میدونم خیلی عادی و نرماله و مطمئنا اصلا باعث تعجبتون نمیشه اگه بگم الان دقیقا موقعی که امتحانام داره شروع میشه، سریال جدید شروع کردم! دارم Marry My Husband میبینم و بعد از 4 اپیزود، خوشم اومده ازش. امیدوارم تا تهش همینطور جالب باشه. #MarryMyHusband
امروز بهار اومد خونهمون و فیلم 12 angry men 1957 رو دیدیم. البته بهار خیلی خسته بود، وسطش بیهوش شد😂 انیوی، باید بگم که این فیلم واقعا شاهکاره و منظورم اینه که از همه نظر شاهکاره. واقعا پشمام ریخته🫠 و تازه فکر کنید، این فیلم سال 1957 ساخته شده. واقعا بینظیر.
تمومش کردم. امشب آخرین اپیزود از آخرین فصلش رو هم دیدم و بعد از اینکه اینقدر گریه کردم که جونم دراومد، اومدم بهتون بگم واقعا ارزشش رو داشت و واقعا بلند شید برید این سریال رو ببینید.
همه انسانها نیازمند محبت و توجه هستن. این یه حق طبیعی انسانیه و هیچکس لایق این نیست که دائما مجبور باشه برای گرفتن و داشتن چیزی که حق طبیعیشه التماس بکنه، و هیچکس لایق این نیست که حس بکنه بخاطر نیاز انسانیش، رقتانگیز و احمقه.
اومدم برای ناهارم ساندویچ بگیرم. بعد دوستم زنگ زد که واسه یکی دیگه از بچهها هم بگیرم. پرسید چیا داره؟ براش گفتم همه رو. گفت چیزبرگر بگیر. من یهو فلج مغزی شدم، پرسیدم: با پنیر یا ساده؟ بعد اونم خیلی جدی داشت فکر میکرد کدوم رو میخواد...
- دوستی؟ راستش... نمیدونم. اگه حس کنم میتونم تو مکالمههامون خودِ واقعیام باشم، اوکیه. ولی اگه قرار باشه با نقش بازی کردن سر کنم، ترجیح میدم برم جاش کتاب بخونم. دوستی یه مفهوم عجیبغریبه. از یه طرف، نیاز دارم کسی باشه که بتونم درباره ایدهها و سوالات عمیق ذهنم باهاش صحبت کنم. از طرف دیگه، تحمل تعاملات سطحی و مکالمات کوچک رو ندارم. اگه قرار باشه فقط درباره روزمرهها حرف بزنیم، ترجیح میدم برگردم به دنیای خودم. شاید سختگیر به نظر بیام، ولی اگه یه دوستی واقعی و بدونسانسور شکل بگیره، اون وقت تا آخرش میمونم🪴
تا امروز نمیدونستم باید از اینکه فنفیکهای هری پاتری رو نمیخونم، خوشحال باشم تا اینکه الان چنل حانیه رو دیدم و اینطوریام که... Ew... مردم روانیان دوستان، روانی واقعی. تینیجرهایی بدون سلامت عقل. بهعنوان یه پاترهد که تا حالا بیاغراق حداقل 10 بار کتابها رو خونده و حتی کتابهای فرعی رو هم دو سه بار خونده، این نویسندهها و خوانندههای فنفیک رو گردن نمیگیرم و اعلام برائت میکنم💀