الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)

#لشگر10
Channel
Logo of the Telegram channel الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)
@ALVARESINCHANNELPromote
537
subscribers
10.3K
photos
645
videos
247
links
❤️رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤️ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @alvaresin1394
#تصادف_قبل_از_عملیات
به خیر گذشت
شاید هم امداد غیبی بود

✔️🔹 یک هفته به #محرم مونده بود
#مقر_تخریب_لشگر10_در_قلاجه بودیم .
آماده می‌شدیم برای #محرم_سال_65 .
آمادگی از این جهت که ساک ها رو بسته بودیم برای رفتن مرخصی .
اکثر بچه ها می‌خواستن دهه ی اول محرم رو تهران باشند.
از منطقه هم قول و قرار برای #حسینیه_لباس_فروشها و #مسجد_جامع_بازار_تهران گذشته بودند و ما هم که هیات داشتیم خوشحال بودیم که امسال محرم لااقل به هیئت های عزادارمون می‌رسیم.
اما دستوری همه ی این امید و آرزوها رو به فنا داد و فرمان دادند که گردان‌ها و واحدهای #لشگر10 به منطقه پیرانشهر حرکت کنند.

🔻 غروب روز جمعه 7 شهریور 65 از #قلاجِه با دو تا اتوبوس راه افتادیم
شب رو در #مسجد_ترکهای_باختران به صبح رسونیدیم
مسجد خیلی شلوغ بود رزمنده های زیادی توی شبستون مسجد خوابیده بودند
من تا صبح از صدای خرسناه بعضی ها خوابم نبرد.
بلافاصله بعد از نماز صبح سفره ها رو انداختند و صبحانه خوردیم و راه افتادیم به سمت سنندج.
دو تا اتوبوس بودیم
دو تا اتوبوسمون هم خیلی تمیز و شیک بود.
یادم هست اتوبوسی که ما توش بودیم ایران پیما بود و راننده اش ماشین رو از تمیزی برق انداخته بود.
وقتی وارد اتوبوس شدم گفتم : خدا رو شکر ، یه بار ما رو آدم حساب کردند و یه ماشین خوب برای ما فرستادند.
یه راست رفتم صندلی آخر اتوبوس یه جای دنج پیدا کردم.
قبل از نماز ظهر و عصر رسیدیم به #سپاه_بوکان
اونجا نماز ظهر و عصر رو خوندیم و نهار هم خوردیم و حدود ساعت 2 بعد از ظهر بود که به سمت نقده حرکت کردیم.
من کف اتوبوس چفیه ام رو پهن کردم و خوابیدم.. البته راننده و کمکش یه خورده غر غر کردند اما مهم نبود.
مست خواب بودم که یه صدای عجیبی اومد. مثل اینکه چیزی به عقب ماشین ما خورد و من که کف ماشین خوابیده بودم سر خوردم تا دم درب اتوبوس.
همه ی بچه ها از خواب پریده بودند و هرکسی یه ذکری میگفت:
یکی میگفت یا زهرا(س)
یکی یا حسین و یا ابالفضل
من که کف اتوبوس بودم و از چیزی خبر نداشتم
با زحمت از میون صندلی ها و بچه هایی که به سمت درب اتوبوس هجوم آورده بودند خودم رو بالا کشیدم و با تعجب پرسیدم چی شده؟؟ چرا اینقدر شلوغش میکنید!!!
که نگاهم به سمت راست جاده و پشت ماشین افتاد.
اتوبوس پشت سری ما از پل مسیر جاده غلطید و به پهلوی راست روی زمین افتاد.
اینبار خودم با همه ی وجودم یه یا ابالفضل(ع) گفتم.
اتوبوس ما چند متری جلو رفت و راننده از ماشین پایین پرید و من هم پایین رفتم
هی میگفتم خدایا به ما رحم کن...
خدایا بچه هامون چیزیشون نشده باشه.
شیشه جلوی ماشین خورد شده بود و راننده از شیشه اومد بیرون و پشت سرش یکی یکی بچه ها بیرون اومدن.
در کمال ناباوری همه ی تخریبچی ها سالم بودند فقط یکی از بچه ها یه خورده گوشه ی پایش زخم شده بود که با یه چسب زخم مشکل حل شد.
وسایل بچه ها توی صندوق اتوبوس بود که به علت ترکیدن گالن های گازوئیل آلوده شده بود.
همه ی وسایل رو از دو تا اتوبوس خالی کردیم
اتوبوس دوم که چپ کرده بود و اتوبوس اول هم که ما بودیم در اثر ضربه ای که به موتورش خورده بود از کار افتاده بود.
به خنده گفتم: بخشگی شانس... یه بار یه اتوبوس خوب برای ما اومد و این هم شد سرنوشت ما..
راننده دو تا اتوبوس توی سر خودشون میزدند . چون هم اتوبوس ها صدمه دیده بود و هم اینکه نگران بودند اگر هوا تاریک بشه با نا امنی جاده ها چه بکنند.
از طریق بی سیم یکی از پایگاه های تامین جاده که در نزدیکی ما بود خبر تصادف رو دادند و یک ساعتی طول کشید که ماشین اومد و قبل از غروب آفتاب به #شهر_نقده رسیدیم.
مقر #بچه_های_تخریب_لشگر_10 داخل یک هنرستان بود و نماز جماعت مغرب و عشاء رو به جماعت خوندیم و بعد از نماز چون روزهای قبل از ماه محرم بود مجلس عزاداری برگزار شد.
#شهید_حسن_مقدم اون شب حال خوبی داشت.
و بعد از خوندن من ، او مجلس رو به دست گرفت.
یادم میاد اون شب توسل به حضرت مسلم (ع) داشتیم.
شهید مقدم توی ناله ها و گریه هاش میگفت: ارباب جان. حالا که میری کربلا یه خورده آهسته برو ما هم برسیم.
و #شهید_حسن_مقدم نیمه شب دهمین روز شهریورماه 1365 میهمان اربابش شد
روحش شاد
✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی
@alvaresinchannel
#یاد_و_خاطره_شهدای_عملیات_بیت_المقدس_6_را_گرامی_میداریم

