الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)

#حاج_احمد
Channel
Logo of the Telegram channel الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)
@ALVARESINCHANNELPromote
537
subscribers
10.3K
photos
645
videos
247
links
❤️رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤️ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @alvaresin1394
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
🔸🍃 #گریه_های_فرمانده_در_فراق_همسنگرانش
به مناسبت #هشتمین_سالگرد
#شهادت_شهید_مدافع_حرم
#شهید_حاج_احمد_غلامی
🔶 شهادت 19 شهریور ماه 1395

یکهفته به #ماه_محرم سال 63 مونده بود که از جنوب رفتیم برای مقدمات عملیاتی که در پیش بود به غرب و درسرآبگرم سرپل ذهاب مستقر شدیم
شب ها بعضی از #بچه_های_تخریب به همراه برادران اطلاعات عملیات برای شناسایی اطراف" #ارتفاع_بمو " میرفتند و یه تعداد دیگه از بچه ها هم با #شهید_نوریان فرمانده گردان تخریب لشگر10 برای پاکسازی میدونهای مین #بازی_دراز اعزام میشدند. معمولا بچه هایی که برای پاکسازی میرفتند نزدیک غروب آفتاب به مقر تخریب در سرآبگرم برمیگشتند و تا میرسیدند وضو میگرفتند وداخل حسینیه مقر نماز جماعت مغرب و عشاء رو میخوندند و بعد به اطاق هاشون میرفتند.
یه روز که غروب اومدیم برای نماز یه نفر رو توی صف جماعت دیدیم که دوتا عصا کنارش بود و با شهید حاج سید محمد زینال حسینی که اون موقع معاونت گردان تخریب بود گرم صحبت است.
از ظاهر کار معلوم بود آدم معمولی نیست چون شهید سید محمد خاضعانه مقابلش نشسته بود بچه ها صف های نماز رو تشکیل دادند و شهید نوریان جلو ایستاد و نماز رو به جماعت خوندیم و بلافاصله شهید سید محمد اعلام کرد که برادرها در حسینیه تشریف داشته باشند تا از بیانات برادر #حاج_احمد_غلامی جانشین تیپ سیدالشهداء(ع) استفاده کنیم.
تازه ما فهمیدیم این مهمان عزیز امشب ما حاج احمد غلامی است. حاج احمد در #عملیات_خیبر به شدت مجروح شده بود و برای درمان چند ماهی از جبهه دور بود .
حاج احمد در اون نورکم فانوس توی حسینیه سرآبگرم در جمع بچه های تخریب لشگر10 سیدالشهداء(ع) لب به سخن گشود. سال هاست که از اون شب میگذره فقط چیزی که از صحبت های حاج احمد به یاد دارم این هاست.
بچه ها ما در عملیات خیبر بدن های زیادی از همسنگرانمون رو جا گذاشتیم این ها از برادر برای ما عزیزتر بودن . این ها برای خانواده هاشون عزیز بودند.
چقدر ما به بالایی ها گفتیم اصرارنداشته باشید ما از این مسیر به دشمن حمله کنیم. دشمن این مسیر رو به این راحتی نمیگذاره باز بشه گوش ندادند و ما مجبور شدیم تمام دارو ندارمون رو خرج کنیم و نتیجه اش شد این همه پیکری که روی زمین گذاشتیم ..
حاج احمد کلامش به اینجاها که رسید دیگه صداش میلرزید و بغضش ترکید و شروع کرد گریه کردن و بقیه اش رو ادامه نداد و من هم دیدم فضا آماده است برای روضه خوندن معطلش نکردم و از پیکرهای جامانده عریان وبی کفن کربلا خوندم وغوغایی شد.
برنامه که تموم شد همه دور حاج احمد رو گرفتند و باهاش رو بوسی کردند.
اتفاقا چند وقت قبل از شهادتش اون شب رو به یاد حاج احمد آوردم و حالش تغییر کرد.
حاج احمد غلامی از اون فرماندهانی بود که نیروش برایش خیلی اهمیت داشت. غم و شادی بسیجی ها و پاسدارها غم وشادی حاج احمد بود.و همیشه در هر ماموریتی همه ی هم وغمش رو میگذاشت که تلفات حداقل باشه..و شاید هم با همین روحیه به جنگ تکفیری های پلید در سوریه و عراق رفت.
اورفت تا بلکه با تدبیرش در مقابله با دشمن ، حافظ جان مدافعان حرم باشد و چه زیبا خداوند عزیز مزدش را داد. در65 سالگی مهاجرت کرد و محاسنش به خون سرش رنگین شد.
وقتی درمعراج شهدای تهران به همراه همسر و تنها دخترش کنار تابوت نشستم و روپوش صورتش کنار رفت وچهره کبودش هویدا شد سرم رو به صورتش نزدیک کردم و آهسته در گوشش گفتم: حاجی تنها خوری کردی.
قرارمون این نبود.
و میکروفن رو دست گرفتم و این مرثیه را خوندم..
ای پدر و مادرمن به فدای لب عطشان تو
نیزه وشمشیر وسنان کفن پیکر عریان تو..
وقتی هم که حاج احمد رو توی خونه قبرگذاشتم و مشغول باز کردن بندهای کفنش شدم توی اون هیاهو هم در گوشش گفتم حاج احمد ماها هم آرزوی شهادت داریم برای ماهم دعاکن.
جامونده از شهداء : جعفرطهماسبی
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
#یاد_باد_آن_روزگاران_یاد_باد
امروز توفیقی بود که روایت #پیر_تخریبچی حاج آقا دهقان منشادی رو بشنویم
تازه از بیمارستان اومده بود
به سختی صحبت میکرد امابا تعصب خاصی روایتگری میکرد
و او تنها بازمانده و رزمنده تخریبچی روایتگر حماسه انفجار پل مواصلاتی دشمن توسط #یاران_تخریبچی_اش برروی رودخانه ی عرایض است.
از روزی برای ما گفت که #حاج_احمد_متوسلیان باعصا دراردوگاه انرژی اتمی دارخوین بعداز مرحله ی دوم عملیات بیت المقدس نیروی داوطلب تخریبچی برای ماموریت ویژه طلب میکرد.
ازروزدوم خرداد61 و اتفاقات پشت خاکریز نقطه رهایی گفت.
برای ما گفت: که ما7 نفر به راه افتادیم برای ماموریت انفجار پل.
وقت رفتن #شهید_حسین_ظاهری رو به بچه های تیم تخریب کرد و گفت: برادرها اگر من شهیدشدم برادر اردستانی مسوول تیم است واگر ایشون شهید شد آقای منشادی تیم رو فرماندهی میکنه.
برای ماروایت کرد که تا به محل ماموریت رسیدیم دراون آتش سنگین 3 نفراز بچه ها مجروح شدند و من قبل از رفتن روی پل مجروح شدم و #شهید_رضا_اردستانی باچفیه زخم مرا بست و 4نفر به سمت پل خیز برداشتندو چند لحظه بعدیکی از بچه های که رفته بود در حالی که به شدت مجروح شده بودبرگشت و حامل پیامی ازسوی #شهید_رضا_اردستانی برای من بود و ماندند 3 نفر که روی پل بودند با 200 پوند TNT.من مشغول ذکر دعا و مناجات با خدا برای موفقیت #بچه_های_تخریب بودم که صدای انفجارمهیبی اومد و ستونی از دود و آتش به آسمان بالا رفت و باموج انفجاراز بالای خاکریز به گوشه ای پرت شدم.پل که منفجر شد همه ی صداها خوابید. هنوز اذان صبح نشده بود وهوا تاریک بود که پل مواصلاتی دشمن روی #نهر_عرایض نابود شد و بعددشمن بعثی نا امید شد و #خرمشهر_آزاد شد
انشا الله مفصل روایت شنیدنی آقای دهقان منشادی برای بعد.....
#خرمشهر_را_خدا_آزاد_کرد
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
🔸🍃 #گریه_های_فرمانده_در_فراق_همسنگرانش
به مناسبت #سومین_سالگرد
#شهادت_شهید_مدافع_حرم
#شهید_حاج_احمد_غلامی

