز جمعه 7 شهریور 65 از َلاجِه با دو تا اتوبوس راه افتادیم
شب رو در #مسجد_ترکهای_باختران به صبح رسونیدیم
مسجد خیلی شلوغ بود رزمنده های زیادی توی شبستون مسجد خوابیده بودند
من تا صبح از صدای خرسناه بعضی ها خوابم نبرد.
بلافاصله بعد از نماز صبح سفره ها رو انداختند و صبحانه خوردیم و راه افتادیم به سمت سنندج.
دو تا اتوبوس بودیم
دو تا اتوبوسمون هم خیلی تمیز و شیک بود.
یادم هست اتوبوسی که ما توش بودیم ایران پیما بود و راننده اش ماشین رو از تمیزی برق انداخته بود.
وقتی وارد اتوبوس شدم گفتم : خدا رو شکر ، یه بار ما رو آدم حساب کردند و یه ماشین خوب برای ما فرستادند.
یه راست رفتم صندلی آخر اتوبوس یه جای دنج پیدا کردم.
قبل از نماز ظهر و عصر رسیدیم به #سپاه_بوکان
اونجا نماز ظهر و عصر رو خوندیم و نهار هم خوردیم و حدود ساعت 2 بعد از ظهر بود که به سمت نقده حرکت کردیم.
من کف اتوبوس چفیه ام رو پهن کردم و خوابیدم.. البته راننده و کمکش یه خورده غر غر کردند اما مهم نبود.
مست خواب بودم که یه صدای عجیبی اومد. مثل اینکه چیزی به عقب ماشین ما خورد و من که کف ماشین خوابیده بودم سر خوردم تا دم درب اتوبوس.
همه ی بچه ها از خواب پریده بودند و هرکسی یه ذکری میگفت:
یکی میگفت یا زهرا(س)
یکی یا حسین و یا ابالفضل
من که کف اتوبوس بودم و از چیزی خبر نداشتم
با زحمت از میون صندلی ها و بچه هایی که به سمت درب اتوبوس هجوم آورده بودند خودم رو بالا کشیدم و با تعجب پرسیدم چی شده؟؟ چرا اینقدر شلوغش میکنید!!!
که نگاهم به سمت راست جاده و پشت ماشین افتاد.
اتوبوس پشت سری ما از پل مسیر جاده غلطید و به پهلوی راست روی زمین افتاد.
اینبار خودم با همه ی وجودم یه یا ابالفضل(ع) گفتم.
اتوبوس ما چند متری جلو رفت و راننده از ماشین پایین پرید و من هم پایین رفتم
هی میگفتم خدایا به ما رحم کن...
خدایا بچه هامون چیزیشون نشده باشه.
شیشه جلوی ماشین خورد شده بود و راننده از شیشه اومد بیرون و پشت سرش یکی یکی بچه ها بیرون اومدن.
در کمال ناباوری همه ی تخریبچی ها سالم بودند فقط یکی از بچه ها یه خورده گوشه ی پایش زخم شده بود که با یه چسب زخم مشکل حل شد.
وسایل بچه ها توی صندوق اتوبوس بود که به علت ترکیدن گالن های گازوئیل آلوده شده بود.
همه ی وسایل رو از دو تا اتوبوس خالی کردیم
اتوبوس دوم که چپ کرده بود و اتوبوس اول هم که ما بودیم در اثر ضربه ای که به موتورش خورده بود از کار افتاده بود.
به خنده گفتم: بخشگی شانس... یه بار یه اتوبوس خوب برای ما اومد و این هم شد سرنوشت ما..
راننده دو تا اتوبوس توی سر خودشون میزدند . چون هم اتوبوس ها صدمه دیده بود و هم اینکه نگران بودند اگر هوا تاریک بشه با نا امنی جاده ها چه بکنند.
از طریق بی سیم یکی از پایگاه های تامین جاده که در نزدیکی ما بود خبر تصادف رو دادند و یک ساعتی طول کشید که ماشین اومد و قبل از غروب آفتاب به #شهر_نقده رسیدیم.
مقر #بچه_های_تخریب_لشگر_10 داخل یک هنرستان بود و نماز جماعت مغرب و عشاء رو به جماعت خوندیم و بعد از نماز چون روزهای قبل از ماه محرم بود مجلس عزاداری برگزار شد.
#شهید_حسن_مقدم اون شب حال خوبی داشت.
و بعد از خوندن من ، او مجلس رو به دست گرفت.
یادم میاد اون شب توسل به حضرت مسلم (ع) داشتیم.
شهید مقدم توی ناله ها و گریه هاش میگفت: ارباب جان. حالا که میری کربلا یه خورده آهسته برو ما هم برسیم.
و #شهید_حسن_مقدم نیمه شب دهمین روز شهریورماه 1365 میهمان اربابش شد
روحش شاد
✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی

💐 @alvaresinchannel
🔻🔸🔻🔸🔻🔸🔻🔸🔻🔸🔻🔸🔻🔸
🔸🔻
دیشب تا پاسی از شب صوت های بجا مانده از #عملیات_عاشورای_3 رو گوش میدادم
یکی از اون ها مربوط به گزارش عملیات فرماندهان #گردان_علی_اصغر_علیه_السلام بود
#شهید_حاج_اصغر_آجرلو و برادر عدالتی از عملیات میگفتند.
از #کار_بچه_های_تخریب در بازگشایی معبرها تعریف میکردند و بعد از 35 سال اولین روایت نزدیک از جانفشانی #سردار_تخریبچی_شهید_حاج_قاسم_اصغری رو شنیدم
روایت ایشون برای من که بارها حماسه #خوابیدن_شهید_اصغری روی سیم خاردار در #میدان_مین در #عملیات_عاشورای_3 رو نقل کرده بودم تازگی داشت.
ایکاش این حماسه ها مستند شود
ایکاش فرماندهان و رزمندگان این عملیات تا فرصت هست بجنبند
تا دیر نشده و این تلاش ها به گور نرفته فکری کنند.

✔️🔘 من یقین دارم خدا #حاج_آقا_فضلی رو دوباره به ما برگردوند.
نه برای اینکه مجددا توی #سپاه مسوولیت بگیره یا بهش تکلیف کنند.
اون مسوولیت رو دیگری هم میتونه انجام بدهد.
اما ثبت و مستند کردن حماسه ی #رزمندگان_لشگر_10 فقط با حضور و پیگیری #حاج_آقای_فضلی است که به سرانجام میرسه
فکر نمیکنم این خواسته زیادی باشه که از فرمانده مون بخواهیم برای این کارها بیشتر وقت بگذاره.

🔷 لذا به عنوان یه رزمنده از فرمانده تقاضا میکنم : بیاییم با کمک هم نگذاریم هویت مان در خاک دفن شود به قول فرمانده ما #شهید_نوریان.
#بداد_خود_برسید_که_وقت_تنگ_است
#جعفر_طهماسبی
@alvaresinchannel
🔻🔸 نخستین ماهواره جمهوری اسلامی ایران توسط #سپاه_پاسداران_انقلاب_اسلامی با موفقیت در مدار زمین قرار گرفت.
🔻🔸 #ماهواره_نور به عنوان نخستین ماهواره نظامی جمهوری اسلامی ایران صبح امروز (چهارشنبه) از ماهواره بر ۲ مرحله‌ای قاصد از کویر مرکزی ایران توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با موفقیت پرتاب و در مدار ۴۲۵ کیلومتری زمین قرار گرفت.
@alvaresinchannel
🍂🍂🍂🍂🍂
🍂
#عملیات_کربلای_2

✔️🔹 یک هفته به #محرم مونده بود
#مقر_تخریب_لشگر10_در_قلاجه بودیم .
آماده می‌شدیم برای #محرم_سال_65 .
آمادگی از این جهت که ساک ها رو بسته بودیم برای رفتن مرخصی .
اکثر بچه ها می‌خواستن دهه ی اول محرم رو تهران باشند.
از منطقه هم قول و قرار برای #حسینیه_لباس_فروشها و #مسجد_جامع_بازار_تهران گذشته بودند و ما هم که هیات داشتیم خوشحال بودیم که امسال محرم لااقل به هیئت های عزادارمون می‌رسیم.
اما دستوری همه ی این امید و آرزوها رو به فنا داد و فرمان دادند که گردان‌ها و واحدهای #لشگر10 به منطقه پیرانشهر حرکت کنند.