♦️♦️♦️♦️🔸🔸🔸#امشب_شب_عملیاته🔸🔸🔸♦️♦️♦️♦️

روز 26 اردیبهشت ماه سال 1367 اعلام شد که امشب باید به دشمن حمله کنید و گردان هایی که برای عملیات ماموریت داشتند به جنب و جوش افتادند و نیروهاشون رو پای کار آوردند.
در آخرین روز #ماه_مبارک_رمضان سال 67 رزمندگان #لشگر10 به دشمن بعثی در #ارتفاعات_شیخ_محمد یورش بردند.
رمز عملیات نام مبارک #یا_امیرالمؤمنین(ع) بود و رزمنده ها تا به نقطه درگیری بر فراز قله ها رسیدند زمان زیادی رو پیاده طی کردند و ساعت از 2 نیمه شب روز 27 اردیبهشت سال 67 گذشته بود که با حمله رعد آسا دشمن رو غافل گیر کردند.
لشکر10 سیدالشهدا ء (ع)با 4 گردان هم‌زمان از 6 محور به مواضع تیپ76 از لشکر4 پیاده‌ی کوهستانی ارتش عراق مستقر بر ارتفاعات شیخ محمد حمله‌ور شدند.
علی رغم ماموریت های فراوانی که به #تخریب واگذار شده بود در این عملیات توفیق شهادت نصیب بچه های تخریب نشد. اما همسنگران ما در اطلاعات عملیات چند تا شهید دادند.
🌷
🌷🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchannel
#عملیات_بیت_المقدس_4
#غواص_های_تخریبچی
#لشگر_10_سیدالشهداء_علیه_السلام

✍🏿✍🏿✍🏿 راوی: #جعفر_طهماسبی

4️⃣ دشمن هنوز گیج بود و آتش دقیق نمیریخت.
اسکله هنوز امن بود و دشمن هم روی اون دید نداشت.
نیروهای سایر گردانها هم برای ادامه عملیات در #ساحل پیاده شدند.
هنوز مجروح و شهیدی عقب نیاورده بودند و ظاهر کار این بود که تلفات بالا نبوده و بچه ها به هدف ها رسیده اند..

هوا داشت روشن میشد که نماز صبح رو خوندیم.
لباس غواصی ما رو کلافه کرده بود و مجبور بودیم داخل آب بریم تا لباس خیس بشه که اذیتمون نکنه.
هوا که روشن شد لب اسکله شلوغ شد ، اسیرهای عراقی رو عقب میاوردند و تک و توکی #شهید و #مجروح هم منتظر بودند تا قایق ها برسند....
بچه های پشتیبانی هم مشغول تخلیه تدارکات و مهمات بودند و ما مدام تذکر میدادیم که برادرها اسکله را تخلیه کنند.آفتاب زده بود که دیدیم یک تعداد قایق قطار شدند و سمت اسکله #لشگر10 میایند.
و دشمن هم ستون قایق ها رو زیر آتیش گرفته.با بی سیم تماس گرفتیم که گفتند بچه های لشگر ده نیستند . اولین قایق که به ساحل رسید معلوم شد بچه های #گردان_کمیل_لشگر _27 هستند و اسکله شون رو اشتباه اومدند ..
بچه های لشگر 27 سمت راست ما عملیات میکردند...

آفتاب زده بود و ما منتظر #غواص_های_تخریبچی بودیم.
اونها قول داده بودند که زود برگردند اما هنوز نرسیده بودند و ما نگران بودیم.
که دیدیم تعدادی دارند سرود میخونند و از ارتفاع پایین میان...

دیدم این سرود رو که بین بچه های تخریب مرسوم بود میخونند:

ای ولی عصر و امام زمان....ای سبب خلقت کون و مکان....

جلو تر که اومدند دیدم بچه های خودمون هستند و چهار طرف یک #برانکارد رو گرفتند و دشمن هم مدام با خمپاره میکوبید و اینها با سوت خمپاره برانکارد رو رها میکردند و روی زمین میخوابیدند.

نزدیک اسکله که رسیدند #شهید_سید_عباس_میر_نوری جلو تر دوید و گفت: #برادر_جعفر همه سورومور گنده عقب اومدیم فقط یک تلفات داشتیم که اون هم الان میرسه..
خودم رو آماده کرده بودم برای خبر شهادت یکی از بچه ها... اما خدمه برانکارد که رسیدند دیدم یکی داخلش وول میخوره و داره ناله میکنه... اون #اسماعیل_گوهری بود که پاهاش مجروح شده بود و با اعمال شاقه عقب اومده بود...

الحمدلله همه بچه ها سالم بودند و سید عباس میرنوری شروع کرد شوخی کردن.
گفتم یک ساعت دیر کردید و باید تنبیه بشید.
سید گفت راضیت میکنم.... گفتم چه جوری ؟؟؟ گفت اینجوری... دیدم یک فانسقه عراقی توی دستشه.

سید اونقدر شاداب و قبراق بود که انگار نه انگار عملیات سختی رو رفته و برگشته و با خنده گفت: یادته شب چهارشنبه که دعای توسل خوندی و اشک ما رو در آوردی گفتی برادرها بعضی از شماها شهید میشید و ما رو شفاعت کنید حالا کنفت شدی که همه ما سالم عقب اومدیم....
🍃🌺🌺🌺
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🍃🌺

#خمیر_دندون_یا_کرم_ضد_پشه
#تخریبچی_شهید_غلامرضا_زعفری

✍🏿✍🏿 راوی: #جعفر_طهماسبی

#پادگان_ابوذر بودیم و محل استقرار #بچه_های_تخریب طبقه چهارم ساختمان ستاد #لشگر10 بود بچه ها خیلی مقید به مسواک زدن قبل از خواب بودند . ما 40 نفر داخل یکی از طبقات بودیم و فقط یک دستشویی داشتیم. البته داخل محوطه پادگان دستشویی زیاد بود اما اون هایی که مثل من تنبل بودند از دستشویی ساختمون استفاده میکردند. #غلام وارد دستشویی شد و ما هم صف کشیده بودیم که بیرون بیاد .
زمان زیادی گذشت و غلام بیرون نیومد. بچه ها صداشون در اومد و هی داد میزدند #برادر_زعفری زود باش. غلام درب دستشویی رو باز کرد در حالیکه مسواکش دستش بود به من گفت: #جعفر_این_خمیر_دندون_چرا_کف_نمیکنه. من هم تعجب کردم. اما یهو زدم زیر خنده و گفتم غلام این که خمیر دندون نیست این #کرم_ضد_پشه است که تو روی مسواکت مالیدی. اون هم در حالیکه به شدن میخندید گفت : وای قلبم... این تکه کلام غلام بود
🍃🌺
🍃🌺🌺

@alvaresinchannel
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#چهل_وسومین_سالگرد_دفاع_مقدس_گرامیباد

#گروه_سرود_ولادت_امام_زمان_علیه_السلام

با قرائت قرآن و تک خوانی فرزند شهید
🔷و مداح نامی امروز #حاج_محمود_کریمی
حاج محمود کریمی اینجا 20 ساله است
مراسم جشن در شب نیمه ی شعبان
4 اردیبهشت 1365 مصادف با 14 شعبان1406
اردوگاه دز و جمع رزمندگان #لشگر10_سیدالشهداء_علیه_السلام
@alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🍃🌺🌺
#عملیات_بیت_المقدس_4
#غواص_های_تخریبچی
#لشگر_10_سیدالشهداء_علیه_السلام

5️⃣✍🏿✍🏿✍🏿 راوی: #جعفر_طهماسبی

دشمن هنوز گیج بود و آتش دقیق نمیریخت.
اسکله هنوز امن بود و دشمن هم روی اون دید نداشت.
نیروهای سایر گردانها هم برای ادامه عملیات در #ساحل پیاده شدند.
هنوز مجروح و شهیدی عقب نیاورده بودند و ظاهر کار این بود که تلفات بالا نبوده و بچه ها به هدف ها رسیده اند..