یکهفته به #ماه_محرم سال 63 مونده بود که از جنوب رفتیم برای مقدمات عملیاتی که در پیش بود به غرب و درسرآبگرم سرپل ذهاب مستقر شدیم
شب ها بعضی از #بچه_های_تخریب به همراه برادران اطلاعات عملیات برای شناسایی اطراف" #ارتفاع_بمو " میرفتند و یه تعداد دیگه از بچه ها هم با #شهید_نوریان فرمانده گردان تخریب لشگر10 برای پاکسازی میدونهای مین #بازی_دراز اعزام میشدند. معمولا بچه هایی که برای پاکسازی میرفتند نزدیک غروب آفتاب به مقر تخریب در سرآبگرم برمیگشتند و تا میرسیدند وضو میگرفتند وداخل حسینیه مقر نماز جماعت مغرب و عشاء رو میخوندند و بعد به اطاق هاشون میرفتند.
یه روز که غروب اومدیم برای نماز یه نفر رو توی صف جماعت دیدیم که دوتا عصا کنارش بود و با شهید حاج سید محمد زینال حسینی که اون موقع معاونت گردان تخریب بود گرم صحبت است.
از ظاهر کار معلوم بود آدم معمولی نیست چون شهید سید محمد خاضعانه مقابلش نشسته بود بچه ها صف های نماز رو تشکیل دادند و شهید نوریان جلو ایستاد و نماز رو به جماعت خوندیم و بلافاصله شهید سید محمد اعلام کرد که برادرها در حسینیه تشریف داشته باشند تا از بیانات برادر #حاج_احمد_غلامی جانشین تیپ سیدالشهداء(ع) استفاده کنیم.
تازه ما فهمیدیم این مهمان عزیز امشب ما حاج احمد غلامی است. حاج احمد در #عملیات_خیبر به شدت مجروح شده بود و برای درمان چند ماهی از جبهه دور بود .
حاج احمد در اون نورکم فانوس توی حسینیه سرآبگرم در جمع بچه های تخریب لشگر10 سیدالشهداء(ع) لب به سخن گشود. سال هاست که از اون شب میگذره فقط چیزی که از صحبت های حاج احمد به یاد دارم این هاست.
بچه ها ما در عملیات خیبر بدن های زیادی از همسنگرانمون رو جا گذاشتیم این ها از برادر برای ما عزیزتر بودن . این ها برای خانواده هاشون عزیز بودند.
چقدر ما به بالایی ها گفتیم اصرارنداشته باشید ما از این مسیر به دشمن حمله کنیم. دشمن این مسیر رو به این راحتی نمیگذاره باز بشه گوش ندادند و ما مجبور شدیم تمام دارو ندارمون رو خرج کنیم و نتیجه اش شد این همه پیکری که روی زمین گذاشتیم ..
حاج احمد کلامش به اینجاها که رسید دیگه صداش میلرزید و بغضش ترکید و شروع کرد گریه کردن و بقیه اش رو ادامه نداد و من هم دیدم فضا آماده است برای روضه خوندن معطلش نکردم و از پیکرهای جامانده عریان وبی کفن کربلا خوندم وغوغایی شد.
برنامه که تموم شد همه دور حاج احمد رو گرفتند و باهاش رو بوسی کردند.
اتفاقا چند وقت قبل از شهادتش اون شب رو به یاد حاج احمد آوردم و حالش تغییر کرد.
حاج احمد غلامی از اون فرماندهانی بود که نیروش برایش خیلی اهمیت داشت. غم و شادی بسیجی ها و پاسدارها غم وشادی حاج احمد بود.و همیشه در هر ماموریتی همه ی هم وغمش رو میگذاشت که تلفات حداقل باشه..و شاید هم با همین روحیه به جنگ تکفیری های پلید در سوریه و عراق رفت.
اورفت تا بلکه با تدبیرش در مقابله با دشمن ، حافظ جان مدافعان حرم باشد و چه زیبا خداوند عزیز مزدش را داد. در65 سالگی مهاجرت کرد و محاسنش به خون سرش رنگین شد.
وقتی درمعراج شهدای تهران به همراه همسر و تنها دخترش کنار تابوت نشستم و روپوش صورتش کنار رفت وچهره کبودش هویدا شد سرم رو به صورتش نزدیک کردم و آهسته در گوشش گفتم: حاجی تنها خوری کردی.
قرارمون این نبود.
و میکروفن رو دست گرفتم و این مرثیه را خوندم..
ای پدر و مادرمن به فدای لب عطشان تو
نیزه وشمشیر وسنان کفن پیکر عریان تو..
وقتی هم که حاج احمد رو توی خونه قبرگذاشتم و مشغول باز کردن بندهای کفنش شدم توی اون هیاهو هم در گوشش گفتم حاج احمد ماها هم آرزوی شهادت داریم برای ماهم دعاکن.
جامونده از شهداء : جعفرطهماسبی
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹
#شب_عملیات_عاشورای_3
#قرارگاه_فرماندهی_عملیات
بامداد روز 25 مرداد 1364
فرماندهان لشگر 10
#شهیدان_زینال_حسینی(فرمانده تخریب)
#حاج_احمد_عراقی(فرمانده اطلاعات عملیات)
#شهید_کسائیان
#شهید_حسنیان
#رضا_جان_بگوشم
#شهید_رضا_عبدی فرمانده گردان قمربنی هاشم(ع)
@alvaresinchannel
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نماز اول وقت با شهید حاج عبدالله نوریان
به روایت حاج احمد خسروبابایی
#حاج_احمد_خسروبابایی #شهید_حاج_عبدالله_نوریان #گردان_تخریب #لشگر_ده_سید_الشهدا(ع)
🔴سردار شهید حاج عبدالله نوریان فرمانده تخریب و مهندسی رزمی لشگر10سیدالشهدا(ع) در تاریخ 4 اسفند سال 1364 در عملیات والفجر8 از شهر فاو آسمانی شد.
@khaledin_com
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹
#خاطرات_خیبری
#روزی_که_تیپ_سیدالشهداء_علیه_السلام_برای_مقابله_با_دشمن_رفت
روز #هشتم_اسفند_ماه_1362
جزیره مجنون جنوبی

