✍ خلاصهای از نسخه ویرایش شده مقالهای در باره «اول
ماه مه ۱۸۸۶» که در نوامبر ۱۹۳۷ توسط Daily Worker منتشر شد و اکنون توسط people’s world بازنشر شده است.
صبح روز ۶ اکتبر
۱۸۸۶، «آلبرت پارسونز»، اهل «آلاباما» که برادرش ژنرال جنگ داخلی بود، در دادگاه شیکاگو به پا خاست تا آخرین سخنرانی زندگی خود را انجام دهد. او به عنوان یکی از محکومان تحت عناوین «آنارشیست» و «بیگانگان منفور» که در پی انفجاری در میدان «هِی مارکت» شیکاگو در جریان تظاهرات کارگری در ۴
مه توسط پلیس دستگیر شده بود، در آستانهی مرگ قرار داشت.
پارسونز طولانی و خوب صحبت کرد. او به زندگی خود برگشت و شرح داد چگونه پسری که در کودکی به دنبال تله گذاران «تگزاس» و بازرگانان بومی آمریکا در صحرا میدوید، بزرگ شد و به رهبر اعتصابات صنعتی و مبارز یک سیستم اجتماعی جدید تبدیل گردید. او گفت: «از جمله اتهامات این است که ما «خارجی» هستیم، انگار که تولد در کشور دیگری جرم است. اجداد من در تنظیم اعلامیه استقلال نقش داشتند. عموی بزرگ من در نبرد «بنکر هیل» دست خود را از دست داد» سپس سخنان او جنبه ی تلخی به خود گرفت: «اما من فکر میکنم در اینجا هستم تا از حقوق تضمین شده توسط قانون اساسی کشورم برخوردار باشم.» صدای او از چاپخانهای در «شیکاگو تریبون» و سازماندهنده کارگری پس از روزهای اولیه، تا سقف اتاقی که قرار بود اتاق مرگ او باشد، طنین انداخت: «من یک انترناسیونالیست هستم. میهنپرستی من فراتر از خطوط مرزی یک دولت واحد است. جهان کشور من است و تمام بشریت هموطنان من هستند.» پارسونز علیه نیرویی صحبت می کرد که توطئهی قتل او را در سر داشت.
پارسونز، همراه با چند تن از سازماندهندگان دیگر، دستگیر و به «اقدام به قتل» متهم شدند. دادستان ها مشتاقانه از توصیه های «نیویورک تایمز» پیروی کردند که «رهبران را انتخاب کنید و از آنها نمونهای بسازید که دیگران را به تسلیم وادارد». یک «روزنامه شیکاگو» حتی صریحتر بود و سردبیرانش نوشتند: «مسئله کارگری به جایی رسیده که خونریزی ضروری شده است».
محاکمه، یک پرونده کلاسیک ارعاب، شهادت دروغ و جعل بود. دادستانی به سرعت از هرگونه تلاشی برای اثبات اینکه افراد متهم بمب منفجر کردهاند دست برداشت. نه، متهمان جرم بسیار بزرگتری داشتند. آنها نظریه تغییر اجتماعی را در بین کارگران تلقین کرده بودند و ایده ترسناک آگاهی طبقاتی را در آمریکا گسترش داده بودند.
پارسونز در حالی که به سوی چوبه دار می رفت، به دنیا گفت که فقط او و دیگر متهمان محاکمه نمیشوند، بلکه ایدههای سوسیالیسم و قدرت کارگری هستند که محاکمه میشوند. او خطاب به قاضی اظهار داشت: «سوسیالیسم عدالت ساده ای است، زیرا ثروت یک محصول اجتماعی است نه فردی، و تصاحب آن توسط افراد معدودی از یک جامعه، طبقه ممتازی را ایجاد میکند طبقهای که با به بردگی گرفتن جامعه، تمام منافع جامعه را در انحصار خود در می آورد.»
پارسونز که میدانست تاریخ رهبران «های مارکت» را تبرئه میکند آخرین سخنان محکم خود را در دادگاه این طور بیان کرد: «آنها در مورد ما دروغ میگویند تا مردم را فریب دهند، اما مردم زمان زیادی فریب نخواهند خورد. نه، این کار را نخواهند کرد.»
هیئت منصفه سرمایهداران با دقت انتخاب شده بودند، آنها را محکوم و پیشنهادهای ۱۰۰ هزار دلاری را از یک «کمیته شهروندان» متشکل از سرمایهداران بزرگ دریافت کردند. در ۱۱ نوامبر
۱۸۸۶، پارسونز، آگوست اسپیس، آدولف فیشر و جورج انگل (دو نفر آخر حتی در تجمع حضور نداشتند) در زندان «کوک کانتی»، قربانی یک قتل بیرحمانه شده و به دار آویخته شدند. بیش از ۱۰۰ هزار نفر برای وداع با آنها به «گورستان والدهیم» شیکاگو رفتند.
#ماه_مه_۱۸۸۶#شیکاگو#هی_مارکت#آلبرت_پارسونز#اگوست_اسپایسر#آدولف_فیشر#جورج_انجل🌎🌍🌏https://t.center/tajrobeneveshtan