هوا داشت روشن میشد که نماز صبح رو خوندیم.
لباس غواصی ما رو کلافه کرده بود و مجبور بودیم داخل آب بریم تا لباس خیس بشه که اذیتمون نکنه.
هوا که روشن شد لب اسکله شلوغ شد ، اسیرهای عراقی رو عقب میاوردند و تک و توکی #شهید و #مجروح هم منتظر بودند تا قایق ها برسند....
بچه های پشتیبانی هم مشغول تخلیه تدارکات و مهمات بودند و ما مدام تذکر میدادیم که برادرها اسکله را تخلیه کنند.آفتاب زده بود که دیدیم یک تعداد قایق قطار شدند و سمت اسکله #لشگر10 میایند.
و دشمن هم ستون قایق ها رو زیر آتیش گرفته.با بی سیم تماس گرفتیم که گفتند بچه های لشگر ده نیستند . اولین قایق که به ساحل رسید معلوم شد بچه های #گردان_کمیل_لشگر _27 هستند و اسکله شون رو اشتباه اومدند ..
بچه های لشگر 27 سمت راست ما عملیات میکردند...

آفتاب زده بود و ما منتظر #غواص_های_تخریبچی بودیم.
اونها قول داده بودند که زود برگردند اما هنوز نرسیده بودند و ما نگران بودیم.
که دیدیم تعدادی دارند سرود میخونند و از ارتفاع پایین میان...

دیدم این سرود رو که بین بچه های تخریب مرسوم بود میخونند:

ای ولی عصر و امام زمان....ای سبب خلقت کون و مکان....

جلو تر که اومدند دیدم بچه های خودمون هستند و چهار طرف یک #برانکارد رو گرفتند و دشمن هم مدام با خمپاره میکوبید و اینها با سوت خمپاره برانکارد رو رها میکردند و روی زمین میخوابیدند.

نزدیک اسکله که رسیدند #شهید_سید_عباس_میر_نوری جلو تر دوید و گفت: #برادر_جعفر همه سورومور گنده عقب اومدیم فقط یک تلفات داشتیم که اون هم الان میرسه..
خودم رو آماده کرده بودم برای خبر شهادت یکی از بچه ها... اما خدمه برانکارد که رسیدند دیدم یکی داخلش وول میخوره و داره ناله میکنه... اون #اسماعیل_گوهری بود که پاهاش مجروح شده بود و با اعمال شاقه عقب اومده بود...

الحمدلله همه بچه ها سالم بودند و سید عباس میرنوری شروع کرد شوخی کردن.
گفتم یک ساعت دیر کردید و باید تنبیه بشید.
سید گفت راضیت میکنم.... گفتم چه جوری ؟؟؟ گفت اینجوری... دیدم یک فانسقه عراقی توی دستشه.

سید اونقدر شاداب و قبراق بود که انگار نه انگار عملیات سختی رو رفته و برگشته و با خنده گفت: یادته شب چهارشنبه که دعای توسل خوندی و اشک ما رو در آوردی گفتی برادرها بعضی از شماها شهید میشید و ما رو شفاعت کنید حالا کنفت شدی که همه ما سالم عقب اومدیم....
🍃🌺🌺🌺
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹
#روایت_یک_آقا_زاده_رزمنده
از روزهای #عملیات_کربلای4
دکتر محمد مرندی
عضو هیات علمی و استاد دانشگاه تهران
#گردان_حضرت_زینب(س) #لشگر10