✍️✍️✍️✍️ راوی: #محسن_رضایی(اطلاعات عملیات لشگر10)
3️⃣قسمت سوم

زیر دید و تیر مستقیم دشمن از راه مال رو کنار #پد_شرقی از داخل جزیره راه افتادیم به عقب آمدن راه پر از شهید و زخمی هایی بود که روی برانکارد بودند و حمل کنندگان آنها شهید شده بودند.با یکی از دوستان یکی از برانکاردهایی را که مجروح روی آن بود برداشتیم هنوز پنجاه متر نیامده بودیم که گلوله توپی نزدیکمان خورد و نشستیم.. من برگشتم : گفتم به خیر گذشت که دیدم کس دیگری عقب برانکارد را گرفته و دیگر خبری از آن دوستمان که مفقود شد ندارم عده ای از نیروها برای در امان ماندن از آتش دشمن به سمت دیگر پد رفته بودند که چون مسیر برای حرکت مناسب نبود تجمعاتی شکل گرفته بود و چون دشمن پیشروی خود را از پد شرقی هم آغاز کرده بود آنجا گیر افتاده بودند.
تقریبا ۲ کیلومتری عقب آمدیم که تا ساعت ۱۱صبح طول کشید.
#گردان_زهیر به فرماندهی #شهید_اسکندرلووارد باتلاق هور شد و به سمت پد وسط جزیره و تانکهای دشمن هجوم برد نمیدانم این تصمیم خود حاج حسین اسکندرلو بود یا فرمانده تیپ ، ولی آتش مستقیم به یکباره سبک شد که این درگیری تا ساعت دو بعد از ظهر که هوانیروز به کمک آمد طول کشید.
بسیاری از شهدا و مجروحین در منطقه تصرف شده دشمن و ما بین دو خط که حالا صد متر هم نمیشد مانده بودند. یک موتور تریل ۲۵۰ هم از راه رسید #حاج_احمد_غلامی که از ناحیه پا مجروح بود ترکش بود و به عقب انتقالش دادند .
یک تویوتا مینی کاتیوشا هم سر و کله پیدا شد و همه خوشحال شدیم ولی خوشحالیمان زیر آتش بی امان سبک و سنگین دشمن زیاد دوام نیاورد چون 12 تا گلوله بیشتر نداشت و گلوله خود را شلیک کرد و دیگر بی استفاده ماند .
هواپیماهای دشمن دائما بمباران میکردند و بچه ها با آرپی جی ۷ به سمت آنها شلیک میکردند که فایده نداشت. حاج داود فرخزاد یک موشک استینگر"که نمیدانم از کجا آورده بود"روی دوشش گذاشت که به سمت هواپیما های دشمن شلیک کند ولی موشک کلی بوق بوق کرد و شلیک نشد حالا دیگر خود استینگر هم شده بود دردسر.
غروب ساعت و انگشترم که ممکن بود برق بزند و یکدست لباس عراقی که بخاطر خیس شدن لباسها پوشیده بودم را داخل یک کیسه انفرادی عراقی گذاشتم و برای شناسایی رفتم جلو ، به هیچ عنوان نمی شد به مجروحین و شهدا نزدیک شد دو طر ف پد و روی پد عراقیها شیلیکا گذاشته بودند و بی امان شلیک می کردند و منورها پیاپی روشن بود، سمت چپ درگیری بسیار سنگین و با فاصله نزدیک ما در جریان بود که فشار برای عبور از موانع و کانال ۵۰ متری و تصرف خاکریز طلائیه بود ، هوا روشن شده بود که برگشتیم رفتم سراغ کیسه انفرادی ام داخل خانه خشتی که دیدم نیست ، داشتم میگشتم که دیدم داخل کیسه انفرادی آن ماست ریخته اند و برای درست کردن ماست چکیده جلوی خانه خشتی آویزان بود سوال کردم گفتند: که کار حاج داود فرخزاد است وقتی سراغ وسایلم را گرفتم گفت: که ما فکر کردیم وسایل عراقی هاست و بچه وسایلش را برداشته بودند که دیگر پیدا نشد.
هوا که روشن شد آتش دشمن بطورجهنمی زیاد شد دوباره رفتیم جلو ،یک تانک تی ۷۲ دشمن که جلوی آن تیغه بلدوزر بودند مسیر رو برای پیشروی دشمن روی پد پاک میکرد.. اون تانک با تیغه اش تانک منهدم شده رو کنار زد و پیشروی دشمن شروع شد اصلا امکان کنترل دشمن نبود.
بچه ها جانفشانی میکردند و دشمن ذره ذره جلو می آمد ساعت ۱ بعد از ظهر بود غلامزاده (شهید) از #بچه_های_اطلاعات_عملیات مشغول توجیه #ساربان_نژاد_فرمانده_گردان_حضرت_قمر_بنی_هاشم(ع) بود که یک توپ جلوی پد اصابت کرد بعد از انفجار وقتی همه بلند شدند یک ترکش پر پری که سرعتش کمتر بود سر #شهید_ساربان_نژاد را جدا کرد ... محشر کبری بود با توجه به اتفاقی که روز اول افتاد و پد توسط موشها شکافته شد تصمیم گرفتند پد را منفجر کنند تا جلوی حرکت تانکها گرفته شود .
شب با #بچه_های_تخریب و #کوزه_های_انفجاری رفتیم جلو من دو شبانه روز بود که نخوابیده بودم.