🔻 غروب روز جمعه 7 شهریور 65 از َلاجِه با دو تا اتوبوس راه افتادیم
شب رو در #مسجد_ترکهای_باختران به صبح رسونیدیم
مسجد خیلی شلوغ بود رزمنده های زیادی توی شبستون مسجد خوابیده بودند
من تا صبح از صدای خرسناه بعضی ها خوابم نبرد.
بلافاصله بعد از نماز صبح سفره ها رو انداختند و صبحانه خوردیم و راه افتادیم به سمت سنندج.
دو تا اتوبوس بودیم
دو تا اتوبوسمون هم خیلی تمیز و شیک بود.
یادم هست اتوبوسی که ما توش بودیم ایران پیما بود و راننده اش ماشین رو از تمیزی برق انداخته بود.
وقتی وارد اتوبوس شدم گفتم : خدا رو شکر ، یه بار ما رو آدم حساب کردند و یه ماشین خوب برای ما فرستادند.
یه راست رفتم صندلی آخر اتوبوس یه جای دنج پیدا کردم.
قبل از نماز ظهر و عصر رسیدیم به #سپاه_بوکان
اونجا نماز ظهر و عصر رو خوندیم و نهار هم خوردیم و حدود ساعت 2 بعد از ظهر بود که به سمت نقده حرکت کردیم.
من کف اتوبوس چفیه ام رو پهن کردم و خوابیدم.. البته راننده و کمکش یه خورده غر غر کردند اما مهم نبود.
مست خواب بودم که یه صدای عجیبی اومد. مثل اینکه چیزی به عقب ماشین ما خورد و من که کف ماشین خوابیده بودم سر خوردم تا دم درب اتوبوس.
همه ی بچه ها از خواب پریده بودند و هرکسی یه ذکری میگفت:
یکی میگفت یا زهرا(س)
یکی یا حسین و یا ابالفضل
من که کف اتوبوس بودم و از چیزی خبر نداشتم
با زحمت از میون صندلی ها و بچه هایی که به سمت درب اتوبوس هجوم آورده بودند خودم رو بالا کشیدم و با تعجب پرسیدم چی شده؟؟ چرا اینقدر شلوغش میکنید!!!
که نگاهم به سمت راست جاده و پشت ماشین افتاد.
اتوبوس پشت سری ما از پل مسیر جاده غلطید و به پهلوی راست روی زمین افتاد.
اینبار خودم با همه ی وجودم یه یا ابالفضل(ع) گفتم.
اتوبوس ما چند متری جلو رفت و راننده از ماشین پایین پرید و من هم پایین رفتم
هی میگفتم خدایا به ما رحم کن...
خدایا بچه هامون چیزیشون نشده باشه.
شیشه جلوی ماشین خورد شده بود و راننده از شیشه اومد بیرون و پشت سرش یکی یکی بچه ها بیرون اومدن.
در کمال ناباوری همه ی تخریبچی ها سالم بودند فقط یکی از بچه ها یه خورده گوشه ی پایش زخم شده بود که با یه چسب زخم مشکل حل شد.
وسایل بچه ها توی صندوق اتوبوس بود که به علت ترکیدن گالن های گازوئیل آلوده شده بود.
همه ی وسایل رو از دو تا اتوبوس خالی کردیم
اتوبوس دوم که چپ کرده بود و اتوبوس اول هم که ما بودیم در اثر ضربه ای که به موتورش خورده بود از کار افتاده بود.
به خنده گفتم: بخشگی شانس... یه بار یه اتوبوس خوب برای ما اومد و این هم شد سرنوشت ما..
راننده دو تا اتوبوس توی سر خودشون میزدند . چون هم اتوبوس ها صدمه دیده بود و هم اینکه نگران بودند اگر هوا تاریک بشه با نا امنی جاده ها چه بکنند.
از طریق بی سیم یکی از پایگاه های تامین جاده که در نزدیکی ما بود خبر تصادف رو دادند و یک ساعتی طول کشید که ماشین اومد و قبل از غروب آفتاب به #شهر_نقده رسیدیم.
مقر #بچه_های_تخریب_لشگر_10 داخل یک هنرستان بود و نماز جماعت مغرب و عشاء رو به جماعت خوندیم و بعد از نماز چون روزهای قبل از ماه محرم بود مجلس عزاداری برگزار شد.
#شهید_حسن_مقدم اون شب حال خوبی داشت.
و بعد از خوندن من ، او مجلس رو به دست گرفت.
یادم میاد اون شب توسل به حضرت مسلم (ع) داشتیم.
شهید مقدم توی ناله ها و گریه هاش میگفت: ارباب جان. حالا که میری کربلا یه خورده آهسته برو ما هم برسیم.
و #شهید_حسن_مقدم نیمه شب دهمین روز شهریورماه 1365 میهمان اربابش شد
روحش شاد
✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی

💐 @alvaresinchannel
مراسم سی وسومین سالروز عملیات غرور آفرین کربلای یک(ویژه شهدا وسرداران شهید لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص)و لشکر۱۰حضرت سید الشهداء(ع)
🔸زمان:پنج شنبه۱۳تیر از ساعت ۱۸تا نماز مغرب
🔸مکان: بهشت زهرا(س)، قطعه ۲۹، میدان پرچم.

🌷سخنران: سردارحاج محمد کوثری

🌷مداح: حاج محمد طاهری.