در سال ۶۵ و در عملیات‌های کربلا ۴ و ۵ در گردان حضرت زینب(س) از لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع) غواص بودم. شب #عملیات_کربلای_4 دو نفر از اطلاعات و عملیات آمدند روی نقشه ما را توجیه کنند…
قرار شد برخی یگان‌های غواص جزایر را آزاد کنند و بعد یگان‌های دیگر از جمله دو گروهان غواص از #گردان_حضرت_زینب (س)، به نام #القدر و #الحدید، از اروندرود عبور کنند و #شهر_ابو_الخصیب را آزاد کنند.
به نظر بنده و برخی از غواصان دیگر نقشه عملیات خیلی سخت و پیچیده بود. آن دو عزیز از اطلاعات و عملیات احتمالاً حس ما را درک کردند و توضیح دادند که در این منطقه عملیاتی خیلی کار شده و نسبت به موفقیت بسیار امیدوار بودند.
آن دو نفر در کنار نیروهای دیگر از اطلاعات و عملیات در آن منطقه عملیاتی خیلی کار کرده بودند و بارها مخفیانه از خطوط نیروهای صدام عبور می‌کردند. از طرف دیگر #نیروهای_تخریب مخفیانه معبرهای لازم را برای عبور غواصان ایجاد کرده بودند.
البته روشن است که همه این برادران عزیز اطلاعات و عملیات و همچنین نیروهای تخریب خودشان هم مثل ما غواص بودند. در هر حال از صحبت‌های این دو بزرگوار روشن بود که بسیار حرفه‌ای، تیزهوش، و نسبت به موفقیت عملیات امیدوار بودند.
اتفاقاً یکی از این دو بزرگوار فرمودند که اینجا بهترین مکان برای عملیات است و ما روی منطقه دیگری هم خیلی کار کردیم و دژهای نونی شکل داشت که غیر قابل عبور بودند…
شب عملیات بود و ما بیشتر مشغول نماز و دعا بودیم ولی حواسمان به آب و جزایر و ساحل مقابل هم بود.
ما را شب و مخفیانه در کامیون‌های خاور به منطقه برده بودند و قرار شد اگر کسی سوال کرد خودمان را به عنوان نیروهای گردان مرزی قائم (عج) معرفی کنیم…وقتی که این بنزهای خاور در چاله‌ها می‌افتاد ما نیم متر می‌رفتیم هوا.
واضح است که صدام می دانست می‌خواستیم عملیاتی در یکی از مناطق نزدیک به بصره انجام دهیم. مگر می‌شد با توجه به کمک گسترده اطلاعاتی غربی‌ها ایشان نداند که ۲۰۰ هزار نیروی بسیج و سپاه و ۵۰ هزار نیروی ارتش برای چه کاری در منطقه اردو زدند؟ ولی قطعاً نمی‌دانست کجا و کی…
نیروهای ما فوق‌العاده حرفه‌ای بودند و برخی در عملیات‌های زیادی حضور داشتند. وقتی که غواصان عزیز موج اول وارد آب شدند و به سمت جزایر حرکت کردند فضا کاملاً ساکت و آرام بود. طبیعتاً اگر دشمن متوجه حضور نیروهای غواص می‌شد آنها بسیار آسیب پذیر می‌شدند. جا برای پنهان شدن یا عقب نشینی نبود.
وقتی که بچه‌های موج اول توی آب بودند اصلاً درگیری نشد. عملیات موقعی افشا شد که برخی نیروها به ساحل جزایر رسیده بودند و درگیر شدند. به سرعت نبرد شدت پیدا کرد و ما کماکان منتظر دستور برای ورود به آب و حرکت به سمت ساحل غربی رودخانه بودیم.
داوطلبان غواص می دانستند که کارشان پر مخاطره است و کلاً در نبرد متغیرهای زیادی وجود دارد و پیش بینی نتیجه نبرد در چنین مواقعی ممکن نیست. همگی آموزش‌های سخت را گذرانده بودند و احتمال زیاد می‌دادند که شهادت، مجروحیت سخت، یا اسارت در پیش هست…بعد از حدود ۲ ساعت درگیری فرماندهان…
...به این نتیجه رسیدند که نیروهای دشمن را با هزینه قابل قبول نمی‌شود در این منطقه شکست داد، اگر چه برخی از یگان‌های غواص با موفقیت به اهداف مورد نظر رسیدند. شاید حدود ساعت سه یا سه و نیم صبح بود که دستور عقب نشینی فوری را دادند و ما قبل از طلوع آفتاب از منطقه خارج شدیم.
#غلو_برخی_در_مورد_تعداد_شهدا نشان می دهد که آنان درک واقعی از این اعداد را ندارند. از طرفی به هیچ وجه قبل از عملیات آسمان پر از منورهای چلچراغی نبود، بلکه فضا بسیار تاریک بود.
اگر اکثر قبضه‌ها منهدم شدند، چطور بعد از دو هفته توانستیم از دژهای مستحکم نونی شکل با موفقیت عبور کنیم؟
در مورد کربلا ۵ بعداً خواهم نوشت. خداوند به ایثارگران و خانواده‌های شهدا و جانبازان صبر دهد. ان‌شاءالله شهدا از ما ناراضی نباشند و ما در زبان و قلم و عمل انصاف داشته باشیم.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
🔹🔹🔹
🔹
#دیدار_باهمسنگر_دیروز
و #شهردار_امروز_تهران
جمعی از فرماندهان و پیشکسوتان #لشگر10 به همراه فرمانده سال های حماسه حاج علی فضلی با همسنگر خود دکتر زاکانی شهردار محترم دیدار کردند. در این دیدار که در فضای صمیمی انجام شد سردار فضلی شرحی از فعالیت های مجمع رزمندگان لشگر10 بعد از سال های دفاع مقدس و پیگیرهای انجام شده در خصوص ثبت حماسه رزم لشگر10 و کار گروهای پژوهشی که ماموریت ثبت فعالیت های این یگان را در دفاع مقدس به عهده دارند بیان نمودند و سپس سردار محسن سوهانی مسوول کارگروه عملیات های کربلای 4 ،5 و 8 ، سردار اکبر عاطفی مسوول کار گروه عملیات والفجر8 ، برادر رضا دهقان مسوول فرهنگی مجمع رزمندگان لشگر10 ، دکتر وزوایی دبیر کارگروه موسسین لشگر10 ، سردار مولایی مسوول کار گروه ماموریت های لشگر بعد از دفاع مقدس و برادر حاج حسین دلیر فرمانده اطلاعات عملیات لشگر10 در دفاع مقدس گزارشی ارائه نمودند در این دیدار سردار عبدالله عراقی و سردار یزدان موید نیا از فرماندهان سابق لشگر10 سیدالشهداء علیه السلام هم حضور داشتند.
@alvaresinchannel
🌹🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷
🌹
#یاد_و_خاطره_شهدای_عملیات_بیت_المقدس_6_را_گرامی_میداریم

♦️♦️♦️♦️🔸🔸🔸#امشب_شب_عملیاته🔸🔸🔸♦️♦️♦️♦️

روز 26 اردیبهشت ماه سال 1367 اعلام شد که امشب باید به دشمن حمله کنید و گردان هایی که برای عملیات ماموریت داشتند به جنب و جوش افتادند و نیروهاشون رو پای کار آوردند.
در آخرین روز #ماه_مبارک_رمضان سال 67 رزمندگان #لشگر10 به دشمن بعثی در #ارتفاعات_شیخ_محمد یورش بردند.
رمز عملیات نام مبارک #یا_امیرالمؤمنین(ع) بود و رزمنده ها تا به نقطه درگیری بر فراز قله ها رسیدند زمان زیادی رو پیاده طی کردند و ساعت از 2 نیمه شب روز 27 اردیبهشت سال 67 گذشته بود که با حمله رعد آسا دشمن رو غافل گیر کردند.
لشکر10 سیدالشهدا ء (ع)با 4 گردان هم‌زمان از 6 محور به مواضع تیپ76 از لشکر4 پیاده‌ی کوهستانی ارتش عراق مستقر بر ارتفاعات شیخ محمد حمله‌ور شدند.
علی رغم ماموریت های فراوانی که به #تخریب واگذار شده بود در این عملیات توفیق شهادت نصیب بچه های تخریب نشد. اما همسنگران ما در اطلاعات عملیات چند تا شهید دادند.
🌷
🌷🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🍃🌺🌺
#عملیات_بیت_المقدس_4
#غواص_های_تخریبچی
#لشگر_10_سیدالشهداء_علیه_السلام

✍🏿✍🏿✍🏿 راوی: #جعفر_طهماسبی

دشمن هنوز گیج بود و آتش دقیق نمیریخت.
اسکله هنوز امن بود و دشمن هم روی اون دید نداشت.
نیروهای سایر گردانها هم برای ادامه عملیات در #ساحل پیاده شدند.
هنوز مجروح و شهیدی عقب نیاورده بودند و ظاهر کار این بود که تلفات بالا نبوده و بچه ها به هدف ها رسیده اند..