ادامه دارد...
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹
#شب_عملیات_عاشورای_3
#قرارگاه_فرماندهی_عملیات
بامداد روز 25 مرداد 1364
فرماندهان لشگر 10
#شهیدان_زینال_حسینی(فرمانده تخریب)
#حاج_احمد_عراقی(فرمانده اطلاعات عملیات)
#شهید_کسائیان
#شهید_حسنیان
#رضا_جان_بگوشم
#شهید_رضا_عبدی فرمانده گردان قمربنی هاشم(ع)
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#اسطوره_و_افتخار_شهر_ما
#شهرری
#ملک_سیدالکریم
#سردار_شهید_مدافع_حرم
#حاج_احمد_غلامی

تصویرسردار درخط مقدم #جبهه_ی_مقاومت_در_عراق با صورتی که از شدت آفتاب سوخته..
اما با صلابت.. انگار نه انگار که 65 بهار از عمرش میگذرد.
همچنان در خط مقدم و جلوتر از همه...
🌷🍃@alvaresinchannel
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹
#شب_عملیات_عاشورای_3
#قرارگاه_فرماندهی_عملیات
بامداد روز 25 مرداد 1364
فرماندهان لشگر 10
#شهیدان_زینال_حسینی(فرمانده تخریب)
#حاج_احمد_عراقی(فرمانده اطلاعات عملیات)
#شهید_کسائیان
#شهید_حسنیان
#رضا_جان_بگوشم
#شهید_رضا_عبدی فرمانده گردان قمربنی هاشم(ع)
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹
#خاطرات_خیبری
#روزی_که_تیپ_سیدالشهداء_علیه_السلام_برای_مقابله_با_دشمن_رفت
روز #هشتم_اسفند_ماه_1362
جزیره مجنون جنوبی