#سپاه_حضرت_محمد_رسول_الله
#سپاه_حضرت_سید_الشهداء
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🌷
#ماشاالله_حزب_الله
#پلدختر- جمعه 23 فروردین 98
صبحگاه گروههای جهادی #سپاه_حضرت_سیدالشهداء(ع)
در یاری هموطنان سیل زده
باحضورسردار حسن زاده
۲۳فروردین ۱۳۹۸
🍃🍃@alvaresinchannel
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
🌱
سردار حسن زاده فرمانده #سپاه_سیدالشهدا_علیه_السلام و جمعی از #فرزندان_غیور_شهرری در کمک رسانی به هموطنان آسیب دیده در #سیل_لرستان

🍁🍁@alvaresinchannel
در #سی_و_سومین سالگرد #عملیات غرور آفرین #والفجر_8 وگرامیداشت یادوخاطره شهدای این عملیات گردهم میاییم ویاد دوستان شهیدمان را گرامی میداریم
🔸سخنران سردار #حاج_علی_فضلی
🔸بیان خاطره سردار #حاج_اکبر_عاطفی
زمان:چهار شنبه۲۴بهمن از ساعت ۹صبح تا۱۲ظهر
مکان: شهر ری، میدان نماز، بلوار دیلمان، #سپاه_سید_الشهداء(ع)، سالن #شهید_حاج_جعفر_جنگروی
موقعیت جفرافیایی
#عملیات_والفجر_مقدماتی
18 بهمن 1361
منطقه فکه
محدوده عملیاتی #سپاه_11_قدر
یه فرماندهی #سردار_شهید_همت
@alvaresinchannel
🥀💐💐🥀💐🥀💐🥀💐🥀💐🥀💐
🥀💐🥀💐
🥀💐
🥀

#36_سال_گذشت
#سپاه_محمد(ص) #مي_آيد
21 خرداد 1361
هیأت اعزامی جمهوری اسلامی ایران که در روز یکشنبه ۱۶ خرداد ۶۱ (یک روز پس از تهاجم) به #سوریه اعزام شده بود پس از بررسی اوضاع و شرایط جبل سوریه و لبنان در جلسه مربوطه شورای عالی دفاع که در #دفتر_امام(ره) در پنجشنبه ۲۰ خرداد ۶۱ تشکیل گردید گزارش نهایی خود را ارائه داد و اعلام کرد که: اسرائیل بر اکثر نقاط #جنوب_لبنان مسلط شده است و سوریه نمی‌تواند وارد جنگ شود.
پس از این گزارش بود که شورای عالی دفاع تصمیم به کمک به #جبهه_لبنان را آغاز کرد، آن هم در قالب اعزام نیرو به جبهه لبنان و سوریه.
به این ترتیب شورای عالی دفاع با تأیید #امام تصمیم به اعزام نیروی نظامی به جبهه سوریه و لبنان را اتخاذ کرد بدین نحو اولین گروه از نیروهای اعزامی در ۲۱ خرداد ۶۱ اعزام و اولین هواپیمای کمک عازم سوریه شد.
نیروهای اعزامی جمهوری اسلامی ایران عبارت بودند بخشی از #تیپ_محمد_رسول‌الله(ص) و نیز بخشی از نیروهای #تیپ_58_تکاور_ذوالفقار ارتش به فرماندهی #حاج_احمد_متوسلیان بودند که برای اعزام به لبنان توسط شورای عالی دفاع انتخاب شدند. محسن رضایی نحوه این انتخاب را چنین روایت می کند : برادرمان حاج احمد را بردم خدمت #مقام_معظم_رهبری که در آن زمان مسئول شورای عالی دفاع بودند. در آن ملاقات، من خدمت آقا گفتم که ایشان [حاج احمد] کاملاً آماده قبول این مأموریت است. منتهی مایل است از زبان شما بشنود که باید این کار را انجام بدهد وقتی آقا به حاج احمد گفتند که شما انتخاب شده‌اید تا به عنوان نماینده نظام جمهوری اسلامی ایران به آنجا بروید، حاج احمد خیلی تحت تأثیر قرار گرفت.
خود آقا هم تاکنون بارها آن جملاتی را که احمد در ‌آن ملاقات به کار برده به ما یادآور شده‌اند. احمد در آن ملاقات خدمت آقا عرض کرد:
یعنی خداوند متعال ما را انتخاب کرده که برویم با اسرائیلی‌ها بجنگیم؟ آقا فرمودند: بله! شما نماینده نظام هستید، بروید آنجا و جلوی اسرائیلی‌ها را سد کنید.
غروب روز بيست و يكم خرداد 1361، چرخهاي يك فروند هواپيماي بوئينگ 747 نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران، در انتهاي باند فرود #فرودگاه_دمشق از گردش بازايستاد.
🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchannel
#36_سال_گذشت
#سپاه_محمد(ص) #مي_آيد
21 خرداد 1361
#داخل_هواپیما
رزمندگان تیپ 27 محمد رسول الله(ص) دراعزام به سوریه
@alvaresinchannel
موقعیت جفرافیایی
#عملیات_والفجر_مقدماتی
18 بهمن 1361
منطقه فکه
محدوده عملیاتی #سپاه_11_قدر
یه فرماندهی #سردار_شهید_همت
@alvaresinchannel
More