♻️ به جان بپردازیم یا جهان؟ ♻️ ✍🏼 #مسعود_رهبریگاهی میان آنچه باید باشد و آنچه هست فاصلهای دور و شکافی عمیق به وجود میآید که در مظاهری چون ملالت، ناکامی، سرخوردگی و ناامیدی بر ما نمودار میشود. انسانها در برابر این وضعیتهای ناگوار اگزیستانس، دو دستهاند: گروهی سرمنشأ وضع نامطلوب و دلآزار را در جهان عینی و بیرونی میدانند و تلاش میکنند با تغییر محیط بیرون، حال درون خویش را بهبود بخشند. این افراد ممکن است شغل خود را عوض کنند، محیط زندگی خود را تغییر دهند، چیزهایی را به مایملک خود اضافه یا از آن کم کنند، در روابط اجتماعی یا عاطفی خود با دیگران تجدیدنظر کنند و یا اگر دغدغههایشان به مسائل کلان اجتماعی و ملی مربوط باشد، به خیزشها، پویشها و جنبشهای سیاسی، فرهنگی و مدنی ملحق شوند و یا به احزاب سیاسی و تشکلهای صنفی و سازمانهای مردمنهاد بپیوندند. اینان بر این باورند که جهان در نهایت، مقهور ارادۀ آدمی است و هر چه اراده قویتر و عزم راسختر باشد، فاصلهی میان بایدها و هستها بههمانمیزان مرتفع خواهد شد. تعابیری از این دست که «راهی خواهیم یافت یا راهی خواهیم ساخت» و «فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم» ترجمانی از این رویکرد در ادبیات ما ایرانیان است.
اما بهموازات این رویکرد، نظرگاه دیگری نیز وجود دارد که سرچشمههای نارضایتی و ملال را بیش از آنکه در بیرون از انسان و در متن جهان جستوجو کند، در باطن و ضمیر آدمی میجوید. در این نگاه، آنچه باعث ملال و رنج میشود، اوضاع و احوال بیرونی نیست؛ بلکه در زاویهی نگاه آدمی به جهان، صورتبندی ذهنی وی از نظام هستی و چگونگی فهم او از تحولات بیرونی ریشه دارد. ازاینروست که بسیار پیش میآید وضعیتی یکسان، برای یک فرد، مایهی فرح و شادکامی، اما برای فرد دیگر، باعث ملال و ناامیدی است.
آن یکی در چشم تو باشد چو مار
هم وی اندر چشم آن دیگر، نگار
چنین رویکردی ریشه در اندیشهی رواقی دارد. رواقیان فیلسوفانی در یونان باستان بودهاند که وجه مشترکشان «تقدیرگرایی» (fatalism) و بهتعبیر حافظ، «رضا به داده دادن» بوده است:
رضا به داده بده وز جبین گره بگشای
که بر من و تو درِ اختیار نگشاده است
در این نگاه، تنها ساحتی از هستی که کاملاً در اختیار انسان است ساحت ذهن است و ازاینرو، بیشترین تلاش آدمی باید معطوف به اصلاح ذهنیت خویش باشد. جهان را چندان نمیتوان زیباتر از آنی کرد که هست اما میتوان «چشمها را شست و جور دیگر دید».
این رویکرد در میان اهل عرفان عمومیت بیشتری دارد و در برهههایی از تاریخ که از منجنیق فلک فتنه میبارد و اوضاع بیرونی با آشوب و گرههای کور مواجه میشود، شیوع بیشتری پیدا میکند.
مولانا نیز گاه در مثنوی از چنین زاویهای به جهان مینگرد و ریشهی تلخکامی و شیرینکامی را در درون جان آدمی و خیال انسان (یعنی صورتبندی ذهن از سیمای هستی و معنای آن) جستوجو میکند. خیال خوش و ضمیر مجهز به کیمیای صبر و امید، اکسیر تابآوری انسان است و رنجهای بیرونی را معنادار و حتی دلپذیر میکند:
آدمی را فربهی هست از خیال
گر خیالاتش بود صاحب جمال
ور خیالاتش نماید ناخوشی
میگدازد همچون موم از آتشی
در میان مار و کژدم گر تو را
با خیالات خوشان دارد خدا
مار و کژدم مر تو را مونس بود
کان خیالت کیمیای مس بود
صبر، شیرین از خیال خوش شده است
کان خیالات فَرَج پیش آمده است
آن فرج آید ز ایمان در ضمیر
ضعف ایمان، ناامیدی و زَحیر [= اضطراب]
کسی که کامش از قند درون شیرین باشد نه بر ترشرویی دیگر مردمان بهایی میدهد و نه از خشم فلک باکی دارد. او فارغ از خس و خاشاکی که رویهی ظاهری زندگی را تیره و غبارآلود کرده است، با اتکا به صلح و صفایی که در درون دارد، بدون بیقراری و دلنگرانی در جادۀ زندگی به پیش میرود:
شیخ، فارغ از جفا و از خلاف
درکشیده روی چون مه در لحاف
با ازل خوش، با اجل خوش، شادکام
فارغ از تشنیع و گفت خاص و عام
آنکه جان در روی او خندد چو قند
از ترشرویی خلقش چه گزند؟
آنکه جان بوسه دهد بر چشم او
کی خورد غم از فلک، وز خشم او؟
خس، خسانه میرود بر روی آب
آب صافی میرود بیاضطراب
اینکه کدامیک از این دو رویکرد را باید برگزید، هدف این نوشتار کوتاه نیست؛ اما اجمالاً میتوان گفت که هیچ کدام را بهتنهایی نمیتوان توصیه کرد. تلاش و تقلا برای تغییر جهان بیرونی، اگر با رضا و امید و صلح درون آمیخته نباشد، در برابر موانع مردافکنی که در آن بیرون، دیر یا زود سربرمیآورد، به یأس و سرخوردگی میانجامد، و پرداختن صرف به ساخت درون و ذهن نیز اگر بهمعنای قطع ارتباط با بیرون و ازسربازکردن مسئولیتها و تعهدهای اجتماعی باشد، سر از بیعملی و رضادادن به زشتیها و قساوتها و پلشتیها درمیآورد. پس راهی میانه را باید جست و سختی کار همینجاست.
#نوشتاره#ادبیات_عرفانی#مولوی #مولانا🔺🔺🔺🔺🔺🔺@sokoutestan