✍️✍️✍️✍️ راوی: #محسن_رضایی(اطلاعات عملیات لشگر10)
3️⃣قسمت سوم

زیر دید و تیر مستقیم دشمن از راه مال رو کنار #پد_شرقی از داخل جزیره راه افتادیم به عقب آمدن راه پر از شهید و زخمی هایی بود که روی برانکارد بودند و حمل کنندگان آنها شهید شده بودند.با یکی از دوستان یکی از برانکاردهایی را که مجروح روی آن بود برداشتیم هنوز پنجاه متر نیامده بودیم که گلوله توپی نزدیکمان خورد و نشستیم.. من برگشتم : گفتم به خیر گذشت که دیدم کس دیگری عقب برانکارد را گرفته و دیگر خبری از آن دوستمان که مفقود شد ندارم عده ای از نیروها برای در امان ماندن از آتش دشمن به سمت دیگر پد رفته بودند که چون مسیر برای حرکت مناسب نبود تجمعاتی شکل گرفته بود و چون دشمن پیشروی خود را از پد شرقی هم آغاز کرده بود آنجا گیر افتاده بودند.
تقریبا ۲ کیلومتری عقب آمدیم که تا ساعت ۱۱صبح طول کشید.
#گردان_زهیر به فرماندهی #شهید_اسکندرلووارد باتلاق هور شد و به سمت پد وسط جزیره و تانکهای دشمن هجوم برد نمیدانم این تصمیم خود حاج حسین اسکندرلو بود یا فرمانده تیپ ، ولی آتش مستقیم به یکباره سبک شد که این درگیری تا ساعت دو بعد از ظهر که هوانیروز به کمک آمد طول کشید.
بسیاری از شهدا و مجروحین در منطقه تصرف شده دشمن و ما بین دو خط که حالا صد متر هم نمیشد مانده بودند. یک موتور تریل ۲۵۰ هم از راه رسید #حاج_احمد_غلامی که از ناحیه پا مجروح بود ترکش بود و به عقب انتقالش دادند .
یک تویوتا مینی کاتیوشا هم سر و کله پیدا شد و همه خوشحال شدیم ولی خوشحالیمان زیر آتش بی امان سبک و سنگین دشمن زیاد دوام نیاورد چون 12 تا گلوله بیشتر نداشت و گلوله خود را شلیک کرد و دیگر بی استفاده ماند .
هواپیماهای دشمن دائما بمباران میکردند و بچه ها با آرپی جی ۷ به سمت آنها شلیک میکردند که فایده نداشت. حاج داود فرخزاد یک موشک استینگر"که نمیدانم از کجا آورده بود"روی دوشش گذاشت که به سمت هواپیما های دشمن شلیک کند ولی موشک کلی بوق بوق کرد و شلیک نشد حالا دیگر خود استینگر هم شده بود دردسر.
غروب ساعت و انگشترم که ممکن بود برق بزند و یکدست لباس عراقی که بخاطر خیس شدن لباسها پوشیده بودم را داخل یک کیسه انفرادی عراقی گذاشتم و برای شناسایی رفتم جلو ، به هیچ عنوان نمی شد به مجروحین و شهدا نزدیک شد دو طر ف پد و روی پد عراقیها شیلیکا گذاشته بودند و بی امان شلیک می کردند و منورها پیاپی روشن بود، سمت چپ درگیری بسیار سنگین و با فاصله نزدیک ما در جریان بود که فشار برای عبور از موانع و کانال ۵۰ متری و تصرف خاکریز طلائیه بود ، هوا روشن شده بود که برگشتیم رفتم سراغ کیسه انفرادی ام داخل خانه خشتی که دیدم نیست ، داشتم میگشتم که دیدم داخل کیسه انفرادی آن ماست ریخته اند و برای درست کردن ماست چکیده جلوی خانه خشتی آویزان بود سوال کردم گفتند: که کار حاج داود فرخزاد است وقتی سراغ وسایلم را گرفتم گفت: که ما فکر کردیم وسایل عراقی هاست و بچه وسایلش را برداشته بودند که دیگر پیدا نشد.
هوا که روشن شد آتش دشمن بطورجهنمی زیاد شد دوباره رفتیم جلو ،یک تانک تی ۷۲ دشمن که جلوی آن تیغه بلدوزر بودند مسیر رو برای پیشروی دشمن روی پد پاک میکرد.. اون تانک با تیغه اش تانک منهدم شده رو کنار زد و پیشروی دشمن شروع شد اصلا امکان کنترل دشمن نبود.
بچه ها جانفشانی میکردند و دشمن ذره ذره جلو می آمد ساعت ۱ بعد از ظهر بود غلامزاده (شهید) از #بچه_های_اطلاعات_عملیات مشغول توجیه #ساربان_نژاد_فرمانده_گردان_حضرت_قمر_بنی_هاشم(ع) بود که یک توپ جلوی پد اصابت کرد بعد از انفجار وقتی همه بلند شدند یک ترکش پر پری که سرعتش کمتر بود سر #شهید_ساربان_نژاد را جدا کرد ... محشر کبری بود با توجه به اتفاقی که روز اول افتاد و پد توسط موشها شکافته شد تصمیم گرفتند پد را منفجر کنند تا جلوی حرکت تانکها گرفته شود .
شب با #بچه_های_تخریب و #کوزه_های_انفجاری رفتیم جلو من دو شبانه روز بود که نخوابیده بودم.

ادامه دارد...
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹
#خاطرات_خیبری
#تیپ_10_سیدالشهداء_علیه_السلام
#جزیره_مجنون_شمالی
✍️✍️✍️✍️ راوی: #محسن_رضایی(اطلاعات عملیات لشگر10)
1️⃣قسمت اول

توی #جزیره_مجنون_شمالی از هلی کوپتر که پیاده شدیم .
با جواد ربیعی و محرابی راه افتادیم سمت #جزیره_جنوبی.
توی راه عراقی هایی که توی نیزارهای هور مخفی شده بودند #دخیل_الخمینی میگفتن و میامدن بیرون ما هم میگفتیم دستاشون رو بگذارن رو سرشون و جاده رو ادامه بدن تا برسند به #پد هلی_کوپترها ، اوفتادیم توی جاده شرقی جزیره جنوبی، چند تا کمپرسی 1921 بنز روشن رها شده بود ، با فاصله هر یک کیلومتر عراقی ها کنار جاده کانال نگهبانی به عمق یک متر و بیست و عرض هفتاد سانت و طول بیست متر کنده بودند که کنارش کلبه های خشتی ۶ متر مربعی برای استراحت ساخته بودند ، تا آخر جاده شرقی جزیره جنوبی رفتیم هنوز عراقی ها به خودشون نیومده بودند.
سمت چپ جاده بچه های لشگر ۲۷؛۱۴امام حسین(ع) و 8 نجف قسمتی از خاکریز #طلائیه رو گرفته بودند و شدیدا آتیش دشمن روی اونها اجرا میشد.
از اینطرف هم توی جزیره پشت دشمن بودیم و انگار عراقی ها هنوز متوجه از دست دادن جزایر نشده بودند سریع یه یک کیلومتری اومدیم عقب.
#رحمت_اله_کرد مسئول اطلاعات تیپ، #رستگار فرمانده تیپ سیدالشهدا ع ، #حاج_احمد_غلامی و چند تا از بچه های طرح و علیات توی خونه خشتی آخری رسیده بودند.
گزارش دادیم . #شهید_رستگار فرمانده تیپ گفت:که شب با ۴ گردان تیپ و لشگر ۱۷ به سمت خاکریز و #پل_طلائیه از پشت حمله میکنیم و لشگر عاشورا هم از #پد_غربی به سمت #پل_طلائیه عملیات میکنه
نزدیکی های ظهر بود که #شهید_کرد طرح مانور و ماموریت ما که قرار شد با #گردان_حضرت_زهیر و #حضرت_قمر_بنی_هاشم(ع) بریم را گفت.
چقدر اروم و با وقار بود شاید میدونست فردا صبح زمان شهادتش هستش ، کنارش همه ی #بچه_های_اطلاعات و 3فرماندهان_تیپ احساس اطمینان می کردند ، مطمئن بودم موفقیم چون هیچ مانعی جلومون نبود و از پشت به دشمن حمله میکردیم.
ادامه دارد.....
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
سردار #شهید_مرتضی_سلمان_طرقی
مسول محور
شهادت 7 اسفند 1362
#جزیره_مجنون_جنوبی