هوا داشت روشن میشد که نماز صبح رو خوندیم.
لباس غواصی ما رو کلافه کرده بود و مجبور بودیم داخل آب بریم تا لباس خیس بشه که اذیتمون نکنه.
هوا که روشن شد لب اسکله شلوغ شد ، اسیرهای عراقی رو عقب میاوردند و تک و توکی #شهید و #مجروح هم منتظر بودند تا قایق ها برسند....
بچه های پشتیبانی هم مشغول تخلیه تدارکات و مهمات بودند و ما مدام تذکر میدادیم که برادرها اسکله را تخلیه کنند.آفتاب زده بود که دیدیم یک تعداد قایق قطار شدند و سمت اسکله #لشگر10 میایند.
و دشمن هم ستون قایق ها رو زیر آتیش گرفته.با بی سیم تماس گرفتیم که گفتند بچه های لشگر ده نیستند . اولین قایق که به ساحل رسید معلوم شد بچه های #گردان_کمیل_لشگر _27 هستند و اسکله شون رو اشتباه اومدند ..
بچه های لشگر 27 سمت راست ما عملیات میکردند...

آفتاب زده بود و ما منتظر #غواص_های_تخریبچی بودیم.
اونها قول داده بودند که زود برگردند اما هنوز نرسیده بودند و ما نگران بودیم.
که دیدیم تعدادی دارند سرود میخونند و از ارتفاع پایین میان...

دیدم این سرود رو که بین بچه های تخریب مرسوم بود میخونند:

ای ولی عصر و امام زمان....ای سبب خلقت کون و مکان....

جلو تر که اومدند دیدم بچه های خودمون هستند و چهار طرف یک #برانکارد رو گرفتند و دشمن هم مدام با خمپاره میکوبید و اینها با سوت خمپاره برانکارد رو رها میکردند و روی زمین میخوابیدند.

نزدیک اسکله که رسیدند #شهید_سید_عباس_میر_نوری جلو تر دوید و گفت: #برادر_جعفر همه سورومور گنده عقب اومدیم فقط یک تلفات داشتیم که اون هم الان میرسه..
خودم رو آماده کرده بودم برای خبر شهادت یکی از بچه ها... اما خدمه برانکارد که رسیدند دیدم یکی داخلش وول میخوره و داره ناله میکنه... اون #اسماعیل_گوهری بود که پاهاش مجروح شده بود و با اعمال شاقه عقب اومده بود...

الحمدلله همه بچه ها سالم بودند و سید عباس میرنوری شروع کرد شوخی کردن.
گفتم یک ساعت دیر کردید و باید تنبیه بشید.
سید گفت راضیت میکنم.... گفتم چه جوری ؟؟؟ گفت اینجوری... دیدم یک فانسقه عراقی توی دستشه.

سید اونقدر شاداب و قبراق بود که انگار نه انگار عملیات سختی رو رفته و برگشته و با خنده گفت: یادته شب چهارشنبه که دعای توسل خوندی و اشک ما رو در آوردی گفتی برادرها بعضی از شماها شهید میشید و ما رو شفاعت کنید حالا کنفت شدی که همه ما سالم عقب اومدیم....
🍃🌺🌺🌺
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@alvaresinchannel
🌹🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷
🌹
#یاد_و_خاطره_شهدای_عملیات_بیت_المقدس_6_را_گرامی_میداریم

♦️♦️♦️♦️🔸🔸🔸#امشب_شب_عملیاته🔸🔸🔸♦️♦️♦️♦️

روز 26 اردیبهشت ماه سال 1367 اعلام شد که امشب باید به دشمن حمله کنید و گردان هایی که برای عملیات ماموریت داشتند به جنب و جوش افتادند و نیروهاشون رو پای کار آوردند.
در آخرین روز #ماه_مبارک_رمضان سال 67 رزمندگان #لشگر10 به دشمن بعثی در #ارتفاعات_شیخ_محمد یورش بردند.
رمز عملیات نام مبارک #یا_امیرالمؤمنین(ع) بود و رزمنده ها تا به نقطه درگیری بر فراز قله ها رسیدند زمان زیادی رو پیاده طی کردند و ساعت از 2 نیمه شب روز 27 اردیبهشت سال 67 گذشته بود که با حمله رعد آسا دشمن رو غافل گیر کردند.
لشکر10 سیدالشهدا ء (ع)با 4 گردان هم‌زمان از 6 محور به مواضع تیپ76 از لشکر4 پیاده‌ی کوهستانی ارتش عراق مستقر بر ارتفاعات شیخ محمد حمله‌ور شدند.
علی رغم ماموریت های فراوانی که به #تخریب واگذار شده بود در این عملیات توفیق شهادت نصیب بچه های تخریب نشد. اما همسنگران ما در اطلاعات عملیات چند تا شهید دادند.
🌷
🌷🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🍃🌺🌺
#عملیات_بیت_المقدس_4
#غواص_های_تخریبچی
#لشگر_10_سیدالشهداء_علیه_السلام

✍🏿✍🏿✍🏿 راوی: #جعفر_طهماسبی

دشمن هنوز گیج بود و آتش دقیق نمیریخت.
اسکله هنوز امن بود و دشمن هم روی اون دید نداشت.
نیروهای سایر گردانها هم برای ادامه عملیات در #ساحل پیاده شدند.
هنوز مجروح و شهیدی عقب نیاورده بودند و ظاهر کار این بود که تلفات بالا نبوده و بچه ها به هدف ها رسیده اند..

هوا داشت روشن میشد که نماز صبح رو خوندیم.
لباس غواصی ما رو کلافه کرده بود و مجبور بودیم داخل آب بریم تا لباس خیس بشه که اذیتمون نکنه.
هوا که روشن شد لب اسکله شلوغ شد ، اسیرهای عراقی رو عقب میاوردند و تک و توکی #شهید و #مجروح هم منتظر بودند تا قایق ها برسند....
بچه های پشتیبانی هم مشغول تخلیه تدارکات و مهمات بودند و ما مدام تذکر میدادیم که برادرها اسکله را تخلیه کنند.آفتاب زده بود که دیدیم یک تعداد قایق قطار شدند و سمت اسکله #لشگر10 میایند.
و دشمن هم ستون قایق ها رو زیر آتیش گرفته.با بی سیم تماس گرفتیم که گفتند بچه های لشگر ده نیستند . اولین قایق که به ساحل رسید معلوم شد بچه های #گردان_کمیل_لشگر _27 هستند و اسکله شون رو اشتباه اومدند ..
بچه های لشگر 27 سمت راست ما عملیات میکردند...

آفتاب زده بود و ما منتظر #غواص_های_تخریبچی بودیم.
اونها قول داده بودند که زود برگردند اما هنوز نرسیده بودند و ما نگران بودیم.
که دیدیم تعدادی دارند سرود میخونند و از ارتفاع پایین میان...

دیدم این سرود رو که بین بچه های تخریب مرسوم بود میخونند:

ای ولی عصر و امام زمان....ای سبب خلقت کون و مکان....