✍️✍️✍️✍️#به_روایت_سردار_شهید_مدافع_حرم
#حاج_احمد_غلامی
مرتضی را یکبار در سال پنجاه و هشت داخل پادگان عشرت آباد که در واحد اطلاعات کار می کرد دیده بودم.
بعد از شروع جنگ گردان ما بنام گردان صف یا #گردان_شش به فرماندهی #علی_موحد_دانش با سه گروهان که دارای 270 نفر پرسنل جنگ دیده بود بنابر تدبیر فرمانده سپاه تهران به ماموریت جنگی به صورت سازمان کامل گردان با آموزش های لازم برای جلوگیری از سقوط خرمشهر عازم اهواز شدیم.......
یکی از روزها صبح وقتی من و مرتضی کنار جاده در نوبت شستن ظرف و ظروف برای صبحانه بودیم بعلت اصابت ترکش خمپاره بنده مجروح شدم و مرتضی سالم ماند.
من به آبادان و سپس ماهشهر و سپس به تهران اعزام شدم و در بیمارستان مصطفی خمینی بستری شدم. دیگر مرتضی را ندیدم تا بعد از #عملیات_خرمشهر که #تیپ_محمد_رسول_الله(ص) به لبنان اعزام شد. مرتضی را آنجا دیدم. مرتضی مسئول #گردان_سلمان بود و بنده هم #مسئول_عملیات_سپاه مستقر در لبنان و سوریه بودم و به مدت 5 ماه تقریبا با هم بودیم. تا اینکه بنده را از تهران خواستند، مرتضی به اتفاق #شهید_کاظم_رستگار در لبنان ماند. بنا شد با هم مرخصی بیایند. در آنجا هم فرمانده سپاه تغییر کرد و لذا چند روز بعد شنیدم که مرتضی و کاظم هم به تهران آمده اند. چند روز گذشته بود که بنا شد عملیات مسلم ابن عقیل در غرب کشور و در منطقه سومار انجام شود. بنده خودم را به شب عملیات رساندم، بعد از عملیات قصد بازگشت به تهران را داشتم که داخل #پادگان_الله_اکبر در اسلام آباد غرب در حین سوار شدن به اتوبوس صدایم کردند، دیدم #مرتضی_سلمان_طرقی و تقی محقق و حسین خالقی با یک لندرور بودند. پیاده شدند و دیده بوسی کردیم و گفتند کجا؟ گفتم میروم تهران.
گفتند ما تهران در به در دنبالت گشتیم باخبر شدیم آمده ای اینجا. گفتند #تیپ_سیدالشهدا(ع) به فرماندهی #حاج_علی_موحد_دانش تکشیل شده و اعزام شده اند. ما آمده ایم و بقیه هم دارند می آیند. باید کمک کنی فعلاً کار داریم بعداً برو تهران.
مرتضی سلمان طرقی را بعنوان اولین مسئول ستاد تیپ 10 انتخاب نموده بودند و حسین خالقی هم معاون تیپ10 بودند.
#عملیات_خیبر #آقا_مرتضی مسئول محور شد و روزگار خوشی با هم بودیم. تا جدایی فاصله ای نبود. در حین #عملیات_خیبر #مرتضی_سلمان_طرقی بوسیله گلوله مستقیم تانک در یک نبرد سخت و جان فرسا به اتفاق کمک ها و دستیاران و تیم مخابراتش در ساعت 11 صبح به شهدا پیوستند. حسین راحت هم در کنار مرتضی به فیض شهادت نائل شد. مرتضی هنوز هم بعد از گذشت سال ها از شهادت ایشان جلو چشمانم با صلابت راه میرود، باور کنید.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🥀🌴🥀🌴🥀🌴🥀🌴🥀🌴
🥀
#اسطوره_و_افتخار_شهر_ما
#شهرری
#ملک_سیدالکریم
#سردار_شهید_مدافع_حرم
#حاج_احمد_غلامی

🔶 متاسفانه امروزه به خاطر آدرس های غلطی که به جامعه داده میشود آدم های بی ظرفیت و دنیا پرست رو به عنوان الگو و اسطوره و افتخار و... معرفی میکنند و رسانه ها هم به خاطر اینکه دیده شوند گرفتار این بازی ها میشوند.
سقوط جامعه وقتی کلید میخورد که این اسطوره های کاغذی میدان دارشوند و یک عده هم برای دنیاشون برای اونها هورا بکشند.

#اسطوره_و_افتخار شهر ما مردان غیرتمندی هستند که همه ی هستی شون رو برای خدا دادند.
گول هیکلشون رو نخوردند
گول مدرک رو نخوردند
گول زن بچه رو نخوردند با همه ی عشق و عاطفه ای که به اونها داشتند
گول هورا کشیدن براشون رو نخوردند
گول ریاست و میز رو نخوردند
در یک کلام اهل دنیا نبودند.

##اسطوره_و_افتخار_شهر_ما علمدار شهید مدافع حرم #احمد_غلامی است

سرداری که نزدیک 40 سال غیرتمندانه در میدان جنگید آرامش، آسایش و خانواده اش را فدای سربلندی و آسایش مردمش کرد و در سن 65 سالگی با آتش کینه ی شقی ترین موجودات ، یعنی داعشی های پلید هزاران کیلومتر دور از وطن محاسنش به خون سرش رنگین شد.
23 شهریور سال 95 مردم #شهرری پیکر اسطوره شهرشان را به روی دست گرفتند تا ذره ای از ایثارش را جبران کنند و به نسل های آینده بفهمانند که اسطوره و افتخار شهر شدن غیرت و حمیت میخواهد و این لباس به تن هر هرکس نمی آید.
#نکته: اسطوره و افتخار شهر من با افتخار در 23 شهریور 95 به سوی خدا پرکشید و شخصی که به غلط او را اسطوره و افتخار شهر من معرفی کردند در 23 شهریور 98 به طلب دنیا مردمش را تنها گذاشت وشهر و کشورش را ترک کرد.
فقط همین
فرزند#شهرری
جعفرطهماسبی
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#اسطوره_و_افتخار_شهر_ما
#شهرری
#ملک_سیدالکریم
#سردار_شهید_مدافع_حرم
#حاج_احمد_غلامی

تصویرسردار درخط مقدم #جبهه_ی_مقاومت_در_عراق با صورتی که از شدت آفتاب سوخته..
اما با صلابت.. انگار نه انگار که 65 بهار از عمرش میگذرد.
همچنان در خط مقدم و جلوتر از همه...
🌷🍃@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
🔸🍃 #گریه_های_فرمانده_در_فراق_همسنگرانش
به مناسبت #سومین_سالگرد
#شهادت_شهید_مدافع_حرم
#شهید_حاج_احمد_غلامی