جلو تر که اومدند دیدم بچه های خودمون هستند و چهار طرف یک #برانکارد رو گرفتند و دشمن هم مدام با خمپاره میکوبید و اینها با سوت خمپاره برانکارد رو رها میکردند و روی زمین میخوابیدند.

نزدیک اسکله که رسیدند #شهید_سید_عباس_میر_نوری جلو تر دوید و گفت: #برادر_جعفر همه سورومور گنده عقب اومدیم فقط یک تلفات داشتیم که اون هم الان میرسه..
خودم رو آماده کرده بودم برای خبر شهادت یکی از بچه ها... اما خدمه برانکارد که رسیدند دیدم یکی داخلش وول میخوره و داره ناله میکنه... اون #اسماعیل_گوهری بود که پاهاش مجروح شده بود و با اعمال شاقه عقب اومده بود...

الحمدلله همه بچه ها سالم بودند و سید عباس میرنوری شروع کرد شوخی کردن.
گفتم یک ساعت دیر کردید و باید تنبیه بشید.
سید گفت راضیت میکنم.... گفتم چه جوری ؟؟؟ گفت اینجوری... دیدم یک فانسقه عراقی توی دستشه.

سید اونقدر شاداب و قبراق بود که انگار نه انگار عملیات سختی رو رفته و برگشته و با خنده گفت: یادته شب چهارشنبه که دعای توسل خوندی و اشک ما رو در آوردی گفتی برادرها بعضی از شماها شهید میشید و ما رو شفاعت کنید حالا کنفت شدی که همه ما سالم عقب اومدیم....
🍃🌺🌺🌺
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@alvaresinchannel
🍂🍂🍂🍂🍂
🍂
#عملیات_کربلای_2

✔️🔹 یک هفته به #محرم مونده بود
#مقر_تخریب_لشگر10_در_قلاجه بودیم .
آماده می‌شدیم برای #محرم_سال_65 .
آمادگی از این جهت که ساک ها رو بسته بودیم برای رفتن مرخصی .
اکثر بچه ها می‌خواستن دهه ی اول محرم رو تهران باشند.
از منطقه هم قول و قرار برای #حسینیه_لباس_فروشها و #مسجد_جامع_بازار_تهران گذشته بودند و ما هم که هیات داشتیم خوشحال بودیم که امسال محرم لااقل به هیئت های عزادارمون می‌رسیم.
اما دستوری همه ی این امید و آرزوها رو به فنا داد و فرمان دادند که گردان‌ها و واحدهای #لشگر10 به منطقه پیرانشهر حرکت کنند.

🔻 غروب روز جمعه 7 شهریور 65 از َلاجِه با دو تا اتوبوس راه افتادیم
شب رو در #مسجد_ترکهای_باختران به صبح رسونیدیم
مسجد خیلی شلوغ بود رزمنده های زیادی توی شبستون مسجد خوابیده بودند
من تا صبح از صدای خرسناه بعضی ها خوابم نبرد.
بلافاصله بعد از نماز صبح سفره ها رو انداختند و صبحانه خوردیم و راه افتادیم به سمت سنندج.
دو تا اتوبوس بودیم
دو تا اتوبوسمون هم خیلی تمیز و شیک بود.
یادم هست اتوبوسی که ما توش بودیم ایران پیما بود و راننده اش ماشین رو از تمیزی برق انداخته بود.
وقتی وارد اتوبوس شدم گفتم : خدا رو شکر ، یه بار ما رو آدم حساب کردند و یه ماشین خوب برای ما فرستادند.
یه راست رفتم صندلی آخر اتوبوس یه جای دنج پیدا کردم.
قبل از نماز ظهر و عصر رسیدیم به #سپاه_بوکان
اونجا نماز ظهر و عصر رو خوندیم و نهار هم خوردیم و حدود ساعت 2 بعد از ظهر بود که به سمت نقده حرکت کردیم.
من کف اتوبوس چفیه ام رو پهن کردم و خوابیدم.. البته راننده و کمکش یه خورده غر غر کردند اما مهم نبود.
مست خواب بودم که یه صدای عجیبی اومد. مثل اینکه چیزی به عقب ماشین ما خورد و من که کف ماشین خوابیده بودم سر خوردم تا دم درب اتوبوس.
همه ی بچه ها از خواب پریده بودند و هرکسی یه ذکری میگفت:
یکی میگفت یا زهرا(س)
یکی یا حسین و یا ابالفضل
من که کف اتوبوس بودم و از چیزی خبر نداشتم
با زحمت از میون صندلی ها و بچه هایی که به سمت درب اتوبوس هجوم آورده بودند خودم رو بالا کشیدم و با تعجب پرسیدم چی شده؟؟ چرا اینقدر شلوغش میکنید!!!
که نگاهم به سمت راست جاده و پشت ماشین افتاد.
اتوبوس پشت سری ما از پل مسیر جاده غلطید و به پهلوی راست روی زمین افتاد.
اینبار خودم با همه ی وجودم یه یا ابالفضل(ع) گفتم.
اتوبوس ما چند متری جلو رفت و راننده از ماشین پایین پرید و من هم پایین رفتم
هی میگفتم خدایا به ما رحم کن...
خدایا بچه هامون چیزیشون نشده باشه.
شیشه جلوی ماشین خورد شده بود و راننده از شیشه اومد بیرون و پشت سرش یکی یکی بچه ها بیرون اومدن.
در کمال ناباوری همه ی تخریبچی ها سالم بودند فقط یکی از بچه ها یه خورده گوشه ی پایش زخم شده بود که با یه چسب زخم مشکل حل شد.
وسایل بچه ها توی صندوق اتوبوس بود که به علت ترکیدن گالن های گازوئیل آلوده شده بود.
همه ی وسایل رو از دو تا اتوبوس خالی کردیم
اتوبوس دوم که چپ کرده بود و اتوبوس اول هم که ما بودیم در اثر ضربه ای که به موتورش خورده بود از کار افتاده بود.
به خنده گفتم: بخشگی شانس... یه بار یه اتوبوس خوب برای ما اومد و این هم شد سرنوشت ما..
راننده دو تا اتوبوس توی سر خودشون میزدند . چون هم اتوبوس ها صدمه دیده بود و هم اینکه نگران بودند اگر هوا تاریک بشه با نا امنی جاده ها چه بکنند.
از طریق بی سیم یکی از پایگاه های تامین جاده که در نزدیکی ما بود خبر تصادف رو دادند و یک ساعتی طول کشید که ماشین اومد و قبل از غروب آفتاب به #شهر_نقده رسیدیم.
مقر #بچه_های_تخریب_لشگر_10 داخل یک هنرستان بود و نماز جماعت مغرب و عشاء رو به جماعت خوندیم و بعد از نماز چون روزهای قبل از ماه محرم بود مجلس عزاداری برگزار شد.
#شهید_حسن_مقدم اون شب حال خوبی داشت.
و بعد از خوندن من ، او مجلس رو به دست گرفت.
یادم میاد اون شب توسل به حضرت مسلم (ع) داشتیم.
شهید مقدم توی ناله ها و گریه هاش میگفت: ارباب جان. حالا که میری کربلا یه خورده آهسته برو ما هم برسیم.
و #شهید_حسن_مقدم نیمه شب دهمین روز شهریورماه 1365 میهمان اربابش شد
روحش شاد
✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی

💐 @alvaresinchannel
🌹🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷
🌹
#یاد_و_خاطره_شهدای_عملیات_بیت_المقدس_6_را_گرامی_میداریم

♦️♦️♦️♦️🔸🔸🔸#امشب_شب_عملیاته🔸🔸🔸♦️♦️♦️♦️

روز 26 اردیبهشت ماه سال 1367 اعلام شد که امشب باید به دشمن حمله کنید و گردان هایی که برای عملیات ماموریت داشتند به جنب و جوش افتادند و نیروهاشون رو پای کار آوردند.
در آخرین روز #ماه_مبارک_رمضان سال 67 رزمندگان #لشگر10 به دشمن بعثی در #ارتفاعات_شیخ_محمد یورش بردند.
رمز عملیات نام مبارک #یا_امیرالمؤمنین(ع) بود و رزمنده ها تا به نقطه درگیری بر فراز قله ها رسیدند زمان زیادی رو پیاده طی کردند و ساعت از 2 نیمه شب روز 27 اردیبهشت سال 67 گذشته بود که با حمله رعد آسا دشمن رو غافل گیر کردند.
لشکر10 سیدالشهدا ء (ع)با 4 گردان هم‌زمان از 6 محور به مواضع تیپ76 از لشکر4 پیاده‌ی کوهستانی ارتش عراق مستقر بر ارتفاعات شیخ محمد حمله‌ور شدند.
علی رغم ماموریت های فراوانی که به #تخریب واگذار شده بود در این عملیات توفیق شهادت نصیب بچه های تخریب نشد. اما همسنگران ما در اطلاعات عملیات چند تا شهید دادند.
🌷
🌷🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🍃🌺🌺
#عملیات_بیت_المقدس_4
#غواص_های_تخریبچی
#لشگر_10_سیدالشهداء_علیه_السلام

✍🏿✍🏿✍🏿 راوی: #جعفر_طهماسبی

دشمن هنوز گیج بود و آتش دقیق نمیریخت.
اسکله هنوز امن بود و دشمن هم روی اون دید نداشت.
نیروهای سایر گردانها هم برای ادامه عملیات در #ساحل پیاده شدند.
هنوز مجروح و شهیدی عقب نیاورده بودند و ظاهر کار این بود که تلفات بالا نبوده و بچه ها به هدف ها رسیده اند..

هوا داشت روشن میشد که نماز صبح رو خوندیم.
لباس غواصی ما رو کلافه کرده بود و مجبور بودیم داخل آب بریم تا لباس خیس بشه که اذیتمون نکنه.
هوا که روشن شد لب اسکله شلوغ شد ، اسیرهای عراقی رو عقب میاوردند و تک و توکی #شهید و #مجروح هم منتظر بودند تا قایق ها برسند....
بچه های پشتیبانی هم مشغول تخلیه تدارکات و مهمات بودند و ما مدام تذکر میدادیم که برادرها اسکله را تخلیه کنند.آفتاب زده بود که دیدیم یک تعداد قایق قطار شدند و سمت اسکله #لشگر10 میایند.
و دشمن هم ستون قایق ها رو زیر آتیش گرفته.با بی سیم تماس گرفتیم که گفتند بچه های لشگر ده نیستند . اولین قایق که به ساحل رسید معلوم شد بچه های #گردان_کمیل_لشگر _27 هستند و اسکله شون رو اشتباه اومدند ..
بچه های لشگر 27 سمت راست ما عملیات میکردند...

آفتاب زده بود و ما منتظر #غواص_های_تخریبچی بودیم.
اونها قول داده بودند که زود برگردند اما هنوز نرسیده بودند و ما نگران بودیم.
که دیدیم تعدادی دارند سرود میخونند و از ارتفاع پایین میان...

دیدم این سرود رو که بین بچه های تخریب مرسوم بود میخونند:

ای ولی عصر و امام زمان....ای سبب خلقت کون و مکان....

جلو تر که اومدند دیدم بچه های خودمون هستند و چهار طرف یک #برانکارد رو گرفتند و دشمن هم مدام با خمپاره میکوبید و اینها با سوت خمپاره برانکارد رو رها میکردند و روی زمین میخوابیدند.

نزدیک اسکله که رسیدند #شهید_سید_عباس_میر_نوری جلو تر دوید و گفت: #برادر_جعفر همه سورومور گنده عقب اومدیم فقط یک تلفات داشتیم که اون هم الان میرسه..
خودم رو آماده کرده بودم برای خبر شهادت یکی از بچه ها... اما خدمه برانکارد که رسیدند دیدم یکی داخلش وول میخوره و داره ناله میکنه... اون #اسماعیل_گوهری بود که پاهاش مجروح شده بود و با اعمال شاقه عقب اومده بود...

الحمدلله همه بچه ها سالم بودند و سید عباس میرنوری شروع کرد شوخی کردن.
گفتم یک ساعت دیر کردید و باید تنبیه بشید.
سید گفت راضیت میکنم.... گفتم چه جوری ؟؟؟ گفت اینجوری... دیدم یک فانسقه عراقی توی دستشه.

سید اونقدر شاداب و قبراق بود که انگار نه انگار عملیات سختی رو رفته و برگشته و با خنده گفت: یادته شب چهارشنبه که دعای توسل خوندی و اشک ما رو در آوردی گفتی برادرها بعضی از شماها شهید میشید و ما رو شفاعت کنید حالا کنفت شدی که همه ما سالم عقب اومدیم....
🍃🌺🌺🌺
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@alvaresinchannel
🍂🍂🍂🍂🍂
🍂
#عملیات_کربلای_2

✔️🔹 یک هفته به #محرم مونده بود
#مقر_تخریب_لشگر10_در_قلاجه بودیم .
آماده می‌شدیم برای #محرم_سال_65 .
آمادگی از این جهت که ساک ها رو بسته بودیم برای رفتن مرخصی .
اکثر بچه ها می‌خواستن دهه ی اول محرم رو تهران باشند.
از منطقه هم قول و قرار برای #حسینیه_لباس_فروشها و #مسجد_جامع_بازار_تهران گذشته بودند و ما هم که هیات داشتیم خوشحال بودیم که امسال محرم لااقل به هیئت های عزادارمون می‌رسیم.
اما دستوری همه ی این امید و آرزوها رو به فنا داد و فرمان دادند که گردان‌ها و واحدهای #لشگر10 به منطقه پیرانشهر حرکت کنند.