یکهفته به #ماه_محرم سال 63 مونده بود که از جنوب رفتیم برای مقدمات عملیاتی که در پیش بود به غرب و درسرآبگرم سرپل ذهاب مستقر شدیم
شب ها بعضی از #بچه_های_تخریب به همراه برادران اطلاعات عملیات برای شناسایی اطراف" #ارتفاع_بمو " میرفتند و یه تعداد دیگه از بچه ها هم با #شهید_نوریان فرمانده گردان تخریب لشگر10 برای پاکسازی میدونهای مین #بازی_دراز اعزام میشدند. معمولا بچه هایی که برای پاکسازی میرفتند نزدیک غروب آفتاب به مقر تخریب در سرآبگرم برمیگشتند و تا میرسیدند وضو میگرفتند وداخل حسینیه مقر نماز جماعت مغرب و عشاء رو میخوندند و بعد به اطاق هاشون میرفتند.
یه روز که غروب اومدیم برای نماز یه نفر رو توی صف جماعت دیدیم که دوتا عصا کنارش بود و با شهید حاج سید محمد زینال حسینی که اون موقع معاونت گردان تخریب بود گرم صحبت است.
از ظاهر کار معلوم بود آدم معمولی نیست چون شهید سید محمد خاضعانه مقابلش نشسته بود بچه ها صف های نماز رو تشکیل دادند و شهید نوریان جلو ایستاد و نماز رو به جماعت خوندیم و بلافاصله شهید سید محمد اعلام کرد که برادرها در حسینیه تشریف داشته باشند تا از بیانات برادر #حاج_احمد_غلامی جانشین تیپ سیدالشهداء(ع) استفاده کنیم.
تازه ما فهمیدیم این مهمان عزیز امشب ما حاج احمد غلامی است. حاج احمد در #عملیات_خیبر به شدت مجروح شده بود و برای درمان چند ماهی از جبهه دور بود .
حاج احمد در اون نورکم فانوس توی حسینیه سرآبگرم در جمع بچه های تخریب لشگر10 سیدالشهداء(ع) لب به سخن گشود. سال هاست که از اون شب میگذره فقط چیزی که از صحبت های حاج احمد به یاد دارم این هاست.
بچه ها ما در عملیات خیبر بدن های زیادی از همسنگرانمون رو جا گذاشتیم این ها از برادر برای ما عزیزتر بودن . این ها برای خانواده هاشون عزیز بودند.
چقدر ما به بالایی ها گفتیم اصرارنداشته باشید ما از این مسیر به دشمن حمله کنیم. دشمن این مسیر رو به این راحتی نمیگذاره باز بشه گوش ندادند و ما مجبور شدیم تمام دارو ندارمون رو خرج کنیم و نتیجه اش شد این همه پیکری که روی زمین گذاشتیم ..
حاج احمد کلامش به اینجاها که رسید دیگه صداش میلرزید و بغضش ترکید و شروع کرد گریه کردن و بقیه اش رو ادامه نداد و من هم دیدم فضا آماده است برای روضه خوندن معطلش نکردم و از پیکرهای جامانده عریان وبی کفن کربلا خوندم وغوغایی شد.
برنامه که تموم شد همه دور حاج احمد رو گرفتند و باهاش رو بوسی کردند.
اتفاقا چند وقت قبل از شهادتش اون شب رو به یاد حاج احمد آوردم و حالش تغییر کرد.
حاج احمد غلامی از اون فرماندهانی بود که نیروش برایش خیلی اهمیت داشت. غم و شادی بسیجی ها و پاسدارها غم وشادی حاج احمد بود.و همیشه در هر ماموریتی همه ی هم وغمش رو میگذاشت که تلفات حداقل باشه..و شاید هم با همین روحیه به جنگ تکفیری های پلید در سوریه و عراق رفت.
اورفت تا بلکه با تدبیرش در مقابله با دشمن ، حافظ جان مدافعان حرم باشد و چه زیبا خداوند عزیز مزدش را داد. در65 سالگی مهاجرت کرد و محاسنش به خون سرش رنگین شد.
وقتی درمعراج شهدای تهران به همراه همسر و تنها دخترش کنار تابوت نشستم و روپوش صورتش کنار رفت وچهره کبودش هویدا شد سرم رو به صورتش نزدیک کردم و آهسته در گوشش گفتم: حاجی تنها خوری کردی.
قرارمون این نبود.
و میکروفن رو دست گرفتم و این مرثیه را خوندم..
ای پدر و مادرمن به فدای لب عطشان تو
نیزه وشمشیر وسنان کفن پیکر عریان تو..
وقتی هم که حاج احمد رو توی خونه قبرگذاشتم و مشغول باز کردن بندهای کفنش شدم توی اون هیاهو هم در گوشش گفتم حاج احمد ماها هم آرزوی شهادت داریم برای ماهم دعاکن.
جامونده از شهداء : جعفرطهماسبی
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌿🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌿🌺
#خبری_که_شوکه_ام_کرد
#خبر_اسارت
سردار آزاده تخریبچی
#حاج_عبدالله_سمنانی
معاون گردان تخریب لشگر10
اسارت دیماه 64 #جزیره_ام_الرصاص
✍️✍️✍️راوی: #علیرضا_شکاری
یکی از روز هایی که برای شناسایی #جزیره ام_الرصاص ، بالای یکی از انبار های #گمرک_بندر_خرمشهر در حال دید زدن جزیره با دوربین خرگوشی بودم ، یکی از بچه های #واحد_اطلاعات_عملیات خیلی بی صدا اومد کنارم و گفت چه خبر ؟ چیزی شکار کردی؟ البته هر کسی که به من میرسید به خاطر فامیلیم اینو میپرسید . جواب دادم صبح زود دوتا عراقی رو دیدم که با #لباس_غواصی اومدن توی آب . دیگه ندیدمشون . گفت بچه های ارتش توی یه "بارج" گرفتنشون خیالت راحت . گفتم خدا رو شکر . من از اون پرسیدم چه خبر ؟ گفت دیشب یکی از #بچه_های_تخریب اونطرف #جزیره_ام_الرصاص اسیر شد .شکه شدم .... مثل اینکه یکی سیلی بهم زده باشه .
گفتم کی؟ گفت : #برادر_سمنانی. خیلی حالم گرفته شد . ازش پرسیدم چطوری اسیر شد . گفت دیشب رفته بودند برای شناسایی پل پشت جزیره ام الرصاص اونجا اسیر شد .پلی که جزیره ام الرصاص را به #جزیره_ام_البابی وصل میکرد . اون روز خیلی دمق بودم . شب قرار بود بریم شناسایی.
قبل از اینکه بریم توی آب #حاج_احمد_عراقی(شهید حاج احمد فرمانده واحد اطلاعات عملیات لشگر10سیدالشهداء(ع) بود) اومد کنار آب پیشم. گفت خبر داری دیشب چی شده ؟ گفتم آره سمنانی اسیر شده .
ازم پرسید میتونی کارش رو ادامه بدی؟ گفتم برم برای شناسایی پل ؟ ادامه داد . ببین پل وضعش چه جوریه. جنسش چیه مواد گذاری شده یا نه ؟ موانع اطرافش رو چک کن . بقیه کار ها با بچه های ما . روی همدیگه رو بوسیدیم و زدیم به اروند .
رسیدیم به موانع توی آب .تغییرات در موانع نبود . رد شدیم و داخل جزیره شدیم . کانال های صاف و تمیز بود . بعضی جاهاش گچ کاری شده بود . از کنار سنگر های تدارکات و نیروشون ردشدیم و طولی نکشید رسیدیم به پل . اگه اشتباه نکنم #پل_شناور بود . خواستم برم توی آب که #سر_تیم_اطلاعات بهم اجازه نداد . از جناح راست کنارهای پل رودیدم ازکناره های پل سیم آویزون بود. به سر تیم اطلاعات گفتم به نظرت اینا سیم تلفنه؟ نگاه کرد و گفت نه . گفتم انگار پل مواد داره. باید برم ببینم . باز هم اجازه نداد . گفت نگهبانان هاشون زیاد شدن . روی پل حساس شدن .
گفتم از اینجا چیزی نمیفهمم ، باید برم نزدیکتر . خلاصه تا ۵ متری پل رسیدم . همون اول پل تقریبآ زیرش تله انفجاری داشت . به سرتیم گفتم پل #تله_تحت_کنترل داره و برگشتیم سمت اروند رود و برگشتیم توی مقر خودمون .
گزارش منتقل شد . بعد از عملیات والفجر ۸ بچه های اطلاعات از فاو اسناد و #مدارک_استخبارات رو منتقل کرده بودند به مقر لشکر در خرمشهر . در اسناد به برگه بازجویی #برادر_سمنانی برخورد کرده بودند .در بازجویی سمنانی عنوان کرده بوده که اهل خرمشهر هست و به خاطر اینکه شنا بلد بوده به رودخانه فرستادنش و در جواب اینکه فرمانده ات کی هست ؟ گفته بود محمد تیموری فرمانده ما بود . البته #حاج_محمد_تیموری قبل از اینکه برای شناسایی بریم این سفارش رو به ما هم کرده بود که اگه اسیر شدید به عراقی ها بگید فرمانده ما تیموری هست.
🌿🌺
🌿🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺

@alvaresinchannel
More