🔻 غروب روز جمعه 7 شهریور 65 از َلاجِه با دو تا اتوبوس راه افتادیم
شب رو در #مسجد_ترکهای_باختران به صبح رسونیدیم
مسجد خیلی شلوغ بود رزمنده های زیادی توی شبستون مسجد خوابیده بودند
من تا صبح از صدای خرسناه بعضی ها خوابم نبرد.
بلافاصله بعد از نماز صبح سفره ها رو انداختند و صبحانه خوردیم و راه افتادیم به سمت سنندج.
دو تا اتوبوس بودیم
دو تا اتوبوسمون هم خیلی تمیز و شیک بود.
یادم هست اتوبوسی که ما توش بودیم ایران پیما بود و راننده اش ماشین رو از تمیزی برق انداخته بود.
وقتی وارد اتوبوس شدم گفتم : خدا رو شکر ، یه بار ما رو آدم حساب کردند و یه ماشین خوب برای ما فرستادند.
یه راست رفتم صندلی آخر اتوبوس یه جای دنج پیدا کردم.
قبل از نماز ظهر و عصر رسیدیم به #سپاه_بوکان
اونجا نماز ظهر و عصر رو خوندیم و نهار هم خوردیم و حدود ساعت 2 بعد از ظهر بود که به سمت نقده حرکت کردیم.
من کف اتوبوس چفیه ام رو پهن کردم و خوابیدم.. البته راننده و کمکش یه خورده غر غر کردند اما مهم نبود.
مست خواب بودم که یه صدای عجیبی اومد. مثل اینکه چیزی به عقب ماشین ما خورد و من که کف ماشین خوابیده بودم سر خوردم تا دم درب اتوبوس.
همه ی بچه ها از خواب پریده بودند و هرکسی یه ذکری میگفت:
یکی میگفت یا زهرا(س)
یکی یا حسین و یا ابالفضل
من که کف اتوبوس بودم و از چیزی خبر نداشتم
با زحمت از میون صندلی ها و بچه هایی که به سمت درب اتوبوس هجوم آورده بودند خودم رو بالا کشیدم و با تعجب پرسیدم چی شده؟؟ چرا اینقدر شلوغش میکنید!!!
که نگاهم به سمت راست جاده و پشت ماشین افتاد.
اتوبوس پشت سری ما از پل مسیر جاده غلطید و به پهلوی راست روی زمین افتاد.
اینبار خودم با همه ی وجودم یه یا ابالفضل(ع) گفتم.
اتوبوس ما چند متری جلو رفت و راننده از ماشین پایین پرید و من هم پایین رفتم
هی میگفتم خدایا به ما رحم کن...
خدایا بچه هامون چیزیشون نشده باشه.
شیشه جلوی ماشین خورد شده بود و راننده از شیشه اومد بیرون و پشت سرش یکی یکی بچه ها بیرون اومدن.
در کمال ناباوری همه ی تخریبچی ها سالم بودند فقط یکی از بچه ها یه خورده گوشه ی پایش زخم شده بود که با یه چسب زخم مشکل حل شد.
وسایل بچه ها توی صندوق اتوبوس بود که به علت ترکیدن گالن های گازوئیل آلوده شده بود.
همه ی وسایل رو از دو تا اتوبوس خالی کردیم
اتوبوس دوم که چپ کرده بود و اتوبوس اول هم که ما بودیم در اثر ضربه ای که به موتورش خورده بود از کار افتاده بود.
به خنده گفتم: بخشگی شانس... یه بار یه اتوبوس خوب برای ما اومد و این هم شد سرنوشت ما..
راننده دو تا اتوبوس توی سر خودشون میزدند . چون هم اتوبوس ها صدمه دیده بود و هم اینکه نگران بودند اگر هوا تاریک بشه با نا امنی جاده ها چه بکنند.
از طریق بی سیم یکی از پایگاه های تامین جاده که در نزدیکی ما بود خبر تصادف رو دادند و یک ساعتی طول کشید که ماشین اومد و قبل از غروب آفتاب به #شهر_نقده رسیدیم.
مقر #بچه_های_تخریب_لشگر_10 داخل یک هنرستان بود و نماز جماعت مغرب و عشاء رو به جماعت خوندیم و بعد از نماز چون روزهای قبل از ماه محرم بود مجلس عزاداری برگزار شد.
#شهید_حسن_مقدم اون شب حال خوبی داشت.
و بعد از خوندن من ، او مجلس رو به دست گرفت.
یادم میاد اون شب توسل به حضرت مسلم (ع) داشتیم.
شهید مقدم توی ناله ها و گریه هاش میگفت: ارباب جان. حالا که میری کربلا یه خورده آهسته برو ما هم برسیم.
و #شهید_حسن_مقدم نیمه شب دهمین روز شهریورماه 1365 میهمان اربابش شد
روحش شاد
✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی

💐 @alvaresinchannel
🌹🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷
🌹
#یاد_و_خاطره_شهدای_عملیات_بیت_المقدس_6_را_گرامی_میداریم

♦️♦️♦️♦️🔸🔸🔸#امشب_شب_عملیاته🔸🔸🔸♦️♦️♦️♦️

روز 26 اردیبهشت ماه سال 1367 اعلام شد که امشب باید به دشمن حمله کنید و گردان هایی که برای عملیات ماموریت داشتند به جنب و جوش افتادند و نیروهاشون رو پای کار آوردند.
در آخرین روز #ماه_مبارک_رمضان سال 67 رزمندگان #لشگر10 به دشمن بعثی در #ارتفاعات_شیخ_محمد یورش بردند.
رمز عملیات نام مبارک #یا_امیرالمؤمنین(ع) بود و رزمنده ها تا به نقطه درگیری بر فراز قله ها رسیدند زمان زیادی رو پیاده طی کردند و ساعت از 2 نیمه شب روز 27 اردیبهشت سال 67 گذشته بود که با حمله رعد آسا دشمن رو غافل گیر کردند.
لشکر10 سیدالشهدا ء (ع)با 4 گردان هم‌زمان از 6 محور به مواضع تیپ76 از لشکر4 پیاده‌ی کوهستانی ارتش عراق مستقر بر ارتفاعات شیخ محمد حمله‌ور شدند.
علی رغم ماموریت های فراوانی که به #تخریب واگذار شده بود در این عملیات توفیق شهادت نصیب بچه های تخریب نشد. اما همسنگران ما در اطلاعات عملیات چند تا شهید دادند.
🌷
🌷🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchannel
More